ای نفرین به شهر و به هر کجا که بشر اهل و اهلی آنجا نبوده و نیست.
و ای بلاکش آدمیزاد...
🟢@yahyaei_m
من یک روزی میروم از این خرابآبادی که بشر مدرن اسمش را گذاشته «شهر». و هیچ معتقد نیستم که مدینهی فاضله یعنی «شهرِ آرمانی».
«آرمانشهر» این شهرهای پر از دود با خیابانهای قیر اندود و معبرهای مسدود نیست؛ بلکه دهاتیست که شبهایش سرشار از بوی شببوهاست و پلنگهای کوهستانش تا صبح چنگ میاندازند و پنجه میکشند به چهرهی ماه. «آرمانشهر» روزهایش پر است از عطر پونه و بابونه و طعم آویشنِ کوهی روی اجاق کوهپایه. جایی که سر ظهر قمریهایش روی شاخسار بیدهای مجنون مینشینند و جوری جانسوز آواز میخوانند کأنه شروهخوان عشقی قدیمیاند و چشمانتظار آمدن پریزادی پریرو که عقل و دین را به یک نظر نظّارهاش باختهاند.
«آرمانشهر» ولایتیست که مزرعهی گل نرگس دارد و قامت نخلهایش سر به سر کوههایی میگذارند که مأمن کبک و تیهوهاست. جایی که «آب روان میرود پای سپیداری...»
شهر آرمانی ما که این قفس سربی و سیمی و سیمانی نیست. این شهرها بیش از آنی که «اُتوپیا» باشند، «زوتوپیا» هستند. باغوحشهای بزرگی که مالیات میگیرند تا انسان را توی قفس نگه دارند. و مدنیّت اگر این است که ما همان بچههای تخسِ پاپتیِ پشتکوهی باشیم که نه شیشهها آسایش داشتند از شر تیر و کمانمان و نه پَنگ نخلها ایمن بودند از دست سنگ کِیوارهامان بهتر است.
ای نفرین به شهر!
من یک روزی کولهام را میبندم و میروم از این -به اصطلاح- شهر! میروم یک جایی از این دنیا که فقط خودم باشم و هیچکس. میروم و یک گوشهای قلیان دلتنگیهایم را چاق میکنم. بساط چای و آویشنِ آرمانشهرم را جایی کنار کَرچالهی کومه و کَپَرم پهن میکنم و بیوقفه فایز میخوانم. جوری که همهی قمریهای دشت را بکشانم پشت کومهام.
مینشینم و گَردهی پولاد اسماعیلی میخوانم: «دلا امشب غم بسیار داری/ یقین شوق وصال یار داری...» و لابلای بیتهایش هی دست حسرت میکوبم روی زانویم. و زیر لب میگویم: ای روزگااااار... ای روزگااااار...
ای نفرین به شهر و به هر کجا که بشر اهل و اهلی آنجا نبوده و نیست. و ای بلاکش آدمیزاد...
کِی و کجایش را نمیدانم. ولی مطمئنم یک روز کولهام را میاندازم پشت کولم و راهی میشوم. آدم دلش خوش نباشد پابند هیچ کجا نیست.
من یک روزی از این شهر میروم و هیچ سر دوراهیِ چهکنم گیر نخواهم کرد. یک روزی علیالطلوع دلم را میزنم به دریا و درست مثل مجنون سر میگذارم به کوه.
راستی؛ یادم رفت بپرسم. تو اهل کدام ولایتی...؟!
#مصعب_یحیایی
#کوهنوشت
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🟢@yahyaei_m
من ارگم و انگار قرار است که یک صبح
بیواهمه آوار شــوم بر گســل خــویــش
#مصعب_یحیایی
#بوشهر
🟢@yahyaei_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک صبح به دریــا بزن ای مــرد دلت را
بگذار در این همهمهها گم شده باشی
#مصعب_یحیایی
🟢@yahyaei_m
بر موجها خیره مانده مردی که مسحور دریاست
شاعر جنوبی که باشد شعرش پر از شور دریاست
#مصعب_یحیایی
🟢@yahyaei_m
اَغْزوهُم قَبلَ اَنْ یَغْزوکُم...
(نهج البلاغه/ خطبه ۲۷)
#غزه
🔴@yahyaei_m
یــک عمر جــدایــی بـــه هــوای نفسی وصــل
گیرم که جوان گشت زلیخا؛ به چه قیمت؟!
#فاضل_نظری
🟢@yahyaei_m
اتوبوس رو میبینید اون گوشه؟!
چیز خاصی نیست. قوم و خویش زلیخا هستن دارن میرن عروسی کاخ آخناتون😄
🔴@yahyaei_m
تلویزیون را روشن میکنم
تا اخبار بیست و سی را ببینم
ولی تا ده دقیقه به نُه هم
گزارش افتتاح شعبهی جدید «سرای ایرانی»
و «شهر لوازم خانگی»
در پارکینگ صدا و سیما
پخش میشود.
جبلی و وحید جلیلی
روی آنتن زنده
به ریشم میخندند...
از خواب میپرم
به یاد اهالی غزه میافتم
بنیاسرائیل...
گرگ...
تپش قلبم بیشتر میشود...
#مصعب_یحیایی
#غزه
🔻متن کامل را در پست بعد بخوانید...
🔴@yahyaei_m
بهم ریختهام
شبیه شعرهای سپید
که نه وزن دارند
نه قافیه
-و گاهی-
نه حتی معنی!
آشفتهام
به قاعدهی برنامههای سفر شیخالرئیس
ابراهیم رئیسی
که صبح شانزدهم آذر
با دانشجوها دیدار داشت؛
و عصر همان روز
با «نعلین»
به دیدار «پوتین» رفته است!
(اساتید زباندراز زبان بدن
کجای مجلس نشستهاند؟!)
و گفتهاند
صبح جمعهای هم
وقتی که هنوز
حسن روحانی بیدار نشده بود
از «مسکو»
به «کرج» سفر کرده است.
و ظاهراً
در این دو سال
بیشتر از هشت سال دولت بنفش
سفر استانی داشته است.
قاطیپاتیام
مثل نتیجهگیری انشای حسین دارابی!
راستی
گفتم انشا...
ورای همهی کلیشهها
شما چه فکر میکنید
بالاخره
علم بهتر است یا ثروت؟
- آقا اجازه...؟ فهم!
-چای «دبش» نوش جان ارزخوارها-
ارز
آدمها را باارزش نمیکند.
و به حال ما
چه فرقی میکند
ارز را
به «فنر» تشبیه کنید
یا به «کش تنبان»؟!
در هر صورت
ولش که کنید
از دستتان در میرود.
پس بهتر است
که در جای مناسب کنترلش کنید!
بهتر از این
نمیتوانستم
سیاست تثبیت نرخ ارز را
توضیح بدهم!
این وسط
یکی «رائفیپور» را بگیرد
که قرار بود
به مصاف صهیونیزم برود
نه به جنگ با «جبرائیلی»!
«اقتصاد دستوری»
کلیدواژهایست
که این پسرک نیمگرمی
سر زبانها انداخت
و الا خیلیها
هنوز
فرق ارز و عرض و ارض را
نمیفهمند.
آشفتهام
و برای بیداری
به بابونه و آویشن دهاتمان
بیشتر از قهوههای امریکانو ایمان دارم!
من
تا همیشه
«سنتی» را
به «صنعتی» ترجیح میدهم.
«شجریان» هنوز هم
در تاپ لیست موزیکهای من است
و شکر خدا
هیچ «ساسی»
به تنم نیفتاده است!
خستهام
-خستهتر از آنم که بگویم به چه علت-
بیخودی میخوابم
و بیدلیل بیدار نمیشوم!
گاهی معتقدم
انسان سالم
در هر شبانهروز
به ۱۸ ساعت خواب
نیاز دارد!
امروز در خواب دیدم
که «محمود پاکنیت»
اینستا را قرق کرده است
و «عطر پیراهن یوسف» را تبلیغ میکند!
-«همممم
مامامیا ماماسیتا کاچلا
بوی پیراهن یوسف!
یک رایحهی گرم؛
مردانه
و زلیخاکُش!»
سراغ فرزندانش را میگیرم
میگوید:
از دروغهای یهودا خسته شدم
و منهای یوسف و بنیامین
بنیاسرائیل را
به همراه گلهای گرگ
به فلسطین فرستادم!
بعد
انگشت حسرت به دهان گرفت
و گفت
که کاش میشد
با کشتی
از «تنگهی بابالمندب» رد شوند!
در خواب
تلویزیون را روشن میکنم
تا اخبار بیست و سی را ببینم
ولی تا ده دقیقه به نُه هم
گزارش افتتاح شعبهی جدید «سرای ایرانی»
و «شهر لوازم خانگی»
در پارکینگ صدا و سیما
پخش میشود.
جبلی و وحید جلیلی
روی آنتن زنده
به ریشم میخندند...
از خواب میپرم
به یاد اهالی غزه میافتم
بنیاسرائیل...
گرگ...
تپش قلبم بیشتر میشود
پنجره را باز میکنم
و در جملهای معترضه
از خدا میپرسم:
ای اله ابراهیم و اسماعیل و محمّد(ص)
ما را
برای کدام روز مبادا
کنار گذاشتهای؟!
#مصعب_یحیایی
عضو شوید:
(کمی کافر.../ شعر و گاهنوشتهای مصعب یحیایی)
🔻@yahyaei_m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واسه مرد خونهنشینی بَده...
#حامد_عسکری
⚫️@yahyaei_m