🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_یازدهم
#بخش_صد_و_هشتاد_و_هشتم
#رفاقت با #سه کس #ممنوع ◾️🍃🍃
هر گاه علی علیه السلام به منبر میرفت، میفرمود:
مسلمان باید از رفاقت و دوستی سه کس اجتناب کند؛
۱. آدم بی باک و هرزه (در گفتار و رفتار).
۲. احمق (کم عقل).
۳. دروغگو.
زیرا آدم بی باک و هرزه، کارهایش را به تو آرایش میدهد و میخواهد که تو هم مانند او باشی، چنین شخصی هرگز به درد دین و آخرت تو نمی خورد، دوستی با او جفا و سخت دلی و رفت و آمدنش بر تو، ننگ و عار است.
و اما احمق، هرگز خیر و خوبی از او به تو نمی رسد. هنگام مشکلات امیدی به او نیست، اگر چه در حل آن تلاش کند و چه بسا اراده کند بر تو خیری رساند (ولی به واسطه حماقتش) به تو ضرر میزند. پس مرگ او بهتر از زندگی اوست و سکوت او بهتر از سخن گفتنش و دوری از وی بهتر از نزدیکی با او میباشد.
و اما دروغگو، هیچگاه زندگی با او بر تو گوارا نیست، سخنان
تو را نزد دیگران میبرد و گفته آنان را نزد تو میآورد، هرگاه صحبتی را تمام کند سخن دیگری را شروع میکند، ممکن است گاهی راست هم بگوید ولی مردم باور نکنند، میکوشد مردم را به یکدیگر دشمن سازد، در سینه شان کینه برویاند. پس از خدا بترسید و مواظب خویشتن باشید [۱] و ببینید که با چگونه افرادی رفاقت میکنید و طرح دوستی میریزید.
#شرایط #مهمانی ◾️🍂🍂
شخصی امیرالمؤمنین علیه السلام را به مهمانی دعوت کرد.
حضرت فرمود:
دعوت تو را میپذیرم اما به سه شرم. عرض کرد:
آن سه شرط چیست؟
فرمود:
۱. خارج از منزل چیزی برایم نیاوری!
۲. چیزی که در منزل هست از من مضایقه نکنی (هر چه هست از آن پذیرایی کن).
۳. خانواده ات را هم به زحمت میانداز!
میزبان شرایط را قبول کرد و حضرت نیز دعوت او را پذیرفت. [۱]
در اسلام مهمانیهای تحمیلی و تجملاتی درست نیست.
#حکومتی #دادگر ◾️🍃🍃
بانوی سالخورده و فربهی به نام (دارمیه) از ارادتمندان علی علیه السلام بود، در مکه زندگی میکرد. معاویه در موسم حج وارد مکه شد، مأمور فرستاد آن بانو را آوردند.
از او پرسید: هیچ میدانی چرا احضارت کردم؟
دارمیه در پاسخ گفت: نه، خدا میداند.
معاویه: چرا علی را دوست میداری و مرا دشمن؟
دارمیه: علی را دوست میدارم چون دادگر بود، و مساوات را رعایت میکرد، او مستمندان را دوست و دین داران را گرامی داشت و تو را دشمن میدارم زیرا با او که برای خلافت از تو بهتر بود جنگیدی، تو خون مردم را به خواهش دل میریزی، به ستم قضاوت کرده و با هوا و هوس حکومت میکنی. [۱]
----------
📚منابع:
[۱]: ۲۹. ب: ج ۷۴، ص ۲۰۵.
[۱]: ۳۰. ب: ج ۷۵، ص ۴۵۵.
[۱]: ۳۱. ب: ج ۳۳، ص ۲۶۰. در تاریخ آمده است که پس از سخنان کوبنده دارمیه، معاویه به انتقام این اهانت گفت: به همین جهت شکمت برآمده است. دارمیه گفت: مردم همه در بزرگی شکم به مادر تو هند مثل میزنند! معاویه پرسید: علی را چگونه دیدی؟ گفت: او را دیدم به پادشاهی گول نخورد، دنیا هرگز او را نفریفت، سخنان او به دلهای تاریک چون آفتاب روشنی میبخشید و مانند زیت که زنگ ظرف تیره را میگیرد زنگ دلها را پاک میکرد. معاویه گفت: راست گفتی! اکنون از من چه میخواهی؟ گفت: به صد شتر سرخ مو نیازمندم. معاویه گفت: اگر بدهم در دل تو به اندازه علی محبت خواهم داشت؟ دارمیه گفت: هرگز چنین نخواهد شد. معاویه حاجت او را برآورد، سپس گفت: به خدا سوگند! اگر علی زنده بود چنین مالی به تو نمی داد. دارمیه گفت: راست گفتی بهیچ وجه نمی داد، علی علیه السلام حتی یک درهم از مال مسلمانان را به خواهش دل و بیهوده به کسی نمی بخشید. (ن)
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیرالمؤمنین علی علیه السلام
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
#داستان_های_بحارالانوار 🔶🔸🌺
#فصل_هجدهم
#بخش_دویست_و_هشتاد_و_هشتم
#جنگجویان جمل در امان #علی علیه السلام 🌼🌼
اصبغ بن نباته، یکی از یاران با وفای علی (علیه السلام) میگوید:
پس از آن که اهل بصره را شکست دادیم امیرمؤمنان علی در کنار دیوار یکی از باغهای بصره ایستاد و ما دور او جمع شدیم.
حضرت افرادی را از بزرگان با نام صدا زد تا شصت نفر شدیم که همگی قبلا برای جنگ در رکاب آن بزرگوار آماده بودیم، اکثریت این شصت نفر از قبیلة همدان بودند.
علی (علیه السلام) همچنانکه سوار بر اسب خود بود به سوی بصره حرکت نمود و ما همگی، زره پوش، کلاه بر سر، سپر به دست و شمشیر بر دوش حضرت را همراهی کردیم، تا به یک خانه بزرگ و با شکوهی رسیدیم.
وارد خانه که شدیم، دیدیم گروهی از زنان گریه و زاری میکنند، وقتی که آن حضرت را دیدند همگی فریاد زدند این است کشنده عزیزان ما! علی (علیه السلام) اعتنایی به آنها نکرد، پرسید:
عایشه در کدام اتاق است؟ آنها به یکی از اتاقها اشاره کردند. حضرت از اسب پیاده شد و وارد اتاق عایشه شد. از سخنان امیر مؤمنان چیزی نشنید ولی چون عایشه صدای بلندی داشت، سخنانش را میشنیدم، گویا
عذرخواهی میکرد.
سپس از اتاق عایشه بیرون آمد و ما رکاب اسبش را گرفتیم و سوار شدیم. ناگهان خانمی جلو آمد، حضرت به او فرمود: صفیه کجا است؟
آن بانو گفت: لبیک یا امیر مؤمنان! آری ای امیر مؤمنان فرمود: چرا این سگها را از من دور نمی کنی که گمان میکنند من قاتل عزیزانشان هستم، اگر چنین بود من کسانی را که در این اتاقها هستن میکشتم. (و به سه اتاق از اتاقهای آن خانه اشاره فرمود). در این وقت ما همگی یک دفعه دستها را به قبضه شمشیر بردیم چشمها را به سه اتاق دوختیم. به خدا سوگند در آن لحظه تمام گریه کنندگان از ترس خاموش شدند و آنها که ایستاده بودند بر زمین نشستند! راوی میگوید:
از اصبغ بن نباته پرسیدم در آن اتاق چه کسانی بودند؟.
اصبغ گفت:
در یکی از آن اتاقها مروان بن حکم با جمعی از جوانان قریش بود که همگی در جنگ مجروح شده بودند! در اتاق دوم، عبدالله بن زبیر همراه گروهی از خویشان خود بود که همگی مجروح بودند! و در اتاق سوم، رئیس اهل بصره بود که پیوسته نگهبان عایشه بود هرکجا که عایشه میرفت او همراهش بود.
راوی به اصبغ گفت: یا أبا القاسم! آنان که مجروح بودند و تاب مقاومت نداشتند چرا با آن شمشیرهایی که در دست داشتید به یک باره کار آنان را نساختید؟
اصبغ گفت: ای فرزند برادرم! امیرمؤمنان علی (علیه السلام) از تو داناتر بود، به آنان امان داده بود هنگامی که آنان را شکست دادیم از طرف امام اعلان کردند:
هیچ مجروحی را نکشید و به او تیر خلاص نزنید و فراریان را تعقیب نکنید و هرکس اسلحه خود را بر زمین بگذارد در امان است، این روش است که بعد از این باید به آن عمل شود. [۱]
#مهمانی در فضای #تاریک 🌺🌺
مرد فقیری خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و گفت:
بسیار گرسنه هستم و دستم به جایی نمی رسد مرا سیر کنید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به خانههای همسرانش فرستاد. او رفت و دست خالی برگشت، زیرا در خانهها خوراکی نبود که به او بدهند. شب فرا رسید، رسول خدا روی به اصحاب کرد و فرمود:
چه کسی میتواند امشب این مرد گرسنه را مهمان کند؟
علی عرض کرد: یا رسول الله! من او را مهمان میکنم.
سپس او را به خانه اش برد و به فاطمه (علیها السلام) گفت:
دختر پیامبر! غذایی در خانه هست؟
فاطمه (علیها السلام) جواب داد: آری، تنها به اندازه غذای یک دختر بچه، لکن مهمان را بر او مقدم میداریم.
علی (علیه السلام) فرمود:
فاطمه جان! دختر را بخوابان و چراغ را خاموش کن زهرا فرزندش را با زمزمههای پر مهر مادرانه گرسنه خوابانید و سفره پهن کرد و چراغ را خاموش نمود.
علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) در کنار سفره نشستند و در آن تاریکی طوری دهان مبارکشان را تکان میدادند که مهمان خیال کند آنان نیز غذا میخورند.
مهمان با آن غذا سیر شد.
آن شب علی و فاطمه (علیها السلام) و کودکانش گرسنه خوابیدند.
شب به پایان رسید وقت نماز صبح علی (علیه السلام) محضر پیامبر رسید. رسو خدا پس از سلام نماز نگاهی بر چهره علی انداخت و به شدت گریست فرمود:
ایثار شب گذشته شما شگفت انگیز است.
در این وقت آیه «وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۹) » [۱]: آنها دیگران را بر خود مقدم میدارند هرچند شدیدا فقیر باشند، کسانی که خداوند آنها را از بخل نفس خویش باز داشته رستگارند. نازل شد و حضرت آن را برای علی (علیه السلام) خواند. [۲]
----------
📚منابع:
[۱]: ب: ج ۴۲، ص ۲۷۲.
[۱]: (سوره حشر آیه: ۹)
[۲]: بحار: ج ۴۱، ص ۲۸ و ۳۴ با اندکی تفاوت.
💫 @ya_amiralmomenin110💫