eitaa logo
شهیدانه🇵🇸🇮🇷✌️
1.1هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
51 فایل
ارتباط با ادمین کانال @shahidaneh_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ﴾ [البلد: ٤] @westaz_defa
‌ تعجیـل کن بخاطر صدها هـزارچشـم! ای‌پاسخ گرامیِ امن یجیب‌ها:) @westaz_defa 🕊
‌ یـاران! پای در راه نهیم که این راه رفتنـی‌ست نه گفتنی ... ‌ 🌱 @westaz_defa
خوندن حداقل یک صفحه از قرآن 🤍
طنین دلنشین اذان فضای حیاط را پر می کند. عزیز پای چپش را مسح کشیده؛ نگاههای عاشقانه ی منظر را به دنبال خود می کشاند و به داخل اتاق می رود. گلدانهای شمعدانی روی هره ی پنجره لبخند می زنند .حوض حیاط مرتب چشمک می زند. منظر، شستن لباس ها را تمام می کند.شیر آب را می بندد و به طرف بند رخت می رود .چند گنجشک از روی درخت انگور پرواز می کنند و روی دیوار می نشینند. منظر از پنجره داخل اتاق را نگاه می کند. دلش می خواهد بایستد و یک دل سیر عزیزش را نگاه کند .با خودش می گوید : (در تمام این مدتی که در جبهه خیلی لاغر شده است رنگ و رویش هم عوض شده است و آفتاب داغ جنوب چهره ی جدیدی به او بخشیده است ) یکی از لباس های عزیز را از داخل سبد ها بر می دارد محکم می چلاند و روی بند می اندازد. باز نگاهش را از پنجره به عزیز می اندازد. (شاید این آخرین بار باشد که عزیز به خانه می آید) این جمله مثل یک تیر از ذهنش می گذرد و در قلبش فرو می رود. عزیز الله اکبر می گوید و به رکوع می رود. منظر خم می شود و پیراهن دختر کوچکشان اعظم را که در اتاق خوابیده است از سبد بر می دارد و روی بند می اندازد. نگاهی به عزیز می اندازد که به سجده رفته است. دستی به کمرش می کشد با اینکه خسته است. با زحمت تمام لباس ها را روی بند پهن می کند. داخل اتاق می رود با ورودش آفتاب دستش را از پنجره روی تابلوی پولک دوزی شده ی نام الله می کشد.عزیز هنوز سر از سجده بر نداشته نگاهی به اعظم می اندازد که هنوز در خواب ناز هست. با خودش می گوید حتما عزیز هم از خستگی در حالت سجده خوابش برده است. لبخند نمکینی می زند به آشپز خانه می رود تا به غذا سر بزند. وقتی که به اتاق برمی گردد عزیز سر از سجده بر داشته و حالت خاصی در چهره اش نمایان است. زیر لب دعا می خواند. متوجه منظر می شود. منظر سر صبحت را باز کرده و می گوید: خوب سر نماز خوابت برده بود، نمازت هم که باطل شد. غمی بزرگ به قلب عزیزچنگ انداخته است با زحمت و اندوه به سنگ صبور زندگی اش می گوید: در حالت سجده بودم خودم را در حالتی دیدم که قیامت بر پا شده بود و شهداء بر روی مرکب هایشان بودند ولی من در ان لحظه نظاره گر بودم و افسوس می خوردم که چرا جزء آنها نیستم ) آهی کشیده چشم به جانمازش دوخته و ادامه می دهد : ای کاش من هم شهید شوم. .................................... عزیز که سالهاست در جبهه های نبرد جانفشانی و از خود گذشتگی می کند. اینک در شبه جزیره ی فاو همرا با سایر رزمندگان با دشمن می جنگد. عملیات والفجر هشت از بیست بهمن ماه شروع شده و تاکنون که یازدهم اسفند1365است ادامه دارد. تلاش رزمندگان برای جلو گیری از دسترسی عراق به آبهای خلیج فارس ستودنی است. لحظات سخت و جانفرسایی است عزیز از تلاش های پی در پی برای مقابله با دشمن خسته شده و لحظه ای درکنار سنگر می نشیند. لحظه ای به یاد خانواده و زادگاهش تازه شهر می افتد. فرسنگها فاصله دلتنگش کرده است. لباس فرماندهی گروهان یک گردان حضرت علی اکبر (ع)در تنش می درخشد. یاد خواب دیشبش می افتد و با تبسمی که همیشه بر لب داشت رو به دوست رزمنده اش می گوید : در نظر داشتم لباس سبزی تهیه کنم و برای زیارت حضرت رضا (ع) به مشهد بروم دیشب خواب دیدم لباس سبزی بر تن دارم و در حال زیارت حرم آن حضرت هستم.... در همان حین تیری از سمت دشمن شلیک شده و از پشت سر به او اصابت می کند و مجروحش می کند. شدت جراحت به حدی است که اورا به بیمارستانی در اصفهان منتقل می کنند. فرشتگان لباس سبز شهادت را برایش به ارمغان می آورند به قلم : سمیرا ساعدی @westaz_defa
« گزیده ای از وصیتنامه شهید امامعلی سعادت » خدایا توخودت شاهد باش که بنده ای از بندگانت به دعوت امام زمانش پاسخ مثبت داده و در راه تو با دشمنانت می جنگد چقدر زیباست که انسان آماده دیدار معشوق باشد و چقدر جالب است وصال معشوق و خضاب خون در این مجلس وصالت. عزیزانم امام را تنها نگذارید وای بر ما اگر قلب نازنین او از ما رنجیده باشد. به جبهه ها بشتابید. به خدا جبهه آزمایش الهی است. سعی کنید از این آزمایش سربلند بیرون بیایید. مبادا زمانی که مسئله جهاد پیش آمد به خاطر درس از زیر آن شانه خالی کنید. در این صورت از آزمایش خداوند پیروز بیرون نیامده اید. در اینجا تکلیف ما رفتن به جبهه و تکلیف شما استقبال از رفتن ها و صبر بعد از شهادت است. ما وظیفه مان را هر چند ناقص انجام داده ایم ولی مسئولیت شما هنوز باقی مانده است. @westaz_defa
دوستان شما هم میتونید برامون از آثار و نقاشی های کودکان بمناسبت عید غدیر ارسال کنید و در مسابقه کمک هزینه یک میلیون تومانی سفر به مشهد شرکت کنید . ✈️ . کانال ایتا ی شهیدانه : https://eitaa.com/westaz_Defa
36.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مــــادر شهـــــر 📍 ◾️ مجموعه خاطراتی از سرکار خانم شمامه لنبرانی ، مادر شهید ولی فلاح 🌷 @westaz_defa
و دنیا برای داشتنت خیلی کوچک بود!(: @westaz_defa
4_5769224565632799059.mp3
10.27M
۸ بزرگترین دشمنِ آرامشِ ما ؛ تمایلات و آرزوهای زیاد و طولانیِ دنیایی است، بطوریکه انسان را در چاه مسابقات و چشم و هم چشمی های دنیا گرفتار کرده و ... به ناآرامی‌های مداوم؛ مبتلااااا @westaz_defa
4_5809665638389518231.mp3
11.8M
دوری و دلتنگ توعم...
الدرس الأول. @westaz_defa
-وقت‌هایی که آشفته‌ای، بی‌قراری دستت به هیچ‌جا بند نیست؛ هیچ راهی جلوی پات نیست! زیاد زمزمه کن: «یَا نَاصِرَ كُلِّ مَخْذُولٍ، یَا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ...» خدا مثلِ بنده‌هاش نیست که نادیده‌ات بگیره می‌شنوه، می‌بینه، برات قشنگ خدایی می‌کنه.
به خدا قسم که اگر کسی به علی‌ع رسد به خدا رسد …
شهیدانه🇵🇸🇮🇷✌️
و زمانی که در دریا آسیبی به شما رسد، هرکه را جز خدا می‌خوانید ناپدید و گم می‌شود. و چون شما را به سوی خشکی نجات دهد از خدا روی می‌گردانید و انسان، بسیار ناسپاس است … @westaz_defa 🌧️
وقتی شما برای ظهور حضرت مهدی(عج) دعا می‌کنید، بلافاصله برای خودتان هم دعا کنید! وقتی می‌گویید: "اللهُمَّ عَجِّل لِوَلیّک الفَرَج" بلافاصله بعد از آن بگویید: وَ فرَجنا بِه. از خدا بخواهید که شما را هم جزء یاران حضرت قرار بدهد. -آیت الله بهجت-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
« گزیده ای از وصیتنامه شهید جعفر بالایی چوگانلو » با سلام و درود به رهبر كبير انقلاب اسلامي خميني ابراهيم زمان و با سلام و درود فراوان بر شهيدان انقلاب اسلامي ايران و با سلام و درود به امت قهرمان و شهيدپرور ايران. سلام به پدر گراميم و به مادر مهربانم و سلام بر خواهرانم و به برادران عزيزتر از جانم. سلام به همسرم و فرزندانم و ساير اهل خانواده و دوستانم. اينجانب جعفر، سرباز اسلام و نوكر امام زمان هستم که از تك تك شماها تقاضا دارم، وقتي كه خبر شهادت مرا شنيديد بدون اينكه بگرييد ، براي همه برادران و رزمندگان اسلام دعا كنيد و صبر انقلابي داشته باشيد. چون شهادت تنها آرزوي من بود و باز تكرار مي كنم تنها خواهشي كه از شماها دارم اینست که مقلد امام باشيد و براي شهيد گريه نكنيد، چون گريه بر شهيد معنا ندارد. بلكه جاي افتخاري هم هست. پدر گراميم من از شماها تقاضا دارم كه از خود استقامت نشان داده و اهل خانواده را به صبر و شكيبايي دعوت كني. به جای گريه؛ برای رزمندگان و برای امام دعا كنيد. انشاءا... خداوند عمر امام را طولاني و بزودي زود رزمندگان را به پيروزي نهايي برساند. انشاءا... @westaz_defa
کوچه پس کوچه های شهرستان خوی پر از خاطرات دوران کودکی و نوجوانی من است .خاطراتی که درون صندوقچه ی ذهنم همانند مرواریدی می درخشند . به راستی چه روزهای شیرینی بود روزهایی که صبح تا شب با بچه ها ی محله و بازی با آنها سپری می شد. مادرم زن متدین و صبوری بود وجودش چنان گرمابخش خانه ی کوچکمان بود که غم یتیمی در آن کم تر حس می شد. عروسک پارچه ای را که برایم دوخته بود هر وقت در آغوش می گرفتم تمام غم ها و غصه هایم را فراموش می کردم . چند کوچه بالاتر از ما خانواده ای زندگی می کردند که دختر زیبایی به نام توران داشتند. برادر بزرگم محمد عاشق شده بود. آن سالها جوان ها در سنین پایین و با ازدواج آسان تشکیل خانواده می دادند. برای همین هم خیلی زود اسم توران در صفحه ی دوم شناسنامه ی محمد نوشته شد و آنها زندگی مشترکشان را در خانه ی ما شروع کردند . توران دختر آرام و متینی بود همه ی ما دوستش داشتیم . محمد می گفت توران همه ی زندگی من است اما از دل بی امان توران خبر نداشت . او روز به روز اززندگی با محمد دل سرد تر می شد . اشک هایش از چشم های میشی رنگش سرازیر شده و بر روی گل های دامنش می ریختند. بالاخره یک روز کاسه ی صبرش لبریز شد و بی هوا به خانه ی پدری اش رفت. مادرم ومحمد بارها دنبالش رفتند اما او هیچ وقت برنگشت...... چند ماه از رفتن توران می گذشت اواخر اردیبهشت سال چهل وهشت بود که برایمان خبر آوردند توران پسری به دنیا آورده است . هر چند که خبر حاملگی اش را از ما مخفی کرده بودند ولی مادرم از تولد نوه اش خوشحال شد وچند پتو به عنوان چشم روشنی خرید و راهی خانه ی پدری توران شد من هم همراهش رفتم. نوزاد نو رسیده دل مرا برده بود اسمش را سهراب گذاشته بودند. گونه هایش مثل یک انار سرخ بود.خیلی شبیه توران بود انگار از محمد برای سهراب فقط نام خانوادگی حاتم نوه سی رسیده بود . دوست داشتم ساعت ها با سهراب بازی می کردم .حواسم پیش سهراب بود وحرفهای بزرگترها را نمی شنیدم که مادرم با عصبانیت دستم را گرفت و به خانه برگشتیم . فهمیدم که توران دوباره حاضر نشده بود ،برگردد. 👇👇👇 @westaz_defa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: خاطره‌های شهدا باید باز زبان هنر زنده نگه داشته شود 🔹من یک خطابی بکنم به کسانی که اهل هنراند؛ خاطره‌های شهدا را با زبان هنر بایستی نگه دارند. البته کارهای خوبی در این سال‌های آخر اتفاق افتاده است. خوب است این کتاب‌ها و بعضی از فیلم‌ها، بعضی از کارهای هنری که انجام گرفته با ارزش است باید سپاسگزاری کنیم اما نسبت به آنچه که باید اتفاق بیفتد کم است. 🔹ما تعداد شهدایمان زیادند هر کدام از اینها یک دنیایی هستند، هر کدام از این‌ها موضوع یک کار هنری با ارزش‌اند. درباره‌ٔ این‌ها می‌شود فیلم ساخت؛ کتاب نوشت؛ نقاشی کرد. 🔹شما همسران شهید، پدر شهید، مادر شهید، اگر مراجعه کردند و خواستند که شما مصاحبه کنید امتناع نکنید. کانال شهیدانه عضوشوید🇮🇷 @westaz_defa
از خداوند بترسید! چنان ترسی که ناچار به و توبه نشوید! _مولای‌متقین‌،مرتضی‌علی‌علیه‌السلام @westaz_defa| شرح‌نهج‌،ج۳،ص۱۰
مثل گل سرخ واژگون عاشق شد بی واهمه ، غلتید به خون عاشق شد یک لحظه به خود آمد و تا خورد به تو خمپاره هم از فرط جنون عاشق شد وقتی که میان آب تنها بود هم صحبت موج ها و ماهی ها بود یک لحظه صدای تیرباران و سپس از دور فقط سرخی خون پیدا بود کتاب " به لهجه سردار بدر " گزیده شعرهای سروده شده درباره سردار شهید مهندس @westaz_defa