eitaa logo
کـافـه‌یــادگــاه‌
84 دنبال‌کننده
651 عکس
350 ویدیو
12 فایل
رساله‌ی‌عشق‌‌ من همانم که خودم از خود من جا مانده و در این مرحله از زندگی تنها مانده https://abzarek.ir/service-p/msg/1793684
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸نبض دریا به غیر از نیستی لوح‌عدم نقشی نمی‌بندد اگر خواهی نگردی جلوه‌گر آیینه‌کن ما را ندارد حال ما اندیشهٔ مستقبل دیگر که‌گم‌کردیم در آغوش دی‌، امروز و فردا را نه از موج نسیم است اینقدرها جوش بیتابی تب شوق‌کسی در رقص دارد نبض دریا را
🔸حیرت نزاکت‌هاست در آغوش میناخانهٔ حیرت مژه بر هم مزن تا نشکنی رنگ تماشا را
🔸بیان به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد زبان ببند که آنجا بیان نمی‌باشد میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس است بیان حال به کام و زبان نمی‌باشد
🔸شرارخیز عدم‌سرای دلم کنج عزلتی دارد که راه نیست در او وهم بال عنقا را حدیث نرم نمی‌آید از زبان درشت شرارخیز بود طبع سنگ خارا را
🔸همداستانی‌‌ها بی‌دلیل نیست ▫️ارتباطات انسانی از چشم مولانا ارتباطات‌انسانی از نگاه جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولانا، مبنای درونی دارد و شباهت طینتی و ماهیتی باعث می‌شود اهل نور و اهل نار به سمت هم کشیده شوند. همان ضرب المثل کبوتر با کبوتر، باز با باز..... اگر مولوی الان در میان ما بود احتمالا نمی‌گذاشت گلایه کنیم که چرا این افراد ناجور همیشه سر راه من سبز می‌شوند!؟ اگر او الان بود می‌گفت به خودتان نگاه کنید و ببینید چه چیزی در وجود شما هست که این افراد به سمت‌تان جذب می‌شوند. در جهان هر چیز چیزی جذب كرد گرم گرمی را كشید و سرد سرد قسم باطل، باطلان را می‌كِشد باقیان از باقیان هم سرخوشند ناریان مر ناریان را جاذب‌اند نوریان مر نوریان را طالب‌اند ⁃ دفتر دوم مثنوی
🔸معنی اگر هوشمندی به معنی گرای که معنی بماند ز صورت به جای
«شعر سه‌گانی بر هفت اصل : ۱_کشف و اتفاق شاعرانه؛ ۲_برخورد میان عاطفه و تفکر؛۳_ برابری صورت و معنی؛۴_ بهره‌گیری از شگردهای ویژۀ امثال و حکم و کاریکلماتور و گزین‌گویه؛۵_ تناقض؛ ۶_ایجاز مضاعف و ۷_زبان ساده , استوار است.» «اولین مآخذ سه‌گانی متون سه سطری بودند از نمونه‌های متون اشعار هایکوی ژاپنی است که غربی‌ها آن را مورد توجه قرار دادند و از غرب به ایران آمد و سه‌گانی در تقابل با هایکو و مطابق ساختار ذهن و زبان ایرانیان ابداع گردید. همچنین نظر ما در ابتدا به نمونه‌های سه‌سطری دیگر مانند امثال و حکم سه سطری و حتی سوره‌ی کوثر قرآن بود و اصلا تا آن زمان متونی دیگری را که از آنها نام می‌برند، ندیده بودیم و اساسا همین دوری از تقلید باعث موفقیت آن بود. مهمترین مآخذ سه‌گانی را رباعی عنوان میکنند و میگویند: این قالب کاملا ایرانی است و ما روند زمینه و ضربه را از رباعی گرفته‌ایم.» «مضمون یابی یا همان کشف و اتفاق شاعرانه از سبک هندی گرفته شده و به سه‌گانی راه یافته است.» «سه‌گانی یک شعر ایرانی است با تمام تجربه‌های موفق میراث شعر فارسی.» علیرضا فولادی - مبدع این قالب شعری جدید
کـافـه‌یــادگــاه‌
#شعر «شعر سه‌گانی بر هفت اصل : ۱_کشف و اتفاق شاعرانه؛ ۲_برخورد میان عاطفه و تفکر؛۳_ برابری صورت و
سه گانی فرمهای بیرونی- جزئی سه‌گانی
کلاسیک
عبارتند از: 1. کلاسیک با طرح قافیه‌ی یک- سه: این اوجِ یک تلاقیِ زیباست: ساحل، همیشه اوّلِ دریا، دریا، همیشه آخرِ دنیاست. مصراع اول و مصراع سوم قافیه میتواند داشته باشد . و یا 2. کلاسیک با طرح قافیه‌ی دو- سه: جا به جا آتشی برقرار است، تا سیاوش چه اندیشه دارد؛ مرگ در ذهن ما ریشه دارد. مصراع دوم و سوم ، یا 3. کلاسیک با طرح قافیه‌ی یک- دو- سه: در کار تو آمدن جدایی‌ست، آن‌گونه که رفتن آشنایی‌ست؛ ماهیّت ماه، خودنمایی‌ست. هر سه مصراع قافیه می تواند داشته باشد یا 4. کلاسیک با طرح قافیه‌ی یک- دو: زندگی، پیر می‌کند ما را، مرگ، تحقیر می‌کند ما را؛ وای اگر شوکران عشق نبود! 5. کلاسیک بی‌قافیه: بیم از مرگ، عاشقم کرده‌ست؛ وای! اما تو آنچنان خوبی کز برایت سه‌سوته می‌میرم!
استاد و کودک زیرک اوستادی در میان جمع شاگردان خویش می‌گذشت از کوچه‌های شهر در یک بامداد زیر باران دید یک کودک شتابان می‌دود گفت با خود باید او را از خطر هشدار داد رو به کودک کرد و گفت: ای طفل، ره لغزنده است در رهِ لغزنده باید گام با دقت نهاد اندکی آهسته‌تر رو چون بوَد بیم سقوط با زمین خوردن، شکست دست و پا باشد زیاد گفت در پاسخ به او آن کودک حاضرجواب تو به فکر حفظ خود باش ای جناب اوستاد پای من لغزد اگر، تنها مرا آید گزند گر تو لغزی، پیروانت نیز خواهند اوفتاد داستانهای پندآمیز به زبان شعر، ص ۳۱ و ۳۲.
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست... مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من خودش از گریه ام فهمید مدت هاست،مدت هاست به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق اگر آه تو در آیینه پیدا نیست، عیب از ماست جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست... در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست... :فاضل نظری
: سید محمدرضا شرافت
آقا بیا..... 📌 آقا بیا ڪه فاجعہ از حد گذشته است! انسان ز مرزِ هر چه نباید گذشته است! آقا بیا ببین که چه ها در زمان ما! بر امتِ مسیح و محمد «ص» گذشته است! تو شاهدی خودت که در این روزگار تلخ! بر دوستان خوبِ خدا بد گذشته است! هر روز بی قراریِمان می شود فزون! فرصت برای حوصله شاید گذشته است! هر روز ترس و توطئه،هر روز مرگ و خون! آقا بیا که فاجعہ از حد گذشته است!
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود حال من از اقبال تو فرخنده شود وز غیر تو هر جا سخن آید به میان خاطر به هزار غم پراگنده شود
جمعه یعنی که نباشی و دلم تنگ نگاهت باشد جمعه یعنی بدنم در تب آغوش خیالت باشد جمعه یعنی که نباشی غزلم لنگ کلامت باشد جمعه یعنی که دل منتظرم چشم به راهت باشد
🌱 جهان...جهان پس از تو...جهان....جهان قشنگ کسی ندیده شبیه علی جوان قشنگ چگونه شکر نگویم در این شکفته سحر چگونه شاد نباشم در این زمان قشنگ به جان حضرت لیلا جنون بهانه ماست دل است و عاشق گلبانگ این اذان قشنگ علی کسی است که باید به دیدنش بروی شبیه دست دعا سمت آسمان قشنگ به زیر پای تو افتاده ام ...به زیر ضریح شدم شبیه یکی مثل زائران قشنگ تمام آنچه که می گویم از کرامت توست ولی نخوانده ام از هیچ داستان قشنگ چکار می کند این دل....چکار می کند عشق چکار می کند این روح و این روان قشنگ مهار ناقه ی زینب اگر به دست علی است خوشا به حال سفر...جاده...کاروان قشنگ به هر کجا بروی در دل تو واهمه نیست که حرز فاطمه داری به بازوان قشنگ تمام نیزه ی این ابن ملجمان به کنار سرِشکسته سلامت ....و این نشان قشنگ ! ..... به روی مین همه اعضای تکه تکه شده دوباره دشت شقایق شد این مکان قشنگ شبی به عکس علی اکبری که خیره شدم شبی سری زده بودم به یادمان قشنگ در این سه راه شهادت ...شلمچه..فکه..حلب مدافعان زمانه....کبوتران قشنگ........ درست روی خیابان شکسته آینه ای هنوز مانده به جا داغ " آرمان قشنگ" امید واژه زیبا....امید واژه نور امید روح خدا بوده با زبان قشنگ نهال سبز امید از دلم جوانه زده سپاس حضرت آقا از این بیان قشنگ برای گام بلندی که گام دوم ماست چه چیز بهتر از این حرف و گفتمان قشنگ فدای پرچم ایران مقتدر بشوم فدای اینهمه ایثار و قهرمان قشنگ خبر رسیده همین جمعه روز موعود است قرار ما همه در خاک جمکران قشنگ...... ✍
﷽ ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ لیله القدرت رسید، آدابِ امشب جالب است احترام هر گنهکاری که داری واجب است پیش مردم گرچه خورده طبل رسوایی من به همه گفتی که این رسوا مگر بی صاحب است! آسمان رحمتت ابری شد و باران گرفت سایه ی عفو تو بر دشت گناهم غالب است آبروی رفته ی من را بخر تا وقت هست گاه گاهی این ضرر کردن به نفع کاسب است گردن کج آمدم، گردن بگیر امشب مرا این فراری که زمین خورده، به جودت راغب است یک نفر العفو گویان از کنار من گذشت زود گفتی اینکه توبه هم نکرده تائب است شرم دارم! خیلی از مهدی خجالت می کشم آن امام حاضری که فکر کردم غائب است لیله القدر علی، چادرْ سیاه فاطمه است نور زهرا بر سیاهی های عالم حاجب است غیر حیدر، قدر زهرا را نمیداند کسی جسم زهرا و علی، یک روح در دو قالب است بستگی دارد به زهرا که علی هم بگذرد کار، دست مادر است و مرتضی هم کاتب است اینکه هرشب یاعلی بُرده دل ما را نجف... فاطمه زحمت کشیده... زحمت ما کاذب است حاجتم را، هم ندادی در حرم راهم بده این دل سرگشته امشب، کربلا را طالب است زیر قبّه با نمازت روضه ی کامل بخوان چون حسین بن علی آنجا امام راتب است شمر، اگر بالای ده ضربه زده بر گردنش تیرِ مانده در گلو، کار سنان غاصب است سر، هزاران دفعه از نیزه زمین افتاده است زخم های روی سر، زیر سر آن راکب است بردن او در تنور مطبخش با خولی و شستن خاکسترش با گریه، کار راهب است
چاره‌ی کار غیرِ همت نیست جز حضوری پر از صلابت نیست روزه‌داران زمان بیداری‌ست خواب فردای‌تان عبادت نیست
رسید از شش جهت سجیل بارانی که حرفش بود شروع ناگهانی داشت طوفانی که حرفش بود رسید از شش جهت سجیل‌بارانی که حرفش بود رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود برای انتقام خون دل‌هایی که می‌خوردیم فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که می‌گفتیم و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود بشارت باد گل‌ها را به فروردینِ روییدن! که نزدیک است آن سرسبزدورانی که حرفش بود قسم به موی خون‌آلود اطفال فلسطینی به زودی می‌رسد این سر به سامانی که حرفش بود بیا و گوش کن! از قدس دارد می‌رسد کم‌کم همان صوت صمیمی… صوت قرآنی که حرفش بود… کسی و الفجر می‌گوید… کسی و الفتح می‌خواند… کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود به دست ما نوشته می‌شود بر مصحف تقدیر برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود
▪️ بالِ کبوترها که زخمی شد یقین کردم دنیا برای امتحانی سخت آماده ست از آسمانِ شهرِ مشهد سنگ می بارد آه از دلم ! بال کبوتر روی سجاده ست... این روزها راه شهادت در مسیرِ رود در جنگل و کوه و کمر، در دامنِ جاده ست قطعا برای مرد میدان، مرگ در بستر چیزی شبیه بردنِ یک بازی ساده ست مهمانِ دستانِ علمدار است ابراهیم قرعه به نامِ سیدِ مظلوم افتاده است در آسمان هشتمین اختر ملائک صف آری! زمانِ وصلِ دلداری به دلداده ست فاطمه رحمانی
▪️ به شوق وصل حبیبش غروب رجعت کرد چه صادقانه به خاک عزیز خدمت کرد خلیل در دل آتش شهادتی می خواست خدا به او نظری کرد و استجابت کرد رسید نامه ای از مشهد و رضا او را برای جشن ولادت غروب دعوت کرد چه گفت لحظه ی آخر چه گفت با آقا چه خواست سید خدمت چگونه صحبت کرد میان خالق و مخلوق صلح جاری بود که صبح دولت او را قرین عزت کرد نبود تشنه ی قدرت شبیه قاسم بود چه عاشقانه نگه بر قلوب امت کرد میان گریه ی باران دلش معطر شد دلش هوای رسیدن به خاک تربت کرد یکی به سوی رفیقان پری گشود و پرید و ماندگان زمین را اسیر خجلت کرد علی الواریان
▪️ رواق چشم جهان داغدار قامت توست به هر طرف که نظر می کنم حکایت توست دوباره قرعه ی خدمت به نام تو افتاد بیا به سوی حرم موعد زیارت توست رواق ها همه آماده ی حضور تو اند به اشتیاق نمازی که با امامت توست کنار شاه خراسان قرار می گیری ... مبارک است مقامت که مزد خدمت توست تمام عمر دویدی به شوق این ساعت بخواب کنج حرم! وقت استراحت توست عبای خاکی و عمامه ای که خونین است و زخم و رنج که میراثی از سیادت توست... گواه توست که بر وعده ات عمل کردی که قطره قطره ی خون تو صدق صحبت توست و داد غسل شهادت تن تو را باران... لقاء حضرت حق این چنین لیاقت توست هنوز هم نشده باورم خبر ها را ! ولی دریغ! خبر حاکی از شهادت توست... طیبه عباسی
▪️ ما را به درد و داغ بزرگی دچار کرد آخر قطار عشق تو را هم سوار کرد آه از خبر که تلخ‌تر از زهر مار بود جان را به کامِ پیکرمان ناگوار کرد حالا چگونه می‌شود این سیل اشک را با آستین صبر و تحمل مهار کرد؟ خوشبخت آن که مثل تو بر خوان روزگار اندوه خورد و شکر خداوندگار کرد دارند در تمام جهان نقل می‌کنند رازی که خون پرده‌درت آشکار کرد پاداش کار خادم سلطان «شهادت» است «مُزد آن گرفت جان برادر که کار کرد» سورنا جوکار