eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
3.9هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
32 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
خرید ۵ عدد بخاری و توزیع هم اکنون
📚 همسرپادشاه بهلول ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻂ ﻣﯽﮐﺸﯿﺪ . ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ . ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ! ﻫﻤﺴﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻣﺒﻠﻎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ، بهلول ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺎﻥ ﻓﻘﯿﺮﺍﻥ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﺮﺩ. ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﺐ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﺪﻩ، ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺮ ﺗﻮﺳﺖ !!.. ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ ؛ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻗﺼﻪﯼ بهول ﺭﺍ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ! ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻧﺰﺩ بهلول ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺳﺎﺯﺩ . ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﯽ؟ بهلول ﮔﻔﺖ : ﻣﯽﻓﺮﻭﺷﻢ . ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﻬﺎﯾﺶ ﭼﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ ! ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﻧﺎﭼﯿﺰﯼ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪﺍﯼ ! بهلول ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﺴﺮﺕ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽﺧﺮﯼ !!! ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ، ﻓﺮﻕ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ !!!... ﺍﺭﺯﺵ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ رضای خدا باشد نه برای معامله با خدا… خیریه مجمع عاشقان بقیع اردکان
📸واکنش جالب «نجیب بارور» شاعر افغانستانی به لفاظی جدید بایدن درباره اغتشاشات ایران
🔴 توو صندوق عقب هی داد میزد بابااا میخواستم بنویسم مرگ بر آمریکا😂 🔹 بازگشت همه بسوی گونی ست 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 منم یک آرشامم، منم علی‌اصغر ⭕️ نماهنگ جدید ابوذر روحی برای شهدای شاهچراغ
🔺پسرجان ، دخترجان 🔹علی کریمی و علی دایی و بقیه سلبریتی ها الان یا تو کاخ و ویلاهاشون هستند یا سرکار و دنبال تجارتشون شماها کجایید ؟ وضعیتتون چیه ؟ زندان ، منتظر حکم ، منتظر اعدام ، منتظر چندسال زندان و ...... 🔸بخاطر چی ؟ بخاطر جوگیر شدن بخاطر حرف چندتا سلبریتی بی شرف که اصلا امثال شماها یک صدم درصد هم براشون مهم نیستید و بهتون فکرم نمیکنن ‍! 🔹واقعا اوج بدبختیه که بخاطر حرف چارتا سلبریتی مجازی ، چارتا ادم خودفروخته اونور آبی و ...... خودتونو و خانوادتونو به این بدبختی بندازید 🔸حیف که گوشی ندارن بخونن وگرنه این حرفای مارو الان اون کسانی میفهمند که اول جوونیشون حکم زندان و اعدام و این چیزا براشون اومده یا منتظرن که بیاد 🔹آیا اتفاقی برای این نظام و انقلاب افتاد ؟ چیزی جز بدبخت کردن خودتون نصیبتون شد ؟ 💢راستی علی کریمی در یک حرکت جهادی و انتحاری یه متن شعر پست کرد و از اغتشاشگران از پشت گوشی حمایت کرد و دوباره رفت تو استخرش به آب تنیش برسه ! ! ! ! ... @yasegharibardakan
عارفانه نوکَر شَبیهِ ما کِه زیاد است یا حُسِین.. اربابِ خوب مِثل تو پِیدا نِمی شَود❤ شبتون حسینی #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جمعه شب های پاک..... سلسله جلسات هفتگی مجمع عاشقان بقیع اردکان جمعه(۱۴۰۱/۰۸/۲۰ )همزمان با اذان مغرب _ همراه با اقامه نماز جماعت 💠امام جماعت : حجه الاسلام قانعی 💠سخنران : حجه الاسلام سبحانی موضوع : اخلاقی 🔰مجتمع بیت الزهرا س( مجمع عاشقان بقیع اردکان) روابط عمومی مجمع عاشقان بقیع اردکان @yasegharibardakan
مستمعین عزیز جلسات هفتگی مجمع سلام....خیلی ارادت خدمتتون عارضم که به دلیل بالا رفتن هزینه ارسال پیامک برای جلسات هفتگی ، دیگه هر هفته پیامک ارسال نمی‌کنیم. لطف کنید اطلاعیه مراسم هفتگی رو بین خودتون و دوستان و فامیل ارسال کنید . خدا حفظتون کنه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 دانلود صوتی مراسم جلسه هفتگی 20 آبان ماه 1401 👤سخنران: 🗣ذاکر: 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
6zamine.mp3
4.56M
(روزامو با هر کی غیر از تو سر کردم ضرر کردم...) 🗣ذاکر: 🔶 🔶 جلسه هفتگی 20 آبان ماه 1401 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
7shoor.mp3
3.7M
(من همون بچه ایم که روی شونه باباش سینه می زد برای تو ....) 🗣ذاکر: 🔶 🔶 جلسه هفتگی 20 آبان ماه 1401 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
صبح ها یه لبخندی بچسبانید گوشه لبتان! دلیلش مهم نیست اصلا نیازی به دلیل ندارد لبخند است دیگر، هفت خان رستم که نیست! یک لیوان چای تازه دم بنوشید یک موسیقی خوب برای خودتان پخش کنید و گذشته و آینده را بگذارید به حال خودشان مهم، همان صبح، همان لبخند، همان چای، همان موسیقیست...🍃 سلام صبحتون بخیر☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت بیست و ششم»» سوزان خیلی فکر کرد. تصمیم مهمی گرفت. به همان پیج شلوغ اینستا رفت و یک قلب گذاشت. ساعتی نگذشت که محمد آن قلب را دید و لایکش کرد و ته دل سوزان قرص شد. آماده شد و رفت بیرون. سر راهش دو تا تیکه کیک شکلاتی گرفت و به دفتر کار آلادپوش رفت. وقتی آلادپوش سوزان را دید، جلسه اش رو زود تموم کرد و با اینکه عصر بود و وقت رفتن بقیه نبود، همه رو مرخص کرد. خودش و سوزان تنها موندند و موقع خوردن کیک شکلاتی با هم حرف میزدند. آلادپوش موقع خوردن کیک گفت: منتظر بودم بیایی اما فکر نمیکردم امروز بشه ببینمت. دستت درد نکنه. خیلی خوشمزه است. سوزان گفت: نوش جان. دستپخت خودم نیست. وگرنه شاید خوشمزه تر میشد. آلادپوش: چطوری وقت کردی این همه باهوش باشی و بفهمی که عاشق کیک شکلاتی ام؟ سوزان جواب داد: این که دیگه تابلو هست. وقتی هیچ وقت ندیدم شیر خالی بخوری و همیشه یا شیر قهوه میخوری یا شیر کاکائو ... وقتی حتی خوشرنگ ترین کت هایی که میپوشی، رنگش شکلاتی هست ... وقتی تنها عکسی که از خانمت واسه خودت نگه داشتی، حال و فضای در و دیوار عکس شکلاتی هست ... اینا هیچی ... وقتی همین مبل و میز و صندلیت از انواع و اقسام رنگ های شکلاتی هست ... بازم بگم؟ آلادپوش: بعضی وقتا ازت میترسم. خیلی دقیقی. میترسم جلوت اشتباه کنم و کله پام کنی! سوزان خنده ای کرد و گفت: کیکتو بخور تا بهت بگم که اشتباه نکردی! آلادپوش که از این حرف سوزان تعجب کرده بود، بشقابش گذاشت زمین و گفت: منظورت چیه؟ سوزان گفت: ببین آقای آلادپوش! من و تو نون و نمکی با هم خوردیم و به حرمت همون نون و نمک، میخوام امروز یه خبرِ آس بهت بدم و رفاقتمو در حقت تموم کنم و برم.برای همیشه برم. آلادپوش با کنجکاوی پرسید: چی میخوای بگی؟ سوزان گفت: درست فکر کردی! من برای کله پا کردن تو و مریم و مسعود و همتون اینجام. آلادپوش با تعجب گفت: ینی چی؟! سوزان گفت: اون شب که تو هم مثل بقیه مست بودی و رقصیدی و آخرش حتی نفهمیدی که چطوری آوردمت خونه، من پایین پای فاحشه خانم پهلوی نشسته بودم و اونم داشت هم زمان به دو تا نره خر سیاه پوست سرویس میداد، با افسر ارشد موساد گپ میزدم! آلادپوش چشماش شد صد تا و پرسید: موساد؟! سوزان گفت: بله. تعجب نکن. موساد! آلادپوش پرسید: چی میگفت؟ چی میگفتین؟ سوزان گفت: دو تا سوالمو جواب بده تا جواب سوالتو دقیق تر بدم! الادپوش: بپرس! سوزان: چقدر مریم رجوی برات مهمه؟ آلادپوش: من به همه آرمان های سازمان پایبندم. مخصوصا آرمان های شخص مریم رجوی. سوزان: خب ... عالیه ... اگه بگم همه اینا بازیه و حتی پیمان نوین که شاهزاده مطرح کرده، تهش یه بازی سیاسیه و دنبال سیاهی لشکر و گوشتِ جلویِ چرخ گوشت میگشتند و فکر میکنند که چه کسی بهتر از شما و سازمان شما، عکس العملت چیه؟ آلادپوش که شوکه شده بود با تردید گفت: من فکر میکنم ... فکر میکنم ... سوزان اینا رو اون افسر موساد گفت؟! سوزان جواب داد: مگه حتما باید اون بگه؟ معلومه که نه! اون یه چیز دیگه گفته که اگه اونو بهت بگم، کَف میکنی! آلادپوش: سوزان میشه زودتر بگی؟! داری عصبیم میکنی! سوزان یه لیوان واسه خودش ریخت و گفت: جواب منو بده! اگه بفهمین که همش بازیه و پیمانی تو کار نیست و حتی پهلوی و سلطنت طلبا قرار نیست اجازه بدن شماها تو تجمعات خارج از کشورشون که تو فرانسه و آلمان و آمریکا میخواد برگزار بشه، شرکت کنین، چه حالی میشی؟ اول اینو بگو! آلادپوش: چون میگن ما باعث بد نامی اوناییم؟ سوزان: دقیقا! جواب منو بده ... اگه پیمانی تو کار نباشه و صرفا یه چُس و قُپیِ سیاسی از خودشون در کرده باشند، چیکار میکنی؟ آلاپوش به فکر رفت. چند لحظه پاشد راه رفت. بعد از سه چهار دقیقه گفت: الان و در این مرحله هیچ کاری نمیتونیم بکنیم. وضعیت حساسیه. نمیدونم. کل کار و پروژه گِره میخوره و یه جورایی باید کلِ مسیرو برگردیم. سوزان دارم سکته میکنم. میشه بگی اون افسر موساد چی گفت؟ سوزان گفت: اون یه حرفی بهم زد که فکر نمیکردم اینقدر شماها براشون بی ارزش باشین. حتی فکر نمیکردم شاهزاده اینقدر براشون بی ارزش باشه. گفت قراره موساد به طور هم زمان، هم رضا پهلوی رو حذف کنه و هم مریم رجوی رو حذف کنه و بعدش بلافاصله نوردخت پهلوی رو به عنوان رهبر جنبش و انقلاب زنان معرفی کنه و همه زیر عَلَم اون جمع بشن. آلادپوش که چشمش گرد شده بود و فکش افتاده بود گفت: پس اسرائیل هم ما رو فروخت! سوزان گفت: وسط این دعواها و نامردی موساد، من نمیذارم شاهزاده حذف بشه. من بهش مدیونم. نمیذارم به همین راحتی این دخترک هرزه‌ی پاچه پاره بیاد جای شاهزاده رو بگیره. تو هم اگه به مریم و سازمانتون تعلق خاطری داری، بیکار ننشین. یه کاری کن. آلادپوش که کیک شکلاتی به جونش زهر شده بود، حسابی تو فکر فرو رفت. 🔷🔶🔷🔶🔷🔶 سه روز از دیدار سوزان با
آلادپوش گذشت. پیتر با سوزان تماس گرفت و با هم قرار گذاشتند. قرار شد در پیاده رو با هم قدم بزنند. همین طور که با هم قدم میزدند، پیتر سر صحبت رو باز کرد: اتفاقات داره سریعتر از اون چیزی که فکرش میکردیم رخ میده. به روزهای قیام سراسری داریم نزدیک میشیم. فکر میکردم دیرتر از این حرفها باشه اما اشتباه میکردم. سوزان گفت: چه عجله ای هست؟ چی باعث میشه که من و تو به عنوان بازوهای مشورتی سازمان، از تصمیمی شوکه بشیم و اطلاعی ازش نداشته باشیم؟ پیتر گفت: میفهمم چی میگی. نمیدونی من اون بالاها با یه مشت پیرمرد عملیِ دائم الخمرِ لوده و بیسواد چی میکشم؟ شازده هم دلش به اینا خوشه! میگه فلانی مشاور بابام بوده ... فلانی باباش بافورِ بابا بزرگمو چاق میکرده ... فلانی ننه جونش رقاص دربار بوده ... فلانی بهایی هست و اگه بهش حرف بزنی، انگار به اسب شاه گفتی یابو! سوزان گفت: ولی طرفِ من و سازمان مجاهدین همه چیو ردیف کردم. آلادپوش و سازمانشون منتظر جرقه اَن. پیتر پرسید: تو اطلاعی از سازماندهی نیروهاشون در ایران داری؟ اونجا همه چی درسته؟ سوزان گفت: من مشکل خاصی نمیبینم. همه چی برای اسمِ رمز آماده است. میشه بپرسم تو چرا ذهنت درگیره؟ پیتر گفت: آخه طرفِ ما هیچی ردیف نیست اما دستور اومده که آماده باشین! سوزان گفت: میشه یه پیشنهاد بدم؟ پیتر گفت: بگو! سوزان گفت: متن مصاحبه و سخنرانی شاهزاده آماده است؟ پیتر گفت: اطلاع ندارم. چون متنش هم دست ما نیست. سوزان گفت: نمیتونی کاری کنی که متن را بتونیم خودمون بنویسیم. پیتر توقف کرد و گفت: چرا ... میتونم پیشنهاد بدم ... چرا؟ چیزی شده؟ سوزان گفت: داریم زمانو از دست میدیم. من الان باید همه چی رو بهت بگم. پیتر گفت: چی شده سوزان؟! 🔶🔷🔶🔷🔶🔷 دو روز بعد، پیتر به واسطه کماندار با شازده ملاقات کرد. شازده معمولا ملاقات های کاری را در دفتر شخصیش که بین خودشون به اسم دفتر پاتی معروفه، برگزار میکنه. فضای دفتر مملو از عکس های جوانی شازده و باباش هست و هیچ خبری از دیگر خاندان پهلوی نیست حتی فرح! شازده به پیتر گفت: کماندار گفت درخواست ملاقات داشتی. خودمم میخواستم ببینمت. پیتر گفت: در خدمتگذاری حاضرم. کماندار به پیتر اشاره کرد که حرفتو بزن که شازده کار داره. پیتر گلویی صاف کرد و گفت: واسطه من در سازمان منافقین ... شازده فورا پرسید: همون دختره که با آلادپوش ارتباط داره؟ پیتر گفت: بله قربان! سوزان. اسناد و مدارکی به من رسونده که نشون میده مریم رجوی و کلا سازمان مجاهدین هنوز به پیمان نوین معتقد نیستند و قصد دارن سازِ خودشونو بزنن. شازده گفت: چیز عجیبی نیست. رو اونا حساب نکردم. مگه مغز خر خوردم که رو اونایی حساب کنم که برام هزینه دارن؟ پیتر گفت: خب اگه رو اونا حساب نکردیم، پس کیا قراره پیاده نظام ما بشن؟ ما خودمون امکان جنگ شهری داریم؟ شازده گفت: معلومه که نداریم. فعلا نمیدونم. ذهنم درگیر ورودِ بهایی ها به ایران بود و نتونستم اینو پیگیری کنم. پیتر گفت: خب بهایی ها قراره ... ؟ شازده دستی رو زانوی کماندار گذاشت و گفت: اقتصاد و فرهنگ. کارِ بهایی ها اقتصادی و فرهنگی هست. چیزیاز هر حمله نظامی مهمتر. مگه نه کماندارِ عزیز؟ کماندار به نشان احترام، دستشو گذاشت رو سینه اش و گفت: بله الهی قربونتون برم. شازده هم خنده ای کرد و گفت: سیا چطوره؟ پیتر دید که اگه بحث بره به طرف خوش و بشِ، دیگه نمیتونه اینا رو جمع و جور کنه، فورا گفت: قربان بنظر ما رو مریم رجوی حساب نکنید اما مخالف فرسایشی شدنِ برنامه ها هستیم. داریم زمانو از دست میدیم. شازده رو کرد به طرف پیتر و گفت: اوکی. موافقم اما بهترین زمان کدومه؟ آمریکا هم میگه زمانشو شما پیشنهاد بدین. اگه نتونیم زمانِ درست و به موقع اعلام کنیم، دیگه طرح هایی که برای براندازی به سازمان سیا ارائه دادیم، تمدید نمیشه. اونا بازخورد میخوان. میگن هنوز رژیم ایران داره به امنیتیش مینازه. میگن حرکت خاص اعتراضیِ مدنی مشاهده نمیشه. میگن یه کارِ عملیاتی تر میخوان. پیتر گفت: قربان! من الان برای همین اینجام. با محاسباتی که سوزان کرده و اسنادی که من دیدم، فقط میتونیم از ظرفیت تجزیه طلب ها استفاده کنیم. شازده گفت: به حرفم گوش میدن؟ پیتر گفت: لازم نیست به حرف شما گوش بدن. مهم اینه که بتونیم از لاکِ خودشون بیاریمشون بیرون. شازده تو فکر رفت. پرسید: ایده خاصی دارین؟ ادامه دارد... https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour @yasegharibardakan