eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
412 دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
8.7هزار ویدیو
50 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🌼🍂🌼🍂 🎥ما راهی بجز اینکه یک زنده در این عصر باشیم نداریم! 🌱اینبار احمد کاظمی با شما سخن می‌گوید...🕊️ برای شدن باید شهید زندگی کرد 🌷 🍃🌹🍃🌹 ✨🌙
وقتی به او مي گفتند : محمدرضا بيا غذا بخور مي گفت : اشتها ندارم سيرم در حالي كه روزه بودو به خانواده چيزي نمي گفت.در دل شب ، آروم نماز شب مي خواند. اين موقعي بود كه اصلا از انقلاب خبري نبود. 🍃⚘🍃 بچه كه بودخواهر و برادرانش را جمع مي كردو برایشان مي كرد. موقع نماز كه مي شد سريع مي رفت به سمت مسجد. راهنمايي بود كه درس را رها كرد و رفت به . 🍃⚘🍃 وقتي هم که به مسجد مي رفت بچه هاي هم سن و سالم دورش جمع مي شدند برایشان صحبت مي كردمپ. سعي مي كرد در زمينه هاي هم تاثيرگذار باشد. 🍃⚘🍃 صادق آهنگران بودند. صادق آهنگران اولين مداحي خود را که از مطالب پدر بود در حضور امام خميني (ره) با نام « اي به خون غلتان خوزستان درود » انجام دادند. 🍃⚘🍃
به روایت از پدرشهید: جنگ كه شروع شد رضا #١۶ سال داشت. يك روز كه من و صادق آهنگران در حال صحبت بوديم رضا برگه اي را آورد و گفت : بابا اين برگه را امضا كن مي خوام به برم. 🍃⚘🍃 من گفتم : امضا نمي كنم كه حاج صادق گفت : اگه تو امضا نكني من امضا مي كنم. خلاصه برگه را امضا كرديم و رضا خداحافظي كرد و مدتي بعد هم عازم شد. 🍃⚘🍃 آخرين باری كه رضا پيش ما بود من را صدا زد و گفت : « بابا ! بيا يه كم ريشم را كوتاه كن. » وقتي داشتم ريش هاش را كوتاه مي كردم موهاي صورتش را كه كنار مي زدم تا اونها را كوتاه كنم رو در احساس كردم. 😭 🍃⚘🍃 چند بار اومدم كه صورتش را ببوسم اما خجالت كشيدم. گفتم : رضا كي مي آيي ؟ گفت : بابا الان اومده ام كه برم. اين بار آخري بود كه او را ديدم. 😭😭 🍃⚘🍃 شبي كه رضا شده بود اربعين بود. تعقيبات نماز را خوندم حالم خيلي بد بود. مي خواستم بنشينم نمي تونستم. با خودم گفتم : به حسينيه ی اعظم برم و روضه اي بخونم تا آرامشي براي قلبم حاصل بشه. 😭😭 🍃⚘🍃
•| ♥️ |• خیابان بہ خیابان🚲⌛️ ڪوچہ بہ ڪوچہ☁️ بویِ تو بہ مےرسد...🌻💔 این شهر،🌪 خیلے هوایِ تو را دارد :)🌟🌱🛵 .قاسم.دلتنگم💔 🍃
( حاج قاسم سلیمانی بر سر مزار مهدی کازرونی) 🍃⚘🍃 خيلي چيزها را بعد از شهادتش فهميديم. هيچ‌ گاه از مسئوليت‌ هايش حرف نمي‌ زد و خيلي بود. وقتي حاج قاسم سليماني به ديدارمان آمدند تازه متوجه هاي او شدیم. 🍃⚘🍃 از ابتداي جنگ تا همراه بود. از شجاعت‌ ها و رشادت‌ ها و فعاليت‌ هاي مهدي برايمان گفت. گويي در كردستان براي سر ايشان ی كلاني تعيين كرده بودند. 🍃⚘🍃 سرانجام حاج مهدی کازرونی هم در تاریخ ۱۳۶۲/۷/۳۰ در والفجر مقدماتی بر اثر اصابت خمپاره به آرزویش که همانا در راه خدا بود رسید. 🍃⚘🍃 مزار گلزار شهر کرمان 🍃⚘🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز 💠 شهید حاج مهدی کازرونی💠 🌷 صلوات 🌷‌ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
من در مهاباد ساكن شدم. در مهاباد صدا و سيما و خانه‌ هاي سازماني در دست نيروهاي سپاه بود. من به همراه هشت نفر از خانم‌ هاي ديگر در روابط عمومي صدا و سيما مشغول به فعاليت شديم. برنامه‌هاي كودك را اجرا مي‌كرديم. قصه مي‌ نوشتيم و در صدا و سيما ، برنامه كودك را پخش مي‌ كرديم. برنامه‌ هايمان هدفمند بودند. مخاطبين ما هم اهل تسنن بودند. بعد از ازدواج در مناطق جنگي كردستان و بعد هم كه در جنوب حضور پيدا كردند تا زمان ، جز در يك عمليات كه مجروح شده بودند وگرنه در همه ی عمليات‌ ها داشتند. 🍃⚘🍃 مهدي در حصر آبادان از ناحيه ی پا مجروح شده بود و اسلحه‌ اش خالي بود. با این حال توانسته بود سه نفر از عراقي‌ها را اسير كرده و به سمت نيروهاي خودي بياورد. 🍃⚘🍃 به خاطر تبليغ امام و نظام اسلامي سه بار دستگير شده بود. بار اول فرار كرده بود و بار دوم كنار بقيع در حال خواندن كميل و پخش عكس‌ هاي امام‌ خميني (ره ) و حمل پلاكارد ، شد كه باز هم كرد. 🍃⚘🍃 آن زمان ما نذير و بشير را داشتيم. زمان جنگ بود. دفعه ی سوم هم در پايان سفر حج مي‌ شود. براي اينكه فرار نكند ، دست و پايش را با زنجير مي‌ بندند و به زور سوار هواپيما مي‌ كنند و به شيراز مي‌ فرستند. 😔 🍃⚘🍃 هيچ پولي همراهش نداشت. در شيراز به دنبال يكي از دوستانش مي‌ رود كه در بازار كار مي‌كرد. از ايشان مقداري پول مي‌گيرد و به سمت كرمان مي‌ آيد. 🍃⚘🍃 هنوز تدارك استقبالش را نديده بوديم كه ايشان يكباره به در خانه رسيدند. همه ی ما مات و مبهوت مانده بوديم كه چرا آنقدر زود برگشته است. هنوز جاي كبودي زنجيرها در پايش مانده بود. 🍃⚘🍃
مهدي در روز دوازدهم محرم ، در والفجر ۴ مريوان ، سال ١٣۶٢ به رسيد. 😭 مسئوليتشون طرح عمليات لشكر ثارالله بود. به همراه دوستانش براي شناسايي به منطقه ی مريوان مي‌ روند. 🍃⚘🍃 قبل از ورودش به منطقه ، به يكي از دوستانش مي‌گويد : حيفه كه آدم با يك گلوله بشه و دشمن يك گلوله خرجش كنه . بايد يك خمپاره خرج كنند. در حين شناسايي منطقه ، اي به اصابت مي‌كند. 😭 🍃⚘🍃 با اينكه از كمر نصف شده بود با دوستانش حرف مي‌ زد. يكي از دوستانش به سمت حاجي رفته و از او مي‌خواهد تا اشهدش را بگويد. حاجي مي‌گويد : اشهدم را گفته‌ ام. 😭 🍃⚘🍃 مي‌گويد : تو بچه‌ها را ببر من خودم مي‌آيم. احساس نمي‌ كرد كه نصف شده باشه. 😭 دوستانش وقتي مي‌ بينند حاجي به خوبي صحبت مي‌ كند و آه و ناله‌ اي نمي‌كند ، پتو مي‌آورند تا را از آنجا ببرند. 🍃⚘🍃 زماني كه بلندش مي‌كنند دل و روده‌ اش بيرون مي‌ريزد. 😭 براي همين مي‌گذارند در آمبولانس ، در آمبولانس هم ذكر مي‌گفت و مي‌گفت كه : من تا كي بايد منتظر بمانم ؟! بعد خنده‌ اي مي‌كند و تمام مي‌ شود. 😭 🍃⚘🍃
ایشان وحاج‌ قاسم با هم رفیق بودند. همشهری بودن و مسئولیت‌ هایی که در لشکر ۴۱ ثارالله به عهده داشت باعث دوستی و همراهی بیشترشان شده بود. 🍃⚘🍃 به قول سلیمانی ، مهدی لشکر بود و در جایی دیگر از یاد می‌ کرد و می‌ گفت ذره‌ ای ترس در وجود مهدی نبود. 🍃⚘🍃 به روایت از همسر : اهل كرمان بودم. مهدي از بستگانم بودند و از قبل ، بينمان آشنايي وجود داشت و در سال ۵٩ كه ايشان ٢۰ سال داشت به خواستگار‌ي‌ ام آمد و به عقد هم دراومديم. هزينه ی كليه ی مراسم ما از خريد تا عروسي و هزينه‌ هاي آن حدود 8 هزار تومان شد. مهمان‌ هايمان را دعوت كرديم. يكي از اساتيد حوزه در مجلس عروسي ما سخنراني كردند. 🍃⚘🍃 بعد هم برنامه ی عقد برگزار شد و دوستان نمايشي را اجرا كردند. بعد سفره ی شام پهن شد كه شام عروسي ما هم نان و پنير و سبزي بود. 🍃⚘🍃 روز دوم بعد ازدواج ، ايشان به كردستان اعزام شدند. من هم همراهيشان كردم و هيچ مخالفتي با حضورشان در نداشتم. ده روز بعد از اعزامشان ، وقتي جا و سر‌ پناهي براي من مهيا كردند من را هم با خود می بردند. 🍃⚘🍃
( حاج قاسم سلیمانی بر سر مزار مهدی کازرونی) 🍃⚘🍃 خيلي چيزها را بعد از شهادتش فهميديم. هيچ‌ گاه از مسئوليت‌ هايش حرف نمي‌ زد و خيلي بود. وقتي حاج قاسم سليماني به ديدارمان آمدند تازه متوجه هاي او شدیم. 🍃⚘🍃 از ابتداي جنگ تا همراه بود. از شجاعت‌ ها و رشادت‌ ها و فعاليت‌ هاي مهدي برايمان گفت. گويي در كردستان براي سر ايشان ی كلاني تعيين كرده بودند. 🍃⚘🍃 سرانجام حاج مهدی کازرونی هم در تاریخ ۱۳۶۲/۷/۳۰ در والفجر مقدماتی بر اثر اصابت خمپاره به آرزویش که همانا در راه خدا بود رسید. 🍃⚘🍃 مزار گلزار شهر کرمان 🍃⚘🍃 شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
مـیگفت یه بـاش 💪 بهت می‌رسنـد بگن مال کـدوم مـکتبی که ایـنقدر مـشتی هـستی؟👌 بـگی مـکتب قـاسمـ💚 ✨ ✨🌙
Baar e Gonah.mp3
5.78M
♥️ منتظریعنی...🙃 مهدی رسولی
♡براےخدا‌نازکن🌱 ! حاج حسیݩ یڪتا: برا خدا ناز میکردن! نمےڪردن ۅلےعۅضش برا خدا ناز مۍڪردن، خدا هم نازشۅنۅمی‌خرید... احمد کریمی خۅرد، رسیدݩ بالاسرشـ، گفٺ : مݩ دلم نمےخواد بشم! گفتݩ یعنۍ چے؟ نمیخواۍ شهید بشے؟ برا خدا دارۍ میکنے؟ 🕊گفټ آره، مݩ نمۍخۅام اینجورے شهید بشم. مݩ مےخۅام مثل حسین اربا بشمـ💔 حاج احمد حرڪټ ڪرد سمت ، هم حرڪټ ڪرد، آزاد پناه هم حرڪٺ ڪرد، سه تایےباهم... یهـ دفعه یهـ اۅمد خۅرد ۅسطشۅن؛ دیدݩ حاج احمد ارباً اربا شده. 😔😔 همه‌ۍ حاج احمد شد یهـ :))) جهت شادی روح طیبه شهدا صلوات 🥀 🍀🍀🍀 ‌
{💔} یاࢪان همہ ࢪفتند افسوس که جاماݩده منم پیࢪ ࢪه آمد و طࢪیق رفتن آموخت آنکه ناࢪفته و جامانده منم🙂🖤 قاسم شبتون شهدایی
{💔} یاࢪان همہ ࢪفتند افسوس که جاماݩده منم پیࢪ ࢪه آمد و طࢪیق رفتن آموخت آنکه ناࢪفته و جامانده منم🙂🖤 قاسم شبتون شهدایی 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
{💔} یاࢪان همہ ࢪفتند افسوس که جاماݩده منم پیࢪ ࢪه آمد و طࢪیق رفتن آموخت آنکه ناࢪفته و جامانده منم🙂🖤 قاسم شبتون شهدایی 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
دلم شده ست... برای آوینی! برای ! برای علم الهدی! برای ،تورجی.افشار برای ردانی پور برای جان نثاری ها،کفعمی ها،ترک ها برای هاشمی!،کاظمی برای ابراهیم هادی! برای ، دلم تنگ شده ست برای ... وکجایی سردار دلها قاسم برای کاوه و همت! برای ! برای کاظمی! دلم تنگ شده ست برای برونسی... شجاعت مصطفوی... غیرت ، بصیرت ... اخلاص، پشتکار، صفا، محبت... ، ایثار و ایمان... و ... حججی،همدانی وسلیمانی عزیز....... رفقا! کجایید؟! که ببینید ما، اینجا... هر روز و هر ساعت... تیر خلاصیِ ؛ نصیبمان می‌شود... و ما در ماندگانِ مسیرِ خداییم... : راه کاروان از میان تاریخ می گذرد؛ و هر کس در هر زمره که می‌خواهد ما را بشناسد! داستان را بخواند؛ اگر چه خواندن داستان را سودی نیست! اگر کربلایی نباشد... ودلم تنگ گمنامی زهرای اطهر است راارزوست. بدجوری دلم تنگ شده،نگاهی ارزوست یاد همه شان گرامی 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
🌻📚معرفی کتاب زندگی نامه شهید يوسف اللهی شهیدی که قاسم بسیار از ایشون یاد می کنند و ایشون رو بزرگ می خوانند و در نهایت وصیت می کنند در کنار مزار این شهید به خاک سپرده بشن . شهید حسین یوسف اللهی که ایشان را چون عارفان بزرگ یاد می کنند...🌸 🔸️این کتاب ، در پنج فصل با عناوین به روایت مادر، به روایت همرزمان، دوری و فراق تا آخرین دیدار به روایت مادر، شهادت به روایت همرزمان و خانواده شهید و عکس ها، یادداشت ها و مستندات توسط مرکز حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس سپاه ثارالله منتشر شده🌼 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
هر کس از خدا ترسید خدا همه چیز را از او می‌ترساند قاسم وقتی وزیر خارجه شوروی سابق جواب گورباچف را آورد و روی میز داشت جلوی امام می‌خواند از شدت تأثیر و ابهت امام دست او آن‌قدر می‌لرزید که صدای لرزش دستش در اتاق منعکس می‌شد. یک پیرمردی از کجا این ابهت را آورد؟ از کجا این خوف را ایجاد کرد؟ امام با اقتدارهای حکومتی این را به‌دست نیاورد. از راه امکانات و تجهیزات و ابهت ملی این را بدست نیاورد. اینکه امروز دنیا همین محاسبه را پیرامون مقام معظم رهبری دارد نمونه دیگرش است. نمونه‌ای از اینها کمتر و کوچک‌تر ولی شبیه آنها در همان راه این آقای سیدحسن نصرالله است؛ یک طلبه‌ای است. دشمن چرا از او می‌ترسد؟ همه این به یک دلیل است:«مَن خافَ اللّهَ أخافَ اللّهُ مِنهُ كُلَّ شَيءٍ» هر کس از خدا ترسید خدا همه چیز را از او می‌ترساند. و مَن لَم يَخَفِ اللّهَ أخافَهُ اللّهُ مِن كُلِّ شَيءٍ. و هر کس از خدا نترسید خدا او را از همه چیز می‌ترساند.» ببینید، قلدرهای دنیا از سایه‌های خودشان می‌ترسند؛ و طرف مقابل هم ببینید. 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
45.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ "رفیق شـهیدم" 🌹 اجرای سرود رفیق شهیدم توسط دهه هشتادی‌ها و دهه نودی‌ها این بار در سـوریه حرم حضرت زینب (س) به یاد قاسم آرمان و امنیت ❤️ 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛