#معرفی_فیلم
🎥فیلم سینمایی "ضد"
🎬اطلاعات فیلم:
سال تولید: ۱۴۰۰
مدتزمان فیلم: ۱۱۵ دقیقه
ژانر: درام، تاریخی، سیاسی و اجتماعی
کارگردان: امیرعباس رفیعی
نویسنده: حسین ترابنژاد
بازیگران اصلی: مهدی نصرتی، لیلا زارع، نادر سلیمانی، لیندا کیانی، مهشید جوادی، مجید پتکی، روزبه رئوفی، عماد درویشی، شیرین آقاکاشی
رده سنی: مناسب برای بالای ۱۳ سال
✍🏻ضد یک درام سیاسی است که در بستر التهابات کشور در تابستان سال ۱۳۶۰ میگذرد. قصه این فیلم دربارهٔ یک عشق در دل حوادث سیاسی است که پس از سالها دوباره شعلهور میشود.
🎭جوایز و دستاوردها:
♦️برنده جایزه بهترین طراحی صحنه در جشنواره فیلم فجر (محمدرضا شجاعی)
♦️برنده بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در جشنواره فیلم فجر (نادر سلیمانی)
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_فیلم
🎥فیلم سینمایی "در مسلخ عشق"
🎬اطلاعات فیلم:
سال تولید: ۱۳۶۹
مدتزمان فیلم: ۹۰ دقیقه
ژانر: دفاع مقدس
نویسنده و کارگردان: کمال تبریزی
بازیگران اصلی: محمود بی غم، امیر یزدانی، حسین یاری، سیدرحیم حسینی، منصور اخوان
✍🏻شهید «محمود آیت» با سمت فرماندهی یک تیم عملیاتی، در حملهای گسترده علیه دشمن شرکت میکند. همه آثار و شواهد حاکی از آن است که «محمود آیت» به شهادت خواهد رسید. وی در طول این حمله، لحظه به لحظه به سرنوشت خود نزدیک میشود. اما به تدریج حوادث رنگ دیگری به خود میگیرد و شواهد و نشانهها صورت دیگری پیدا می کنند.
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
✍️ #نامزد_شهادت
#قسمت_سوم
💠 در میان برزخی از هوش و بی هوشی، هنوز حرارت نفس هایش را حس می کردم که شبیه همان سال ها نفس نفس می زد؛ درست شبیه ده سال پیش...
.
.
.
💠 چادرم را با کلافگی روی مقنعه سبزم جلو کشیدم که دیگر از این چادر سر کردن هم متنفر شده بودم. وقتی همین #چادری ها و #مذهبی ها، با روزی هزاران دروغ، فریب مان می دهند و حق مان را جلوی چشم همه دنیا غصب می کنند، دیگر از هر چه مذهب و چادر است، متنفرم!
من که از کودکی مادرم با #مذهب و #حجاب پرورشم داده بود، حالا در سن 23 سالگی بلایی بر سر اعتقاداتم آورده بودند که انگار حتی خودم را گم کرده بودم!
💠 نگاهم همچنان روی نشریه ها و پوسترهای چسبیده به دیوارها سرگردان بود و هنوز باورم نمی شد همه چیز به همین راحتی تمام شد که در انتهای راهروی دانشکده، پریسا را دیدم.
به قدری پریشان به نظر می رسید که مثل همیشه آرایش نکرده و موهایش به هم ریخته از مقنعه اش بیرون بود. هنوز دستبند سبزش به دستش بود، مثل من که هنوز مقنعه سبز به سرم می کردم، انگار نمی خواستیم یا نمی توانستیم بپذیریم رؤیای ریاست جمهوری سید سبزمان #میرحسین_موسوی از دست رفته است.
💠 خواستم حرفی بزنم که پیش دستی کرد و با غیظ و غضبی که گلویش را پُر کرده بود، اعتراض کرد :«تا تونستن #تقلب کردن! رأی مون رو بالا کشیدن! دارن دروغ میگن!»
چندنفر دیگر از بچه ها هم رسیدند، همه از طرفداران میرحسین بودیم و حالا همه همچنان در بهت این تقلب بزرگ، ماتم زده بودیم.
💠 هر چند آن ها همه از دانشجوهای کم حجاب دانشگاه بودند و من تقریباً تنها چادری جمع شان بودم، اما به راه مبارزه شان ایمان آورده و یقین داشتم نظام رأی ما را دزدیده است.
همه تا سر حدّ مرگ عصبانی و معترض بودیم که یکی صدایش را بلند کرد و با خشمی آتشین خروشید :«ما خودمون باید حق خودمون رو پس بگیریم! باید بریزیم تو خیابونا...» و هنوز حرفش تمام نشده بود که پریسا کسی را با گوشه چشم نشان داد و با اشاره او، سرها همه چرخید.
💠 مهدی بود که با حالتی مردد قدمی به سمت مان می آمد و باز به هوای حضور دوستانم، پایش را پس می کشید. با دیدن او، آتش خشمم بیشتر شعله کشید و خواستم با بچه ها بروم که دیدم دخترها فاصله گرفتند و رفتند.
چرا نباید از دستش عصبانی باشم وقتی نه تنها در اردوگاه #دروغ و فریب، برای #نظام مزدوری می کرد بلکه حتی دوستانم را هم از من می گرفت!
💠 قامت باریک و بلندش پوشیده در پیراهنی سفید و شلواری کِرِم رنگ، بیشتر شبیه دامادها شده بود و همین عصبانی ترم می کرد. می دید من در چه وضعیتی هستم و بی توجه به همه چیز، تنها به خیال خودش خوش بود.
نزدیکم که رسید با لبخندی ظاهری سلام کرد و به عمق چشمانم خیره شد و از همین انتهای نگاهش حسی کردم که دلم ترسید. نگاهی که روزی با عشق به پایم می نشست، امروز به شدت به شک افتاده بود.
💠 خوب می دانستم در همین چند ماه نامزدی مان که مَحرم شده بودیم، به دنبال دنیایی از بحث و جدل های سیاسی بر سر انتخابات، هر روز رابطه مان سردتر می شد، اما امروز رنگ تردید نگاهش از همیشه پُررنگ تر بود.
با همان ردّ تردیدِ نگاهش از چشمانم تا پیشانی ام رسید و به نظرم موهایم از مقنعه بیرون آمده بود که برای چند لحظه خیره ماند، اما همچون همیشه باحیاتر از آنی بود که حرفی بزند که باز لبخندی زد و سر به زیر انداخت.
💠 خودم فهمیدم، با یک دست موهایم را مرتب کردم و همزمان پاسخ سلامش را به سردی دادم که دوباره سرش را بالا آورد و با دلخوری پرسید :«حالا که انتخابات تموم شده، نمیشه برگردیم سر خونه اول مون؟»
و آنچنان از عصبانیت شعله کشیدم که از نگاه خیره ام فهمید و خواست آرامم کند اما اجازه نداده و به تلخی توبیخش کردم :«خونه اول؟؟؟ کدوم خونه؟؟؟ دروغ گفتید! تقلب کردید! خیانت کردید! حالا انگار نه انگار؟؟؟ برگردیم سر خونه اول مون؟؟؟»
💠 از تندی کلامم جا خورد، در این مدت و به خصوص در این دو ماه آخر، سر انتخابات زیاد بحث کرده بودیم، کارمان به مجادله هم زیاد کشیده بود، اما هیچگاه تا این اندازه تند نرفته بودم و دست خودم نبود که تحمل این همه وقاحت #سیاسی را نداشتم.
صورتش در هم رفت، گونه هایش از ناراحتی گل انداخت و با لحنی گرفته اعتراض کرد :«مگه من تو ستاد انتخابات بودم که میگی تقلب کردم؟ اگه واقعاً فکر می کنین #تقلب شده، چرا آقایون رسماً به #شورای_نگهبان شکایت نمی کنن؟»...
ادامه دارد...
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
🥀 @yaade_shohadaa
💫مسئولیت!
👈🏻پس از اعلام آراء و نتایج انتخابات از مشهد و رأی بالای "شهید دیالمه"، به محض دیدار در اولین برخورد، بی اختیار به او گفتم:«تبریك می گویم.»
💔یادم نمی رود كه چهره اش درهم رفت و گفت:«مسئولیت كه تبریك ندارد!»
#رفیق_شهید
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
✨یادبود شهدای مخاطبین
💔شهید والامقام علیرضا ماهینی(فرمانده جنگهای نامنظم)
✍🏻شهید «علیرضا ماهینی»، سال ۱۳۳۵ در بوشهر متولد شد.
شخصیت والا، شجاعت و بی باکی اش و موفقیت هایش در عملیات ها باعث شده بود که دکتر چمران، به او لقب مالک اشتر بدهد.
شهید علیرضا با بالاترین معدل دبیرستان بدون کنکور در دانشگاه علم وصنعت تهران پذیرفته شد.
به علت فعالیت های مستمر سیاسی،
از ادامه تحصیل وی در دانشگاه منع شد تا اینکه در نهایت موفق شد در رشته الکترونیک دانشسرای عالی ایران مهر تهران تحصیلات عالی خود را به پایان برساند.
شهید علیرضا ضمن تحصیل، فعالیتهای سیاسی نیز میکرد،
از جمله فعالیتهای چریکی و عمدتا کوهنوردی دسته جمعی و تشکیلاتی.
ایشان در آستانه ی انقلاب با شرکت در مبارزات، پخش اعلامیه های امام و ایجاد ارتباط تنگاتنگ با روحانیت انقلابی،
وفاداری خود را به امام و انقلاب نشان داد و تا پیروزی کامل انقلاب در صحنه باقی ماند.
هنگامی که تنور جنگ داغ بود،
پستها و مناصب زیادی به وی پیشنهاد شد،
اما چون مسئله جنگ را از مهمترین امور کشور می دانست و حضور خود را در جبهه ها لازم و مؤثرتر می دید، از تمامی عناوین و مناصب پیشنهادی کریمانه گذشت.
و در ۱۳۶۰/۱۱/۲۳ در چزابه به شهادت رسید.
مزار مطهرش در گلزار شهدای بهشت صادق بوشهر است.
🥀شهید مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند…
«هدیه به شهید بزرگوار علیرضا ماهینی ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات»
#شهدای_مخاطبین
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
✨یادبود شهدای مخاطبین
💔شهید والامقام مجید ثابت
✍🏻شهید «مجید ثابت» بیست و پنجم مهر سال ۱۳۳۹ در کرمانشاه چشم به جهان گشود.
وی بهعنوان پاسدار در جبهه حق علیه باطل حضور یافت و سرانجام در تاریخ بیستم اردیبهشت سال ۱۳۶۱، بر اثر اصابت ترکش در «خرمشهر» به شهادت رسید و در بهشت زهرا (س) تهران به خاک سپرده شد.
🥀شهید مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند…
«هدیه به شهید بزرگوار مجید ثابت ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات»
#شهدای_مخاطبین
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
💫حرف حساب، جواب نداره...
💔داشتیم خانهمان را میساختیم؛ بنّای کار، خودمان بودیم. عصر بود و خسته از کار نشستیم به استراحت. آنقدر کار کرده بود که دستهایش تاول زده بود. گفت:«کار ساختمان دیگر تمام است، اگر اجازه بدهید بروم جبهه.» گفتم:«تو که زیاد رفتهای، این بار جبهه نرفتهها بروند.» ساکت شد. چیزی نگفت. جانمازم را که باز کردم، آمد جمعش کرد. گفت:«این همه نماز خواندهای، اجازه بده کمی هم بی نمازها نماز بخوانند.» جوابی نداشتم. رفت.
🥀راوی پدر شهید بسیجی "سید جواد موسوی"
#رفیق_شهید
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_کتاب
📚موقعیت ننه
"موقعیت ننه" روایتی کمتر دیده شده از جنگ است. روایت هایی که خنده بر لبانتان می آورد و باعث می شود از دریچه لبخند و طنازی رزمندگان به جنگ بنگرید. جنگ با تمام نازیبایی ها و وجه غیر انسانی خود، الهام بخش آثاری انسان باور و زیبا در حوزه ادبیات دفاع مقدس شده است که بی شک "موقعیت ننه" یکی از جذاب ترین آنهاست.
این کتاب شامل ۶۲ خاطره طنز از زبان رزمندگان، جانبازان و آزادگان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است. "موقعیت ننه" در حالت های مختلف مخاطب را با شوخ طبعی در جبهه ها، بیمارستان ها و آسایشگاه ها روبه رو می کند و نقش طنز به عنوان یک تقویت کننده روحیه را نمایش می دهد.
«رمضانعلی کاوسی»، از جانبازان قطع نخاعی دفاع مقدس، این خاطرات را گردآوری کرده است. بیشتر این خاطرات از نیروهای رزمندهی اصفهانی است.
نویسندهی کتاب «موقعیت ننه» از نحوهی گردآوری خاطرات موجود در کتاب گفته است: «من چون خودم جانباز قطع نخاع از ناحیهی گردن هستم، با موتور یا با ماشین به اینطرف و آنطرف میرفتم. یک رکوردر همراهم بود و زمانهایی که به بنیاد شهید یا سپاه در اصفهان میرفتم، هنگامیکه رزمندهای به آنجا میآمد، به او میگفتم که من میخواهم یک کتاب بنویسم، با من همکاری میکنید و یکی، دو خاطرهی طنز برای من میگویید؟ درنهایت من ۶۲ خاطره از این دوستان جمعآوری کردم.
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_کتاب
📚خون دلی که لعل شد؛
♦️«خون دلی که لعل شد»؛ اثری است که در آن خاطرات حضرت آیت الله العظمی علی خامنه ای از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب توسط خود ایشان ابتدا به زبان عربی به چاپ رسیده و سپس به قلم دکتر "محمدعلی آذرشب" گردآوری و به وسیله ی "محمدحسین باتمان غلیچ" به فارسی بازگردانی شده است.
همین نقل خاطرات از قلم شخص ایشان، سبب شده تا این کتاب، از دیگر خاطراتی که در زمینه ی مبارزات قبل از انقلاب به رشته ی تحریر درآمده اند، متمایز شود.
"حضرت آیت الله العظمی خامنه ای مد ظله"، در این اثر از روزهای کودکی و اشتغال به تحصیل تا آغاز فعالیت های خود به عنوان یک مبارز علیه رژیم طاغوت و سپس درگیری ها و دستگیری ها، همه چیز را با جزییات دلچسبی شرح داده اند.
از دیگر ویژگی های این کتاب، نگارشی به دور از اطناب است؛ ایشان از آوردن مطالب غیرمفید خودداری کرده اند و خواننده هرآنچه می خواند، مطالبی است که به نحوی نکته ای را آشکار می سازد و باقی سرگذشت نامه را پیش می برد. توصیفات در این اثر، با دقت و ظرافتی مثال زدنی به رشته ی تحریر درآمده اند و تصویر جامعی از فضایی که رهبر معظم انقلاب و دیگر هم رزمان پاکبازشان در آن به مبارزه مشغول بودند را به مخاطب نشان می دهد.
با وجود این که کتاب "خون دلی که لعل شد"، عمدتا به دوران تبعید و اسارت های رهبر فرزانه ی انقلاب پرداخته، اما جزییات دلپذیر و روشنگری از افکار و سیره ی آن حضرت در امور زندگانی را نیز به همراه دارد.
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
#معرفی_کتاب
📚کتاب تازه داماد
کتاب تازه داماد نوشتهٔ فرشته عسگری است. انتشارات سفیران طلائیه آفتاب این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی زندگینامهٔ تکاور شهید «مهدی جودکی» است.
کتاب تازه داماد حاوی زندگینامهٔ شهید «مهدی جودکی» است؛ شهیدی از شهر اراک که درست چند روز مانده به عروسیش، در منطقهٔ سنگهای آذرین، به دست گروهک تروریستی پژاک از دنیا رفت. این زندگینامه قالبی داستان مانند دارد و در چندین بخش نوشته شده است.
«مهدی جودکی» با توجه به شرایط کاری پدر در شهرستان چابهار در یکم فروردین ماه سال ۱۳۶۷ چشم به جهان گشود، در شهریور ماه سال ۱۳۸۸ اقدام به ازدواج نمود و پس از انجام عقد قصد داشت در خرداد سال ۱۳۸۹ مراسم عروسی خود را برگزار کند که متاسفانه این تصمیمش عملی نشد، در سی ام فروردین سال ۱۳۸۹ در شمال غرب کشور در منطقه سنگ های آذرین (ماکو) و هنگام درگیری با گروهک تروریستی پژاک به سوی یار شتافت. پیکر مطهر شهید در گلزار مطهر شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد
#امام_زمان
#حجاب
🥀 @yaade_shohadaa
1.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_وقت_حاج_قاسم❤️
💔مشاهده ڪنید شهید زینالدین کجا بہ شهادت رسید...
🎙شهید حاج قاسم سلیمانی
#حجاب
#رئیسی
🥀 @yaade_shohadaa