eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
3.9هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
32 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت بیست و پنجم»» عکس آرسن رو پرده بود و اطلاعات اولیه اش کنار عکسش نوشته شده بود. محمد به سعید گفت: کافی نیست. همه اطلاعات این افسر موساد را میخوام. کیه؟ کجاها بوده؟ چیکارا کرده؟ با کیا بوده؟ حتی وضعیت خانوادگی و دوستان نزدیک و همه چی. سعید: چشم. چهره نگاری عده زیادی از مهمونا انجام شد. اغلب افراد مشهور و وابسته به پهلوی بودند. چند نفر از شبکه من و تو و وابستگان بهایی اونا هم بودند. محمد: متعجبم که در چنین جلسه ای و با چنین آدمای عتیقه ای، چرا ثریا نیست؟ چرا ایقدر ثریا مرموز هست و در سایه حرکت میکنه؟ سعید: حتی اگه یادتون باشه وقتی میخواستن بابک رو از کمپ به تشکیلات پهلوی بفرستن، هاکان گفت که دارن بابکو میفرستن پیش یکی که منم نمیشناسمش و هیچ شناختی روش ندارم. هاکانی که اینقدر نفوذ داره و آدم میشناسه! محمد نفس عمیقی کشید و گفت: باشه. یه کاریش میکنیم. سعید اطلاعات این افسره رو زود میخوام. 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 یک هفته بعد- لندن-دفتر سینمایی حلما در حال جارو زدن اتاق های دفتر سینمایی تازه تاسیس بود که بابک وارد شد. سلام کردند و بابک رفت سراغ کامپیوترش. هنوز خیلی مشغولِ کاراش نشده بود که تلفن ثابت اونجا زنگ خورد. بابک وقتی به شماره دقت کرد، متوجه شد که ثریاست. تلفنو برداشت و گفت: سلام خانم. صبحتون بخیر! ثریا گفت: سلام. صبح بخیر. بابک: جانم خانم. ثریا گفت: بهشون گفتی که ساعت جلسه تغییر کرده؟ بابک: جلسه اون داداشیا رو میگین دیگه؟ ثریا گفت: آره. اون خانم و آقا که نزدیک ظُهره. درسته؟ بابک جواب داد: بله. هم به اونا گفتم یه ساعت زودتر بیان. و هم ماشین هماهنگ کردم که از درِ هتلشون بیارنشون. و هم اون خانم و آقا برای دو ساعت قبل تر ردیفن. ثریا گفت: خوبه. منم کم کم راه میفتم. بابک که میخواست خوشمزگی کنه گفت: خانم خودم هستما! شما استراحت کنین. ثریا با بی اعتنایی جواب داد: شما چاییتو بخور تا من میام. مکالمه اونا تموم شد و بابک به حلما گفت: لطفا میز صبحونه رو بچین. نیم ساعت بعدش در باز شد و راننده، دو تا آقای حدودا چهل ساله و خوش تیپ که شکلشون عین همدیگه بود با خودش آورد بالا. بابک خیلی جنتلمن و با کلاس، به استقبالشون رفت و اونا رو به اتاقش دعوت کرد. مشغول حال و احوال بودند که حلما در را باز کرد و ثریا وارد اتاق شد. بابک و سام و زامیار از جاشون بلند شدند و بعد از سلام و حال و احوال با ثریا همه رفتند سرِ میز صبحونه. حلما که پیش خدمت اختصاصی ثریا بود و از ترکیه تا لندن و سایر کشورها با خودِ ثریا میرفت، سفره ای مرکب از ایرانی و خارجی چیده بود. به طوری که سام و مازیار مبهوت سلیقه حلما شدند. ثریا وقتی دید اون دو تا برادر اینطوری مات شدند، لبخندی به حلما زد و حلما هم رفت. وسط صبحونه ثریا از سام پرسید: گردش قراردادهای دو سال اخیرتون مثبته؟ سام جواب داد: بد نبوده اما میتونسته بهتر باشه. مازیار گفت: درآمد ما از محلِ قراردادمون با شبکه های نتِ داخلی ثابت مونده. باید به فکر تقویتِ فیلما و سریالا باشیم. ثریا چاییشو تمام کرد و گفت: طیفِ مخاطبان شبکه های خانگی اغلب خانم ها و افرادی هستند که نه مشغول کار هستند و نه مشغول تحصیل. الان تعداد دختر پسرهای اینجوری در ایران، حدود 13 میلیون نفر هست. سام گفت: که جمعش با تعداد خانمای پای ثابت ما چیزی بالغ بر سی میلیون مخاطب ثابت میشه. ثریا گفت: و این یعنی بیشتر از یک سوم جمعیت کلِ ایران. درسته؟ سام و مازیار حرف ثریا رو تایید کردند. ثریا گفت: خب. شما دو نفر صاحب دو تا از بهترین شبکه های خانگی کشور هستید که حداقل سی و پنج تا چهل میلیون اکانت نصب شده و فعال شما را دنبال میکنند. درسته؟ بازم حرفشو تایید کردند. ثریا گفت: میانگین تولید هر کدوم از شما که مثلا رقیب همدیگه هستید حداقل چیزی بالغ بر هجده هزار دقیقه در سال هست. درسته؟ بازم تایید کردند. مازیار گفت: با همدیگه شاید حدودا پنجاه هزار دقیقه مفید. ثریا گفت: آفرین. جمعا پنجاه هزار دقیقه مفید. بدون پخش آگهی بازرگانی و بدون محاسبه فصل های مختلف یک سریال و غیره. درسته؟ سام گفت: دقیقا. ینی حداقل هر کدوم از ما بیست تا قراردادِ سریال و سینمایی در طول سال نهایی میکنیم. ثریا گفت: دقیقا. خب حالا سوال مهم! گردش مالی این دو تا شبکه خانگی در یک سال، بیشتر از دو هزار میلیارد هست؟ سام و مازیار به هم نگاه کردند و سری تکان دادند و گفتند: تقریبا. حالا یه چیزی بیشتر و کمتر. اما تقریبا همینه. ثریا خیلی جدی و مصمم گفت: سه برابرش! سام و مازیار خشکشون زد و فقط به ثریا نگاه کردند. ثریا گفت: ینی شش هزار میلیارد تومان بعلاوه صد روز تورِ رایگان برای صد نفر از عوامل به اروپا. سام و مازیار دیگه حتی پلک هم نمیزدند. و ثریا وقتی خوب زخمیشون کرد، تیر خلاص را زد و گفت: بعلاوه ارائه رایگانِ متن تمام ف
یلنامه ها به شما! فیلنامه رو خودمون مینویسم و شما به اسم هر کسی دوست دارید میتونید بزنید و بسازید. اینو که گفت، دیگه حتی بابک هم چشماش گرد شد و داشت قالب تهی میکرد. فَک همشون افتاده بود. ثریا ادامه داد: همین امروز قرارداد بسته میشه و پیش پرداخت که حداقل یک پنجم مجموع کلِ قرارداد هست، به هر حسابی که شما معرفی کنید واریز میشه. سام و مازیار که به زور فک و دهنشون میجنبید و آب دهانشون رو قورت میدادند، به هم نگاهی کردند و هر چه تلاش کردند جلوی آچمز شدنشون بگیرند که ضایع نشن، نتونستند. مازیار گفت: ممنونم که به ما اعتماد کردین. این خیلی بهتر از پیشنهادی بود که دوستتون آقای اصل در تهران به ما گفتند. سام گفت: البته ناگفته نمونه که آقای اصل گفتند اگه با خودِ ثریا خانم یه جلسه بشینید، جوری نمک گیر میشید که برای سالهای سال ... ثریا حرفشو قطع کرد و گفت: کلیه سودِ حاشیه ای که از تبلیغات و قرارداد با ایرانسل و همراه اول و رایتل و بقیه دارید واسه خودتون. نوش جونتون. من که شبکه های شما را نخریدم. حتی کُلش را اجاره نکردم. فقط پیشنهاد کار بعلاوه متن تایید شده فیلنامه رو میدم. مازیار پرسید: خب اگر ما در تایید متن و یا پروانه ساخت به مشکل خوردیم چی؟ نمیشه که قرارداد بره هوا! درسته؟ البته جسارته. ببخشید. ثریا گفت: نه ... اختیار دارید ... سوال خوبیه ... اما بنظرتون اگر مطمئن نبودم که متن تایید میشه و حتی پروانه ساخت هم میگیرید و آقای اصل خودش دست شما رو تو دست صدور مجوز میذاره، ریسک میکردم و سرنوشت این همه پول و انرژی رو با یه قرارداد بی ضمانت میفرستادم هوا؟! مازیار رنگش سرخ شد و گفت: ببخشید خانم ... جسارت نکردم ... شما ماشالله اینقدر مدبرانه و با برنامه همه چیزو ردیف کردین که فکر کنم یه مدت طول میکشه که ما به خودمون بیاییم و بتونیم این همه محبت و اعتماد و سرمایه گذاری رو هضم کنیم. سام گفت: درسته. در ادامه حرف مازیار جان باید بگم که ما تلاش میکنیم همه ظرفیت هامون را پای کار بیاریم. میشه بپرسم که این سرمایه گذاری بزرگ و جذاب شما در کدوم حوزه هست؟ ینی میخوام بدونم قراره کدوم ژانر تقویت بشه؟ ثریا گفت: زن تو کدوم ژانره؟ سام گفت: آهان ... جالبه ... پس بیشتر تو حوزه زن هست. ثریا گفت: بیشتر نه. فقط در حوزه زن هست. ازشما انتظار دارم جوری کار کنید و از کارگردانان و بازیگرانِ با اولویت ما استفاده کنین که زن، صرفا یک موضوع در سینما نباشه. بلکه خودش تبدیل بشه به یک ژانر منحصر به فرد. ژانر زن! سام و مازیار که به جز دو تا لقمه اول، دیگه نتونسته بودند چیزی بخورند، از بس ثریا اونا رو برد تو هپروت، یه کم خودشون جمع و جور کردند و آب دهانی قورت دادند و اندر واژه بدیع و نوظهور «ژانر زن» خر کیف ها شدند. ثریا گفت: بابک ترتیب همه کارهای این طرفو میده. کارای اون طرف هم آقای اصل پیگیر هستند. نکته آخرو بگم و برم. هدف گذاری ما برای پنج سال اول، صد فیلم و سریال در هر کدام از شبکه های خانگی شما، یعنی دویست فیلم و سریال در طول پنج سال اول هست. شما نباید سایر فعالیتتون تعطیل بشه. اما باید جوری باشه که آثارِ ژانرِ زن در اولویت جذب مخاطبان و تبلیغاتی باشه که انجام میدید. جلسه تمام شد. سام و مازیار رفتند و با بابک مشغول عقد قرارداد و پیش پرداخت و این موضوعات شدند. اما ثریا خودش را برای جلسه دوم که یک پدر و دختر بودند آماده میکرد که حلما وارد شد و گفت: خانم! آقا و خانمِ طالعی تشریف آوردند. ثریا به اتاقی رفت که اون پدر و دختر بودند. هردوشون رو در آغوش گرفت و نشستند و شروع به گفتگو کردند. شبنم که دختری حدودا بیست و سه چهار ساله و لاغر اندام با دندون های سیمکشی شده بود گفت: پدرم خیلی از شما تعریف کرد. دو باری که قبلا شما رو دیدم، اینقدر کوتاه بود که فرصت آشنایی بیشتر نداشتیم. ثریا با لبخند و نوعِ خاصی از مهربانی گفت: من فقط تو رو کم داشتم. شبنم طالعی. میخوامت. میخوام کارو برام تموم کنی. میخوام صدا و تصویر ما باشی تو کل دنیا. شبنم در حالی که دستش تو دستان ثریا بود گفت: جانم قربونت برم ... بگو ... بگو چیکار کنم؟ ثریا گفت: تو بابات متخصص شبکه سازیه. متخصص متصل کردنِ شبه جزیره ها به هم. ازت دو تا خواهش دارم. شبنم گفت: جانم فدات شم! ثریا گفت: اولا میخوام بذاری بابات برگرده ایران. زندیان هم برگشته. ثابتی هم این هفته یا هفته دیگه برمیگرده. فقط مونده بابای تو. من تو ایران به کمکش نیاز دارم. اصل گفته دیگه نمیتونم. راس میگه. پیر شده. میخواد بابای تو رو بذاره جای خودش. فقط ازت میخوام به خاطر بی کس و کار نموندن همه اون بهایی هایی که جونشون گرفتند کفِ دستشون، اجازه بدی بابات برگرده ایران. شبنم که معلوم بود داره غصه میخوره گفت: جونش ضمانت میکنید؟ ثریا گفت: پرونده بابات سفیده. هیچی هیچ جا ازش نیست. سپردم استعلام کردند. خیالت راحت. شبم نگاهی به باباش کرد و بعدش دوباره رو به
طرف ثریا کرد و گفت: و دومیش؟! ثریا گفت: اولیشو به بابات گفته بودم و بابات گفته بود دلِ دخترمو به دست بیارین تا نگرانم نباشه و راضی باشه. اما دومی رو که میخوام بگم، حتی به باباتم نگفتم و اولین بار هست که میخوام در حضور بابات، تو چشمای دخترش نگاه کنم و ... شبنم لبخندی زد و دستای ثریا رو محکمتر گرفت و گفت: بگو عزیزدلم! ثریا نگاهی به بابای شبنم انداخت. بعدش به چشمای شبنم زل زد و رُک تو چشماش گفت: خودتو میخوام. میخوام بابات بره و شبنم طالعی بشه همه کَسِ خودم. شبنم با من ازدواج میکنی؟ 😳😳😳😳😳😳😳 ادامه دارد... https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour @yasegharibardakan
غوغای خیرین عزیز مجمع در طرح گرمای مهربانی.... واریز مبالغ مختلف از طرف مردم عزیز به حساب خیریه مجمع ، جمعا : ۴/۲۰۰/۰۰۰ تومان. با احتساب مبلغ قبلی جمعا : ۱۰/۵۵۰/۰۰۰ تومان تاکنون هزار ماشاالله....چشم حسود و شیطان کور.... ماهم سریع به جای سه تا بخاری ، امشب ۵ تا بخاری خریدیم و واحد توزیع خیریه بر اساس اولویت نیازمندی، دارن توزیع میکنن. خوب؛ ۵ تا خریدیم، دوتا هم بخاری دادن،میشه ۷ تا ، تا ۱۱ تا ؟ چهارتا دیگه بخار ی نیاز داریم. خدایا با حق این شب جمعه و شب زیارتی امام حسین ع و شب رحمتت، پدر و مادر و گذشتگان این مردم خیر و مهربان رو ببخش و بیامرز و هزاران برابر براشون جبران کن.... الهی آمین
خرید ۵ عدد بخاری و توزیع هم اکنون
📚 همسرپادشاه بهلول ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻂ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ . ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ . ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ! ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻣﺒﻠﻎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ، بهلول ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺎﻥ ﻓﻘﯿﺮﺍﻥ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﺮﺩ. ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﺐ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﺪﻩ، ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮ ﺗﻮﺳﺖ !!.. ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ ؛ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻗﺼﻪﯼ بهول ﺭﺍ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ! ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﺰﺩ بهلول ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﺩ . ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟ بهلول ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ . ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﻬﺎﯾﺶ ﭼﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ ! ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﻧﺎﭼﯿﺰﯼ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﯼ ! بهلول ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﺴﺮﺕ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽﺧﺮﯼ !!! ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ، ﻓﺮﻕ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ !!!... ﺍﺭﺯﺵ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ رضای خدا باشد نه برای معامله با خدا… خیریه مجمع عاشقان بقیع اردکان
📸واکنش جالب «نجیب بارور» شاعر افغانستانی به لفاظی جدید بایدن درباره اغتشاشات ایران
🔴 توو صندوق عقب هی داد میزد بابااا میخواستم بنویسم مرگ بر آمریکا😂 🔹 بازگشت همه بسوی گونی ست 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 منم یک آرشامم، منم علی‌اصغر ⭕️ نماهنگ جدید ابوذر روحی برای شهدای شاهچراغ
🔺پسرجان ، دخترجان 🔹علی کریمی و علی دایی و بقیه سلبریتی ها الان یا تو کاخ و ویلاهاشون هستند یا سرکار و دنبال تجارتشون شماها کجایید ؟ وضعیتتون چیه ؟ زندان ، منتظر حکم ، منتظر اعدام ، منتظر چندسال زندان و ...... 🔸بخاطر چی ؟ بخاطر جوگیر شدن بخاطر حرف چندتا سلبریتی بی شرف که اصلا امثال شماها یک صدم درصد هم براشون مهم نیستید و بهتون فکرم نمیکنن ‍! 🔹واقعا اوج بدبختیه که بخاطر حرف چارتا سلبریتی مجازی ، چارتا ادم خودفروخته اونور آبی و ...... خودتونو و خانوادتونو به این بدبختی بندازید 🔸حیف که گوشی ندارن بخونن وگرنه این حرفای مارو الان اون کسانی میفهمند که اول جوونیشون حکم زندان و اعدام و این چیزا براشون اومده یا منتظرن که بیاد 🔹آیا اتفاقی برای این نظام و انقلاب افتاد ؟ چیزی جز بدبخت کردن خودتون نصیبتون شد ؟ 💢راستی علی کریمی در یک حرکت جهادی و انتحاری یه متن شعر پست کرد و از اغتشاشگران از پشت گوشی حمایت کرد و دوباره رفت تو استخرش به آب تنیش برسه ! ! ! ! ... @yasegharibardakan
عارفانه نوکَر شَبیهِ ما کِه زیاد است یا حُسِین.. اربابِ خوب مِثل تو پِیدا نِمی شَود❤ شبتون حسینی #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جمعه شب های پاک..... سلسله جلسات هفتگی مجمع عاشقان بقیع اردکان جمعه(۱۴۰۱/۰۸/۲۰ )همزمان با اذان مغرب _ همراه با اقامه نماز جماعت 💠امام جماعت : حجه الاسلام قانعی 💠سخنران : حجه الاسلام سبحانی موضوع : اخلاقی 🔰مجتمع بیت الزهرا س( مجمع عاشقان بقیع اردکان) روابط عمومی مجمع عاشقان بقیع اردکان @yasegharibardakan
مستمعین عزیز جلسات هفتگی مجمع سلام....خیلی ارادت خدمتتون عارضم که به دلیل بالا رفتن هزینه ارسال پیامک برای جلسات هفتگی ، دیگه هر هفته پیامک ارسال نمی‌کنیم. لطف کنید اطلاعیه مراسم هفتگی رو بین خودتون و دوستان و فامیل ارسال کنید . خدا حفظتون کنه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 دانلود صوتی مراسم جلسه هفتگی 20 آبان ماه 1401 👤سخنران: 🗣ذاکر: 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
6zamine.mp3
4.56M
(روزامو با هر کی غیر از تو سر کردم ضرر کردم...) 🗣ذاکر: 🔶 🔶 جلسه هفتگی 20 آبان ماه 1401 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
7shoor.mp3
3.7M
(من همون بچه ایم که روی شونه باباش سینه می زد برای تو ....) 🗣ذاکر: 🔶 🔶 جلسه هفتگی 20 آبان ماه 1401 🚩 🆔 @YasegharibArdakan