4_695743491741409997.mp3
4.31M
🕯🥀🍂
🥀
❇️ نوآهنگ| لای لای علی جان
🌴 آروم بخواب ای کودکِ
🍂 شش ماههٔ شیرین زبانم
🕯 آتیش به قلبِ من نزن
🍂 گریه نکن، دردت به جونم
🎙 پویا بیاتی
#امام_حسین علیه السلام
#حضرت_علی_اصغر علیهالسلام
#شیرخوارگان.
#کـافـهیـادگـاه
━━━━━━━━━━━
ای تکنواز نابغۀ نینوا، حسین!
وی تکسوار واقعۀ کربلا، حسین!
ای از ازل نوشته سواد سرشت خویش
با سرنوشت غربت خود آشنا، حسین
هم جان فدای راه وفا کرده، هم جهان
هم جان و هم جهان به وفایت فدا، حسین
از امن و عافیت، به رضایت جدا شدی
چون گشتی از مدینۀ جدت جدا، حسین
یک کاروان ذبیح به همراه داشتی
از فطرت خجستۀ شیر خدا، حسین
یک کاروان اسیر به همراه داشتی
از عترت شکسته دل مصطفا، حسین
جانبازیات به منزل آخر رسیده بود
در کربلا که خیمه زدی و سرا، حسین
وز آستین لعنت ابلیس رسته بود
دستی که رگ گسیخت ز خون خدا، حسین
شسته است خون پاک تو، چرک جهان همه
تا خود جهان چگونه دهد خون بها، حسین
در پیش روی سبّ و ستم خیزران چه کرد
با آن سر بریده به جور از قفا، حسین
کامروز هم تلاوت قرآن رسد به گوش
زان سر که رست چون گل خون بر جِدا، حسین
چاک افق رسید به دامان آسمان
وقتی فلک گرفت به سوک عزا، حسین
حتا کویر تف زده را، اشک شسته بود
وقتی جهان گریست عزای تو را، حسین
سوک تو کرد زلزله، چندان که خواهرت
زینب فکند ولوله از «وا اخا»، حسین
من زین عزا چگونه نگریم که در غمت
برخاست ناله از جگر سنگها، حسین
*
آزاده باش، باری اگر دین نداشتی
زیباترین سفارش مولای ما، حسین
کز بعد قرنهای فراوان هنوز هم
ما راست رهشناسترین رهنما، حسین
*
تو کشتی نجات و چراغ هدایتی
دریاب مان در این شب تاریک، یا حسین
━━━━━━━━━━━
❏ #حسین_منزوی
«الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ»
«دل دفتر چشم است».
🗣🕳🗣
به سرّ جام جم آن گه نظر توانی کرد
که خاک میکده کحل بصر توانی کرد
مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر
بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد
گل مراد تو آن گه نقاب بگشاید
که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد
گدایی در میخانه طرفه اکسیریست
گر این عمل بکنی ،خاک ،زر توانی کرد
به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی
که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
بیا که چاره ذوق حضور و نظم امور
به فیض بخشی اهل نظر توانی کرد
ولی تو تا لب معشوق و جام می خواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد
دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی
چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد
گر این نصیحت شاهانه بشنوی #حافظ
به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد
حضرت عشق به من آموخت که
از کمان عقل ، گمان می پرد
و
از زبان قلب ، یقین ...
تیر تردید ، چشم عقل را کور می کند و دل را پریشان و انسان که زمین معرکه ی این عقل و آن قلب است ، پر غبار .
غبار بنشیند و آن گه ، بر مقتول عقل ، قاتلی ایستاده بینی بنام خواهش دل که زاییده ی نزدیکی قلب توست با چشم تنگ دنیادوستی .
به رسم بلاغت میگویم که
عقل بی زبان ، تاریکی را روشن می کند
اما
قلب پاهایت بدون نیروی یقین
قدم از قدم بر نمی دارد
و
تو
همچنان
خود را محور عالم هستی می بینی و به چاه نیستی سقوط میکنی و هر دستگیری و کار خوبی که می کنی محصور در
هبوط است .
هردستی بسمتت درازشد ، خیری در آن دیدی؟!
دست حسین را که بسمتت درازکرده بگیر و از چاه به در آ...
#ایستگاهحرفهایخودمانی
‼️به جای کمک کردن به هیئت پولت رو بده به فقرا
.
منبع:
http://www.gallup.com/poll/122807/religious-attendance-relates-generosity-worldwide.aspx
#کـافـهیـادگـاه
━━━━━━━━━━━
تحقیق را به ما و من افتاده اختلاف
در هیچ حال با نفس آیینه نیست صاف
هم صحبتان به بازی شطرنج سرخوشند
تا نگذرد مزاج نفاق از سر مصاف
یاران اگر لبی به تامل رساندهاند
خمیازه خورده است گره درکمین لاف
لطف معانی از لب هذیان نوا مخواه
چون پاس آبرو ز دم تیغ بی غلاف
پیوندها به روی گسستن گشودهاند
گو وهم، تار و پود خیالات ننگ باف
چون مو سپید شد سر دعوا به خاک دزد
این برف پنبهایست اشارتگر لحاف
دیدی هزار رنگ و نشد رمزی آشکار
ای صاحب دماغ نهای شخص موشکاف
آخر همه به نشئهٔ تحقیق میرسیم
پیداست تا دِماغ پس و پیش و دردو صاف
بییار زیستن ز تو #بیدل قیامت است
جرمی نکردهای که توان کردنت معاف
━━━━━━━━━━━
❏ #بیدل_دهلوی
چون قلم بر سر غمنامهی هجران آید
دل به جان، آه به لب، اشک به مژگان آید
#صائب_تبریزی
🌸
بیا که تجربه کردیم و غیرِ دیدنِ تو
جراحتِ دلِ ما را نبود مرهم هیچ...
👤 #اهلی_شیرازی
((اَصلا رقیه نه به خدا دختر خودت
یک شب میان کوچه بماند چه می کنی))
در بین ازدحام و شلوغی بترسد و
یک تن به او کمک نرساند چه می کنی
اَصلا خیال کن که کسی دختر تورا
در بین جمعیت بکشاند چه میکنی
یاکه خدانکرده کسی روی صورتش
سیلی محکمی بنشاند چه می کنی
یا فرض کن که دخترتو جای بازی اش
هرشب دعای مرگ بخواند چه میکنی
اَصلا کسی بیاید و با تازیانه اش
خاک از لباس او بتکاند چه میکنی
شاعر : مجید تال