یافته ها
سؤال ایرادی ندارد، منتها کسی که سؤال دارد بداند که این جهل او و بیاطّلاعی او است که سؤال را به وجود
قوام هیئت به جهاد است
جهاد یعنی چه؟
جهاد یعنی تلاش در مقابلهی با دشمن؛ هر تلاشی جهاد نیست.
خیلیها تلاش میکنند، تلاشهای علمی زیادی میکنند، تلاشهای اقتصادی میکنند که خوب و بهجا است، امّا جهاد نیست. جهاد یعنی تلاشی که هدفگیری در مقابل دشمن در آن وجود داشته باشد؛ این جهاد است.
در اصطلاح اسلامی و منطق اسلامی، جهاد این [کاری] است که در مقابل دشمن انجام میگیرد.
شما [اگر] کار اقتصادی بکنید برای مقابلهی با دشمن، میشود جهاد؛ کار علمی و تحقیقی بکنید برای مقابلهی با دشمن، میشود جهاد؛ حرف بزنید، تبیین کنید برای خنثی کردن وسوسهی دشمن، میشود جهاد؛ اینها همه جهاد است.
پس مهم این است که ما عرصهی جهاد را تشخیص بدهیم که در هر زمانی در چه عرصهای باید جهاد کرد؛ این خیلی مهم است.
اشتباه نکنیم! گاهی اوقات بعضیها ــ بنده مکرّر مثال زدهام ــ مثل کسی که در یک سنگری قرار گرفته، بعد خوابش میبرد، بعد از مدّتی از خواب بیدار میشود، نمیداند دشمن کدام طرف است، دوست کدام طرف است، تفنگ را میگیرد طرف دوست؛ گاهی اوقات این جوری است؛ عرصههای جهاد را بعضیها نمیشناسند؛ نمیدانند کجا باید حرکت کرد و اصلاً دشمن کدام طرف است، به کدام طرف بایستی نگاه کرد و کجا را آماج حمله باید قرار داد؛ مهم این است.
@yaftehayeman
خانم زیگرید هونکه، پژوهشگر و شرق شناس و مورخ آلمانی در مورد وضع بیمارستان ها در دوران تمدن اسلامی در کتاب خود به نام «هدایایی برای مغرب زمین» به نامه ای اشاره می کند و می نویسد:
«در اینجا به نامهای میپردازیم که بیماری درباره وضعیت بیمارستانی که در آن بستری بود، به پدرش نوشته است:
«پدر عزیز، پرسیدی که لازم است برایت پول بیاورم؟ هنگامی که از بیمارستان مرخص شوم به من لباس نو و پنج سکه طلا میدهند تا مجبور نشوم بلافاصله کار کنم. بنابراین لازم نیست که از گلهات دامی را به خاطر من بفروشی، ولی اگر میخواهی مرا پیدا کنی باید هرچه زودتر بیایی. من در بخش شکستهبندی، کنار سالن جراحی بستری هستم. اگر از درب بزرگ وارد شوی، باید از قسمت جنوبی سالن خارجی بگذری. در آنجا درمانگاهی هست که مرا بعد از پرت شدن به آنجا بردند. در آنجا بیمار در آغاز توسط دستیارها و دانشجویان معاینه میشود. هر کسی که نیاز به بستری شدن نداشته باشد، نسخهای میگیرد و داروهای نسخه را هم میتواند از داروخانه بیمارستان تهیه نماید. نام من پس از معاینه، در دفتر، ثبت و سپس به رئیس پزشکان معرفی شدم. پرستاری مرا به بخش مردان برد و پس از استحمام، با لباسهای تمیز بیمارستان پوشاند. در قسمت چپ ورودی، کتابخانهای با سالن بزرگ برای مطالعه وجود دارد که در آنجا پزشک استاد به دانشجویان تدریس میکند. راهروی سمت چپ به بخش زنان ختم میشود. تو بایستی از سمت راست حرکت کنی و از بخش بیماریهای داخلی و جراحی بگذری.
اگر موسیقی یا آوازی را شنیدی، همانجا را نگاه کن، احتمالاً من در آن سالن هستم، در آنجا بهبود یافتهها جهت سرگرمی مشغول آواز خواندن و یا مطالعه کتابها هستند. امروز موقعی که رئیس بیمارستان با دستیار و پرستارش برای ملاقات آمد و مرا معاینه کردند، به پزشک بخش چیزهایی را دیکته کرد که برایم قابل فهم نبود. او به من گفت که فردا میتوانم از جایم بلند شوم و بهزودی بیمارستان را ترک کنم. در اینجا همه چیز روشن و تمیز است. رختخوابها نرم، ملافهها از اطلس سفید و رواندازها ظریف و کرکدار. در هر اتاق آب جاری هست و شبها هر اتاق بهطور مستقل گرم میشود. گوشت گوسفند و پرندگان تقریباً هر روز در غذا دیده میشود. غذای هر بیماری متناسب با سازگاری معده اوست. همسایه من به خاطر اینکه چند روز بیش از اندازه گوشت مرغ بخورد، خود را برای یک هفته به مریضی زد. رئیس بخش پس از آنکه متوجه شد که یک قرص نان و یک مرغ کامل را خورد به بیماری او مشکوک شد و او را از بیمارستان اخراج نمود.» حقایق این نامه برای ما... قابل ستایش است، در حقیقت این نامه از بیمارستانی صحبت میکند که هزار سال پیش، در سرزمینهای اسلامی از هیمالیا تا سلسله جبال پیرنه واقعاً وجود داشتهاند.» (ص 109 ــ 110)
@yaftehayeman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آینده مردم ایران از نگاه امام خامنه ای(۱۹ دی ۱۳۹۶):
امید و نگاه بنده نسبت به آیندهی این کشور خیلی روشن است.
بنده میدانم که خدای متعال اراده فرموده است که این ملّت را به متعالیترین درجات برساند
و بدانید که انشاءالله ملّت ایران به برکت اسلام، به برکت نظام اسلامی، بدون تردید به عالیترین درجاتِ یک ملّت در حدّواندازهی ملّت ایران خواهد رسید
و بدانید که توطئهی دشمن، خرابکاری دشمن، حملهی دشمن، ضربهی دشمن هیچ اثری نخواهد داشت
و به معنای واقعیِ کلمه، دشمن هیچ غلطی نخواهد توانست بکند.
@yaftehayeman
راز خون.mp3
1.44M
راز خون از مجموعه روایت فتح با صدای سید شهیدان اهل قلم؛ شهید سید مرتضی آوینی.
روحانی شهید مدافع حرم؛ میرزا محمود تقی پور خیلی این صوت را دوست داشت و بارها و بارها آن را گوش می کرد تا جایی که حتی متن آن را به صورت مکتوب تهیه کرده بود و به بعضی از دوستان خود هدیه می داد. ایشان معتقد بود که شهید آوینی مطالب خیلی عمیق و والایی را در اینجا بیان می کنند. و می گفتند با هر بار گوش دادن توجه انسان به بعد جدیدی از مطالب بیان شده توسط شهید آوینی معطوف می شود.
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
@talabeyeenghelabi
امام خامنه ای در 17 خرداد 1396:
بعضیها زمزمه میکنند «نظام ناکارآمد است»؛ چرا؟
چون فلان وزارتخانه بد عمل کرده
نه، اگر نظام ناکارآمد بود، تا حالا ده بار بلعیده شده و از بین رفته بود.
بزرگترین دلیل کارایی این نظام، خود وجود این نظام و ماندن این نظام است.
اینکه یک نظام بِایستد، حرفش را صریح بزند، هیچ ملاحظهای نکند، موضع قاطع خودش را با صراحت در دنیا اعلام کند، با وجود اینکه دشمنیها را هم میدانیم، نه اینکه غافل باشیم از دشمنیها؛ نه، ارکان نظام و مجموعهی مردمی و دولتی نظام میدانند، درعینحال میایستند؛ این خیلی مسئلهی مهمّی است، این خیلی حادثهی عجیبی است!
بزرگترین نشانهی کارآمدی نظام این است که توانسته خودش را در همین جهت حفظ کند؛
حالا غیر از پیشرفتهای فراوانی که بعضی از برادرها اشاره کردند
یکی از توصیههای من هم همین است.
جوان مؤمنِ حزباللهیِ انقلابی فراموش نکند دستاوردهای نظام را.
دستاوردهای نظام یکی دو مورد نیست، هزاران است.
حالا مثلاً اشاره کردند، در کشوری که فرض بفرمایید از دکتر آنچنانی هندی و فیلیپینی استفاده میشده، امروز برترین متخصّصها، بهترین متخصّصها، برجستهترین متخصّصها [وجود دارد]؛
حالا این یکی از گوشهها است، ازاینقبیل موفّقیّتها، دهها و صدها وجود دارد که اینها جای توجّه و دقّت دارد.
بههرحال، پس این انقلاب توانست به ما، هم هویّت بدهد، هم آرمان بدهد؛ این مهم است.
ما، هم هویّت پیدا کردیم ما فهمیدیم چهکسی هستیم، فهمیدیم که ما مغلوب و هضمشدهی در هاضمهی سیاست جهانی و نظام سلطه نیستیم؛ ما هستیم، ما خودمانیم؛ هویّت و آرمان؛ به ما آرمان داد، آرمانهای فراوان که حالا اشاره میکنم.
@yaftehayeman
نظر رهبری در مورد استرقاق
کتاب الجهاد صفحه ۱۱۰
و من الواضح أن ذلک انما یکون فیما یجوز استرقاقه و لما کانت مسألة الاسترقاق و ملکیة الانسان فی شکلها المعهود من الازمنة السابقة منتهیة بحمدلله فی هذه الازمنة، فالتصدی لها و لفروعها لغو لا طائل تحته و نسأل الله تعالی انتهاء مسألة عبودیة الانسان فی اشکالها الباقیة و المتجددة ایضا.
@yaftehayeman
امام خامنه ای ۵ بهمن ۱۴۰۰:
و واقعاً خدا رحمت کند مصطفیٰ عقّاد را و باید تشکّر کنیم از او که در فیلم «الرّسالة» این شخصیّت بزرگ (حمزه) را در قالب یک اثر فاخر انصافاً فاخر است؛ بخصوص بخش مربوط به حمزهاش که خب بازیگرش هم بازیگر فوقالعاده معروف و مهمّی است، حقیقتاً یک جلوهای دارد، توانسته تا حدودی زندگی این بزرگوار را به تصویر بکشد؛ البتّه تا حدودی.
و این کار بایستی انجام بگیرد.
البتّه این کار در مورد دیگر صحابهی پیغمبر هم باید انجام بگیرد:
در مورد عمّار همین کار باید بشود؛
در مورد جناب سلمان باید بشود؛
در مورد جناب مقداد [باید بشود]. مقداد را چه کسی میشناسد؟ چه کسی میداند که او چه کرد؟ حتّی دربارهی بعضی از اصحاب درجهی یک دارد که بعد از پیغمبر «حاصَ حَیصَة»، مگر مقداد؛ فقط او بود که هیچ تکان نخورد؛
اینها خیلی مهم است؛ اینها را بایستی زنده کرد، احیا کرد
یا جناب جعفربنابیطالب همین جور؛ بخصوص که زندگی جناب جعفر، ظرفیّت هنری و ــ به تعبیر خودشان ــ ظرفیّت درامیاش خیلی زیاد است؛ آن سفر به حبشه و کیفیّت آن و رفتن و برگشتن و مانند اینها؛خیلی کار باکیفیّتی است و از لحاظ هنری میشود [روی آن] پرداخت خوبی انجام داد.
@yaftehayeman
یافته ها
امام خامنه ای ۵ بهمن ۱۴۰۰: و واقعاً خدا رحمت کند مصطفیٰ عقّاد را و باید تشکّر کنیم از او که در فیلم
خود پیغمبر اکرم به نظر میرسد که از همان لحظهی اوّل که ایشان شهید شد، خواستند از او الگو درست کنند
اینکه پیغمبر به او لقب «سیّدالشّهدا» دادند
و بعد [وقتی] وارد مدینه شدند و دیدند زنهای انصار گریه میکردند، ناله میکردند، زاری میکردند... پیغمبر یک قدری گوش کرد، بعد فرمود که حمزه گریهکننده ندارد. این خبر به گوش زنهای مدینه رسید و همه گفتند که قبل از اینکه برای شهید خودمان گریه کنیم بر حمزه گریه خواهیم کرد.
پیغمبر وادارشان کرد دیگر؛ یعنی وادار کرد همهی مدینه را [بر او گریه کنند]؛ پیغمبر غوغا درست کرد همهی مدینه را برای جناب حمزه.
معنای این چیست؟ این [یعنی] پیغمبر میخواهد حمزه را برجسته کند.
او سیّدالشّهدا است، و کسی است که همه باید بر او گریه کنند.
این الگوسازی است و برای آن روز هم فقط نیست؛ برای همیشهی تاریخ است و برای همهی مسلمین است.
... خب، حالا کاری که ما باید بکنیم، [این است که] عناصر تشکیلدهندهی شخصیّت حمزه را باید مشخّص کنیم... آن وقت اینها الگو بشود برای ماها که هم خودمان و هم دیگران از آن استفاده کنیم.
و به نظر من دو مورد از این عناصر مهمّ تشکیلدهندهی شخصیّت او
یکی «عزم راسخ» است
و یکی «قدرت شناخت» که اینها را ما بایستی هر چه میتوانیم ترویج کنیم.
عزم راسخ؛ گاهی اوقات انسان از یک چیزی مطّلع است، یک چیزی را قبول هم دارد، اعتقاد هم دارد، منتها به خاطر ضعف نفْس بر طبق آن عمل نمیکند؛ ارادهی قوی و عزم راسخ اینجا یک عنصر تعیینکننده است که این آدم با عزم راسخ [عمل کند].
... و این تشخیص درست خیلی مهم است.
یاد بدهیم خودمان را و مردممان را به اینکه روی مسائل درست فکر کنیم و درست تشخیص بدهیم.
وَ قالوا لَو کُنّا نَسمَعُ اَو نَعقِلُ ما کُنّا فی اَصحابِ السَّعیرِ* فَاعتَرَفوا بِذَنبِهِم؛(۱۲)
اینکه نشنویم، فکر نکنیم، تأمّل نکنیم، گناه است؛
قرآن این جوری با صراحت این را بیان میکند. و خب حالا این بزرگوار بنا به فرمایش امیرالمؤمنین، به نقل امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) مصداق «صَدَقوا ما عاهَدُوا اللّه» است؛
آن وقت این «صَدَقوا ما عاهَدُوا اللّه» ــ یعنی صادقانه با معاهدهی الهی رفتار کردن ــ چه جوری است؟
شکل تمام و کاملش عبارت از این است که شخص از خودش مصداقی بسازد برای معارف الهی و برای دستورات الهی و برای راهی که خدا معیّن کرده و پیش پا گذاشته؛ یعنی خودش را مصداق آن قرار بدهد؛ این را انشاءاللّه یاد بگیریم.
@yaftehayeman
امام خامنه ای:
البتّه انقلابیگری هم فقط در بستر نظام امکانپذیر است؛ این طرف قضیّه را هم توجّه داشته باشید.
اینجور نباشد که بعضی نظام را نفی کنند بهعنوان اینکه ما انقلابی هستیم؛ ارزشهای نظام، ارکان نظام، بنیانهای نظام را زیر سؤال ببرند بهعنوان اینکه ما انقلابی هستیم.
انقلابیگری به معنای ویرانگری نیست.
انقلابیگری یک مشی صحیح و عاقلانه و پُرانگیزه و پُرامید و شجاعانه به سمت اهداف والا است؛ این تعریف و معنای انقلابیگری است؛ و این فقط در بستر و مسیر نظام اسلامی یعنی نظام موجود امکانپذیر است؛ خارج از این امکانپذیر نیست.
انقلابیگری، ساختارشکنی نیست؛ تخریب نظامِ ناشی از انقلاب نیست.
بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان
۱۳۹۷/۰۳/۰۷
@yaftehayeman
ارزش اخلاقی
هر کار اختیاری از هر فاعل مختاری که سر می زند، به خاطر رسیدن به نتیجه ای است که بر آن مترتب می شود...
گاهی نتایجی بر کارهای انسان مترتب می شود که یا انسان نمی داند و یا توجه ندارد و یا کار را برای آن نتایج انجام نداده است...
پس ارزش کار اختیاری انسان، تابع نتیجه ای است که از اول بدان توجه داشته و آن را هدف خویش قرار داده است...
علاوه بر مدنظر بودن نتیجه، نیت و توجه به هدف هم در ارزش دهی به افعال انسان، دخالت مستقیم دارد.
کتاب «توحید» از آیت الله مصباح یزدی
@yaftehayeman
یافته ها
ارزش اخلاقی هر کار اختیاری از هر فاعل مختاری که سر می زند، به خاطر رسیدن به نتیجه ای است که بر آن م
به طور کلی حقیقت و ملاک ارزش ها از دیدگاه اسلام و نظام ارزشی این مکتب، آن کمالی است که در روح انسان پدید می آید و انسان را به طرف خداپرستی و قرب به حق تعالی رهنمون می شود.
این کمال یک مفهوم قراردادی نیست و بسان نیروی بدنی، یک حقیقت و واقعیت می باشد...
بنابراین از دیدگاه اسلام، فقط کمالات نفسانی اکتسابی منشا ارزش متعالی و مثبت انسانی است
وگرنه کمالات بدنی و جسمانی، ارزش اصیلی ندارند، حتی قوای خدادادی روح نیز به تنهایی نمی تواند منشا ارزش باشد.
کتاب «توحید» از آیت الله مصباح یزدی
@yaftehayeman
امام خامنه ای، 18 اردیبهشت 1398:
این خانمهای طلبه وقتی درس طلبگی میخوانند و ما این همه فاضل زن داریم، حضور اینها در بین خانوادهها، در اجتماعات زنان خیلی مغتنم است.
یک روز یک بانوی اصفهانی بود، ملّای خوبی بود و در علوم عقلی و مانند اینها بیشتر تخصّص داشتند، خانم محترمی بود؛ مرحوم آقای طباطبائی دیدن ایشان رفته بودند، با ایشان ملاقات کرده بودند، مباحثه کرده بودند و مانند اینها؛
و خب افتخار میکردیم که یک بانوی فاضلهی عالمهای داریم؛
حالا چند ده هزار طلبهی فاضل [داریم] که بینشان تعداد زیادی فضلای برجسته هستند -چه در زمینهی علوم عقلی، چه در زمینهی فقه و بقیّهی دانشهای رایج حوزه- [این] خیلی چیز مهمّی است؛ [باید] جایگاه اینها معلوم بشود.
@yaftehayeman
امام خامنه ای، 18 اردیبهشت 1398:
شاید [در میان] کسانی که مثلاً صد سال پیش زندگی میکردند، ایمانهای قرصی در بین مردم متدیّن وجود داشت لکن جلوهی عملی نداشت.
شما ملاحظه کنید شیخ فضلالله نوری با آن عظمت را، ملّای به آن بزرگی را، اینجا وسط تهران به دار کشیدند، آن کسی هم که او را به دار کشید یک ارمنی بود -یک افسرِ ارمنیِ ایرانی؛ یعنی غیر مسلمان بود- عدّهای هم گوشه کنار یک اشکی ریختند، امّا هیچ حرکتی انجام نگرفت؛ با اینکه آن وقت رضاخانی هم سر کار نبود که حالا بگوییم مثلاً حکومت دیکتاتوریِ آنچنانیای بود؛ یعنی تحرّک وجود نداشت.
حالا این را مقایسه کنید با این شهیدِ طلبهی همدانی ما؛یک طلبهی همدانی، در خیابان با مظلومیّت به شهادت رسید؛ شما دیدید همدان چه غوغایی شد برای تشییع او! چه انعکاسی در ایران پیدا کرد؟
همه احساس همدردی کردند، همه احساس علاقه کردند؛ اگر آن جنازهی مطهّر در تهران یا در مشهد یا در اصفهان یا در تبریز تشییع میشد، همین جور اجتماع عظیمی به وجود میآمد؛
امروز مردم این جوری هستند. حالا یک عدّهای تبلیغ میکنند که مردم از دین فاصله گرفتهاند؛
نخیر، به هیچ وجه این جوری نیست. ما آن زمان را هم دیدهایم، آن زمان هم طلبه بودیم.
بعضی آقایان تبلیغ میکنند که روحانیّت بعد از تشکیل جمهوری اسلامی سقوط کرد؛ ابداً، این حرفها چیست؟
[آن دوران] روحانی را در کوچه و خیابان مسخره میکردند.
بنده در ایستگاه راهآهن مشهد [ایستاده بودم که] چند نفر جوان رد میشدند، به طور علنی و صریح -آن وقت بنده یک طلبهای بودم، مدرّس رسائل و مکاسب بودم در حوزهی مشهد- بنا کردند اهانت کردن به ما، مسخره کردن، هِرهِر خندیدن؛ چه کار میتوانستیم بکنیم؛ با خودم گفتم که این ممکن است سواد خواندن و نوشتن درست هم نداشته باشد [امّا] من مدرّس حوزهام؛ این وضعیّتِ نظم اجتماعی آن روز [بود].
امروز با این همه حملهای که علیه روحانیّت دارد میشود در دستگاههای تبلیغاتی و مانند اینها، ببینید [استقبال] مردم را، ببینید نمازهای جماعت را، ببینید پای منبرها را؛ هیچ وقت، هیچ وقت در هیچ شهری، در هیچ جلسهی منبری، اجتماعاتی که امروز پای این منبرها شما مشاهده میکنید وجود نداشت -نه اینکه [اصلاً] وجود نداشت؛ یکدهمِ این هم وجود نداشت- در مشهد، اصفهان، تهران، و جاهای دیگر؛ ما خب در مجالس بودیم؛ هم خود ما منبر میرفتیم، هم منبرهای منبریهای بزرگ را میدیدیم؛
این اجتماعاتی که امروز پای منبرها تشکیل میشود، که غالباً هم جوانند، وجود نداشت؛ نمازهای جماعت همین جور، وجوهات [همین جور]؛ پول ملاک خوبی است دیگر! امروز وضع مردم هم از لحاظ مالی خوب نیست امّا میآیند وجوهات میدهند؛ به ما، به مراجع دیگر وجوهات میدهند؛ یعنی مردم متدیّنند، در میدان دینند؛ این حرفها چیست؟
روحانیّت محترم است، روحانیّت مورد اعتماد است. اینها واقعیّاتی است که وجود دارد.
خب سیاهنمایی و حرفهای بیربط هم علیه همهی این حرفها گاهی زده میشود؛ بدون تحقیق میدانی، بدون ملاحظه، بدون هیچ معیار و ملاک علمی، یک چیزهایی گفته میشود که حرفهای غلطی است، یک عدّه هم باور میکنند؛
لکن واقعیّت این است که بنده عرض کردم و این، آن وقت وظیفهی حوزهها را سنگین میکند.
@yaftehayeman
امام خامنه ای در 15 شهریور 1397:
امروز جنگ ما کجا است؟ خب گفته میشود جنگ اقتصادی، درست هم هست. دشمن یک جنگ اقتصادی همهجانبهای را علیه ما شروع کرده. اتاق جنگ هم دارند، با دقّت هم دارند بررسی میکنند، مأمور دارند و دائم در حال تحرّکند؛ در این تردیدی نیست، یک چنین جنگی ما داریم
لکن یک جنگ دیگری هم هست که از آن جنگ، خیلی اوقات غفلت داریم
اهمّیّت آن جنگ، کمتر از جنگ اقتصادی نیست، بلکه گاهی زمینهساز تأثیر جنگ اقتصادی است
آن جنگ چیست؟ آن جنگ، جنگ رسانهای، جنگ فضاسازی عمومی، جنگ تبلیغاتی است؛ خیلی مهم است.
بله، از قبل هم این وجود داشته، علیه ما تبلیغات، همیشه زیاد بوده؛ امروز وضعیّت، شدّت بیشتری پیدا کرده است؛ مثل جنگ اقتصادی، قبلاً تحریم بود، امروز شدّت پیدا کرده.
در این جنگ دوّم، در این عرصهِی دّوم، شدّت فعّالیّت دشمن و تحرّک دشمن زیاد شده، چند برابر شده؛ ما نباید از این جنگ غفلت کنیم.
خبرهای ما، اطّلاعات ما نشان میدهد که -یعنی اینها اطّلاع است، تحلیل نیست- تشکیلاتی به وجود آمده است بهوسیلهی دستگاه جاسوسی رژیم صهیونیست و دستگاه جاسوسی آمریکا، اینها تشکیلات درست کردهاند، از سوی قارونهای منطقه هم دارند پشتیبانی مالی میشوند؛ در اطراف کشور، در بعضی از این کشورهای نزدیک به ما، اصلاً نشستهاند برنامهریزی میکنند و بهطور جدّی دارند کار میکنند. بعضیهایشان لازم است زبان یاد بگیرند، زبان یاد میگیرند؛ بعضی لازم است با شرایط کشور آشنا بشوند، پول میدهند این کار را میکنند؛ برای اینکه بتوانند فضای فکری و تبلیغاتی کشور را آلوده کنند.
و این مسئله، مسئلهی مهمّی است؛ بسیار مسئلهی حسّاسی است؛ اینکه فضای تبلیغاتی کشور، فضایی باشد که مردم را، یا دچار اضطراب کند، یا دچار یأس و ناامیدی کند، یا دچار بدبینی کند -نسبت به یکدیگر و نسبت به دستگاهها- یا احساس بُنبست به مردم بدهد، یا حتّی مشکلات مربوط به اقتصاد را افزایش بدهد.
... آنچه مهم است این است که ما به این جَو کمک نکنیم؛ من این را میخواهم عرض بکنم
آن نقطهی اصلی عرض من همین است.
ما به این جو کمک نکنیم؛ ما در آلوده کردن فضای عمومی ذهن مردم تأثیر نگذاریم؛ یعنی ما باید در جهت عکس عمل کنیم.
گاهی اوقات توجّه نمیکنیم و این اتّفاق میافتد؛ گاهی اوقات در بیان برخی از مشکلات مبالغه میکنیم، گاهی اوقات در بیان آن انتقادی که نسبت به یک دستگاهی یا به یک شخصی داریم، مبالغه میکنیم.
این مبالغه مضر است؛ این مبالغه در آلوده کردن و هرچه بیشتر مضطرب کردنِ افکار عمومی به کار خواهد رفت؛ این کاری است که باید به آن توجّه کرد. و ویروس بدبینی را نباید گسترش داد.
ببینید! بنده خودم اهل انتقادم؛ من به همهی این دولتهایی که از اوّلِ این مسئولیّتِ این حقیر تا امروز سرِ کار آمدهاند، در موارد گوناگون اعتراض و انتقاد داشتهام و انتقادها گاهی هم انتقادهای تندی بوده، سختی بوده؛ انجام دادهایم انتقادها را.
من خودم اهل مسامحهی در برخورد با مشکلات دستگاههای مسئول نیستم
لکن نوع گفتن، نوع اقدام کردن، نوع برخورد کردن باید جوری نباشد که موجب بشود که مردم اسیر و دچار بیماری بدبینی بشوند
این بدبینی را دیگر نمیشود درست کرد.
جوری نباشد که مردم به وضعی دربیایند که هرچه تبلیغات مثبت در یک جهتی انجام بگیرد، قابل باور نباشد برای مردم، [امّا] یک کلمهی دروغ از طرف دشمن تا گفته میشود، قابل باور باشد برای مردم؛ این چیز خیلی خطرناکی است؛ نباید اجازه داد که اینجوری بشود
ما میتوانیم در این زمینه تأثیر بگذاریم.
این ویروس بدبینی چیز بدی است؛ بدبینی به سپاه، بدبینی به دولت، بدبینی به مجلس، بدبینی به قوّهی قضائیّه، بدبینی به نهادهای انقلابی و بنیادهای انقلابی، بدبینی به اینها.
... امّا اینکه ما به نحوی انتقاد بکنیم که آن شنوندهی انتقاد به تعبیر رایج بندِ دلش پاره بشود و بگوید «دیگر همه چیز از دست رفت، پدرمان درآمد»، اینجوری نباید انتقاد بکنیم؛
ما گاهی اوقات اشتباه میکنیم در کیفیّت انتقاد کردن و اینجوری کار میکنیم.
این دستگاههایی هم که مورد انتقاد قرار میگیرند، خب کارهای خوب هم دارند، آن کارهای خوب را هم باید گفت.
#انتقاد
@talabeyeenghelabi
امام خامنه ای در 15 شهریور 1397:
بله، انتقاد اشکالی ندارد، بلکه لازم است؛ انتقاد برای اصلاح لازم است
انتقاد یک عمل دوستانه است، عمل خصمانه نیست؛ وقتی شما انتقاد میکنید یک عمل دوستانه است؛ همین«اَلمُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِن» [یعنی] آنچه را در طرف مقابل وجود دارد که عیب در او است و مورد انتقاد شما است، شما آن را درمیآورید، به او میگویید، این بسیار کار خوبی است
انتقاد باید انجام بگیرد. گاهی اوقات انتقاد بایستی عمومی هم باشد؛ ما همیشه معتقد نیستیم که انتقاد بایستی درِگوشی باشد؛ نه، گاهی هم باید عمومی باشد
امّا اینکه ما به نحوی انتقاد بکنیم که آن شنوندهی انتقاد به تعبیر رایج بندِ دلش پاره بشود و بگوید «دیگر همه چیز از دست رفت، پدرمان درآمد»، اینجوری نباید انتقاد بکنیم؛
ما گاهی اوقات اشتباه میکنیم در کیفیّت انتقاد کردن و اینجوری کار میکنیم.
این دستگاههایی هم که مورد انتقاد قرار میگیرند، خب کارهای خوب هم دارند، آن کارهای خوب را هم باید گفت.
... خَلَطوا عَمَلًا صالِحًا وَ ءاخَرَ سَیِّـئًا عَسَی اللهُ اَن یَتوبَ عَلَیهِم، این خَلط عمل صالح و سیّئه، یک چیزی است که در همه وجود دارد، در همهجا وجود دارد.
ما اگر عمل سیّئه را ذکر میکنیم، عمل صالح را هم ذکر کنیم؛ این موجب میشود که مردم، هم متوجّه بشوند که اینجا اشکال دارد، هم این موجب نشود که بکلّی مأیوس بشوند و بگویند «آقا! همه چیز از دست رفت»؛ این[طور] نباید باشد. کارهای خوب هست، کارهای بد هم هست؛ همه را باید انسان ببیند و بگوید.
آن آیهی شریفه [میگوید]: یا اَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا اِتَّقُوا اللهَ وَ قولوا قَولًا سَدیدًا * یُصلِح لَکُم اَعمالَکُم وَ یَغفِرلَکُم ذُنوبَکُم
اگر چنانچه بخواهیم قول سدید داشته باشیم -قول سدید یعنی قول با پشتوانه- باید اینجوری حرکت بکنیم، اینجوری باید عمل بکنیم.
لَولا یَنهاهُمُ الرَّبانِیّونَ وَ الاَحبارُ عَن قَولِهِمُ الاِثمَ وَ اَکلِهِمُ السُّحت
این دو نکتهی مهم [در این آیه] این است که قرآن نهیب میزند که چرا احبار و رهبّانیّون، اینها را از این دو چیز منع نکردند [که از] این دو چیز
یکیشان «قَولِهِمُ الاِثم» است، [یعنی] حرف دروغ، حرف غلط، حرف نسنجیده، قولِ بغیرعلم؛
یکی هم «اَکلِهِمُ السُّحت» -که همین مسائل اقتصادی است، روابط اقتصادی ناسالم، همین فسادها و مفسدین و امثال اینها-
هر دوی اینها را بایستی بکلّی علاج کرد.
#انتقاد
@talabeyeenghelabi
تقوی
کلمه ی تقوی از ماده «وقایة» به معنای نگه داری است و در جایی به کار می رود که بخواهند کسی یا چیزی را که در معرض خطر و فساد است نگه داری کنند.
در تقوا... اول این که مورد خطر، روح انسان است نه بدن و جسم و دوم این که خطر تهدیدکننده ی روح، رفتار خود انسان است نه رفتار دیگران و یا حوادث طبیعی. لذذا جای این دارد که انسان به خاطر این که نفسش آلوده نشود ... کاری انجام دهد که محفوظ بماند.
در چنین مواردی طبعا انسان، ترس از آلودگی یا خطر هم خواهد داشت، چرا که اگر ترس نداشته باشد، در صدد حفظ خودش برنمی آید، این است که در مفهوم تقوی، مفهوم خوف هم تضمین شده است.
... یکی از موارد استعمال تقوی، خصوص ترک گناه است
و استعمال دیگرش عبارتست از آن حالت روانی که منشا انجام وظایف و ترک منهیات می شود.
گاهی نیز تقوی به همان حالت خوفی که مبدا این عمل می شود اطلاق می گردد
و بالاخره مورد اطلاق دیگر تقوی، ملکه ای نفسانی است که در نفس انسان تحقق پیدا می کند.
نقطه ی مقابل تقوی ... فسق و فجور است و فاسق و فاجر کسی است که از هیچ خطری باک ندارد (نه خطرهای ظاهری و مادی و نه خطرهایی که به انسانیت او لطمه می زند) ...بی بند و بار و افسار گسیخته به هر طرفی که دلش می خواهد، حرکت می کند.
و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها؛ ام نجعل المتقین کالفجار
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله ... و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسانهم انفسهم اولئک هم الفاسقون
فجور در اصل لغت به معنای دریدگی و افسارگسیختگی است و فسق هم آن طور که اهل لغت معنا کرده اند، این است که چیزی از پوسته طبیعی اش خارج شود مثلا اگر یک دانه ی خرما از آن پوسته ی طبیعی خودش دربیاید می گویند: فسق التمر.
کتاب «توحید» از آیت الله مصباح یزدی صفحه 87
@yaftehayeman
نامه 71 از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است
به منذر ابن جارود عبدىّ (از قبيله عبد القيس) كه او را بر بعضى از شهرها (فارس) حكمرانى داده و او با آن بزرگوار در بعضى از كارهايى كه او را بر آن گماشته بود خيانت كرد (چهار هزار درهم از مال خراج ربود، امام عليه السّلام او را در اين نامه نكوهش نموده و نزد خود طلبيده، و پدرش جارود را «كه با قبيله خود عبد القيس خدمت پيغمبر اكرم آمده و اسلام آورد» ستوده، خلاصه رجال نويسان منذر را ضعيف دانسته و به رواياتش اطمينان ندارند)
پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم
نيكى پدرت مرا فريب داد و گمان كردم از روش او پيروى ميكنى و براه او مى روى
پس ناگاه بمن خبر رسيد كه خيانت كرده اى، و براى هواى نفس خود فرمانبرى را رها نمى كنى، و براى آخرتت توشه اى نمى گذارى، دنياى خويش را با ويرانى آخرتت آباد مى سازى، و با بريدن از دينت به خويشانت مى پيوندى (شايد اين جمله خبر از آينده باشد، مرحوم علّامه مجلسىّ در مجلّد دهم كتاب بحار الأنوار از سيّد ابن طاوس «عليه الرّحمة» نقل ميكند كه امام حسين- عليه السّلام- نامه اى نوشته و با غلام خود كه نامش سليمان و كنيه اش ابا زرين بود بسوى گروهى از بزرگان بصره فرستاد و ايشان را بكمك و پيروى خواست كه از آنها يزيد ابن مسعود نهشلىّ و منذر ابن جارود عبدىّ بودند تا آنكه مى فرمايد: و امّا منذر ابن جارود نامه و پيغام آور را نزد عبيد اللّه ابن زياد آورد، زيرا ترسيد كه نامه خدعه و مكرى از عبيد اللّه باشد، و بحريّه دختر منذر ابن جارود همسر عبيد اللّه ابن زياد بود، پس عبيد اللّه پيغام آور را بدار كشيد و بعد از آن بمنبر رفت و خطبه خواند و مردم بصره را تهديد نمود كه راه مخالفت نه پيمايند)
و اگر آنچه (خيانت) كه از تو بمن خبر رسيده راست باشد (جمل أهلك و شسع نعلك خير منك يعنى) شتر اهل تو و دوال كفشت (جائيكه انگشت بزرگ پا در كفشهاى عربىّ قرار مى گيرد) از تو بهتر است (اين جمله مثلى است اشاره باينكه سود حيوان و جماد از تو بيشتر است)
و كسي كه مانند تو باشد شايسته نيست بوسيله او رخنه اى بسته شود، يا امرى انجام گيرد، يا مقام او را بالا برند، يا در امانت شريكش كنند، يا براى جلوگيرى از خيانت و نادرستى بگمارندش (سزاوار نيست حفظ مرز يا حكومت شهر يا رياست كارى را بتو گزارند)
پس هنگامي كه اين نامه ام به تو مى رسد نزد من بيا اگر خدا خواست (چون آمد امام عليه السّلام او را زندانى نمود، و صعصعة ابن صوحان كه از نيكان اصحاب امير المؤمنين و از بزرگان قبيله عبد القيس بود در باره او شفاعت كرده رهائيش داد.)
(سيّد رضىّ فرمايد:) و اين منذر كسى است كه امير المؤمنين عليه السّلام در باره او فرمود:
او بدو جانب خود بسيار مى نگرد، و در دو برد (جامه يمنى پربهاى) خويش مى خرامد، و بسيار گرد و خاك از روى كفشهايش پاك مي كند (مرد متكبّر و گردنكشى است كه بخود و لباسش مى نازد و به آرايش مى پردازد)./ ترجمه فیض الاسلام
@yaftehayeman
امام خامنه ای؛ 23 اسفند 1397:
دچار شتابزدگی و بهانهگیری هم نباید بشویم.
یکی از چیزهایی که واقعاً ماها همه -من، شما آقایان- در شهرها، در خُطَب نماز جمعه، در بین طلّاب، فضلا، حوزههای علمیّه باید به آن توجّه بدهیم، این است که یکی از عیوب کار، این بیصبری و شتابزدگی است
مرتّب آدم پا به زمین بزند که «آقا چرا نشد؟ چرا نشد؟» خب هر چیزی قدری دارد، هر چیزی اَجَل و اَمَدی دارد، همه چیز باسرعت انجام نمیگیرد.
یک وقتی یک نفری آمد خدمت امام و به ایشان از وضع دولت شکایت کرد -آن وقت بنده رئیسجمهور بودم- یک چیزی گفت؛ امام به او یک جملهای گفتند که من یادم نمیرود، گفتند «آقا! ادارهی کشور سخت است»
بنده که خودم رئیسجمهور بودم، وقتی امام این را گفتند واقعاً از ته دل این را تصدیق کردم.
خیلی از کارها حتماً باید بشود و باید برای آن آماده شد و باید کمر همّت بست، منتها تا رسیدن به آنجا یک مقداری فرصت لازم است.
این شتابزدگی و پا به زمین کوبیدن و احساس اینکه دیر شد، احساس خوبی نیست.
بنده اینجا این آیهی شریفه را یادداشت کردهام که قضیّهی حضرت موسیٰ است وقتی که برگشت و الواح را آورد و دید که آن قضایای گوساله اتّفاق افتاده.
قالَ یقَومِ اَلَم یَعِدکُم رَبّکُم وَعدًا حَسَنًا؛ خب خدا که به شما وعده داده که زندگی شما را درست خواهد کرد؛
اَفَطالَ عَلَیکُمُ العَهد، آیا طول کشیده؟ مگر از زمانی که بایستی وعدهی الهی انجام بگیرد گذشته که شما این جور بیصبری میکنید؟ خب صبر کنید، خدای متعال وعدهی خودش را عملی خواهد کرد.
حُسن ظنّ به خدای متعال -که من یک بار دیگر در همین جلسه عرض کردهام- یک چیز لازمی است و سوء ظنّ به وعدهی الهی که «چرا نشد، چرا نشد؟» جدّاً مذموم است در آیات
اَفَطالَ عَلَیکُمُ العَهدُ اَم اَرَدتُم اَن یَحِلَّ عَلَیکُم غَضَبٌ مِن رَبُّکُم.
من احتمال میدهم «یا اَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَکونوا کَالَّذینَ ءاذَوا موسیٰ فَبَرَّاَهُ اللهُ مِمّا قالوا» اشارهای به این باشد: «وَ اِذ قالَ موسیٰ لِقَومِه! یا قَومِ لِمَ تُؤذونَنی وَ قَد تَعلَمونَ اَنّی رَسولُ الله»
احتمالاً اشارهای به این است که مرتّب فشار میآوردند که «آقا، چرا نشد، چرا نشد؟» که البتّه اینها مال بعد از نجات از دست فرعون است
امّا قبل از نجات از دست فرعون هم همین جور بود
قالوا اوذینا مِن قَبلِ اَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا
به حضرت موسیٰ اعتراض میکردند که حالا هم که تو آمدهای، باز [برای] ما همان اذیّتها وجود دارد؛ یعنی ایرادهای بنیاسرائیلی که میگویند، واقعاً همین جور است؛ باید مواظب باشیم که اینها دامن ما را نگیرد.
@yaftehayeman
امام خامنه ای؛ 7 خرداد 1397
اینجوری نباشد که ما خودمان، خودمان را به اشتباه بیندازیم، بگوییم «آقا، هیچ فایدهای ندارد، نشده، پیشرفت نکردیم و نمیتوانیم بکنیم»
نخیر، پیشرفت کردیم، باز هم انشاءالله پیشرفت خواهیم کرد؛ این کار، یک جادّهی باز است؛ ما یک اتوبان را بهصورت یک بنبست تصویر نکنیم.
جلوی ما اتوبان است و میتوانیم حرکت کنیم؛ بخصوص با امکاناتی که کشور دارد؛ نیروی انسانی و مسائل طبیعی که من آن روز در دیدار با مسئولین، مفصّلاً در این زمینههای امکانات کشور و ظرفیّتهای کشور، صحبت کردم. خب اینکه این مطلب. حالا باید این با قوّت و شدّت ادامه پیدا کند یعنی به این حد قانع نیستیم.
یکی از موانع، بیارادگی است
یکی از موانع، تنبلی است
یکی از موانع، بیصبری است.
بیصبری
باباجان! این غذا را وقتی شما سرِ بار گذاشتید، نمیشود که بمجرّد اینکه آتش زیرِ غذا را روشن کردید، بنا کنید پا به هم کوفتن که من غذا میخواهم! خب باید صبر کنید تا بپزد.
گاهی اوقات اینجوری است
بعضی از فعّالیّتهایی که برادرها و خواهرهای خوب انقلابی یک جاهایی انجام میدهند، ناشی از صبور نبودن است؛ صبوری لازم است
صبر هم یکی از خصلتهای انقلابی است
بله، خشم انقلابی داریم امّا صبر انقلابی هم داریم.
مظهر اتمّ و اکمل عدالت، امیرالمؤمنین است دیگر، از او عادلتر که نداریم، امّا امیرالمؤمنین هم یک جاهایی صبر کرد؛ تاریخ زندگی امیرالمؤمنین را میبینید دیگر.
یک جا میگوید: فَصَبَرتُ وَ فِی العَینِ قَذًی وَ فِی الحَلقِ شَجا
یک جا هم در مقابل فشار خوارج و مانند اینها در جنگ صفّین صبر میکند و به حکمیّت تن میدهد
پس یک جاهایی صبر ضروری است، لازم است
یک جاهایی صبر، [از روی] ناچاری است
یک جاهایی هم نه، ناچاری نیست اما لازم است که انسان این صبر را انجام بدهد.
... حوصلهی انقلابی و صبر انقلابی، مثل خشم انقلابی است.
وقتیکه حضرت موسیٰ بعد از پیغمبری آمدند به مصر و آن معجزه را نشان دادند و دعوت و این حرفها -خب، بنیاسرائیل منتظر بودند دیگر؛ از گذشته خبر داده شده بود که یک منجیای خواهد آمد و آن منجی هم موسیٰ است؛ حالا موسیٰ آمده، منتظر بودند بمجرّدیکه موسیٰ آمد، دستگاه فرعون کنفیکون بشود؛ نشده بود-
قرآن میگوید آمدند پیش حضرت موسیٰ و گفتند که «اوذینا مِن قَبلِ اَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا»
تو که آمدی چه فرقی کرد؟ چه تفاوتی کرد؟ قبل از اینکه بیایی هم ما را آزار میکردند، زیر فشار بودیم، حالا هم که آمدی باز زیر فشاریم.
ببینید! این آن حالت بیصبریِ بنیاسرائیلی است؛ بیصبری.
حضرت موسیٰ گفت خب صبر کنید: اِنَّ الاَرضَ لله یورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقین
تقوا اگر داشته باشید، عاقبت مال شما است؛ صبر لازم است.
این حالت را نباید داشته باشید
اینکه ما بگوییم چرا نشد، چهجوری شد، پا به زمین بزنیم، درست نیست.
@yaftehayeman
یافته ها
امام خامنه ای؛ 7 خرداد 1397 اینجوری نباشد که ما خودمان، خودمان را به اشتباه بیندازیم، بگوییم «آقا،
یکی از موانع، سرگرمی به چیزهای خرابکننده و ویرانکننده و گمراهکننده است؛ مثل اختلافات سرِ چیزهای بیخودی.
اختلافات کوچک و بهانههای کوچک، گاهی مایهی اختلافات بزرگ میشود؛ مثل حواشیای که وجود دارد.
سال گذشته به نظر من در همین جلسه بود یا یک جلسهای شبیه این در ماه رمضان بود که به یک حاشیهای اشاره کردم که مال آنوقت بود.
حاشیهای که امروز به نظر من بیشتر از متن، ماها را به خودش سرگرم کرده، همین مسئلهی فضای مجازی و فلان شبکهی پیامرسان و از این [قبیل] چیزها است؛ اینها «حاشیهای» است.
خب یک کاری باید انجام بگیرد، یک کاری هم دارد انجام میگیرد؛ این پرداختن افراطی و زیاده به آن -از آن طرف یک جور، از طرف مقابل یک جور- همان حواشی است
غافل شدن از کار اصلی است. بنابراین اینها موانع درونی است.
@yaftehayeman
روایتی از کافی شریف از کتاب العلم:
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحُسَيْنِ الْفَارِسِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْم (طلب کردن علم بر هر مسلمانی لازم است و آگاه باشید که خداوند بغاة و طالبان علم را دوست دارد.)
و مرحوم علامه مجلسی در توضیح بغاة العلم می فرمایند:
«فإن بغاة العلم و طلبة العلم ظاهر عرفا في من يكون اشتغاله به دائما، و كان شغله الذي يعرف به، و يعد من أحواله طلب العلم»
بغاة العلم (که در روایت فرموده اند که خداوند آن ها را دوست دارد) کسانی هستند که دائما اشتغال به علم دارند و تحصیل علم، همان شغلی است که به آن شناخته می شوند و طلب کردن علم از احوال وی دانسته می شود.
@yaftehayeman
خوارج در کلام رهبری (۱)
من درباره این خوارج، خیلی حساسم.
در سابق، روی تاریخ و زندگی اینها، خیلی هم مطالعه کردم.
در زبان معروف، خوارج را به مقدسهای متحجر تشبیه می کنند؛ اما اشتباه است.
مسئله خوارج، اصلاً این طوری نیست.
مقدسِ متحجرِ گوشه گیری که به کسی کاری ندارد و حرف نو را هم قبول نمی کند، این کجا، خوارج کجا؟
خوارج می رفتند سر راه می گرفتند، می کشتند، می دریدند و می زدند؛ این حرفها چیست؟
اگر اینها آدمهایی بودند که یک گوشه نشسته بودند و عبا را بر سر کشیده بودند، امیرالمؤمنین که با اینها کاری نداشت.
عده ای از اصحاب عبدا...بن مسعود در جنگ گفتند: «لالک و لاعلیک». حالا خدا عالم است که آیا عبدا...بن مسعود هم خودش جزو اینها بود، یا نبود؛ اختلاف است. من در ذهنم این است که خود عبدا...بن مسعود هم متأسفانه جزو همین عده بوده است.
اصحاب عبد ا...بن مسعود، مقدس مآبها بودند.
به امیرالمؤمنین گفتند: در جنگی که تو بخواهی بروی با کفار و مردم روم و سایر جاها بجنگی، ما با تو می آییم و در خدمتت هستیم؛ اما اگر بخواهی با مسلمانان بجنگی - با اهل بصره و اهل شام - ما در کنار تو نمی جنگیم؛ نه با تو می جنگیم، نه بر تو می جنگیم.
حالا امیرالمؤمنین اینها را چه کار کند؟
آیا امیرالمؤمنین اینها را کشت؟ ابداً، حتّی بداخلاقی هم نکرد.
خودشان گفتند ما را به مرزبانی بفرست.
امیرالمؤمنین قبول کرد و گفت لب مرز بروید و مرزداری کنید.
عده ای را طرف خراسان فرستاد.
همین ربیع بن خثیم - خواجه ربیع معروف مشهد - ظاهراً آنطور که نقل می کنند، جزو اینهاست.
با مقدس مآبهای این طوری، امیرالمؤمنین که بداخلاقی نمی کرد؛ رهایشان می کرد بروند.
اینها مقدس مآبِ آن طوری نبودند؛ اما جهل مرکب داشتند؛ یعنی طبق یک بینش بسیار تنگ نظرانه و غلط، چیزی را برای خودشان دین اتخاذ کرده بودند و در راه آن دین، می زدند و می کشتند و مبارزه می کردند!
البته رؤسایشان خود را عقب می کشیدند.
اشعث بن قیس ها و محمّد بن اشعث ها همیشه عقب جبهه اند؛ اما در جلو، یک عده آدمهای نادان و ظاهربین قرار دارند که مغز اینها را از مطالب غلط پُر کرده اند و شمشیر هم به دستشان داده اند و می گویند جلو بروید؛ اینها هم جلو می آیند، می زنند، می کشند و کشته می شوند؛ مثل ابن ملجم.
خیال نکنید که ابن ملجم مرد خیلی هوشمندی بود؛ نه، آدم احمقی بود که ذهنش را علیه امیرالمؤمنین پُر کرده بودند و کافر شده بود.
او را برای قتل امیرالمؤمنین به کوفه فرستادند.
اتفاقاً یک حادثه عشقی هم مصادف شد و او را چند برابر مصمم کرد و دست به این کار زد.
خوارج اینگونه بودند و تا بعد هم همین طور ماندند.
۲۶ فروردین ۱۳۷۰
@yaftehayeman
خوارج در کلام رهبری (۲)
دشمنان دین، که امیرالمؤمنین قبل از زمان خلافت و در زمان خلافتش، دست از آنها برنداشت، مگر قدرت نداشتند؟!
قدرتهای سیاسی داشتند، قدرتهای نظامی داشتند. بعضی، قدرتهای مردمی داشتند، نفوذ داشتند، ادّعای معنویت می کردند، مقدّس مآب بودند.
بعضی مثل خوارج شبیه یک عدّه از انقلابی نماهای افراطی ما بودند که هیچ کس را هم قبول نداشتند.
فقط خودشان را قبول داشتند و طرفدار دین می دانستند؛ هیچ کس دیگر را هم قبول نداشتند.
مثل کسانی که اوّل انقلاب، امام را هم به انقلابیگری قبول نداشتند!
امیرالمؤمنین، با اینها روبه رو شد؛ تار و مارشان کرد و فرمود: «اگر من با اینها درنمی افتادم، هیچ کس جرأت نمی کرد با اینها دربیفتد.» طرفهای امیرالمؤمنین، این طور افراد بودند.
۶ دی ۱۳۷۲
@yaftehayeman
خوارج در کلام رهبری (۳)
همین امیرالمؤمنین در قضیه نهروان؛ آن جایی که یک عدّه انسانهای کج اندیش و متعصّب تصمیم دارند اساس حکومت را با بهانه های واهی براندازند، وقتی در مقابلشان قرار می گیرد، نصیحت می کند و فایده ای نمی بخشد؛ احتجاج می کند، فایده ای نمی بخشد؛ واسطه می فرستد، فایده ای نمی بخشد؛ کمک مالی می کند و وعده همراهی می دهد، فایده ای نمی بخشد؛ در آخر سر که صف آرایی می کند، باز هم نصیحت می کند، فایده ای نمی بخشد؛ بنا را بر قاطعیت می گذارد.....
چون می بیند که طرفهای مقابلش، انسانهای بد و خبیثی هستند و مثل کژدم عمل می کنند، قاطعیت به خرج می دهد.
«خوارج» را درست ترجمه نمی کنند.
من می بینم که متأسفانه در صحبت و شعر و سخنرانی و فیلم و همه چیز، خوارج را به خشکه مقدّسها تعبیر می کنند. این، غلط است.
خشکه مقدّس کدام است؟!
در زمان امیرالمؤمنین خیلی بودند که برای خودشان کار می کردند.
اگر می خواهید خوارج را بشناسید، نمونه اش را من در زمان خودمان به شما معرفی می کنم.
گروه منافقین که یادتان هست؟
آیه قرآن می خواندند، خطبه نهج البلاغه می خواندند، ادّعای دینداری می کردند، خودشان را از همه مسلمان تر و انقلابی تر می دانستند؛ آن وقت بمبگذاری می کردند و ناگهان یک خانواده، بزرگ و کوچک و بچه و صغیر و همه کس را به هنگام افطارِ ماه رمضان می کشتند! چرا؟ چون اعضای آن خانواده طرفدار امام و انقلاب بودند.
ناگهان بمب گذاری می کردند و یک جمعیتی بیگناه را مثلاً در فلان میدان شهر نابود می کردند.
شهید محراب هشتاد ساله، پیرمرد نورانی مؤمنِ مجاهدِ فی سبیل ا... را به وسیله بمبگذاری می کشتند.
اینها چهار، پنج شهید محراب از علمای مؤمنِ عالمِ فاضلِ برجسته را کشتند.
نوع کارها، این طور کارهایی است.
خوارج، اینها بودند.
عبدا...بن خبّاب را می کشند؛ شکم عیالش را که حامله بود، می شکافند، جنین او را هم که یک جنین مثلاً چند ماهه بود، نابود و مغزش را نیز متلاشی می کنند! چرا؟ چون طرفدار علی بن ابیطالب اند و باید نابود و کشته شوند! خوارج این هایند.
خوارج را درست بشناسید: کسانی با تمسّکِ ظاهر به دین، با تمسّک به آیات قرآن، حفظ کردن قرآن، حفظ کردن نهج البلاغه (البته آن روز فقط قرآن بود؛ ولی در دوره های بعد، هر چه که مصلحت باشد و ظاهر دینی آنها را حفظ کند) به برخی از امور دینی ظاهراً اعتقاد داشتند؛ اما با آن لُبّ و اساس دین مخالفت می کردند و روی این حرف تعصّب داشتند.
دم از خدا می زدند؛ اما نوکری حلقه به گوش شیطان را داشتند.
دیدید که منافقین یک روز آن طور ادّعاهایی داشتند؛ بعد هم وقتی لازم شد، برای مبارزه با انقلاب و امام و نظام جمهوری اسلامی، با امریکا و صهیونیستها و صدّام و با هر کس دیگر حاضر بودند کار کنند و نوکریشان را انجام دهند!
خوارج، این طور موجوداتی بودند.
۱۲ بهمن ۱۳۷۵
@yaftehayeman
خوارج در کلام رهبری (۴)
مارق، یعنی گریزان.
در تسمیه اینها به مارق، اینگونه گفته اند که اینها آنچنان از دین گریزان بودند که یک تیر از کمان گریزان می شود!
وقتی شما تیر را در چلّه کمان می گذارید و پرتاب می کنید، چطور آن تیر می گریزد، عبور می کند و دور می شود! اینها همینگونه از دین دور شدند.
البته اینها متمسّک به ظواهر دین هم بودند و اسم دین را هم می آوردند.
اینها همان خوارج بودند؛ گروهی که مبنای کار خود را بر فهم ها و درکهای انحرافی -که چیز خطرناکی است- قرار داده بودند.
دین را از علی بن ابی طالب که مفسّر قرآن و عالم به علم کتاب بود یاد نمی گرفتند؛ اما گروه شدنشان، متشکّل شدنشان و به اصطلاح امروز، گروهک تشکیل دادنشان سیاست لازم داشت.
این سیاست از جای دیگری هدایت می شد.
نکته مهم اینجاست که این گروهکی که اعضای آن تا کلمه ای می گفتی، یک آیه قرآن برایت می خواندند؛ در وسط نماز جماعت امیرالمؤمنین می آمدند و آیه ای را می خواندند که تعریضی به امیرالمؤمنین داشته باشد؛ پای منبر امیرالمؤمنین بلند می شدند آیه ای می خواندند که تعریضی داشته باشد؛ شعارشان «لاحکم الا للَّه» بود؛ یعنی ما حکومت شما را قبول نداریم، ما اهل حکومت ا...هستیم؛
این آدمهایی که ظواهر کارشان اینگونه بود، سازماندهی و تشکّل سیاسیشان، با هدایت و رایزنی بزرگان دستگاه قاسطین و بزرگان شام - یعنی عمروعاص و معاویه - انجام می گرفت!
اینها با آنها ارتباط داشتند.
اشعث بن قیس، آنگونه که قرائن زیادی بر آن دلالت می کند، فرد ناخالصی بود.
یک عدّه مردمان بیچاره ضعیف از لحاظ فکری هم دنبال اینها راه افتادند و حرکت کردند.
بنابراین، گروه سومی که امیرالمؤمنین با آنها مواجه شد و البته بر آنها هم پیروز گردید، مارقین بودند.
در جنگ نهروان ضربه قاطعی به اینها زد؛ منتها اینها در جامعه بودند، که بالاخره هم حضورشان به شهادت آن بزرگوار منتهی شد.
من در سال گذشته عرض کردم که در شناخت خوارج اشتباه نشود.
بعضی خوارج را به خشکِ مقدّسها تشبیه می کنند؛ نه.
بحث سرِ «خشکِ مقدّس» و «مقدّس مآب» نیست.
مقدس مآب که در کناری نشسته است و برای خودش نماز و دعا می خواند.
اینکه معنای خوارج نیست.
خوارج آن عنصری است که شورش طلبی می کند؛ بحران ایجاد می کند، وارد میدان می شود، بحث جنگ با علی دارد و با علی می جنگد؛ منتها مبنای کار غلط است؛ جنگ غلط است؛ ابزار غلط است؛ هدف باطل است.
۱۸ دی ۱۳۷۷
@yaftehayeman
خوارج در کلام رهبری (۵)
اگر در حال عبادت، توجه نبود و روح عبادت - که همان عبودیت و انس به خدا و تسلیم در مقابل اوست - مورد توجه قرار نگرفت، آن وقت خطرهای گوناگونی در سر راه انسان قرار می گیرد، که تحجر یکی از آنهاست.
بعضی از همین خوارجی که در این ایام اسمشان را زیاد شنیدید، آنچنان عبادت می کردند و آیات قرآن و نماز را باحال می خواندند، که حتّی اصحاب امیرالمؤمنین(ع) را تحت تأثیر قرار می دادند!
در همان ایام جنگ نهروان، یکی از یاران امیرالمؤمنین عبور می کرد، دید که یکی از آنها عبادت می کند و نصف شب، این آیات را با صدای خوشی می خواند: «امّن هو قانت اناء اللّیل»
منقلب شد و پیش امیرالمؤمنین آمد.
حتّی انسانهای هوشمند و زیرک و آگاه - که اصحاب نزدیک امیرالمؤمنین(ع) غالباً اینطور بودند - نیز اشتباه می کردند.
بیمورد نیست که امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرمود: هیچکس نمیتوانست این کاری را که من کردم، بکند و این فتنه را بخواباند.
این کار، واقعاً شمشیر و آگاهی و آن ایمان علی به خودش و راه خودش را می خواست.
حتّی گاهی خواص متزلزل می شدند.
امیرالمؤمنین(ع) به آن صحابه خود فرمود - طبق این نقلی که شده است - فردا به تو خواهم گفت.
فردا وقتی که جنگ تمام شد و کمتر از ده نفر از مجموعه خوارج زنده ماندند و بقیه در جنگ کشته شدند، حضرت به عنوان وسیله ای برای عبرت و موعظه یاران و اصحاب خودش، در بین کشته ها راه افتاد و با بعضی از آنان به مناسبتی حرف زد.
به یکی از این کشته ها که به پشت افتاده بود، رسیدند.
حضرت گفت، این را برگردانید؛ برگرداندند.
شاید فرمود، او را بنشانید؛ نشاندند. بعد به همین کسی که از یاران نزدیکش بود، فرمود: او را میشناسی؟ گفت: نه، یا امیرالمؤمنین. فرمود: او همان کسی است که دیشب آن آیات را میخواند و دل تو را ربوده بود!
این، چه قرآن خواندنی است؟! این، چه نوع عبادت کردنی است؟!
این، دوری از روح عبادت است.
اگر انسان با روح عبادت و نماز و قرآن آشنا باشد، می فهمد که وقتی موجودیت و حقیقت و لبّ اسلام - که در علی بن ابی طالب مجسم است - در یک طرف قرار گرفته است، همه شبهه ها را از خودش دور می کند و به او می پیوندد.
این دوری از قرآن و دوری از دین است که کسی نتواند این موضوع را تشخیص بدهد و نتیجتاً به روی علی(ع) شمشیر بلند کند...
اگر روح اعمال و عبادات - که عبارت از همان توجه به خدا و عبودیت اوست - برای انسان حل و روشن نشود و انسان سعی نکند که در هریک از این واجبات، خودش را به عبودیت خدا نزدیک کند، کارش سطحی است.
کار و ایمان سطحی، همیشه مورد خطر است و این چیزی است که ما در تاریخ اسلام دیده ایم.
۶ اردیبهشت ۱۳۶۹
@yaftehayeman