eitaa logo
«کمــی کــافــر...»
3.3هزار دنبال‌کننده
198 عکس
79 ویدیو
0 فایل
یک صبح «کمی کافر» و یک صبح «مسلمان» یک مـــرتبــه زنــدیــقـــم و یک مـــرتبــه درویــــش کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی @MOSAB_YAHYAEI
مشاهده در ایتا
دانلود
با بــاده هم‌نشینم؛ من از ازل همیــنم: پیــمانه‌ای به دستم، بی‌چتــر زیر بــاران عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟢@yahyaei_m
روز پیــری پادشــــاهی هــم نمــی‌آیــد به کــار زندگی در خاک‌بازی‌های طفلان است و بس 🟢@yahyaei_m
غـــوغـــایــیِ الســــتم، بی‌چتـــر زیــــر باران مـــن بی‌بهـــانه مســـتم بی‌چتــر زیــر باران با بـــاده هم‌نشیــنم، مـــن از ازل همیـــنم: پیـــمانــه‌ای به دســتم، بی‌چتــر زیــر باران مــی‌خواستـــم نبیـــنی اشـــک پیــــاپـــی‌ام را گـــاهــــی اگــر نشستم بی‌چتـــر زیــــر باران پــر کن پیـــاله‌ را و بر مــــن ببـــخش امشب پیــمان اگـــر شکســتم بی‌چتــر زیـــر باران از کوچه‌ات شبی سرد، رد می‌شوم پر از درد با کولــه‌ای که بســتم، بی‌چتــر زیــر باران... عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟢@yahyaei_m
ای نفرین به شهر و به هر کجا که بشر اهل و اهلی آنجا نبوده و نیست. و ای بلاکش آدمی‌زاد... 🟢@yahyaei_m
من یک روزی می‌روم از این خراب‌آبادی که بشر مدرن اسمش را گذاشته‌ «شهر». و هیچ معتقد نیستم که مدینه‌ی فاضله یعنی «شهرِ آرمانی». «آرمان‌شهر» این شهرهای پر از دود با خیابان‌های قیر اندود و معبرهای مسدود نیست؛ بل‌که دهاتی‌ست که شب‌هایش سرشار از بوی شب‌بوهاست و پلنگ‌های کوهستانش تا صبح چنگ می‌اندازند و پنجه می‌کشند به چهره‌ی ماه. «آرما‌ن‌شهر» روزهایش پر است از عطر پونه و بابونه و طعم آویشنِ کوهی روی اجاق کوه‌پایه. جایی که سر ظهر قمری‌هایش روی شاخسار بیدهای مجنون می‌نشینند و جوری جان‌سوز آواز می‌خوانند کأنه شروه‌خوان عشقی قدیمی‌اند و چشم‌انتظار آمدن پری‌زادی پری‌رو که عقل و دین را به یک نظر نظّاره‌اش باخته‌اند. «آرمان‌شهر» ولایتی‌ست که مزرعه‌ی گل نرگس دارد و قامت نخل‌هایش سر به سر کوه‌هایی می‌گذارند که مأمن کبک‌ و تیهوهاست. جایی که «آب‌ روان می‌رود پای سپیداری...» شهر آرمانی ما که این قفس‌ سربی و سیمی و سیمانی نیست. این شهرها بیش از آنی که «اُتوپیا» باشند، «زوتوپیا» هستند. باغ‌وحش‌های بزرگی که مالیات می‌گیرند تا انسان را توی قفس نگه دارند. و مدنیّت اگر این است که ما همان بچه‌های تخسِ پاپتیِ پشت‌کوهی باشیم که نه شیشه‌ها آسایش داشتند از شر تیر و کمان‌مان و نه پَنگ نخل‌ها ایمن بودند از دست سنگ‌ کِیوارهامان بهتر است. ای نفرین به شهر! من یک روزی کوله‌ام را می‌بندم و می‌روم از این -به اصطلاح- شهر! می‌روم یک جایی از این دنیا که فقط خودم باشم و هیچ‌کس. می‌روم و یک گوشه‌ای قلیان دلتنگی‌هایم را چاق می‌کنم. بساط چای و آویشنِ آرمان‌شهرم را جایی کنار کَرچاله‌ی کومه‌ و کَپَرم پهن می‌کنم و بی‌وقفه فایز می‌خوانم. جوری که همه‌ی قمری‌های دشت را بکشانم پشت کومه‌ام. می‌نشینم و گَرده‌ی پولاد اسماعیلی می‌خوانم: «دلا امشب غم بسیار داری/ یقین شوق وصال یار داری...» و لابلای بیت‌هایش هی دست حسرت می‌کوبم روی زانویم. و زیر لب می‌گویم: ای روزگااااار... ای روزگااااار... ای نفرین به شهر و به هر کجا که بشر اهل و اهلی آنجا نبوده و نیست. و ای بلاکش آدمی‌زاد... کِی‌ و کجایش را نمی‌دانم. ولی مطمئنم یک روز کوله‌ام را می‌اندازم پشت کولم و راهی می‌شوم. آدم دلش‌ خوش نباشد پابند هیچ کجا نیست. من یک روزی از این شهر می‌روم و هیچ سر دوراهیِ چه‌کنم گیر نخواهم کرد. یک روزی علی‌الطلوع دلم را می‌زنم به دریا و درست مثل مجنون سر می‌گذارم به کوه. راستی؛ یادم رفت بپرسم. تو اهل کدام ولایتی...؟! عضو شوید: (کمی کافر.../ شعر و گاه‌نوشت‌های مصعب یحیایی) 🟢@yahyaei_m
مقداری پول پیدا شده... 🔴@yahyaei_m
من ارگم و انگار قرار است که یک صبح بی‌واهمه آوار شــوم بر گســل خــویــش 🟢@yahyaei_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک صبح به دریــا بزن ای مــرد دلت را بگذار در این همهمه‌ها گم شده باشی 🟢@yahyaei_m
بر موج‌ها خیره مانده مردی که مسحور دریاست شاعر جنوبی که باشد شعرش پر از شور دریاست 🟢@yahyaei_m
اَغْزوهُم قَبلَ اَنْ یَغْزوکُم... (نهج البلاغه/ خطبه ۲۷) 🔴@yahyaei_m
یــک عمر جــدایــی بـــه هــوای نفسی وصــل گیرم که جوان گشت زلیخا؛ به چه قیمت؟! 🟢@yahyaei_m
اتوبوس رو می‌بینید اون گوشه؟! چیز خاصی نیست. قوم و خویش زلیخا هستن دارن میرن عروسی کاخ آخناتون😄 🔴@yahyaei_m