4_6039354446360612385.mp3
7.77M
#آرامش ۳
نیازمندی به محبتِ فرد یا افراد دیگری
برای حفظ آرامشِ زندگیمان
نشانهی ضعف در توحید و قدرت معنوی ماست.
#کمبود_محبت
#شکست_عشقی
#نارضایتی_از_دنیا
@westaz_defa
« گزیده ای از وصیتنامه شهید احمد علی کاظمی »
1 - توصيه حقير بر كساني كه شهادت نامه اي را مي خوانند اين است كه در شناخت و معرفت احوال ائمه اطهار بيش از پيش تفحص و تحقيق نمايند تا اينكه انشاءالله محبت آنها به ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين همراه با معرفت باشد و باب شفاعت آنان بر روي خويش بدين وسيله مفتوح نمايند.
2 - به يقين و به تحقيق حضرت امام خميني اين يادگار سلاله پاك نبوي و محمدي و اسوه و نمونه مجسّم و ممثّل ولايت علوي و سمبل رشادت و شهامت و قيامت و استقامت حسيني است.
3 - مدرسه ام و دانشگاهم را به سوي جبهه و كربلاي حسين (ع) به همراه راهيان كربلا تغيير دادم كه چون اينجا كعبه عشق است و نزديكترين راه براي رسيدن به محبوب و حضرت دوست.
پيامی به دانشگاه
4 – هان اي دانشجويان و دانشگاهيان، به پا خيزيد و بيرق و پرچم جنگ و جبهه را به دوش گيريد و عملا وارد مبارزه و مقاتله متعهدانه شويد. توصيه مي نمايم معلومات علمي و تخصصتان را در امورات تحقيقي و پژوهشي جنگ به كار گيريد. زمينه ایجاد کنید كه در نظام آموزشي و درسي و رشته های گوناگون، آثار كفر و الحاد محو و مضمحل گردد. سلاطين و طواغيت به حاشيه گذاشته شود.
5 – مادر مهربانم مصلحت اسلام اقتضاء مي كند زينب وار استقامت كنيد و سرافراز باشيد فرزندي را كه شيره جانت بود هاجر گونه به مسلخ عشق فرستادي.
6 - در شهادتم صابر باشيد كه خداوند با صابران است و صبر كليد پيروزي است.
#شهیدانه
#وصیتنامه
@westaz_defa
#داستان
با آمدنت در بهار 1350 زندگی ام را عطری خاص بخشیدی نامت را هم نام امام هشتم انتخاب کردیم.کودکی آرام و شیرین زبان بودی. از همه حرف شنوی داشتی. هفت سالت که تمام شد در مدرسه ی شهید غفار زاده ی روستایمان ،گلعذان ثبت نامت کردیم
آغاز یادگیری الفبای تو هم زمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران شد. با اشتیاق فراوان درس می خواندی و هم زمان با تحصیل در مزرعه به پدرت کمک می کردی علی رغم تعطیلی اکثر مدارس به دلیل بمباران های هوایی دشمن با تمام تلاشت بالا خره تا هشتم نظام قدیم را گذراندی. شوق رفتن به جبهه در دلت پا گرفته بود.بارها تلاش کردی پدرت را راضی کنی که با رفتننت به جبهه موافقت کند. از طرفی سنت برای اعزام به جبهه کم بود و اگر پدرت هم موافقت می کرد نمی توانستی بروی .به عنوان خادم افتخاری در مسجد محل مشغول به خدمت شدی و مسئولیت نگهبانی مسجد محل را نیز به عهده گرفتی. اسلحه ای را که در اختیارت گذاشته بودند وسیله ی دفاع از وطنت می دانستی و احترام خاصی به آن قائل بودی. روحیه ی شهادت طلبی در تو تقویت شده بود .تمام عزمت را جزم کرده بودی که راهی شوی . یک روز تا عصر منتظر آمدنت بودم . دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. به سراغ همسایه ها رفتم تا از آنها سراغ تو را بگیرم. با خبر شدم که راهی جبهه شده ای و پیغام داده ای حلالت کنیم. رفتنت را باور نمی کردم. چطور می توانستی بدون خدا حافظی بروی ؟ چطور می توانستی مرا چشم انتظار بگذاری ؟ یک هفته گذشت و نامه ای از طرف تو دریافت کردم که نوشته بودی در شهرستان خوی و در پادگان حر دوره ی آموزشی نظامی را می گذرانی. نوشته بودی نگرانت نشویم. فرزند نداشتی تا بفهمی نگرانی چیست.
#ادامه_دارد
#شهید_رضا_رضایی
🖌خانم ساعدی
@westaz_defa
هروقت یاد اون لحظاتی میفتم
که منتظر بودیم بگن دروغه!
شایعه ضدانقلابه
اشتباه رسانهایه
قلبم مچآله میشه:)
نشد ..
آخرش داغتونو دیدیم حاجی ..
#حاج_قاسم
@westaz_defa 🕊
#حاجحسینیکتا :
رزمنـدهای که در فضای سایبر میجنگی؛
برای فشردن کلیدهای کامپیوتر وضو بگیر
و با نیت قربتالیالله مطلب بنویس!
تو مصداق و ما رمیت اذ رمیت .. هستـی:)
#جنگ_نرم
@westaz_defa 🕊
سست نشید
غمگین نشید!
بهخدا برندهایم اگه ایمـان داشته باشیم..
-آلعمران۱۳۹
@westaz_defa 🤍
آقای امام زمان ؛
بدجور دلمون تگنته عزیزم:)
بخاطر خوبا هم نمیخوای بیای؟!
@westaz_defa
اللَّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبِيدُكَ التَّائِقُونَ إِلَىوَلِيِّكَ...
خدايا ما مشتاق ظهور ولي تو هستيم...
#ندبه
@westaz_defa 🌱
#ادامه_داستان
پدرت راهی خوی شد تا از سلامتی ات مطمئن شود وقتی برگشت سرش را بالا گرفته و غرور همه ی وجودش را گرفته بود. از حال و احوالت پرسیدم گفت: عزیزه به پسرت افتخار کن خیلی از هم سن و سالهایش در آن شرایط سخت تاب نیاورده و فرار کرده اند. اما رضا به شدت مشغول آموزش نظامی است. من هم به او گفتم حالا که خودت با پای خودت آمده ای سخت گیری فرماندهان را به جان بخر و تحمل کن . بیست روز گذشت و به مرخصی که آمده بودی من به حالت قهر رویم را بر گرداندم. به سراغم آمدی ،مرا به آغوش کشیدی و التماسم کردی که ببخشمت رضا جان مگر می توانستم نبخشمت .مهر مادری با قهر مادری برابری ندارد همان روز بود که نقشه ی رفتنت را برایم تعریف کردی گفتی : مادر جان !چون سنم کم بود نمی توانستم به جبهه بروم . با ترفند خاصی از پسرعمویم احمد، کلید کمدش را گرفتم و شناسنامه اش را برداشتم وشب وسایلم را حاضر کرده و در گوشه ای از باغچه مخفی کردم. صبح زود وقتی همه ی شما خواب بودین بیدار شدم و راه افتادم.
شهید_رضا_رضایی
🖌خانم ساعدی
@westaz_defa
قلب فقط كارش خونرسانی نیست؛
رزق و روزیتونو هم میرسونه خوش قلب باشید :)
@westaz_defa