🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
💠🔹 #غدیرخم_از_کتب_اهل_سنت 🔹💠
🔸🔹 #قسمت_دویست_و_پنجاه_و_دوم🔹
#دعا كردن #رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله براى #على عليه السّلام #هنگامى كه او را #براى امر #قضاوت به #يمن اعزام مى كرد 🍂🌼🌼
(۲) [صحيح ابن ماجه در باب قضا و داورى ص ۱۶۸] به سند خود، از «ابو بخترى» از حضرت على عليه السّلام روايت مى كند، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا براى داورى به يمن فرستاد. عرض كردم: يا رسول الله! مرا در حالى كه جوانم براى داورى به يمن مى فرستى در صورتى كه از امور قضاوت اطلاعى ندارم (؟! ) پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دست مباركش را روى سينه من گذاشت و فرمود:
«اللهمّ اهد قلبه و ثبّت لسانه»
؛ پروردگارا؛ دل او را هدايت كن و زبانش را استوار ساز.
على عليه السّلام فرموده است كه از آن دعا، من در قضاوتم بين دو شخص، به هيچ گونه شك و شبهه اى دچار نشدم.
مؤلف گويد: «ابو داود» هم اين حديث را در «صحيح» خود، در «قضاء» در باب كيفيت داورى، «حاكم» در [مستدرك ۳/ ۱۳۵ و ۴/ ۸۸] «نسائى» در
[خصائص ص ۱۱] به هفت طريق، و «امام احمد» در [مسند ۱/ ۸۳ و ۸۸ و ۱۱۱
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۷۷
و ۱۳۶ و ۱۴۹] به دو طريق، و [۱/ ۱۵۶] و «ابو داود طيالسى» در [مسند ۱/ ۱۶ و ۱۹]، «بيهقى» در [سنن ۱۰/ ۸۶] به دو طريق، و «ابو نعيم» در [حلية ۴/ ۳۸۱]، «خطيب بغدادى» در [تاريخ بغداد ۱۲/ ۴۴۳]، «ابن سعد» در [طبقات ۲/ قسم ۲/ ۱۰۰] به دو طريق، و در صفحه ۱۰۱ به يك طريق، «ابن اثير» در [اسد الغابة ۴/ ۲۲] و «متّقى» در [كنز العمال ۶/ ۱۵۸] در اين صفحه مى نويسد: «بيهقى» اين حديث را در «شعب الايمان» آورده است و در [۶/ ۳۰۲] مى نويسد: «ابن حجر» هم اين روايت را نقل نموده است و در [۶/ ۳۹۴] مى نويسد: «ابن سعد»، «ابن ابى شيبه»، «بيهقى» در «الدلائل» و در [۶/ ۳۹۵] مى نويسد: «عدنى»، «مروزى»، «ابو يعلى»، «بيهقى»، «دورقى»، «سعيد بن منصور» و «ابن جرير» حديث مزبور را با توجه به صحت حديث نقل كرده اند و در [۶/ ۳۹۵] بار ديگر حديث را آورده است و مى گويد:
«عدنى»، «ابو يعلى»، «ابن جرير»، «ابن حيّان» و «بيهقى» به نقل آن پرداخته اند و «محب طبرى» هم در [الرياض النضرة ۲/ ۱۹۸] حديث داورى را نقل كرده و اضافه مى كند «اسماعيلى» و «حاكمى» هم آنرا نقل كرده اند.
(۱) [سيوطى در الدّر المنصور] در ذيل تفسير آيه بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ اظهار مى دارد كه «ابو الشيخ» از حضرت على عليه السّلام روايت مى كند، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سوره برائت را به من داد و مرا به يمن فرستاد.
عرض كردم: يا رسول الله! من جوانى كم سن و سال هستم، اگر از من سؤال كنند نمى دانم در مقام داورى چه پاسخى بدهم و چگونه قضاوت كنم (؟! ) فرمود: چاره اى نيست بايد اين مأموريت را بپذيرى- و يا فرمود من ترا براى اين مأموريت انتخاب كرده ام- عرض كردم: اگر چاره منحصر در آن است كه من اين سمت را بپذيرم، پس اينك عازم يمن مى شوم. فرمود: آرى، با سمتى كه به عهده گرفته اى بسوى يمن عزيمت كن و اطمينان داشته باش كه خداى تعالى زبان تو را از هر گونه اشتباهى نگاه مى دارد و دل تو را به نور هدايت منوّر مى گرداند. سپس اضافه كرد: آرى، بسوى يمن برو و سوره برائت را براى مردم يمن تلاوت كن.
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۷۸
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
💠🔹 #غدیرخم_از_کتب_اهل_سنت 🔹💠
🔸🔹 #قسمت_دویست_و_پنجاه_و_سوم🔹
#همدانىها به دست #على عليه السّلام #مسلمان شدند 🌸🔹🔹
(۲) [ذخائر العقبى محب طبرى ص ۱۰۹] از «براء بن عازب» روايت مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله «خالد بن وليد» را همراه با گروهى از مسلمانان بسوى يمن گسيل داشت تا مردم آن سامان را به پذيرش دين اسلام دعوت نمايد. من هم در آن سفر همراه او بودم. «خالد» مدت شش ماه در آن سرزمين درنگ كرد؛ برخلاف انتظار، كسى از آن مردم به وى پاسخى نداد و براى پذيرش اسلام اقدامى نكرد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله حضرت على عليه السّلام را بحضور طلبيد و دستور داد بسوى يمن عزيمت كند و «خالد» را همراه كسانى كه مى خواهند بازگردند به مدينه بازگرداند و هر كس متمايل بود مى تواند همراه تو در آنجا به مأموريتش ادامه دهد. «براء» گفت: من از جمله
كسانى بودم كه در ركاب حضرت على عليه السّلام باقى ماندم. به محضى كه به نزديكى يمن رسيديم و مردم از آمدن حضرت على عليه السّلام اطلاع يافتند پيش از طلوع فجر، گرد حضرت على عليه السّلام اجتماع كردند.
نماز بامدادى را همراه على عليه السّلام بجاى آورديم پس از نماز، همه ما- مدنى و يمنى
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۷۹
(۱) در يك صف قرار گرفتيم و حضرت على عليه السّلام در برابر ما ايستاد. پس از حمد و ثناى الهى، نامه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را كه خطاب به همدانىها بود براى آنها خواند.
سخنان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و شخصيت حضرت على عليه السّلام در دل آنان اثر ويژه اى گذاشت و همه همدانىها در يك روز اسلام اختيار كردند! حضرت على عليه السّلام جريان اسلام همدانىها را در ضمن نامه اى به اطلاع رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رسانيد. به محض اينكه نامه حضرت على عليه السّلام براى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله قرائت شد، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله سجده شكر بجاى آورد. و پس از آن دو بار فرمود: درود بر همدانى ها! درود بر همدانى ها! «ابو عمر» اين روايت را نقل كرده است.
مؤلف گويد: 📚«عسقلانى» هم در [فتح البارى ۹/ ۱۲۸] و «اسماعيلى» هم اين حديث را روايت كرده اند.
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۸۰
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
💠🔹 #غدیرخم_از_کتب_اهل_سنت 🔹💠
🔸🔹 #قسمت_دویست_و_پنجاه_و_ششم
#بخشى از #قضاوتهاى حضرت #على عليه السّلام 🔹🌸🌺
(۲) [صحيح نسائى ۲/ ۱۰۸] در باب قرعه راجع به فرزند مورد نزاع، به سند خود، از «زيد بن ارقم» روايت مى كند كه حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب بودم، در آن هنگام على عليه السّلام در يمن به سر مى برد. مردى بحضور مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد و عرض كرد: يا رسول الله! شاهد بودم كه سه مرد حضور على عليه السّلام آمده و هر يك از آنها ادعا كردند كه اين كودك كه در اختيار اين زن است، فرزند من مى باشد. على عليه السّلام به يكى از آن سه تن گفت: بگذار تا اين فرزند از آن اين مرد باشد. گفت: به چنين امرى حاضر نمى شوم. به ديگرى همين پيشنهاد را كرد.
او هم نپذيرفت. به سومى هم همين پيشنهاد را كرد. او هم قبول ننمود. على عليه السّلام فرمود: شما شريكان بدخوئى هستيد؛ اينك در ميان شما قرعه مى زنم، قرعه به نام هر يك از شما اصابت كرد، كودك از آن اوست و بايد دو ثلث از ديه را بپردازد.
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله كه شرح قضاوت حضرت على عليه السّلام را شنيد خنديد، بطوريكه دندانهاى پيشين آن حضرت، نمايان شد.
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۸۶
(۱) مؤلف گويد: «نسائى» همين حديث را پس از اين كه به چهار طريق ديگر روايت كرده است. «ابن ماجه» هم در «صحيح» خود، در باب قضاوت صفحه ۱۷۱، حديث مزبور را نقل مى كند و در آنجا آمده است: حضرت على عليه السّلام از دو تن از آنها، پرسيد: آيا براى اينكه معلوم شود كودك از آن كيست قرعه زده ايد؟ گفتند: خير. از دو تن ديگر هم همان سؤال را كرد و همان جواب را شنيد.
سرانجام خود حضرت على عليه السّلام براى رفع نزاع، قرعه زد (تا آخر روايت) «ابو داود» هم در [صحيح ۱۴/ ۲۲۲] حديث مورد بحث را به دو طريق روايت مى كند كه در يكى از آنها آمده است: چند نفر درباره كودكى اختلافى داشتند و كسانى بودند كه با زنى در يك طهر، نزديكى كرده بودند.
(۲) «حاكم» همين حديث را در [مستدرك ۳/ ۱۳۵ و ۱۳۶] به طريق ديگر روايت مى كند و در آن آمده است:
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: درباره قضاوت مزبور من هم جز آنچه على عليه السّلام قضاوت كرده است داورى نمى نمايم. 📚«حاكم» پس از اين، مى نويسد: اين حديث صحيح است. و در [۴/ ۹۶] به طريق سوم همان حديث را روايت نموده است. و «امام احمد حنبل» در [۴/ ۳۷۳ و ۳۷۴] به دو طريق ديگر همان حديث را نقل كرده است. و «ابو داود طيالسى» در [مسند ۱/ ۲۶]، «بيهقى» هم در [سنن ۱۰/ ۲۶۶ و ۲۶۷] به طريق ديگر، «طحاوى» در [مشكل الآثار ۱/ ۳۲۰] به دو طريق، و «متّقى» در [كنز العمال ۳/ ۱۸۱] آورده اند و
«متقى» مى گويد: «بيهقى» حديث مزبور را در «شعب الايمان»، «ابن ابى شيبه»، «محب طبرى» در [الرياض النضرة ۲/ ۲۰۰] و «امام احمد» در «المناقب» روايت كرده اند.
(۳)📚 [مسند امام احمد حنبل ۱/ ۷۷] به دو سند، از «حنش» از حضرت على عليه السّلام روايت مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ما را بسوى يمن اعزام كرد. در مسير خود به گروهى رسيديم كه گودالى براى شكار شير حفر كرده بودند و در حالى كه براى شكار شير آماده شده بودند، يكى از آنها در آن گودال سقوط كرد و در حال
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۸۷
سقوط به ديگرى آويخت و آن ديگرى هم به ديگرى آويخت و در نتيجه هر چهار تن به گودال سقوط كردند. (۱) شير آنها را به شدت زخمى كرد؛ سرانجام يكى از آن گروه توانست با سلاحى كه در اختيار داشت آن حيوان را بكشد ولى هر چهار نفر بخاطر جراحت شديد، مردند. خاندان مرد اوّل عليه خاندان ديگرى قيام كردند و سلاح كشيدند تا با يكديگر بجنگند كه در اين هنگام امير المؤمنين على عليه السّلام فرا رسيد و فرمود: در حالى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله زنده است، مى خواهيد به كشتار يكديگر قيام كنيد. اكنون براى رفع نزاع در ميان شما قضاوت مى كنم؛ اگر به داورى من راضى شديد، رفع نزاع از شما شده است، و اگر به داورى من راضى نشديد، از يكديگر جدا مى شويد و بحضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله........ #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
💠🔹 #غدیرخم_از_کتب_اهل_سنت 🔹💠
🔸🔹 #قسمت_دویست_و_پنجاه_و_هفتم
#بخشى از #قضاوتهاى حضرت #على عليه السّلام 🔹🌸🌺
بحضور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
مى رسيد و آن حضرت در ميان شما قضاوت مى فرمايد. و شكى نيست پس از قضاوت رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله هيچيك از شما حق ندارد كه قضاوت ايشان را ناديده بگيرد و به دعواى خود خاتمه ندهد. اينك داورى من اين است كه از قبيله هاى آنان كه براى شكار شير گودال حفر كرده اند پولهائى بگيرند، به اين طريق كه يك چهارم ديه و يك سوم ديه و نصف ديه و ديه كامل؛ سپس يك چهارم ديه را به اوّلى بدهند كه از بالاى حفره به زير افتاده و سه تن ديگر روى او افتاده و به هلاكت رسيده اند، و يك سوم ديه را به دومى، و نصف ديه را به سومى و ديه كامل را به چهارمى بدهند. صاحبان كشته شدگان به داورى حضرت على عليه السّلام راضى نشدند و بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رسيدند. در آن موقع، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در مقام ابراهيم بود. حكايت را بطور كامل به عرض رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم داشتند. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من به هر گونه كه صلاح بدانم در ميان شما قضاوت مى كنم. يكى از آنها گفت: على عليه السّلام براى رفع نزاع در ميان ما قضاوت كرد. و چگونگى قضاوت حضرت على عليه السّلام را براى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بيان نمود. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله قضاوت آن حضرت را پسنديد و دستور آن حضرت را امضا فرمود.
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۸۸
(۱)📚 مؤلف گويد: «امام احمد» هم اين روايت را در [مسند ۱/ ۱۲۸ و ۱۵۲] روايت كرده است و «ابو داود طيالسى» در [مسند
۱/ ۱۸]، «بيهقى» هم در [سنن ۸/ ۱۱۱] و «طحاوى» در [مشكل الآثار ۳/ ۵۸] نقل كرده است و در آن آمده است: يك چهارم ديه به اولى داده مى شود كه سه تن از بالاى او به گودال افتاده و هلاك شده اند، يك سوم ديه را به كسى مى دهند كه پس از اولى روى او افتاده و دومين كسى است كه هلاك شده است، و نصف ديه را به سومى مى دهند كه يكى به آخر مانده است و ديه كامل را هم به چهارمى مى پردازند. آنگاه مختصرى از معناى حديث را در 📚«مشكل الآثار» آورده است. «محب طبرى» هم در [الرياض النضرة ۲/ ۱۹۹] روايت كرده است و مى گويد: «امام احمد» اين قضاوت را در «المناقب» ذكر كرده است.
(۲) [استيعاب ابن عبد البرّ ۲/ ۴۶۲] به سند خود، از «زر بن حبيش» روايت مى كند كه دو نفر مرد در محلى قرار گرفتند و خواستند غذا بخورند كه يكى از آنها پنج گرده نان داشت و ديگرى سه گرده نان. به محض اينكه سفره غذا گستردند و مشغول به تناول شدند. مردى از كنار آنها گذشت و بر آنها سلام كرد. پاسخ او را داده و از او خواستند كه بنشيند و با آنها هم غذا شود. او هم دعوت آنها را پذيرفت.
و هر سه تن از آن هشت گرده نان تناول كردند. آن دعوت شده پس از صرف غذا و در هنگام خداحافظى، هشت درهم به آنها داد و گفت: اين مبلغ را در برابر غذائى كه از شما خوردم از من بگيريد. هنگامى كه آن مرد رفت، در تقسيم آن مبلغ نزاعى بين آن
دو تن به وقوع پيوست. آنكه پنج گرده نان داشت گفت: پنج درهم از آن مبلغ به من مى رسد، و سه درهم ديگر از آن توست. آن كسى كه سه گرده نان داشت گفت: من به اين تقسيم راضى نمى باشم، بلكه بايد درهمها را به دو قسمت كرد؛ نيمى از تو، و نيمى از آن من. براى رفع نزاع بحضور امير المؤمنين على بن ابيطالب عليه السّلام شرفياب شدند و جريان را به عرض مبارك تقديم داشتند. حضرت
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۸۹
على عليه السّلام به آن شخص كه داراى سه گرده نان بود، فرمود:
(۱) رفيق تو كه نانش از تو بيشتر بود تقسيمى را كه به عمل آورده است بپذير و سه درهم را از او بگير و به نزاع خاتمه بده. آن مرد گفت: به خدا سوگند! به تقسيمى كه او كرده است راضى نيستم و از شما تقاضا دارم بر اساس حق قضاوت فرمائيد. حضرت على عليه السّلام فرمود: اگر مى خواهى بر اساس حق قضاوت بنمايم، بيش از يك درهم هم از آن تو نمى باشد و هفت درهم ديگر از آن اوست. وى از شنيدن اين سخن به شگفت آمد و گفت: شگفتا، يا امير المؤمنين! او حاضر است سه درهم از آن هشت درهم را به من بدهد به تقسيم او راضى نيستم و شما هم كه فرموديد به تقسيم او راضى باشم باز هم اظهار رضايت نكردم، اينك مى فرماييد حقيقت قضاوت آنست كه سهم من يك درهم از هشت درهم است؟! امير المؤمنين على عليه السّلام فرمود: رفيق تو براى رفع نزاع...... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
💠🔹 #غدیرخم_از_کتب_اهل_سنت 🔹💠
🔸🔹 #قسمت_دویست_و_پنجاه_و_هشتم
#بخشى از #قضاوتهاى حضرت #على عليه السّلام 🔹🌸🌺
حاضر شد سه درهم به تو
بدهد و به اين وسيله با تو مصالحه نمايد، تو گفتى من به اين تقسيم راضى نيستم و تقسيم عادلانه اى نيست. و طالب قضاوت واقعى شدى. اينك قضاوت واقعى چنين است كه بيش از يك درهم از آن هشت درهم سهم تو نمى باشد. آن مرد گفت: اگر قضاوت واقعى اين است، دليل آنرا ارائه فرماييد تا فرمان داورى شما را بپذيرم. امير المؤمنين على عليه السّلام فرمود: به اين دليل است كه اگر هشت (تعداد نان) در سه (نانخورها) ضرب كنيم، حاصل آن بيست و چهار مى شود و شما سه تن كه از آن نانها استفاده كرده ايد، معلوم نيست كداميك از شما بيشتر و كمتر از ديگرى، نان مصرف كرده است؛ پس شما در تناول آن نانها يكسان مى باشيد. آن مرد تصديق كرد. حضرت فرمود: بنابراين تو سه هشتم از آنرا تناول كرده اى و اگر سه را در سه ضرب كنيم، حاصل آن نه مى شود، پس سه نهم آن درهمها از آن توست و رفيق تو هم سه هشتم آن را تناول كرده و پنج گرده نان داشته است كه اگر پنج را در سه ضرب كنيم، حاصل آن پانزده مى شود. نتيجه اينست كه رفيق تو هشت پانزدهم از آن را تناول كرده است و هفت قسمت از نان رفيقت باقى
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹۰
مانده است كه ميهمان شما آنرا خورده است و يك قسمت هم از نان تو تناول كرده؛ بنابراين، يك سهم از آن توست و هفت سهم از آن رفيق تو! آن مرد عرض كرد: اكنون به قضاوتى كه بيان فرموديد خرسندم.
مؤلف گويد: 📚«متّقى» اين حديث را در [كنز
العمال ۳/ ۱۸۰]، «حافظ مزنى» در «تهذيب»، «محب طبرى» در [الرياض النضرة ۲/ ۱۹۹]، «قلعى» و «ابن حجر» در [صواعق ص ۷۷] نقل كرده اند.
(۱) 📚[مسند امام احمد ۵/ ۵۸] به سند خود، از «معاوية بن قره» از يكى از انصار روايت مى كند، مردى در حالى كه به لباس احرام آراسته بود، شتر او لانه شترمرغى را كه تخمهائى در آن بود پامال كرد و آنها را شكست. آن مرد براى جبران آن و حكم شرعى تخمهاى شكسته شده، حضور حضرت على عليه السّلام شرفياب شد و جريان را به عرض رسانيد. حضرت على عليه السّلام فرمود: در برابر هر تخم شكسته شده، جنين ناقه پس از وضع حمل يا فرستادن شتر نر در ميان ماده هائى كه جنينى بوجود بياورد، به عدد آن تخمها جنينها را در مكه قربانى نمايد. آن مرد پس از آنكه اين قضاوت را از حضرت على عليه السّلام شنيد، بحضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد و جريان را همراه با قضاوت حضرت على عليه السّلام به عرض رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم داشت. پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: حكم همان است كه على عليه السّلام گفته است. در عين حال اگر قادر به انجام آنچه، على عليه السّلام گفته است نيستى، به تو اجازه مى دهم كه در برابر هر تخمى كه شكسته شده است، روزه بگيرى و يا غذائى به ناتوانان بدهى.
(۲) 📚[كنز العمال ۳/ ۵۳] از «ابن عباس» از حضرت على عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: هرگاه محرمى به تخم شتر مرغ صدمه وارد آورد، شتر نر را در ميان شترهاى ماده گسيل بدارد و توجه داشته باشد كه شتر نر با چند شتر ماده لقاح صورت داده است و تخم هائى كه شكسته شده حساب نمايد. هر چند عدد كه جنين به وجود آمد، در مكه قربانى نمايد. در جواب معترض، فرمود: چنان نيست
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹۱
كه همه شترها باردار شوند، چنانكه لازم نيست از همه تخمها، جوجه به ثمر برسد. «معاوية» از قضاوتى كه حضرت على عليه السّلام كردند، به شگفت آمد!
(۱) 📚[صواعق محرقه ابن حجر ص ۷۳] رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با گروهى از
اصحاب نشسته بود، دو نفر متخاصم بحضور رسيدند. يكى از آن دو گفت: يا رسول الله! من الاغى داشتم و اين شخص هم گاوى، گاو اين مرد، الاغ مرا كشت.
يكى از حاضران اظهار داشت، چهارپايان عهده دار ضمان نمى شوند (! ) در اين هنگام، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به على عليه السّلام، فرمود: يا على! در ميان اين دو تن، قضاوت كن. حضرت على عليه السّلام فرمود: هنگامى كه اين اتفاق افتاد، هر دو در بند بودند يا هر دو رها؟ يا يكى از آن دو بسته و در بند بود و ديگرى رها؟ در پاسخ گفتند: الاغ بسته بود و گاو رها و صاحب گاو هم همراه او بود. على عليه السّلام فرمود: در اين صورت...... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
💠🔹 #غدیرخم_از_کتب_اهل_سنت 🔹💠
🔸🔹 #قسمت_دویست_و_پنجاه_و_نهم
#بخشى از #قضاوتهاى حضرت #على عليه السّلام 🔹🌸🌺
على عليه السّلام فرمود: در اين صورت صاحب گاو ضامن است و بايد وجه ضمان را به صاحب الاغ بپردازد.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله قضاوت حضرت على عليه السّلام را تأييد كرد و داورى على عليه السّلام را امضا فرمود.
مؤلف گويد: «شبلنجى» همين داورى را در [نور
الابصار ص ۷۱] آورده است.
(۲)📚 [الرياض النضرة ۲/ ۱۹۹] از «حارث» نقل كرده است، زن و مردى حضور حضرت على عليه السّلام شرفياب شدند. مرد گفت: اين زن ديوانه است و هنگامى كه او را به همسرى من درآوردند، از ديوانگى او چيزى به من نگفتند و تدليس بكار بردند و عيب او را پوشانيدند. زن چهره زيبائى داشت. حضرت على عليه السّلام خطاب به آن زن، فرمود: اين مرد چه مى گويد؟ آيا ادعائى كه عليه تو مى كند درست است يا نه؟ زن گفت: به خدا سوگند! من ديوانه نيستم. آرى، هنگامى كه همسرم اراده نزديكى با من را دارد، حالت غشوه به من دست مى دهد. حضرت به
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹۲
آن مرد، فرمود: اى بينوا! واى بر تو! دست زنت را بگير و برو و به او نيكوئى كن كه تو، اهليت داشتن چنين زن زيبائى را ندارى! «سلفى» هم اين حديث را نقل كرده است.
(۱) [نور الابصار شبلنجى ص ۷۱] تحت عنوان «نادرة» مى نويسد: مردى با خنثائى كه هم آلت زنانگى داشت و هم مردانگى ازدواج كرد و كنيزكى كه داشت، كابين آن خنثى قرار داد و با او همبستر شد. آن خنثى به فرزندى حامله شد. سپس همان خنثى با كنيزى كه كابينش بود نزديكى كرد و دخترى از او بوجود آمد. اين پيشآمد شهرت پيدا كرد و نقل محافل گرديد. و طولى نكشيد كه مسئله آنها به عرض امير المؤمنين على عليه السّلام رسيد. حضرت على عليه السّلام از چگونگى حال آن خنثى پرسيد. گفتند: اين شخص حيض مى شود، همخوابى مى كند و با او همخوابى مى كنند، و از
هر دو آلتش منى بيرون مى آيد، آبستن مى شود و آبستن مى كند! مردم در پاسخ از چگونگى حال او حيرت زده شدند و گفتند: درباره او چه قضاوتى مى توان كرد كه حق از باطل امتياز داده شود؟! حضرت على عليه السّلام دستور داد دو كودك نابالغ دنده هاى راست و چپ او را شمردند كه اگر دنده هاى هر دو جانب او مساوى باشد زن است، و اگر جانب چپش يك دنده كمتر دارد مرد است. آن دو كودك همين كار را كردند، معلوم شد طرف چپش يك دنده كمتر دارد مرد است. آن دو كودك همين كار را كردند، معلوم شد طرف چپش يك دنده كم دارد. حضرت على عليه السّلام فرمود: اين شخص مرد است و دستور داد تا زن و مرد از يكديگر جدا شدند.
«شبلنجى» پس از بيان حديث مزبور، متعرض دليل قضاوت حضرت على عليه السّلام شده است و به اينجا مى رسد كه «حوّا» از ضلع چپ حضرت آدم عليه السّلام بوجود آمده است و همين معنى ايجاب كرده است كه دنده چپ مرد كمتر از دنده
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹۳
طرف راستش باشد. «۱» (۱) كتابهاى چندى از قديم و جديد، ويژه قضاياى حضرت مولا على عليه السّلام تأليف شده و در📚 [الذريعة ۱۷/ ۵۲] كتابهائى را به همين عنوان ياد مى كند كه از جمله: «قضاياى امير المؤمنين عليه السّلام» تأليف «ابراهيم قمى» پدر «على بن ابراهيم قمى» و كتابى به همين نام از «ابو الحسن معلى بصرى» از همين كتاب «الذريعة» از «شيخ بهائى» نقل مى كند كه داورى هاى بى سابقه اى كه از امير المؤمنين على عليه السّلام نقل شده زياد است بخشى از آنها در «تهذيب»، «كافى» و «من لا يحضر» آمده و برخى از علما كتاب بزرگى از قضاياى امير المؤمنين تأليف كرده اند كه من در خراسان به آن كتاب دست يافتم.
از جمله آنها در اين زمان كتاب «قضاوتهاى محيّر العقول» است كه ترجمه كتاب عربى مرحوم «سيد محسن عاملى» به نام مزبور، به ترجمه آقاى «سيد محمود زرندى» مى باشد و ديگرى «قضاوتهاى امير المؤمنين» است كه مرحوم «شيخ ذبيح الله محلاتى» تأليف كرده است و در صفحه ۱۲۳ قضاوتى كه در اينجا ترجمه شد مفصل تر بيان كرده و از كتاب «ترجمه عجائب احكام امير المؤمنين» نقل مى كند كه حضرت امير المؤمنين به «دينار» كه آلتش بريده شده بود دستور مى دهد دنده هاى او را بشمارد. و در جواب سؤال شوهرش فرمود: من قضاوت را به حكم خدا كردم چه آن كه خدا «حوّا» را از دنده بالاى چپ حضرت آدم عليه السّلام آفريد؛ اين است كه دنده هاى زن تمام است و دنده هاى مرد يكى كمتر از زن است. (مترجم)
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹۴
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
💠🔹 #غدیرخم_از_کتب_اهل_سنت 🔹💠
🔸🔹 #قسمت_دویست_و_شصت_و_یکم
مراجعه « #ابوبكر» به حضرت #على عليه السّلام ◾️🌸🍃
و متمايل به قرمزى بود، موهاى سرش مجعّد و تا نيمه گوشش را فراگرفته بود، پيشانيش گشاده، چشمهايش سياه، موهاى سينه اش نرم بود، دندانهايش از سفيدى
مى درخشيد، بينى اش قلمى، گردنش مانند جام سيمين بود، يك رشته موى سياه كه مانند شاخه مستقيمى بود از زير گلو تا نافش روئيده بود و جز آن رشته مو، موى ديگرى در بدنش وجود نداشت، كف دست و پايش گوشتى و نرم بود، هرگاه راه مى رفت به گونه اى بود كه گويا با حركت خود، سنگ را از پاى درمى آورد، هرگاه به كسى توجه مى كرد با تمام بدن به او متوجه مى شد، هنگامى كه مى ايستاد يكسر و گردن
از همه بزرگتر بود، هرگاه مى نشست باز هم يكسر و گردن از همه بالاتر بود، و هرگاه سخن مى گفت همه مردم در برابر شنيدن سخنان او سراپا گوش بودند، و هرگاه خطابه اى ايراد مى كرد شنوندگان مى گريستند، از همه مردم به آنها مهربانتر بود، براى يتيمان پدرى مهربان، و براى بيوه زنان پناهگاهى مملو از احسان بود، از همه دلاوران دلاورتر، و از همگان سخاوتمندتر، و از هر زيبائى خوش سيماتر بود، جامه اش عبا بود، و خوراكش نان جوين، و خورشش شير بود، پشتى و تشكش از ليف خرما پر شده بود، و تختخوابش ازام غيلان (درخت خاردار بيابانى است كه شاخه هاى آن از شاخه هاى درختهاى خاردار ديگر بهتر است) بود و آنرا با شاخه هاى ديگر به هم پيوسته بود، دو عمامه داشت يكى به نام «سحاب» و ديگرى به نام «عقاب»، شمشير او «ذو الفقار» بود، و پرچم او به نام «غراء»، و ناقه او «عضباء»، و استر او «دلدل»، و الاغ سوارى او «يعفور»، و اسبش «مرتجز»،
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹۷
و گوسفندش «بركت»، و تازيانه اش «حمشوق»، و پرچم روز قيامتش «لواء الحمد» بود، جامه و كفشش را مى دوخت و وصله مى كرد!«محب طبرى» گفته: «ابن سلمان» اين حديث را در «الموافقه» نقل كرده است.
(۱) مؤلف گويد: چنانكه در صدر حديث آمده است، يهوديها از «ابو بكر» درخواست كردند تا پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را معرفى كند و حالات او را توضيح، دهد، او بجاى آنكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را معرفى نمايد در پاسخ آنها از فضائل خود سخن گفت! كه چگونه با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در غار ثور بود، و همراه آن حضرت بر كوه حرا بالا مى رفته است. و چنانكه مى دانيم اين پاسخ هيچگونه تناسبى با پرسش آنها نداشته است و بهمين جهت بود كه آنان زود از وى اعراض كرده و به درگاه ولايت توجه كردند. و از پاسخ «ابوبكر» به اين نتيجه مى رسيم كه او در آن هنگام، پاسخى جز آنچه گفته است حاضر نداشته و براى همين آنان را به حضرت على عليه السّلام ارجاع داد.
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹۸
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
💠🔹 #غدیرخم_از_کتب_اهل_سنت 🔹💠
🔸🔹 #قسمت_دویست_و_شصت_و_دوم
« #عمر بن خطّاب» در حل #بسيارى از #امور به حضرت #على عليه السّلام #مراجعه مى كرد و #كمك مى گرفت و چنانكه #معروف است مى گفت: «لو لا علىّ لهلك عمر» و #امثال اين جملات «۱» ◾️🍃🍃
بديهى است «عمر بن خطّاب» در پيشآمدهاى مشكل، دست به دامان حضرت على عليه السّلام مى شد و از آن حضرت تقاضاى كمك مى كرد و كسى اين مسئله را انكار نكرده است. ما در اينجا به پاره اى از آنها مى پردازيم.
(۲)📚 [صحيح ابو داود ۲۸/ ۱۴۷] در باب ديوانه اى كه دزدى مى كند آيا بايد حدّ شرعى درباره او اجرا كرد يا نه؟ به سند خود، از «ابو ظبيان» از «ابن عباس» روايت مى كند كه زن ديوانه اى را كه زنا داده بود بحضور «عمر» معرفى كردند. او با جمعى كه حاضر بودند درباره
حدّى كه بايد بر او جارى شود با آنها مشورت
_ _
(۱) از قبيل «اعوذ بالله ان اعيش في قوم لست فيهم يا ابا الحسن» و يا «لا بقيت في قوم لست فيهم يا ابا الحسن». (مترجم)فضائل پنج 📚تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۹۹
كرد. و بالاخره حكم آن شد كه بايد سنگسار شود! «عمر» دستور سنگسارى او را صادر كرد. مأموران در راه با على عليه السّلام روبرو شدند. امير المؤمنين على عليه السّلام جريان را پرسيد؟ در پاسخ گفتند: زن ديوانه اى است از فلان قبيله كه زنا داده است، «عمر» فرمان صادر كرده است تا او را سنگسار كنند. على عليه السّلام فرمود: او را به مقرّ خلافت بازگردانيد و خود بلا فاصله به آنجا تشريف فرما شد. فرمود: اى عمر! نمى دانى كه قلم تكليف از سه تن برداشته شده است: از ديوانه تا عاقل شود؛ از خوابيده تا بيدار شود؛ از كودك تا بالغ شود. عرض كرد: آرى مى دانم! فرمود: پس چرا دستور سنگسار را داده اى؟! «عمر» گفت: بنابراين حدّى بر او نيست! فرمود:
نيست او را رها كن. آنگاه حضرت على عليه السّلام تكبير گفت!
(۱) مؤلف گويد: «ابو داود» همين حديث را در همان باب به چند طريق ديگر روايت كرده است و در بعضى از طرق روايات آمده كه «عمر» وقتى به اشتباه خود پى برد و به دست على عليه السّلام از مهلكه نجات يافت، تكبير گفت! «بخارى» هم بخشى از اين حديث را در «صحيح» خود در كتاب «محاربين» در باب اينكه مرد و زن ديوانه رجم نمى شوند، آورده است.
(۲) و📚 «امام احمد حنبل» هم در [مسند ۱/ ۱۴۰ و ۱۵۴] به نقل
آن پرداخته است و مى گويد: پس از آن، «عمر» دستور داد تا او را سنگسار كنند. حضرت على عليه السّلام آن زن ديوانه را از دست مأموران رها كرد و آنها را به مقر خلافت بازگردانيد. «عمر» پرسيد: دستور مرا اجرا نكرده بازگشتيد؟ در پاسخ گفتند: ما را على عليه السّلام بازگردانيد! «عمر» گفت:
على عليه السّلام كارى را بدون جهت انجام نمى دهد. آنگاه مأمورى فرستاد تا على عليه السّلام را به دار الخلافه دعوت كند. حضرت على عليه السّلام در حالى كه غضبناك بود وارد مقرّ خلافت شد. «عمر» گفت: چرا مأموران ما را از انجام وظيفه بازداشتيد؟ حضرت على عليه السّلام فرمود: مگر نشنيده اى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود قلم تكليف از سه تن برداشته شده است و حديث را بطورى كه پيش از اين آورديم با اختلاف اندكى
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۱۰۰
روايت مى كند. و «دار قطنى» هم در «سنن» خود در كتاب «حدود» صفحه ۳۴۶ نقل كرده است و «متّقى» هم در 📚[كنز العمال ۳/ ۹۵] به ذكر آن پرداخته و اظهار مى دارد كه «عبد الرزّاق» هم آن حديث را نقل مى نمايد
(۱) و 📚«مناوى» هم در [شرح فيض القدير ۴/ ۳۵۶] نقل مى نمايد و مى گويد: «امام احمد» نقل مى كند كه «عمر» دستور داد تا زن ديوانه را بخاطر زنائى كه داده است سنگسار كنند! در مسير اجراى حكم، حضرت على عليه السّلام آن زن را از دست مأموران نجات داد. (تا آنجا كه فرموده است) اين زن كه از فلان قبيله است گرفتار جنون مى باشد و ناخودآگاه بدست مردى افتاده است و با او نزديكى كرده،
بنابراين حكم رجم درباره او اجرا نمى شود. «عمر» كه اين سخن را شنيد، گفت: «لو لا علىّ لهلك عمر»؛ اگر على نبود، هر آينه «عمر» هلاك مى شد! «مناوى» مى گويد: اين قضيه هم در دوران «ابو بكر» اتفاق افتاده است.
(۲) از بيان «عسقلانى» در [فتح البارى ۱۵/ ۱۳۱] استفاده مى شود كه اين حديث را گروهى از علماى حديث به غير از آنهائى كه نام برديم، نقل كرده اند. و حديث مزبور به چند طريق و به الفاظ مختلف نقل شده است، چنانكه در برخى از آنها آمده است: زن ديوانه اى كه آبستن بود، زنا داد و در بعضى از روايات آمده است كه «عمر» به على عليه السّلام عرض كرد: راست گفتى!...... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷
#ترجمه_کتاب_نفیس_القطره): #قطره ای از دریای #فضایل اهل #بیت علیهم السلام ✨🍂
#بخش_بیست_و_پنجم
#قطره اى از درياى ٫كمالات و #افتخارات
امام ٫دهم، #نور نمايان و #ماه تابان،
دارنده #شرافت و بزرگوارى و #عزّت و برترى و #لطف و احسان،
#ابوالحسن سوّم حضرت #علىّ بن #محمّد، امام #هادى صلوات اللَّه عليه 🍃🌺🌺
۴۷۶ / ۱ – كلينى رحمه الله در كتاب «كافى» از اسحاق جلاّب [۱] نقل كرده است كه گفت: براى حضرت هادى عليه السلام گوسفندان زيادى خريدارى كرده بودم، روزى مرا طلبيد و وارد اصطبل نمود، و آن به محل وسيعى كه نمى شناختم متّصل بود من گوسفندان را طبق دستورى كه حضرت مى فرمود بين اشخاص پخش مى كردم، از آن جمله براى حضرت ابوجعفر و مادرش و ديگر بستگان او به امر آن حضرت بردم، سپس اجازه خواستم كه به بغداد نزد پدرم برگردم و آن هنگام روز ترويه (هشتم ذيحجه) بود، آن حضرت برايم نوشت:
تقيم غداً عندنا ثمّ تنصرف.
فردا را نزد ما بمان و بعد از آن برگرد.
من روز عرفه (نهم ذيحجه) را نزد ايشان ماندم و شب عيد قربان را در آنجا بيتوته نمودم، هنگام سحر نزد من آمد و فرمود: اى اسحاق برخيز.
من از جا برخاستم، و همينكه چشم گشودم ناگهان خود را در بغداد كنار خانهام ديدم، خدمت پدرم رسيدم و دوستانم به ديدن من آمدند، به
آنها گفتم عرفه در عسكر بودم و عيد را در بغداد گذراندم. [۱]
۴۷۷ / ۲ - صفّار رحمه الله در كتاب «بصائر الدرجات» از صالح بن سعيد نقل كرده است كه گفت:
خدمت حضرت هادى عليه السلام رسيدم هنگامى كه متوكّل آن حضرت را به سامراء دعوت كرده بود و در جاى نامناسبى منزل داده بود - به آن حضرت عرض كردم: فدايت شوم، اينها در همه امور قصد دارند نور فروزان شما را خاموش كنند و در حق شما كوتاهى كنند تا آنجا كه شما را در اين كاروانسراى بسيار زشت كه جاى فقيران و فرومايگان مى باشد ساكن نموده اند.
امام عليه السلام فرمود: تو در اين پايه از معرفت ما هستى و خيال مى كنى اين امور از قدر و منزلت ما مى كاهد.
سپس با دست اشاره نمود و فرمود: نگاه كن چه مى بينى؟
چون نگاه كردم باغ هاى زيبا منظر و پر طراوتى مشاهده كردم كه در آن زنان نيكوكار خوش بو و نونهالانى كه همچون مرواريدى در پوشش بودند، و پرندگان زيبا و آهوهاى خوش خط و خال و نهرهاى جارى وجود داشت، ديدن اين منظره مرا به حيرت انداخت و چشمانم را خيره نمود.
امام عليه السلام فرمود: حيث كنّا فهذا لنا عتيد ولسنا في خان الصعاليك.
ما هر كجا باشيم چنين موقعيتى داريم و در حقيقت در «خان صعاليك» كه جايگاه فقيران و فرومايگان است نخواهيم بود. [۲]
۴۷۸ / ۳ - ابن شهر آشوب رحمه الله در كتاب «مناقب» و قطب راوندى رحمه الله در كتاب «خرائج» از ابوهاشم جعفرى نقل كرده اند كه گفت:
خدمت امام هادى عليه السلام شرفياب شدم، آن حضرت با من به زبان هندى سخن گفت، و من نتوانستم به خوبى پاسخ دهم در پيش روى آن حضرت سطل كوچكى بود كه پر از سنگريزه بود.
امام عليه السلام يكى از آن سنگريزهها را برداشت و در دهان مبارك خود نهاد و قدرى آن را مكيد، و سپس آن را به من مرحمت فرمود و من آن را در دهانم گذاشتم، بخدا قسم از نزد آن حضرت برنخاستم مگر اينكه با هفتاد و سه لغت مى توانستم سخن بگويم كه يكى از آنها هندى بود. [۱]...... #ادامه_دارد
----------
📚منابع:
[۱]: جلاّب اصطلاحاً به كسى گفته مى شود كه گوسفند و مانند آن را در محلّى مى خرد و براى فروختن به محلّ ديگرى روانه مى سازد.
[۱]: الكافى: ۴۹۸/۱ ح۳، بصائرالدرجات: ۴۰۶ ح۶، بحار الأنوار: ۱۳۲/۵۰ ح ۱۴، مناقب ابن شهراشوب: ۴۱۱/۴، الإختصاص: ۳۲۵.
[۲]: بصائر الدرجات: ۴۰۶ ح ۷، كافى: ۴۹۸/۱ ح۲، إعلام الورى: ۳۶۵، بحار الأنوار: ۱۳۲/۵۰ ح ۱۵ و علاّمه بزرگوار مجلسى رحمه الله شرح طولانى در ذيل اين حديث بيان فرموده است، به آنجا مراجعه كنيد. مناقب ابن شهراشوب: ۴۱۱/۴، كشف الغمّة: ۳۸۳/۲، مدينة المعاجز: ۴۲۱/۷ ح۴، الإختصاص: ۳۲۴، الإرشاد: ۳۲۴.
[۱]: الخرائج: ۶۷۳/۲ ح۲، مناقب ابن شهراشوب: ۴۰۸/۴، إعلام الورى: ۳۶۰، بحار الأنوار: ۱۳۶/۵۰ ح ۱۷، كشف الغمّة: ۳۹۷/۲، مدينة المعاجز: ۴۵۱/۷ ح ۳۴.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
💠🔹 #غدیرخم_از_کتب_اهل_سنت 🔹💠
🔸🔹 #قسمت_دویست_و_شصت_و_سوم
« #عمر بن خطّاب» در حل #بسيارى از #امور به حضرت #على عليه السّلام #مراجعه مى كرد و #كمك مى گرفت و چنانكه #معروف است مى گفت: «لو لا علىّ لهلك عمر» و #امثال اين جملات «۱» ◾️🍃🍃
در نتيجه، آن ديوانه را آزاد كرد.
(۳) [مؤطّا مالك بن انس] در كتاب «اشربه» صفحه ۱۸۶، به سند خود، از «ثور بن زيد ديلى» روايت مى كند كه «عمر» درباره حد شرابخوار كه چند ضربت تازيانه به او زده مى شود، با اصحاب خود مشورت مى كرد، در آن جمع هم حضرت على عليه السّلام تشريف فرما بود. حضرت على عليه السّلام فرمود: رأى ما اينست كه باده گسار را بايد هشتاد تازيانه زد، به دليل آنكه با نوشيدن شراب، سست مى شود هنگامى كه مست شد، هذيان مى گويد و هنگام هذيان، به ديگران افترا مى زند.
«عمر» چنين كرد و هشتاد تازيانه به باده گسار زدند.
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۱۰۱
(۱) مؤلف گويد: «شافعى» اين حديث را در «مسند» در كتاب «اشربه» صفحه ۱۶۶ نقل كرده است. «حاكم» در [مستدرك ۴/ ۳۷۵] حديث طولانى و مسندى را از «ثور بن زيد ديلى» از «عكرمه» از «ابن عباس» روايت مى كند و
در آخر آن چنين آمده است كه خليفه پرسيد: نظريه شما درباره حدّ باده گسار چيست؟ حضرت على عليه السّلام فرمود: رأى ما اينست كه باده گسار هنگامى كه شراب مى نوشد، سست مى شود و پس از آنكه سست شد، هذيان مى گويد و آنگاه در حال هذيان، به ديگران افترا مى زند و به افترا زننده، بايد هشتاد تازيانه زد. و به همين نسبت باده گسار را بايد هشتاد تازيانه زد. «عمر» دستور داد به باده گسار هشتاد تازيانه زدند.
«حاكم» گفته است كه سند اين حديث صحيح مى باشد. «سيوطى» هم در «الدّر المنثور» در ذيل آيه شريفه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ...
(سوره مائده، آيه ۹۰) حديث مزبور را آورده است و مى گويد: «ابو الشيخ»، «ابن مردويه» و «حاكم» اين حديث را نقل كردهاند. و «حاكم» حديث مزبور را صحيح مى داند و از «ابن عباس» نقل مى كند.
(۲) و «دار قطنى» هم در [سنن در كتاب حدود ص ۳۴۶] حديثى آورده است كه در آخر آن آمده است، حضرت على عليه السّلام فرمود:
هنگامى كه باده خوار شراب مى نوشد، مست مى شود و پس از مستى، هذيان مى گويد و در حال هذيان، افترا مى زند و به افترا زننده بايد هشتاد تازيانه زد. در اين هنگام «عمر» دستور داد كه باده خوار را هشتاد تازيانه بزنند. و «متّقى» هم در 📚[كنز العمال ۳/ ۱۰۱] حديث مزبور را از كتاب «ابن وهب» و از «ابن جرير» به دو طريق نقل مى نمايد.
(۳) [مستدرك حاكم ۴/ ۳۷۵] به سند خود، از «وبره كلبى» نقل مى كند كه «خالد بن وليد» مرا گسيل داشت تا به ديدار «عمر» رفته و پيغامى به او برسانم. در هنگام ورود
من به مسجد، حضرت على عليه السّلام «عثمان»، «عبد الرحمن عوف»،
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۱۰۲
«طلحه» و «زبير» نزديك «عمر» نشسته بودند. به «عمر» گفتم: «خالد بن وليد» مرا بحضورت فرستاده است پس از ابلاغ سلام، مى گويد: مردم بى اندازه به باده گسارى مى پردازند و به شكنجه آن اعتنائى ندارند! «عمر» گفت: از اين گروه كه در مسجد حاضرند بپرس تا در حق آنان قضاوت نمايند. حضرت على عليه السّلام در پاسخ فرمود: رأى ما اينست كه باده گسار هنگامى كه مست مى شود، هذيان مى گويد و پس از هذيان گوئى، افترا مى زند و به افترا زننده بايد هشتاد تازيانه زد.
«عمر» به او گفت: آنچه را شنيدى به «خالد» ابلاغ كن. «خالد» پيام را دريافت كرد و از آن به بعد، هر كس باده گسارى مى كرد، به او هشتاد تازيانه مى زد. «حاكم» مى گويد: سند اين حديث صحيح است.
📚مؤلف گويد: «طحاوى» همين حديث را در [شرح معانى الآثار ۲/ ۸۸] به دو طريق نقل كرده است و در صدر آن گويد: معمول «ابو بكر» آن بود كه باده گسارى را چهل ضربت مى زد؟! و «عمر» هم وى را چهل ضربت مى زد؟! «وبره» گويد: در يكى از اوقات، «خالد بن وليد» مرا بسوى «عمر» فرستاد (و ادامه حديث همانطور است كه يادآورى شد) و «دار قطنى» هم اين حديث را در 📚[سنن در كتاب حدود ص ۳۴۶] ذكر كرده است.
(۱) [فتح البارى در شرح بخارى ۱۵/ ۷۳]...... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌷بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷
#ترجمه_کتاب_نفیس_القطره): #قطره ای از دریای #فضایل اهل #بیت علیهم السلام ✨🍂
#بخش_بیست_و_پنجم
#قطره اى از درياى ٫كمالات و #افتخارات
امام ٫دهم، #نور نمايان و #ماه تابان،
دارنده #شرافت و بزرگوارى و #عزّت و برترى و #لطف و احسان،
#ابوالحسن سوّم حضرت #علىّ بن #محمّد، امام #هادى صلوات اللَّه عليه 🍃🌺🌺
۴۷۹ / ۴ - راوندى رحمه الله در كتاب «خرائج» مى نويسد: روايت شده كه ابو هاشم جعفرى [۲] بعد از وفات حضرت رضا و فرزندش امام جواد عليه السلام خدمت امام هادى مى رسيد و زياد به آن حضرت مراجعه مى كرد، روزى عرض كرد: من وقتى از خدمت شما به بغداد مى روم شوق ديدار شما را پيدا مى كنم، گاهى نمى توانم با كشتى سفر كنم، مركبى هم جز همين بِرذون [۳] ضعيف ندارم، از خدا بخواهيد كه مرا در راه زيارت شما تقويت فرمايد.
امام عليه السلام براى او دعا كرد و فرمود:
قوّاك اللَّه يا أباهاشم، وقوّى برذونك.
خداوند به تو اى ابو هاشم و برذونت قوّت دهد.
راوى گويد: بعد از دعاى آن حضرت ابوهاشم نماز صبح را در بغداد مى خواند و با همان مركب براه مى افتاد و نزديك ظهر به سامراء مى رسيد [۱] دوباره اگر مى خواست همان روز به بغداد بر مى گشت و اين از عجيب ترين دلايل و معجزاتى بود كه از آن امام عليه السلام مشاهده شد. [۲]
۴۸۰ / ۵ – صفّار رحمه الله در كتاب «بصائر الدرجات» از بعضى از راويان نقل مى كند كه امام هادى عليه السلام براى آنها نوشتند:
إنّ اللَّه جعل قلوب الأئمّة مورداً لإرادته فإذا شاء اللَّه شيئاً شاؤوه.
خداوند تبارك وتعالى قلوب امامان عليهم السلام را جايگاه اراده خودش قرار داد، لذا هر گاه خدا چيزى را بخواهد آنان نيز مى خواهند.
و اين مضمون فرمايش خداوند است كه فرموده است: «وَما تَشاءُون إلّا أنْ يَشاءَ اللَّه» [۳]، «و نمى خواهيد مگر آنكه خدا بخواهد». [۴]
۴۸۱ / ۶ - ابوجعفر محمّد بن جرير طبرى رحمه الله در كتاب «دلائل الإمامه» از عمّار بن زيد نقل كرده است كه گفت:
به امام هادى عليه السلام عرض كردم: آيا شما مى توانيد به آسمان بالا رويد و چيزى با خود بياوريد كه نمونه اش در زمين نيست؟
تا اين درخواست را نمودم، ديدم امام عليه السلام در هوا بالا رفت و من به ايشان نگاه كردم تا از نظرم پنهان گرديد، پس از مدّتى برگشت و با خود پرنده اى طلائى آورد كه در گوشهايش گوشواره هاى طلا و در منقارش درّ
گرانبهائى بود و مى گفت:
«لا اله إلاّ اللَّه، محمّد رسول اللَّه، عليّ وليّ اللَّه» «خدايى جز خداوند يكتا نيست، محمّد صلى الله عليه وآله وسلم فرستاده خداوند است، و على ولىّ پروردگار است».
امام عليه السلام فرمود: هذا طير من طيور الجنّة.
اين پرنده اى از پرندگان بهشت است.
سپس آن را رها كرد، و او بازگشت. [۱]....... #ادامه_دارد
----------
📚منابع:
[۲]: او داود بن قاسم بن اسحاق بن عبداللَّه بن جعفر بن ابى طالب است. نجاشى در كتاب رجال خود ص ۱۵۶ رقم ۴۱۱ فرموده است: ابوهاشم مقام و مرتبه والايى نزد ائمه طاهرين عليهم السلام داشت، و از ثقات است كه به خبرش اطمينان حاصل مى شود، و شيخ رحمه الله در «فهرست» فرموده است: ابوهاشم از ائمّه عليهم السلام پنج امام بزرگوار - از حضرت رضا عليه السلام تا حضرت صاحب الأمر ارواحنا فداه - را درك كرده است.
[۳]: برذون نوعى چهارپا است كه از اسب ضعيفتر و از الاغ در راه رفتن تواناتر است، ظاهراً به آن يابو گفته مى شود.
[۱]: فاصله بين سامراء و بغداد، سى فرسخ است.
[۲]: الخرائج: ۶۷۲/۲ ح۱، إعلام الورى: ۳۶۱، مناقب ابن شهراشوب: ۴۰۹/۴، بحار الأنوار: ۱۳۷/۵۰ ح ۲۱، إثبات الهداة: ۴۳۷/۳ ح ۳۳، مدينة المعاجز: ۴۵۴/۷ ح ۳۷.
[۳]: سوره دهر، آيه ۳۰.
[۴]: مختصر البصائر تأليف حسن بن سليمان حلّى: ۶۵، تفسير برهان: ۴۱۶/۴ ح۱، بحار الأنوار: ۳۷۲/۲۵ ح ۲۳، إعلام الورى: ۳۶۱، تفسير قمى: ۴۰۹/۲ ذيل آيه ۲۹ سوره تكوير، و همچنين اين روايت در بحار الأنوار: ۱۱۴/۵ ح ۳۰۵/۲۴ ۵۵ ح۴، و تفسير برهان: ۴۳۵/۴ ح۵ به نقل از تفسير قمى ذكر گرديده است.
[۱]: نوادر المعجزات: ۱۸۵ ح۳، دلائل الامامة: ۴۱۳ ح۵.
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫
🌹بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌹
💠🔹 #غدیرخم_از_کتب_اهل_سنت 🔹💠
🔸🔹 #قسمت_دویست_و_شصت_و_چهارم
« #عمر بن خطّاب» در حل #بسيارى از #امور به حضرت #على عليه السّلام #مراجعه مى كرد و #كمك مى گرفت و چنانكه #معروف است مى گفت: «لو لا علىّ لهلك عمر» و #امثال اين جملات «۱» ◾️🍃🍃
گفته است: «طبرانى»، «طحاوى» و «بيهقى» از طريق «اسامة بن زيد» از «زهرى» از «حميد بن عبد الرحمن» روايت مى كند كه مردى از مردم «بنى كلب» به نام «ابن دبره» به اطلاع رساند كه معمول «ابو
بكر» و «عمر» آن بود كه باده گسار را چهل تازيانه مى زدند؟! همو گويد: در يكى از اوقات «خالد بن وليد» مرا بسوى «عمر» روانه كرد تا پيام وى را به او ابلاغ نمايم كه: مردم با علاقه هر چه تمامتر به باده گسارى مى پردازند و از حدّى كه براى آنها معين شده است بيمى ندارند و به شكنجه آن به
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۱۰۳
چشم حقارت مى نگرند. «عمر» به اطرافيانش كه من، على عليه السّلام، «طلحه»، «زبير» و «عبد الرحمن عوف» در مسجد بوديم توجهى نمود و استمداد خواست حضرت على عليه السّلام فرمود: رأى ما آنست كه باده گسار را هشتاد تازيانه بزنند، بدليل آنكه شرابخوار هرگاه باده گسارى مى كند، سست مى شود و هنگامى كه سست شد، هذيان مى گويد و در حال هذيان گوئى، به ديگران افترا مى زند اين بود كه «عمر» دستور داد به باده گسار هشتاد تازيانه بزنند. و در صفحه ۷۴ همان كتاب مى گويد: «عبد الرزاق» از «معمّر» از «ايوب» از «عكرمه» روايت مى كند كه «عمر» در خصوص حدّ باده گسار با اطرافيان خود مشورت كرد. حضرت على عليه السّلام فرمود:
انسان باده گسار به محض اينكه جام شراب را لا جرعه سر مى كشد، هذيان مى گويد...
(۱) [مستدرك حاكم ۱/ ۴۰۰] به سند خود، از «حارثة بن مضرب» نقل مى كند كه گروهى از شامىها پيش «عمر» آمده گفتند: اموال و اسب و برده هائى بدست آورده ايم كه مى خواهيم زكات آنها را بپردازيم تا از مال پاك و حلالى استفادهنمائيم. «عمر» گفت: چاره اى نيست جز اينكه روش دو تن پيش از خويش (رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و «ابو بكر») را پيش گيرم، در ضمن با حضرت
على عليه السّلام كه در جمع حضور داشت مشورت كرد. حضرت فرمود: تصميم تو درست است در صورتى كه آنچه را مى پردازد جزيه نباشد. «حاكم» گويد: اين حديث صحيح است.
(۲) مؤلف گويد: «طحاوى» حديث مزبور را در «شرح معانى الآثار» در كتاب «زكات» در باب «خيل سائمه» كه در بيابان مى چرد، گفته است كه حضرت على عليه السّلام دستور داد از هر بنده اى ده درهم، و از هر اسبى ده درهم، و از هر هجين (كسى كه پدرش آزاد و مادرش كنيز باشد يا اسبى كه پدرش عرب و مادرش غير عرب باشد) هشت درهم و از هر برذون (كه پدر و مادرش غير عربى باشد) يا
📚فضائل پنج تن (ع) در صحاح ششگانه اهل سنت، ج ۳، ص: ۱۰۴
استر، در سال، پنج درهم بگيرند.
(۱)📚 [همان كتاب ۱/ ۴۵۷] به سند خود، از «ابو سعيد خدرى» روايت كرده است كه همراه با «عمر» به حج بيت الله رفتيم. در حال طواف، «عمر» برابر «حجر الاسود» قرار گرفت و گفت: مى دانم سنگى بيش نيستى و سود و زيانى ندارى و اگر خود نديده بودم كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تو را مى بوسيد نمى بوسيدم؛ آنگاه «حجر» را بوسيد.
حضرت على عليه السّلام كه حضور داشت، فرمود: چنان نيست كه تو پنداشته اى بلكه «حجر الاسود» هم سود دارد و هم زيان! «عمر» گفت: در كجاى قرآن اين مسئله آمده است؟ على عليه السّلام فرمود: اين سخن را از بيان الهى استفاده مى كنم آنجا كه خداى تعالى مى فرمايد: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى (سوره اعراف، آيه ۱۷۲) ؛ و (به
خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريّه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خويشتن ساخت؛ (و فرمود: ) «آيا من پروردگار شما نيستم» گفتند: «آرى، گواهى مى دهيم! » و در اين رابطه، پيمانهائى با آنان استوار كرد و همه آنها را در كاغذى ثبت فرمود. در آن هنگام، همين «حجر الاسود» موجود بود، دو چشم داشت و يك زبان كه خداى تعالى خطاب به آن سنگ، فرمود: اكنون دهانت را بگشاى! دهانش را باز كرد و آن نوشته را در ميان دهان او افكند و فرمود: براى كسانى كه تا روز قيامت به خواسته تو وفا مى كنند گواه باش! آنگاه على عليه السّلام فرمود: گواهى مى دهم كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: روز قيامت كه برپا مى شود «حجر الاسود» را در حالى كه زبان فصيحى دارد مى آورند و او گواهى مى دهد به وفادارى آنان كه وى را «استلام» كرده اند.... #ادامه_دارد
❌ #کپی فقط با ذکر #صلوات به نیت #فرج امام #زمان عج ❌
⚜🔸💠🔸⚜
کانال نشر فضایل امیر المؤمنین علی علیه السلام 🔹⚡️🔸⚡️🔹
💫 @ya_amiralmomenin110 💫