📔 برشی از کتاب بغض های نشکسته
خاطرات خانم رفعت شهیدی
(مادر شهید مهدی امینی)
وقتی جنگزدهها را در دانشگاه یا سایر مکان ها اسكان می دادند،برایشان مواد غذایی و لباس میبردیم و كمك¬شان میکردیم.
آقای حسنی دستور دادند كه مساجد را فعال كنید و در مساجد ستاد پشتیبانی تشكیل دهید تا برای پشت جبهه هم کار بکنیم .
ولی من از همسرم آقای امینی ، اجازه گرفتم در منزل خودمان ستاد پشتیبانی را تشكیل بدهم . خانم های رستمی، لنبرانی و خیلیهای دیگر وارد كار شدند و كار را با هم شروع کردیم.
آقای حسنی هزینه تمام مواد غذایی و هر چیزی راكه لازم بود، در اختیار من قرار می داد و من نیز صورتحسابها را به ایشان تحویل می دادم .
#زنان_فعال_دفاع_مقدس
#شهیدامینی
#زنان_دفاع_مقدس
@westaz_defa
📔برشی از کتاب تاریخ شفاهی
روزهای سخت قمطره
اولین پاکسازی شهرپیرانشهر از وجود حزب دمکرات چه زمانی بود؟
چند بار شهرستان پیرانشهر پاکسازی شد. اولین پاکسازی تابستان سال ۱۳۵۷ بود . خبر پاکسازی چند روز قبل از عملیات در بین مردم پخش شده بود . به همین دلیل تمام مردم از شهر خارج شده بودند.
دو یا سه روز قبل از پاکسازی عده¬ای در خیابان ها شایع کردند که از پادگان¬ها آمده¬اند تا شهر را پاکسازی کنند . چنان ازدحام و شلوغی در شهر برپا شد که چند تن از مردم در حین فرار کشته شدند.
چند روز پس از این اتفاق ، کم¬کم پاکسازی توسط هلی¬کوپترهای پادگان پیرانشهر شروع شد . همه مردم از شهر خارج شده بودند.
شما چی؟ شهر را ترک کردید؟
نه آن روز ، ما به دلیل بیماری پدرم که سرطان مری داشت، در شهر ماندیم . پدرم خیلی مریض بود ، حتی یک قطره آب از گلویش پایین نمی¬رفت .
درگیری ها شروع شد . من یک ضبط صوت داشتم ، تمام صداهای آن روز را ضبط کرده¬ام . اوضاع وحشتناکی بود . اصلاً قابل تعریف نیست. یکی از همسایه¬ها به ما پناه آورده بود .
راوی: یکی از زنان فعال دفاع مقدس
تدوین : لیلا سپهری
#شکوه_ایثار
#کتاب_دفاع_مقدس
#زنان_فعال_دفاع_مقدس
@westaz_defa
#تیکه_کتاب
صدای هلیکوپتر به گوش میرسید این صدا معمولا خبر از وجود مجروحین بد حال میداد. البته مجروحهای بد حال بیشتر به بیمارستانها که امکانات بیشتری داشتند منتقل میشدند. صدا نزدیک و نزدیکتر شد. انگار میخواست در محوطه بنشیند. در مقابل چشمان همه در محوطه نشست. بیاختیار توجهمان به بیرون جلبشد. همه به محوطه رفتیم و ایستادیم. در میان ناباوری همه امیر صیاد شیرازی پایین آمدند. بعد از سلام و احوالپرسی با تک تک افراد، وارد سالن شدند.
چهره دلنشینی داشت احساس آشنایی نسبت به او داشتم. حضور ایشان در آن محل برای ما غیره منتظره بود. تمام سالن را گشت و به یک یک زخمیها سرزد و احوالشان را پرسید. سفارش میکرد به زخمیها خوب برسید. به هیچ وجه با آنها بد رفتاری نکنید حتی اگر رفتار بدی از آنها دیدید. بعد بالای سر سرگرد ارتش که شدیدا زخمی شدهبود رفت، با دکتر و پرستارها صحبت کرد و از آنها خواست هر کاری میتوانند برای زنده ماندنش انجام دهند. همهی ما دورش حلقه زده بودیم و با دقت به صحبتهایش گوش میکردیم.
بعد از چند دقیقه رفت. روحیهی افراد خیلی بالا رفتهبود. همه در مورد او صحبت میکردند و هر کس چیزی میگفت از زیبایی کلامش، از رأفت و مهربانیش و از دلسوزی و احساس مسئولیت بالایش.
چند دقیقه بعد از رفتن ایشان، سرگرد شهید شد. خدا رحمتش کند. همیشه آرزو داشتم کاش میشد دوباره ایشان را زیارت میکردم. ولی این کار ممکن نبود. هنوز یاد لحظات دیدار چهرهی نورانی شهید صیاد شیرازی کام دلم را شیرین میکند.
#خاطرات_خانم_سلیمانی
#زنان_فعال_دفاع_مقدس
@westaz_defa