#تیکه_کتاب
مسئول بنیاد تا از من سن و تحصیلاتم را پرسید احساس کردم کمی تعلل به او دست داده است. شماره تماس گرفتم که دوباره با ایشان تماس بگیرم.
چند باری هم تماس گرفتم.
_در تاریخ مشخص به ایشان میگویم بیاید اداره تا همدیگر را از نزدیک ببیند.
قبول نکردم.
گفتم: «اداره که نمیشود بالاخره یک محل کاری هست و امکان دارد هرلحظه ایشان آنجا راحت نباشند». قرار ما این شد که وسط هفته مسئول بنیاد ما را به خانه ایشان ببرد بعدازظهر بود و هوا بسیار سرد بود. یکساعتی در چهارراه مرکزی منتظر ماندیم. خبری از مسئول نشد مجبور شدیم از کیوسکهای که در مقابل مسجد سیدالشهدا بودند از یکی از آنها با ایشان تماس بگیرم.
گفتند:« کاری برای من پیشآمده است و آدرس را داد تا خودمان اگر خواستیم برویم.»
#خاطرات_همسر_شهید
#ادامه_دارد
@westaz_defa
#تیکه_کتاب
خبرهایی از پیشرفت پزشکی در زمینه شبکیه چشم صورت گرفته بود. محمد علی تنهاو از طرف بنیاد شهید و از طریق دانشجویان که با بنیاد در آلمان همکاری میکردند، رفته بود. به امید این که عمل جراحی بر روی شبکیه چشم او جواب بدهد. پزشکان آلمانی با معاینه چشمش طبق دفعه قبلی گفته بودند پرده پشت چشم شبکیه بیش از حد پاره شده است و امکان دوخت و ترمیم وجود ندارد. مگر این که به کشور اسراییل برود که تنها پزشکان آنجا در این زمینه مهارت دارند. محمد علی تا شنیده بود اسراییل چنین تخصصی در مورد چشم او دارند موضوع را رد کرده بود پیش بچهها مانده بودم.
#دلبری_برگزیدم_که_مپرس
#خاطرات_همسر_شهید
@westaz_defa