eitaa logo
شهیدانه🇵🇸🇮🇷✌️
1.2هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
ارتباط با ادمین کانال @shahidaneh_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
32.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کوتاه قاصدک نویسنده و کارگردان : پیمان مرادزاده تولید: اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان آذربایجان غربی @westaz_defa
اگر از من بپرسند لقب بزرگترین قلب دنیا به چه کسی می رسد بدون تردید نام« » را خواهم آورد هر کسی فرزندی داشته باشد می داند که جگرگوشه اش را با دنیا عوض نخواهد کرد، اما او فرزندش را در راه خدا داد تا آرمان ها حفظ شود، تا ارزش ها حفظ شود. چنین کسی که از بزرگترین دارایی اش برای حفظ ارزش ها می گذرد، اگر قلبی بزرگ ندارد پس چه چیز در درون اوست که اینگونه او را کرده.!؟ @westaz_defa
32.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کوتاه قاصدک نویسنده و کارگردان : پیمان مرادزاده تولید: اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان آذربایجان غربی @westaz_defa
📔بغض های نشکسته
امداد رسانی بی وقفه
اولين فعاليتم را از انصار المجاهدين شروع کردم .در تمام فعالیتهای ستاد پشتیبانی از جبهه و جنگ با خانم های آهندوست ، پارسايي و خانم خامنه اي و ... با هم بوديم تا اينكه فعالیتمان به مسجد جنرال ارومیه کشیده شد . در آن زمان فرمانده ما خانم سید پیران بود . هر روز ساعت سه صبح برای شستن لباسهای خونی رزمندگان آماده می شدیم . توي دانشگاه لباس هاي خوني را مي شستيم و روي درخت هاي تبريزي پهن مي كرديم تا خشك شوند و بعد آنها را وصله می زدیم و اتو می كردیم و سپس بسته بندي كرده و دوباره به جبهه ها ارسال می کردیم . زاده @westaz_defa
يك بار مرحومه همسر آقاي حسني ، چند تا بيمار ناخوش احوال (مجروح رواني) را به من سپردند تا مراقبت نمایم .رفتم ازلای در نگاهشان كردم ديدم چند تا جوان هستند. آرام داخل شدم و پرسیدم میوه میخورید ! گفتند : بله ! برایشان میوه بردم و رسیدگی کردم تا اینکه بعد از ظهر خانم سید پیران همراه دکتر آمدند . دکتر با تعجب گفت :چه شده اینها آرام هستند ؟ ! خانم سید پیران هم گفتند چکار کرده ای ؟! من هم گفتم :معلوم است کارم را به درستی انجام داده ام که حالشان خوب است . (... در اینجا یک تبسم حاکی از رضایت بر چهره خانم یزدانی نقش می بندد.) زاده @westaz_defa
قربانی در راه خدا یک‌ شب خواب دیدم كه جنازه¬ی یك نفر را به قبرستان می¬برند ولی پرندگان بالای سرش پرواز می¬كنند. در خواب پرسیدم: این جنازه¬ی كیست؟ گفتند: جنازه¬ی پسر سید است. سراسیمه از خواب بیدار شدم و خوابم را به همسرم گفتم، همسرم سید گفت : من نیز سه روز است كه حال عجیبی دارم . فردای آن روز به شهر آمدم و به محله عسگرخان رفتم .چند نفر توی كوچه بودند. حال پسرم را پرسیدند. فكر كردم حال پسر كوچكم را می¬پرسند. گفتم: خوب است! گفتند نه آن یكی! با تعجب گفتم: آن هم خوب است. وقتی متوجه شدند از ماجرا خبر ندارم گفتند: نرو خانه و مانعم شدند ،ولی من اصرار کردم که بگویند چه شده است ؟! گفتند : آقا سید(میر یدالله) شهید شده است . سعی کردم بر خودم مسلط شوم و گفتم: هر كسی كه به جبهه می رود یا شهید می شود، یا مفقود الاثر و یا اسیر ، این هم قربانی من در راه خدا ،بعد چند بار با صدای بلند فریاد زدم «یاحسین » و رفتم سرم را بردم توی چاه وگفتم: خدایا كمكم كن و به من صبر بده ، بعد از آن ، از آرامش خاصی که برمن حاکم شده بود فهمیدم که خدا ، خواسته مرا اجابت کرده است زاده @westaz_defa
ام‌ُّالحيا، امُّ‌الادب، ام‌ُّالوفائي نام تو خورشيدی‌ست بين آسمان‌ها🤍 @westaz_defa
مراسم انجمن همسران شهداء آذربایجان غربی به مناسبت وفات خانم ام البنین در ارومیه البنین @westaz_defa
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به افتخار تمام مادران همه‌ی ما تا ابد مدیون این آدم‌ها هستیم! @westaz_defa