eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
413 دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
8.7هزار ویدیو
50 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
سالگرد شهادت شهید علی تجلایی 🌱 علی به همراه برادر کوچکترش مهدی در بهمن ماه ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی شرکت داشت و مهدی در منطقه عملیاتـی در میدان مین به شهادت‌ رسید. علی بر آن بود که پیکر برادر را برگرداند. همانطوری که اجساد بسیاری از شهدا را برگردانده بود. پس از شهادت برادر، به اصغر قصاب عبداللهی گفت: این چه سری است که برادران کوچکتر، برادران بزرگ خود را اصلاً در شهادت مراعـات نمی‌کنند، سبقت می‌گیرند و زودتر از برادر بزرگشان به مقصد می‌رسند... این در حالی بود که اصغر قصاب عبداللهی نیز از پیش‌دستی برادر کوچکترش مرتضی گله‌مند بود. تاریخ شهادت: ۶۳/۱۲/۲۵ 🥀
بلافاصله نگاهم به سرِ ابراهیم افتاد؛ قسمتی از موهای بالای سر او سوخته بود.. مسیر یک گلوله را میشد بر روی موهای او دید باتعجب گفتم: داش ابرام سرت چی شده؟ دستی به سرش کشید با دهانی که به سختی باز میشد گفت: میدانی چرا گلوله جُرات نکرد وارد سرم بشود؟ گفتم چرا..؟ ابراهیم لبخندی زد و گفت: گلوله خجالت کشید وارد سرم بشود، چون پیشانی بند"یامهدی"به سرم بسته بودم..🥺 🌹
‏⬅️۲۵ اسفند، سالروز شهادت سردار ‎ فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا گرامی باد. 🇮🇷 🔹سردار مهدی باکری در عملیات بدر،‌ در ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ به شهادت رسید @yadyaaran
VID_20230105_094924_926_۰۵۰۱۲۰۲۳.m4a
670K
آیت الکرسی برای اموات !! (یادآوری)پنجشنبه ها 🎙[استاد مسعود عالی] 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام به مناسبت سالگرد شهادت فرمانده دلاور لشگر ۳۱ عاشورا مهندس شهید مهدی باکری به ذکر چند خاطره ازایشان می پردازیم خاطره اول: یک روز گرم تابستان، شهید مهندس مهدی باکری فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا از محور به قرا رگاه بازگشت. یکی از بچه‌ها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید: امروز به بچه‌های بسیجی هم کمپوت داده اید؟جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده. مهدی با ناراحتی پرسید: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما. مهدی این حرف‌ها را شنید، با خشم پاسخ داد: از من بهتر، بچه‌های بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی می‌جنگند و جان می‌دهند. به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. مهدی با صدای گرفته‌ای به آن برادر پاسخ داد: خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی! خاطره دوم: شهید مهدی باکری فرمانده دلیر لشکر ۳۱ عاشورا، بر اثر اصابت تیر، از ناحیه کتف مجروح شده بود. یک روز تصمیم گرفت برای سرکشی و کسب اطلاع از انبار‌های لشکر بازدید کند مسئول انبار، پیرمردی بود به نام حاج امر ا… با محاسنی سفید که با هشت جوان بسیجی در حال خالی کردن کامیون مهمات بود، او که آقا مهدی را نمی‌شناخت تا دید ایشان در کناری ایستاده و آن‌ها را تماشا می‌کند فریاد زد :جوان چرا همین طور ایستاده‌ای و ما را نگاه می‌کنی بیا کمک کن بار‌ها را خالی کنیم یادت باشد آمده‌ای جبهه که کار کنی شهید باکری با معصومیتی صمیمی پاسخ داد: «بله چشم» و با آن کتف مجروح به حمل بار سنگین پرداخت نزدیکی‌های ظهر بود که حاج امرا… متوجه شد که او آقا مهدی فرمانده لشکر است بعض آلود برای معذرت خواهی جلو آمد که مهدی گفت:"حاج امر ا… من یک بسیجی ام." خاطره سوم: زمانی که شهید مهندس مهدی باکری، فرمانده دلیر لشکر ۳۱ عاشورا شهردار ارومیه بود روزی برایش خبر آوردند که بر اثر بارندگی زیاد، در بعضی نقاط سیل آمده است. مهدی گروه‌های امدادی را اعزام کرد وخود هم به کمک سیل زدگان شتافت. در کنار خانه‌ای، پیرزنی به شیون نشسته بود، آب وارد خانه اش شده بود و کف اتاق‌ها را گرفته بود، در میان جمعیت، چشم پیرزن به مهدی خیره شده بود که سخت کار می‌کرد، پیرزن به مهدی گفت: «خدا عوضت بدهد، مادر، خیر ببینی، نمی‌دانم این شهردار فلان فلان شده کجاست،‌ای کاش یک جو از غیرت شما را داشت»..؛ و مهدی فقط لبخند می‌زد.  👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
ادامه خاطرات ازفرمانده با صلابت مهندس شهید مهدی باکری با ما همراه باشید: خاطره چهارم: شهید مهدی باکری فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا برای نیرو‌های بسیجی احترام زیادی قائل می‌شد. به دلیل اینکه بیش از حد ساده و متواضع بود، اکثر بسیجیان لشکر او را نمی‌شناختند. یک بار در عملیات والفجر یک دستور داده بود که هیچکس وارد قرارگاه لشکر نشود، دژبان قرارگاه که یک بسیجی بود و آقا مهدی را با آن وضع ساده نمی‌شناخت، از ورود او به قرارگاه جلوگیری کرده بود. آقا مهدی نه تنها از کار آن بسیجی ناراحت نشد که او را تشویق کرد.  خاطره پنجم: همسر شهید باکری می‌گوید: «شبی فرماندهان قرارگاه در خانه ما جلسه داشتند، ما نان نداشتیم، صبح همان روز به مهدی گفته بودم که برای عصر نان بخرد. ولی وقتی که آمد فراموش کرده بود. دیروقت هم بود ناچار تلفن زد از لشکر نان آوردند، اما ایشان فقط پنج قرص نان برداشتند و بقیه را برگرداندند. بعد به من گفتند: این نان‌ها را برای رزمندگان فرستاده اند، شما از این نان نخورید.»  خاطره ششم: یکی از همرزمان شهید مهدی باکری نقل میکند : «آقا مهدی دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها را روزه می‌گرفت، یکروز در جبهه حاج عمران، ناهار قرارگاه مرغ بود، آقا مهدی که با سر و وضعی خاکی و و خسته از خط برگشته بود، به سر سفره آمد و تا چشمش به غذا افتاد، گفت آیا بسیجی‌ها هم الآن مرغ می‌خورند؟ و وقتی با سکوت همرزمان خود مواجه شد، مرغ را کنار گذاشت و به خوردن برنج اکتفا کرد.»  خاطره هفتم: خاطره ۸:همسر شهید باکری تعریف می‌کند: «روزی در حالی که آقا مهدی، از خانه بیرون می‌رفت به او گفتم: چیز‌هایی را که لازم داریم بخر، گفت: بنویس، خواستم با خودکاری که در جیبش بود بنویسم، با شتاب و هراس گفت: مال بیت المال است و استفاده شخصی از آن ممنوع است و حتی اجازه نداد چند کلمه با آن بنویسم.»  👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
45.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 مداحی حاج مهدی رسولی برای شهدای اسفندماه 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
سرهنگ عراقی گفت: برای صدام صلوات بفرستید😒 برخاستم با صدای بلند داد زدم سرکرده اینها بمیرد صلوات😎 طوفان صلوات برخاست🤣😂 "قائد الرئیس صدام حسین عمرش هرچه کوتاه تر باد صلوات"😀 سرهنگ با لبخند😁گفت بسیار خوب است. همین طور صلوات بفرستید عدنان خیرالله با آل و عیالش نابود باد صلوات...طه یاسین زیر ماشین له شود صلوات طوفان صلوات بود که راه افتاد... در حدود یک ساعت نفرین کردیم و صلوات فرستادیم😐😂 🌱
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خوب را نکشند شهیدان راه حق زنده‌اند نمیرند و همواره پاینده‌اند • قرائت زیارت ائمه معصومین(ع) به یاد شهید آرمان علی وردی🌼
🌹تصویری دیده نشده از شیخ حسین انصاریان و مرحوم حاج بخشی در تشییع پیکر شهید حاج عباس کریمی(۲۴اسفند سال۶۳) از فرماندهان لشکر ۲۷ محمدرسول الله ♦️ایشان در روز ۲۴ اسفند ماه ۱۳۶۳ در چهارمین روز عملیات «بدر» در منطقه عملیاتی شرق رودخانه «دجله» بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به پشت سرش شربت شهادت نوشید. پیکر غرق در خون شهید به تهران منتقل شد که تنها چند روز از اولین سالگرد شهادت فرمانده پیشین لشکر محمد رسول الله (ص) «حاج محمد ابراهیم همت» می‌گذشت. ♦️شهید کریمی را طبق وصیت خودش در بهشت زهرای تهران قطعه ۲۴ در جوار مزار شهید دکتر مصطفی چمران دفن کردند. 🌹گرامی باد یاد و خاطره دفاع مقدس
🔴 ورود پراید و پیکان رو به کیش رو میتونید ممنوع کنید ولی ورود بی حجاب رو آزاد گذاشتید و نمی‌تونید ؟! @yadyaaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه های مهم حاج احمد خمینی به مردم در اطاعت از رهبری ▪️مرحوم حاج سید احمد خمینی:هر کس بین اطاعت از مقام معظم رهبری و امام راحل تفاوت قائل باشد، در خط آمریکاست/می‌خواستند مرا در مقابل آیت الله خامنه‌ای قرار دهند توی دهانشان زدم ▪️گرامیباد 25 اسفند سالگرد رحلت حاج احمد خمینی و 🔴 قسمتی از وصیتنامه سید احمد خمینی: ♦️ "به حسن و برادرانش این توصیه را می‌نمایم که همیشه سعی کنند در خطّ رهبری حرکت کنند و از آن منحرف نشوند که خیر دنیا و آخرت در آن است و بدانند که ایشان موفقیّت اسلام و نظام و کشور را می‌خواهند. هرگز گرفتار تحلیل‌های گوناگون نشوند که دشمن در کمین است " پرتال موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) ▪️بمناسبت سالروز رحلت حاج احمد آقای خمینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفاً بطور کامل گوش بدید ان شاءالله تو زندگی هامون ولی محور عمل کنیم اللهم عجل لولیک الفرج 🌺🌺🌺🌺 عج
🌙 🍏 مثلاً می رفت دست در گردن کسی که کنار جوی آب نشسته بود می‌انداخت و می گفت: «داداش بیا دو دقیقه رو با ما بد بگذرون» یا مثلا با اینکه سن خودش کم بود به مدرسه می‌رفت، لیست بچه‌ها را می‌گرفت به آنها زنگ می‌زد و به مسجد دعوتشان می کرد. 🍎 مصطفی حتی افرادی که همه به چشم اراذل و اوباش به آنها نگاه می‌کردند، جذب هیئت می‌کرد. آن ها هم بچه‌های خوبی می شدند و خیلی به نفع اهالی محل می شد. 🌴 🌴 🕊🥀 ✨ 💫
زیارتنامه‌شهدا۩شهیدسلیمانی.mp3
1.25M
🕊🕊🕊 زیارتنامه ی شهدا 🕊🕊🕊 ☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️ 🌷السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَه ✋السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَه ❇️السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ الله 🌷السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ الله ✋السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنین ❇️السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمین 🌷السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِح ✋السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ الله ❇️باَبی اَنتُم وَ اُمّی 🌷طبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ✋وفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ❇️فیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم 🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹 🎙 با نوای آسمانی شهید سلیمانی 💔 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
زندگی نامه شهیدسرلشکر خلبان غفار رامین فر روز بيستم ارديبهشت ماه 1323 درروستاي پهنایی شهرستان قاينات به دنيا آمد. دوران ابتدايي را در دبستان چهار کلاسه روستاي پهنايي قائن گذراند. براي ادامه تحصيل به شهر قائن رفت و در مدرسه راهنمايي اين شهر به تحصيل مشغول شد. بعد از آن همراه اردوي پيشاهنگي به تهران عازم و در پيشاهنگي پذيرفته شد. از کودکي داراي هوش سرشاري بود. به طوري که در شش سالگي توانست به کمک پدرش در خواندن قرآن مسلط شود. از کودکي عشق زيادي به اهل بيت و امامان معصوم (علیه السلام) به خصوص امام حسين (علیه السلام) داشت. زماني که پدرش عازم کربلا بود به خاطر علاقه ي زيادي که به اهل بيت و امام حسين  داشت، با اصرار زياد با پدرش عازم کربلا شد. دوران متوسطه را در دبيرستان پهلوي تهران شروع کرد. و بعد از گرفتن ديپلم، در آزمون دانشگاه ثبت نام نمود و در رشته ي خلباني دانشگاه شيراز پذيرفته شد. پس از اتمام دانشگاه براي ادامه تحصيل تکميلي عازم آمريکا شد که با اتمام آن به ايران بازگشت و در نيروي هوايي به کار مشغول شد. زمان اقامتش در آمريکارا اين گونه نقل مي کند: «زماني که دوره عالي ويژه آشنايي با جنگنده هاي شکاري خريداري شده از امريکا را در آن کشور مي گذراندم، هر روز قبل از عزيمت به محل کارم، قرآن را تلاوت مي نمودم. بعد از چند روز خانم تقريباً 45 ساله اي که مسيحي بود و در پانسوني ما زندگي مي کرد ، از من پرسيد: اين اشعار و سرودها چيست که مي خوانيد؟ به او گفتم: اين کتاب وحي و معجزه ي پيغمبر خدا و راهنماي بشر مي باشد. در مورد قرآن مجيد صحبت هاي زيادي نمودم، به حدي علاقه مند گرديد که از من درخواست يک جلد قرآن مجيد براي تلاوت، تلفظ و معاني آيات به او بدهم. خواندن قرآن مجيد و درک معاني آن، چنان آن خانم را تحت تاثير قرار داد که اواخر دوره به نزد من آمد و طريقه مشرف شدن به دين اسلام را جويا شد. بعدها فهميدم در مسجد مسلمانان، در نزد امام جماعت مسجد به دين اسلام مشرف گرديده است. در سال 1354، در سن 30 سالگي ازدواج نمود . ثمره ي اين ازدواج يک دختر مي باشد. در دوران حکومت ستم شاهي در پايگاه هاي هوايي شيراز و همدان به نشر اسلام و آگاه ساختن خلبانان به وضعيت کشور و مسايلي که فسق و فجور را روز به روز در کشور بيشتر رونق مي داد، اهتمام مي ورزيد. اين عمل را تا آن جا ادامه داد که در سال 1356 در حين توزيع اعلاميه هاي معمار بزرگ انقلاب حضرت امام خميني توسط ساواک در پايگاه هوايي همدان دستگير و بازداشت شد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي مردم ايران و حضور حضرت امام در ايران، اطاعت خود را از امام امت اعلام داشت. شهيد رامين فر در کشف کودتاي نوژه و برملا شدن توطئه و دستگيري عوامل مزدور منافق که، قصد تخريب و از بين بردن انقلاب را داشتند از خود فعاليت هاي چشمگيري نشان داد که، اقدامات و فعاليت هاي وي زبانزد نيروهاي پايگاه بود. با شروع جنگ تحميلي به عنوان خلبان در ماموريت هاي برون مرزي شرکت مي نمود. او فرماندهي واحد هوايي عمل کننده در غرب را، به عهده داشت. در اين زمينه بنا به اظهارات همکارانش رشادت هاي شايان توجهي از خود نشان داد. آخرين ماموريت شهيد غفار رامين فر براي در هم کوبيدن مواضع و استحکامات رژيم بعثي صدام در قلب عراق، صورت گرفت، اما ايشان پس از آن به وطن بازنگشت. با سقوط هواپيمايش در خاک دشمن او به شهادت رسيد و پيکرمطهرش مفقود گرديد
📸 پویش همگانی 👥 لحظه تحویل سال همه دعای فرج () را به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتاری از مردم قرائت می‌کنیم.
امروز آخرین جمعه ساله آخرین جمعه ۱۴۰۱ و یه وقت مناسب برای اینکه برگردیم پشت سرمون رو نگاه کنیم، ببینیم روز یک فروردین ۱۴۰۱ با امروزمون چقدر فرق داشتیم ... خیلیا مبدأ سال‌شون عید نوروز هست، خیلیا اربعین سیدالشهداء، خیلیا شب یلدا، خیلیا ماه مبارک ... مبدأها مهم هستند چون میشه کارنامه یک سال گذشته‌مون رو با یه دید از بالا و کل‌نگر نگاه کنیم، خودسنجی کنیم و نقشه راه‌مون رو بازنگری کنیم. سال‌هاست با ماه مبارک شروع می‌کنم و اگر عمری باشه امسال هم. از قضا امسال ماه مبارک و نوروز در هم تنیده شدند. اتفاق مبارکیه، مبدأ سال عینی‌تر میشه و دیگه نمیشه ازش فرار کرد! بررسی کنیم چه کارهایی کردیم و چه کارهایی نکردیم ... از اینجا به بعد چی کار کنیم؟!