eitaa logo
〖یـٰارانِ آخرالزمانۍ〗
322 دنبال‌کننده
561 عکس
48 ویدیو
2 فایل
﷽ #وقف‌علمدارِارباب :) مَن یَخافُ‌الیلِ و أنتَ القَمَر؟! چه کسی از شب‌ میترسه وقتی که تو ماهی .. #عمیَ‌_العباس♥️ . - مطالب‌هدیه‌به‌‌محضر #حضرت‌صاحب - کپی؟ چرا که نه .
مشاهده در ایتا
دانلود
•🌈• عموے همسایۂ‌مابودندواز این‌طریق‌بہ‌یکدیگـرمعرفی‌شدیم.کہ منجربہ ازدواج‌شد وهیچ‌شناخت‌قبلے از نداشتم. جلسۂ‌خواستگارےماحقیقتاً۱۵دقیقہ‌بووهیچ‌بحث ‌مفصلی‌انجام نگرفت و دراین دونوبت،متوجہ ایمان،معرفت و حیـاایشان شدم وازظاهـرمہربان دریافتم کہ‌فردے معتقداست. ایشان اعتقادعجیبی‌بہ داشت ودراین موردنیزاز لحاظ‌فکرے بسیار نزدیک‌هستیم وازلحاظ‌اخلاقی درایشان هیچ‌موردمنفی‌ندیدم.💚 باتوکل بہ ائمہ، راانتخاب کردم ودرطول‌دوران زندگے،بہ‌این انتخاب مطمئن‌تر شدم.🙂 وخـداراشکـرمےکنم کہ‌زندگی مرا بااین ‌مـردبزرگ قرارداد. درجلسۂ‌خواستگارے دربارهٔ‌کارخود صحبت‌کردند کہ‌تعدادو مدت‌زمان ماموریت‌هاےایشان زیاداست‌و خارج‌کشورباید بروند و درادامہ‌گفتندکہ خیلی مسافرت می‌روم و ممکن است روزےهم برنگردم. کہ‌ایشان منظورشان بود. ولی‌کلمۂ‌شہادت‌را بہ زبان نیاوردند ودرمورد کارهاےخود صحبت‌کردندو اینکہ ممکن‌است این‌مسیر بہ‌شہادت ختم‌شود؛ کہ‌درجواب ایشان گفتم:آسمانی‌شدن ویژۂ آقایان نیست و خانم‌هانیز می‌توانند آسمانے شوند.😌 و سکوت‌کرد. زمان‌هایی‌کہ‌ازخارج‌کشور تماس می‌گرفتند،متوجہ تاخیرصدا می‌شدم‌و شک می‌کردم. اماروزے زمان‌اذان‌مغرب تماس‌گرفتند و همیشہ مقیدبہ نمازاول‌وقت بود ودراین موقع تمام‌کارهاےخودرا تعطیل می‌کردندوبہ‌همین دلیل از سوال‌کردم کہ‌موقع نماز تماس گرفتید؟! ایشان هل‌شد و گفت‌نمازم روخواندم وبحث‌را عوض‌کردند واین‌موقع بود کہ اطمینان‌یافتم ایشان خار‌ج‌ازکشورهستند. بعداز دوماه‌ایشان برگشت،بازهیچ‌سوالی نکردم.وزمانی‌کہ‌چمدان‌خودشان راباز کردند،بہ‌ایشان گفتم:بوےحرم‌حضرت‌زینب"سلام‌اللہ‌علیہا"بہ‌مشامم مےرسد. لحظہ‌اےسکوت کردوگفت:چـطور؟! بہ‌ایشان گفتم:من‌براےزیارت بہ‌سوریہ رفتہ‌ام،دقیقاچنین‌بویی‌رامی‌دهد.😌 گفت:بلہ,من سوریہ بوده‌ام ولی‌بہ کسی مطلبی‌رابیان‌نکن. ماه‌رمضان‌سال۹۵آخرین‌بار بہ‌سمت‌حرم حضرت‌زینب"سلام‌اللہ‌علیہا"رفتند. قبل‌ا‌زاعزام،منتظرتماس براے رفتن بہ سوریہ بودند،کہ بعدازنمازصبح تماسی‌ازمحل‌کارشان انجام نشد،دوباره خوابیدند.این‌اعزام آخر،یک‌ماه عقب افتادو بسیار کلافہ‌بود. یک‌روزبہ‌من گفتند:کہ‌من‌یک چیزےرا فہمیده‌ام واینکہ‌شما ومادرم بہ‌من دل‌بستہ‌اید.بہ‌همین‌دلیل است کہ‌قسمت بہ‌رفتن‌نمی‌شود. درپاسخ‌بہ گفتم:اصلا اینطورےنیست وتورا براےخودم نگہ‌نمی،دارم وبہ بی‌بی‌حضرت‌زینب"سلام‌اللہ‌علیہا"می‌سپارم.💔 ۱۰صبح‌بود.برادرم ‌با‌من تماس‌گرفت کہ‌می‌خواهم براےخودم و لباس‌نظامی‌بگیرم. درراه‌کہ‌می‌رفتیم،سوالاتی می‌پرسید. لباس‌راکہ‌براے اندازه مےگرفت،یاد تشییع‌جنازۂ‌شہداافتادم کہ فرزندان‌آنہا لباس‌نظامی‌برتن‌مےکنند. بہ‌برادرم‌گفتم‌اتفاقی‌افتاده‌است؟! ومتوجہ‌شدم شہیدشده‌است.😔 دویاسہ‌ساعت بعدازشہادت بازگشت.کہ‌همان۱۰مرداد،ساعت۲۴درمعراج‌شہدابود.ومن۱۰صبح‌فردا متوجہ‌شدم. وپیکرایشان حتی‌قبل‌ازفہمیدن‌من درتہـران‌بود. "یادشون‌باذڪر" •| @yaraneakharozamany |•