در سینه ی ما حرارت فاطمه است
دل آینهی ولایت فاطمه است
بر روی پلِ صراط هر شیعه فقط
در آرزویِ شفاعت فاطمه است
#نوروزرمضانی
قربان دعای چارهسازت مادر
دستان گرهگشای نازت مادر
گلهای بهشت اقتباسی بوده
از چادر گلدار نمازت مادر!
#امیرحسین_پورعزیز
🍃#مادر🍃
گله ها كرده بودى از پسرت
كه برايت ، ترانه اى نسرود
شاعـرِ هر كه بود و هر چه ، ولى
در خـورت مادرانه اى نسرود
□
آه مـادر ! مپرس ، شـكوه مكن
كه چرا شعـر من ، براى تو نيست
راست اين است و راستى مادر !
شعـر من در خور صفاى تو نيست
شعـر من در برابر تو خسى است
كه نسيمش به باغبان سپرد
يا نه ! رودى كه تكّه چوبى را
سوى دريا به ارمغان ببـرد
من چه گویم که تحفه ی تـو کنم
ای تو شعر مجسّم ! ای مادر !
ای صدایت هـنوز ها و هـنوز
خوش نشینِ وجـودم ، ای مادر !
ای صدای همیشه ! ای مادر !
ای که شعـرم رهین منّت توست ،
تا مرا شاید و تـو را زیبد ،
شعـر من در خـور عنایت توست ،
اوّلین لای لاییِ تـو هنوز
زیر این سقف کهنه پیچیده است
مثل عطـری که در سرم آن را
دست های همیشه پوشیده است
اوّلین لای لاییت ، آری
آن صدای «لای لای دی ییم، یاتاسان»*
وان گل سرخ خواب دیدن من
با سرودِ «قئزیل گوله باتاسان»
شعـر اگر دارم از تـو دارم ، تـو
ای تـو جوهر به ذهن من داده
ای تـو با قصّه های شیرینت
درسم از دوست داشتن داده
آه ! شب های چلّه و کرسی
قصّه و ذهن زود باور من
با صدای تـو ، شعر من گل می کرد
در ضمیر خیال پرورِ من
قصّه ی شاهزاده ی عاشق
قصّه ی دختر ترنج طلا
قصّه ی دیو و قلعه ی جادو
چارمیخ غم و طلسم بلا
این زمان کودکی که قصّه ی تـو
تا به اوج ستاره اش می بُرد
شادی قصّه ، شادی اش می داد
با غم قصّه های تـو می مُرد،
خود پر از قصّه است و هر قصّه
ماجرای غمی است ، مـادر جـان !
پسرت قصّه های پر دردش
هر یکی ، عالمی است ، مـادر جـان!
عالم قصّه های من
پیش تـو داستان کوتاهی است
مـادر ! ای قصّه ات بزرگ ترین !
که زمان نیز با تـو همتـا نیست
اینک ، اینک ، منم همـان کودک
باز در گـوش او ، تـو قصّه بگـو
با همـان شوق و با همـان خواهـش
من خمـوشم، بگـو ، تـو قصّه بگـو !
#حسین_منزوی
🌹👈
به مادرم...
بیا و شانه بزن گیسوان پیچکیام را
که روی سر بگذارم تل عروسکی ام را
بیا و شعر برایم بخوان شبیه گذشته
به یاد خانه بیاور تمامِ کودکی ام را
چقدر ماهی قرمز به تُنگ چشم نشاندی
برای اینکه بدوزی لباس پولکی ام را
چقدر در پس هر قهر و آشتی زمانه
گرفت دامن تو دست های کوچکی ام را
قسم به شعر که تنها تو بوده ای و تو هستی
همان که دیده همیشه غم یواشکی ام را
#عاطفه_جعفری
Shahnameh and faithless.jpg
727.9K
🟣 شاهنامه: با بیخدا، معاشرت نکنید
▪️ حکیم ابوالقاسم فردوسی میگوید: کسی که خدانَشناس باشد، بیخِرَد و دلش تاریک است. با او همنشین و هم سفره نشوید. چون چنین کسی اصلاً آدم نیست:
نَشایَد خور و خواب با آن نشست
که خَستو * نباشد به یزدان که هست
دِلَش کور باشد، سَرَش بیخِرَد
خردمَندَش از مردمان نَشمُرَد
▪️ پی نوشت:
🔸 خستو یعنی مُعتَرِف، آن مصرع، یعنی کسی که به خداییِ خداوند، اقرار نداشته باشد...
🔹 دینداری، از خصلتهای ایرانیان است که از دوران کهن، متدیّن بودند و این ویژگی، بر روابط فردی و اجتماعی مؤثر بوده و هست. در منابع اسلامی هم مشابه این سخن را داریم که با انسانِ بی نماز، معاشرت نکنید و حتی با او هم سفره نشوید چون تاریکی وجود آنها، برکت را از جان شما دور میکند.
به بهانهی شهدای کرمان
شهادت بهترین راه است آری بهترین پایان
چه فرقی میکند بغداد باشد یا همین کرمان
چه بر من آمده امشب که خواب از خاطرم رفته
تورق میکنم تاریخ را در دفتر انسان
همیشه ظلم بوده،شمر بوده، کربلا بوده
همیشه بوده در تاریخ رد پای خونخواران
پی راه نجات از آسمان افتادهام امشب
تورق میکنم تورات و انجیل و سپس قرآن
نجاتی هست آری انتقامی هست ای آدم
به دست صالحان در عاقبت میافتد این فرمان
بیا حق را بگو و حنجرت را نذر راهش کن
بیا تا حق بگیرد باز در اندیشهات جریان
خیابان را اگر دیدی که سرخ از خون یاران است
شبیه کوه باش و باش مردی در دل میدان
مقاوم باش در راه و بسوزان ناامیدی را
خدا را یاد کن در لحظههای سختی و هجران
شهادت هست یعنی آسمان بر ما نظر دارد
شهادت هست یعنی باز برکت باز هم باران
شهادت هست پس ما زندهتر خواهیم شد آری
شهادت هست تا غمهای این دنیا شود جبران
پی حق باش تا وقتی که جان در پیکرت داری
شهادت میدهد آن وقت بر تو بار دیگر جان
شهادت راه خود را تا تو پیدا میکند آخر
چه فرقی میکند بغداد باشی یا همین کرمان
سعیده کرمانی
🕊🕊
#یازهرا
#شهدای_کرمان
از چه بر خاک اینچنین هر گوشه گوهر ریخته
آسمان شد جاده هر سو بسکه اختر ریخته
آسمان افتاده بر خاک اینچنین سنگین مگر
ناگهان با انفجاری سقف سنگر ریخته
چیست این مستی در این بزم غریب ناگهان
کاینچنین بر خاک هر سو جام و ساغر ریخته
بسکه چادر های خاکی بر زمین افتادهاند
از مصیبت قلب فرزندان حیدر ریخته
روز مادر شب شد از این غم که بابا برنگشت
خون طفلان بین که بر سیمای مادر ریخته
روز مادر وامصیبت، رد خون سرخ کیست
لالهها کاینگونه پرپر پشت هر در ریخته
هر طرف بال و پری در خاک و خون غلتیده است
از پی پرواز سیمرغ اینهمه پر ریخته
#علیمحمد_مودب
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهمان شوید به شنیدن روضهی مداح شهید حاج عادل رضایی از شهدای دیروز گلزار کرمان .
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم | شعر بانوی طلبه یزدی در محکومیت حادثه تروریستی کرمان
حوزه/"فاطمه فرهیخته" شاعر طلبه یزدی در مدرسه علمیه الزهرا سلام الله علیها شهر یزد در محکومیت حادثه تروریستی کرمان قطعه شعری را سرود.
🔰 شعر جدید «افشین علاء» پیرامون حادثه تروریستی کرمان و حواشی آن
🔹️غذای نذری و شربت؟ چه گفت مردک پست؟
گدای اجنبی افسار خود چگونه گسست؟
🔹️زبان الکن این لات، ازچه لال نشد؟
میان دست پلیدش قلم چرا نشکست؟
🔹️دهنکجی به شهیدان و ادعای شعور؟
مجیزگویی خصم و به خلق، ضربت شست؟
🔹️کسی که نان سگان میخورد چه میفهمد؟
غذا و شربت نذری نشانهی شرف است
🔹️حرامخوار چه داند که شد به کام شهید
نه نان و شربت نذری، که می ز جام الست
🔹️به خویش غره نگردد! خطاب من نه به اوست
که شأن شاعر دلخون کجا و جاهل مست؟
🔹️دلم پر است نه از او که نیست جز مگسی
دلم پر است ز مصدرنشین سفلهپرست
🔹️دلم پر است از آنان که اسوه میسازند
به دست خویش برای جوان ز مردم پست
🔹️ز صاحبان مناصب که از خصومتشان
هر آنکه ناصح و دلسوز بود و نخبه، نرست
🔹️هر آنکه گیشه پسندید، نورچشمی شد
هر آنکه شوت بلد بود و گل، به صدر نشست
🔹️گناه را ز سلبریتیان مبین که نظام
خودش به تازه به دوران رسیدگان دل بست
🔹️برای مردم دانا رسانه هست؟ که نیست
سخنشناس و هنرور به خانه نیست؟ که هست
🔹️ز مدح و نوحه، جوانان چقدر گریه کنند؟
ز نطقهای شعاری چه آورند به دست؟
🔹️خطای شیوهی تبلیغ و حکمرانی ماست
گدای غرب، اگر حرمت شهید شکست...
آقا بیا.....
📌 آقا بیا ڪه فاجعہ از حد گذشته است!
انسان ز مرزِ هر چه نباید گذشته است!
آقا بیا ببین که چه ها در زمان ما!
بر امتِ مسیح و محمد «ص» گذشته است!
تو شاهدی خودت که در این روزگار تلخ!
بر دوستان خوبِ خدا بد گذشته است!
هر روز بی قراریِمان می شود فزون!
فرصت برای حوصله شاید گذشته است!
هر روز ترس و توطئه،هر روز مرگ و خون!
آقا بیا که فاجعہ از حد گذشته است!
#شعر
#ایران_تسلیت
#کرمان_تسلیت
#ایمان_به_غیب
آهای ملت! هر کسی که هنرمند نیست!
به گزارش آرتین، رسانه رسمی نوهنران؛ محمدصادق مختاری:
بعضیا فکر میکنن نوجوان هنرمند یعنی کسی که یک عمر آزگار میخواد عینک ششضلعی بزنه و موهاشو هپلی کنه و با لباس عجق وجق و یک کلاه شبیه دمکنی بذاره سرش و تنها مزیت این کارم اینه که بعد از صد و بیست سال طرف رو قطعه هنرمندان خاک میکنن! اما نه! هنرمند کسیه که… (جدا میخوای الان کل ماجرا رو اسپویل کنم؟ واقعا که!)
دستورالعمل درآوردن بابای خلاقیت!
راستشو بخواین یک نوجوون هنرمند لازم نیست تیپ خاص و عجق وجقی داشته باشه! بجاش باید بابای خلاقیتو دربیاره! یعنی چی؟ یعنی تو ذهنش از کاه، کوه بسازه! مثلا وقتی شما یک تختهسنگ رو تو کوه میبینید، اگه دید هنری نداشته باشین و یکی ازتون بپرسه که چی میبینید؟ احتمالا میگید: «سنگه دیگه!… راستی ناهار چی داریم!؟» ولی همین سوال رو اگه از یک نوجوون هنرمند بپرسی، احتمالا جواب میده: «اگه از سمت چپ به این سنگه نگاه کنی شبیه یه بز معتاد در حال ترکه!… اما اگه برعکس بهش نگاه کنی شبیه جوونیای گورباچفه!» میبینید؟ تختهسنگ تغییری نکرده فقط نوع نگاه کردن فرق میکنه!
این فرق کردن نوع نگاه واسه هنرمند خیلی مهمه و هرکی این نگاه رو داشته باشه… چی داداش؟ نونش تو روغنه! پس اولین لازمه هنرمند بودن یک نوجوون اینه که موتور خلاقیت رو روشن کنه…
فقط خلاقیت داشتن مهم نیست! یک نوجوون هنرمند باید بتونه از خلاقیت استفاده کنه!
لازمه هنرمند بودن خلاق بودنه. خلاقیت داشتن برای نوجوون خیلی مهمه! اما از خلاقیتش استفاده کنه، اونجاست که برد کرده! کسی که خلاقیت داشته باشه اما نتونه درست از ظرفیتش استفاده کنه مثل کسی میمونه که خر داره؛ اما بدبخت پالون نداره! و کسی هم که بیپالون سوار خرش بشه مشکلاتی براش پیش میآد که جزو بحث ما نیست…!
مثلا خود من! یادش بخیر! اون روزا که کلاس آنلاین بود، معلم کار و فناوری گفته بود یک «اختراع» انجام بدیم و براش بفرستیم! بچهها برداشته بودند طی پروژه سخت یهماهه وسایلی مثل جامدادی، پنکه، کولر… ساخته بودند اما من روز ارائه یادم اومد که ای بابا! پروژه رو انجام ندادم! یهو چشمم به دمپایی موردعلاقه بابام افتاد! (موقعی که بابام حواسش نبود) ورش داشتم و یک کفی تی را توی دمپایی «زورچپون» کردم و با نام «دمپایی تیکش: مدل مختاری» فرستادم. فردای اون روز معلم کار و فناوری به اکثر بچهها نمره تک و کمتر از پونزده داد. اما با افتخار به اثر کاملا هنری من بیست داد! پس توانایی استفاده از خلاقیت هم دستکمی از ارزش خود خلاقیت نداره!
خر بود؛ پالون هم بود؛ حالا کجا میخوای بری؟!
گیریم که یک هنرمند هم خلاقیت داشت و هم میتونست از خلاقیتش استفاده کنه اما جهت استفادهاش هم باید معلوم باشه! بیجهت استفاده کردن از خلاقیت مثل این میمونه که یکی خر و پالون و… را داشته باشه و سوار خرش بشه و بگه: «یاعلی از تو مدد ببینیم کجا میریم!» خب این بزرگوار تا به خودش بیاد از مرز رد شده و چهار تا ماشین پلیس به جرم ورود غیرمجاز دنبالشن!
بنابراین یک هنرمند نوجوون یک هدفی رو مشخص میکنه و میگه مثلا من تا فلان موقع میخوام این تابلو رو که به نفع کشورمه بکشم یا من تا فلان موقع میخوام هنری رو که دارم گسترش بدم.
حالا تهش که چی؟
پس یک نوجوون هنرمند با اینکه خصوصیات فرعی زیادی داره. اما خصوصیات اصلیش اینه که اول باید خلاقیت داشته باشه، راه استفاده از خلاقیت رو بلد باشه و با هدف بره جلو… آقا اینو جدی میگم! آدم نمیشه کلهش رو بندازه پایین و بی هیچ هدفی بدوه! (البته میتونهها!… اما وسط راه انگشت کوچیکهی پاش گیر میکنه به مبل و آرنجش تو لوزالمعدهاش فرومیره…!)
منبع:حوزه هنری کودک و نوجوان
https://ble.ir/artteen_ir
#خلاقیت #هنرمند #هنرمند_خلاق