✨﷽✨
💫وَأَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ
💫وَأَنَّ ناكِراً وَنَكِيراً حَقٌّ
💫وَأَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ
💫وَالْبَعْثَ حَقٌّ
💫وَأَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ
💫وَالْمِرْصادَ حَقٌّ
💫وَالْمِيزانَ حَقٌّ
💫وَالْحَشْرَ حَقٌّ
💫وَالْحِسابَ حَقٌّ
💫وَالْجَنَّةَ وَالنَّارَ حَقٌّ
💫وَالْوَعْدَ وَالْوَعِيدَ بِهِما حَقٌّ.
💠و گواهی میدهم که مرگ و ناکر و نکیر و زنده شدن و برانگیختن و صراط و کمینگاه و میزان و گردآوردن و حساب و بهشت و دوزخ و وعده و تهدید به هر دو حق است.
«روزتون پر از نگاه خاص امام زمان عجل الله و شهدا»
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
#زیارت_آل_یس
#بند_پانزدهم
🥀 @yaade_shohadaa
#عروج_عاشقانه
🥀«۲۷ شهریور ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔بیست و یکم فروردین ۱۳۴۲، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش خیرالله، کارمند بود و مادرش، فاطمه نام داشت. تا دوم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند. به عنوان سرباز ژاندامری در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم شهریور ۱۳۶۲، در زاهدان بر اثر اصابت گلوله توسط اشرار شهید شد. مزار او در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار محمود اسکندری پورهمدانی زاده «صلوات»
#شهید_امنیت
🥀 @yaade_shohadaa
🥀امام خمینی«ره»:
اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، درود مرا بـه آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود.
❤️🔥شهید والامقام «محمدعلی قاسمی دولت سرا»
💔 شهید محمدعلی قاسمی دولت سرا در پنجم فروردین ۱۳۴۴، در شهرستان اردبیل به دنیا آمد. پدرش حسین کشاورزی می کرد و مادرش سیمین نام داشت.
تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. تراشکار بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت.
بیست و یکم تیر ۱۳۶۷، در زبیدات عراق به اسارت نیروهای عراق درآمد و به شهادت رسید.
پیکرش را هجدهم فروردین ۱۳۶۸، پس از مبادله در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپردند.
♦️قرائت «سوره حمد» هدیه به روح مطهرش.
#شهدای_آزاده
#شانزدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز پانزدهم
🥀 @yaade_shohadaa
🌾 رمان #بی_تو_هرگز (بدون تو هرگز)
🌾قسمت: ۴۷
🌾 سومین پیشنهاد
💤علی اومد به خوابم …
بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین …
– ازت درخواستی دارم … می دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته … به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه… تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی …
با صدای زنگ ساعت از خواب پریدم …
خیلی جا خورده بودم…و فراموشش کردم … فکر کردم یه خواب همین طوریه …پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود …
چند شب گذشت …
💤علی دوباره اومد … اما این بار خیلی
ناراحت…
– هانیه جان … چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ … به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه …
خیلی دلم سوخت …
– اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو … من نمی تونم …زینب بوی تو رو میده … نمی تونم ازش دل بکنم و جدا بشم… برام سخته …با حالت عجیبی بهم نگاه کرد …
– هانیه جان … باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت تره …اگر اون دنیا شفاعت من رو می خوای … راضی به رضای خدا باش …
گریه ام گرفت … ازش قول محکم گرفتم … هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم …
دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود …همه این سال ها دلتنگی و سختی رو… بودن با زینب برام آسون کرده بود …
حدود ساعت یازده از بیمارستان برگشت … رفتم دم در استقبالش …
– سلام دختر گلم … خسته نباشی …با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم …
– دیگه از خستگی گذشته … چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمی خورم … یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم …
رفتم براش شربت بیارم …
یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد…
– مامان گلم … چرا اینقدر گرفته است؟ …
ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم …
یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم … همه چیزش عین علی بود …
– از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ …
خندید …
– تا نگی چی شده ولت نمی کنم …
بغض گلوم رو گرفت …
– زینب … سومین پیشنهاد بورسیه از طرف کدوم کشوره؟…
دست هاش شل شد و من رو ول کرد …
ادامه دارد...
✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی
⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است.
🥀 @yaade_shohadaa
❤️🔥میگفت:«حرم امـامرضــا
جاییه که هرچی بخوای
رو برات خیر میکنن؛
حتی اگه خیر نباشه...!
💔به یاد شهید محمدحسین محمدخانی
#رفیق_شهید
#امام_زمان
#امام_رضا
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🔥قدس امکان ندارد آزاد بشود جز با پرچمداری شیعه...
🎥حاج قاسم عزیز
#رفیق_شهید
#امام_زمان
#امام_رضا
🥀 @yaade_shohadaa
آخرین دستنوشته شهید مصطفی عارفی
💔امشب خیلی دلم گرفته، بعد از چندین ماه دوندگی و آموزش و تست برای اعزام به سوریه، امروز هم مثل پیگیریهای گذشته با مسئول اعزام تماس گرفتم. ۱۵ بار صبح تماس گرفتم که گوشیم را جواب نداد. حدود ۱۰ مرتبه بعد از نماز مغرب که سرانجام گوشی را برداشت و خلاصه صحبتش این بود که از دستت خسته شدم، دیگه پیگیری نکن. گفتم میخوام ببینم شما رو. گفت من نمیخوام ببینمت. خیلی دلم گرفت. گوشی را قطع کرد. به یکی از آشناها که میدونستم جواب میده تماس گرفتم. ایشون هم گفت به تکلیفت عمل کن؛ یعنی نمیتونم برات کاری کنم. باز مثل همیشه که همهی درها به روم بسته شد، دلم هوای امام رضا(علیهالسلام) رو کرد. بغض گلومُ فشار میداد، ولی نمیخواستم زنو بچم این درموندگیمو ببینن، سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. مثل معمول دنبال چند نفر دیگه هم رفتم تا تنها حرم نریم. تو راه یکباره به همسرم گفتم که من امشب میخوام حاجت بگیرم، شاید دیر برگردیم. امشب شب ولادت حضرت زینب (سلامعلیها) هست. شب حاجت گرفتن. الآن که این خاطره رو مینویسم ساعت ۱۲ شب روز شنبه ۹۴.۱۱.۲۴ هست، علت نوشتن این دستخط هم اینه که میخوام این بمونه برای آینده و فراموش نشه. بنده ایمان دارم حاجتم رو میگیرم، چون من مصطفی سراپا تقصیر هیچ زمان دل یک نیازمند دلشکسته رو نشکستم و ایمان دارم جایی که اومدم برای گرفتن حاجت، پیش امامی هست که به گنهکارا هم حاجت میده. میخوام این دستخط سندی باشه برای خانواده تا بدونن کجا و پیش کی باید حاجتشونو ببرن.
#رفیق_شهید
#امام_زمان
#امام_رضا
🥀 @yaade_shohadaa
✨﷽✨
💫يَا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خالَفَكُمْ
💫وَسَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ
💠ای مولای من، بدبخت شد کسی که با شما مخالفت ورزید
💠و خوشبخت شد کسی که از شما اطاعت کرد
«روزتون پر از نگاه خاص امام زمان عجل الله و شهدا»
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
#زیارت_آل_یس
#بند_شانزدهم
🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از محتوای کانال یادِ شهدا
#عروج_عاشقانه
🥀«۲۹ شهریور ماه»
🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹
💔همسر شهید:
دائماً برای خدمت، به جبهه و جاهای مختلفی میرفت؛ بنابراین من نیز بعضی اوقات صبرم به سر میآمد؛ اما وقتی میخواستم چیزی بگویم، میگفت: «نیمی از ثواب تمام کارهایی که میکنم، برای تو.» و من نیز وقتی میدیدم که اینگونه میگوید، راضی میشدم؛ البته همانطور که گفتم، خدا به من صبر زیادی داده بود و من تمام سختیها را میپذیرفتم.
♦️هدیه به روح شهید بزرگوار محمود قاسم پورآبادی «صلوات»
#شهید_مدافع_سلامت
🥀 @yaade_shohadaa
🥀امام خمینی«ره»:
اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، درود مرا بـه آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود.
❤️🔥شهید والامقام «طهماسب قادری نيری»
💔 شهيد طهماسب قادری نيری، یکم مرداد ۱۳۴۳ در شهر اردبیل قدم به عرصه گیتی نهاد.
عشق به اهل بيت (ع) وانجام فرامين دين مبين اسلام رانزد پدر فرا گرفت. ودر سن هفت سالگي به مدرسه رفت و علوم جديد را آموخت. چهارده سال بيشتر نداشت که مدرسه را در سال دوم راهنمايي رها کرد و به مبارزه با طاغوتيان زمان روي آورد.
با آغاز جنگ تحميلي همراه و همسنگر سربازان توحيد به مصاف باطل رفت. عمليات فتح المبين شاهد رشادت هاي او بود.
پس ازاين عمليات طهماسب رابه علت اصابت ۸ ترکش به بدنش براي مداوا به بيمارستان اصفهان اعزام کردند. قادري پس ازدلاوري هاي بسيار درعمليات والفجر ۱ در تاريخ بیست دوم سال ۱۳۶۲ درحالي که نوزده سال بيشتر نداشت غريبانه درمنطقه کرکوک عراق جنگيد.
خبر آوردند او و همرزمانش درآتش سوختند وهيچ اثری از پيکر او نيست. مادر براي او مزاری در بهشت زهرا (س) تدارک ديد و پيراهن ناصر رابه ياد او درآنجا دفن کرد.
براي تسکين خود هر روز به مزارش مي رفت. پنج سال پس از آزادی اسرا عکسی از ناصر با پيکری بی جان و شکنجه شده پيدا شد که درزندان هاي رژِيم بعثی شهيد راه حق گشته است.
پيكر شهيد طهماسب قادري در سال ۱۳۷۰ همراه با ۲۵ شهيد ديگر از جمله شهيد تندگويان وزير نفت وقت در بهشت زهرا(س) تهران به خاک سپرده شد.
♦️قرائت «سوره حمد» هدیه به روح مطهرش.
#شهدای_آزاده
#شانزدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز شانزدهم
🥀 @yaade_shohadaa
🌾 رمان #بی_تو_هرگز (بدون تو هرگز)
🌾قسمت: ۴۸
🌾 کیش و مات
دست هاش شل و من رو ول کرد …
چرخیدم سمتش …صورتش بهم ریخته بود …
– چرا اینطوری شدی؟ …
سریع به خودش اومد … خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم
گرفت …
– ای بابا … از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره … شما بشین بانوی من، که من برات شربت بیارم خستگیت در بره … از صبح تا حالا زحمت کشیدی …
رفت سمت گاز …
– راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم … برنامه نهار چیه؟… بقیه اش با من …
دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست … هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه … شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم …
- خیلی جای بدیه؟ …
– کجا؟ …
– سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده …
– نه … شایدم … نمی دونم …
دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم …
– توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده … این جواب های بریده بریده جواب من نیست …
چشم هاش دو دو زد … انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه… اصلا نمی فهمیدم چه خبره …
– زینب؟ … چرا اینطوری شدی؟ … من که …
پرید وسط حرفم … دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد …
– به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو … همون حرفی که بار اول گفتم … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم … نه سومیش، نه چهارمیش … نه اولیش … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم …
اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون… اون رفت توی اتاق …
من، کیش و مات … وسط آشپزخونه …
ادامه دارد ...
✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی
⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است.
🥀 @yaade_shohadaa
💔هیچ وقت ندیدم که ابراهیم، به دنبال لذت شخصی خودش باشد.
لذت برای او تعریف دیگری داشت.
اگر دل کسی را شاد میکرد، خودش بیشتر لذت میبرد.
اگر پولی دستش میرسید سعی میکرد به دیگران کمک کند.
خودش به کمترینها قانع بود، اما تا میتوانست به دیگران کمک میکرد.
🥀به یاد شهید معزز شهید ابراهیم هادی
#امام_زمان
#غزه
#هفته_وحدت
🥀 @yaade_shohadaa
✨یادبود شهدای مخاطبین
💔شهید علیرضا راهی
✍🏻شهید «علیرضا راهی»، فرزند حسینعلی در اول فروردین سال ۱۳۵۲ در روستای برزک به دنیا آمد و در ۱۶ بهمن ماه سال ۱۳۷۱ در سیرجان در مبارزه با اشرار و قاچاقچیان به شهادت رسید.
🥀شهید مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله «علیه السلام» یاد می کنند…
«هدیه به شهید بزرگوار شهید علیرضا راهی ذکر فاتحه و شاخه گل صلوات»
#شهدای_مخاطبین
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید علیرضا راهی ✍🏻شهید «علیرضا راهی»، فرزند حسینعلی در اول فروردین سال ۱۳۵
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻
@yade_shoohada
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبزیارتیامامحسین ♥️
💔شب جمعه هواست نکنم، میمیرم...
اللهم الرزقنا زيارة الحسين فى الدنيا
و شفاعة الحسين فى الاخرة🤲🏻
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ💚
وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ💚
وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ💚
وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚
❤️برای سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان (عج) صلوات
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
🥀به اندازه همان بشقاب
💔علی آمده بود مرخصی. رفت وضو بگیرد. رفتم سر جیب شلوارش ببینم اینکه اصلاً شهریه نمیگیرد، چرا حرف از بیپولی نمیزند. از داخل حیاط با صدای بلند گفت: مادر! برکت پول را خدا میدهد. نمیدانم از کجا فهمید! ....بعد از شهادت علی مراسم گرفتیم
.
مهمانان زیادی آمده بودند و من مضطرب، که غذا کم نیاید. بهناگاه علی را در گوشه آشپزخانه دیدم. گفت مادر چرا مضطربی؟ گفتم نگران کم آمدن غذا هستم. ظرف برنجی دستش بود.
گفت: این را به غذا اضافه کن و نگران نباش. همه مهمانها سیر خوردند و آخر سر به اندازه همان بشقاب غذا اضافه آمد.
🔴 امام خمینی (ره):
🔰 شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهل یقین است.
🥀خاطره ای به یاد شهید معزز حجتالاسلام علی سیفی
🥀راوی: مادر گرامی شهید
#امام_زمان
#غزه
#هفته_وحدت
🥀 @yaade_shohadaa
✨﷽✨
💫فَاشْهَدْ عَلَىٰ مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ
💫وَأَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَرِيءٌ مِنْ عَدُوِّكَ
💠پس گواه باش بر آنچه تو را بر آن گواه گرفتم
💠و من دوست تو و بیزار از دشمن توأم،
«روزتون پر از نگاه خاص امام زمان عجل الله و شهدا»
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
#زیارت_آل_یس
#بند_هفدهم
🥀 @yaade_shohadaa