#سلام_بر_ابراهیم1
#قسمت_پنجاه_نهم
💫ساعت ده شب بود. تو كوچه فوتبال بازی می كرديم.
💫اسم آقا ابراهيم را از بچه های محل شنيده بودم، اما برخوردی با او نداشتم.
💫مشغول بازی بوديم. ديدم از سر كوچه شخصی با عصای زير بغل به سمت ما می آيد. از محاسن بلند و پای مجروحش فهميدم خودش است!
💫كنار كوچه ايستاد و بازی ما را تماشا كرد. يكی از بچه ها پرسيد: آقا ابرام بازی می كنی؟
💫گفت: من كه با اين پا نمی تونم، اما اگه بخواهيد تو دروازه می ايستم.
💫بازی من خيلی خوب بود اما هر كاری كردم نتوانستم به او گل بزنم! مثل حرفه ای ها بازی می كرد.
💫نيم ساعت بعد، وقتی توپ زير پايش بود گفت: بچه ها فكر نمی كنيد الان دير وقته، مردم میخوان بخوابن!
💫توپ و دروازه ها را جمع كرديم. بعد هم نشسـتيم دور آقا ابراهيم. بچه ها گفتند: اگه ميشه از خاطرات جبهه تعريف كنيد.
💫آن شب خاطره عجيبي شنيدم كه هيچ وقت فراموش نمی كنم.
💫آقا ابراهيم می گفت: در منطقه غرب با جواد افراسيابی رفته بوديم شناسائی.
💫نيمه شب بود و ما نزديک سنگرهای عراقی مخفی شده بوديم.
💫بعد هوا روشن شد. ما مشغول تكميل شناسائی مواضع دشمن شديم.
💫همينطور كه مشغول كار بوديم يكدفعه ديدم مار بسيار بزرگی درست به سمت مخفيگاه ما آمد! مار به آن بزرگی تا حالا نديده بودم.
💫نفس در سينه ما حبس شده بود. هيچ كاری نمی شد انجام دهيم. اگر به سمت مار شـليک می كرديم عراقی ها می فهميدند، اگر هم فرار می كرديم عراقی ها ما را می ديدند.
💫مار هم به سرعت به سمت ما می آمد. فرصت تصميم گيری نداشتيم. آب دهانم را فرو دادم در حالی كه ترسيده بودم نشستم و چشمانم را بستم. گفتم: بسم الله و بعد خدا را به حق زهرای مرضيه سلام الله علیها قسم دادم!
💫زمان به سختی می گذشت. چند لحظه بعد جواد زد به دستم. چشمانم را باز كردم. با تعجب ديدم مار تا نزديک ما آمده و بعد مسيرش را عوض كرده و از ما دور شده!
💫آن شب آقا ابراهيم چند خاطره خنده دار هم برای ما تعريف كرد. خيلی خنديديم.
💫بعد هم گفت: سعی كنيد آخر شب كه مردم می خواهند استراحت كنند بازی نكنيد.
💫از فردا هر روز دنبال آقا ابراهيم بودم. حتی وقتی فهميدم صبح ها برای نماز مسجد می رود من هم به خاطر او مسجد می رفتم.
💫تاثیر آقا ابراهيم روی من و بچه های محل تا حدی بود كه نماز خواندن ما هم مثل او آهسته و با دقت شده بود.
💫مدتی بعد وقتی ايشان راهی جبهه شد ما هم نتوانستيم دوريش را تحمل كنيم و راهی جبهه شديم.
#پایان
#گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
@yarane_ebrahim_yazd