eitaa logo
متن و سبک مداحی
4.1هزار دنبال‌کننده
123 عکس
186 ویدیو
21 فایل
مداح #رضاابوالحسنی جهت هماهنگی 09198167899 @Reza_abolhasani_1368 گروه محفل اشک https://eitaa.com/joinchat/3280995276Ce26d40a18b
مشاهده در ایتا
دانلود
•چی میشه از پسِ ابرا... و توسل به حضرت صاحب الزمان روحی له الفدا اجرا شده ۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری خیلی وقته که شب وروز آرزومند وصالم به امید دیدن تو میگذره هر روزِ سالم چی میشه از پس ِ ابراخورشید نگات بتابه به خدا نفس کشیدن بی حضور تو عذابه توی روزگار غیبت سرم از عشق تو داغه ردِ اشکامو می بینی یادگاریهِ  فراقه طلوع شیرین فردا طعم انتظار تلخه بی تو انگار همه دنیا به دور سرم میچرخه به خدا هر کجا رفتم حضورت رو کرده‌ام حس العجل بقیه الله العجل زاده ی نرگس وقتی که میای میبینم جلوه های بی کرانو میزنم از این جا بوسه خاک پاک جمکرانو کاش میدونستم کجایی کاظمین یا سامرایی یا مدینه یا که مشهد یا نجف یا کربلایی شنیدم وقتی بیایی می زنی صدا خدارو میگیری تو انتقام كوچه و کرب و بلا رو :محمدحسن بیات‌ لو https://eitaa.com/yazahramadadi135
|⇦•به‌کمند زلف ...... و توسل ویژهٔ دهه کرامت و ولادت امام رضا علیه السلام به کمند زلف سیاه او دل و جان اسیر می شود به زیارت حرمش ملک، ز بهشت سیر می شود   به خدا رسیده هر آنکه در ره او حقیر می شود به اشاره اش رخ شیر در پس پرده شیر می شود به بهشت و کوثر و زمزم و به سماء و ارض و قلم قسم چه در این جهان چه در آن جهان پرکاهی از کرمش بَسَم چو فقیر من که نشسته ام سر خوان جود و عطای او تر اگر کند لب خود دهم سر و جان و دیده برای او ز ازل نبوده وجود من، مگر از وجود دعای او زده پر دلم به هوای او، به امید صحن و سرای او ز ازل طلیعه حُسن او به ابد هبوط می کند به خدا که خضر پیش او ز ادب سکوت می کند منم آنکه از سر نوکری سر خود به خاک سوده ام به زبان اَلکن خود عطا و کرامتِ تو ستوده ام چه بهشتی ام چه جهنمی به خدا مُحبِّ تو بوده ام چو کبوتری پر خویش را ز محبت تو گشوده ام ز همان دمی که خدای من، گِل من سرشت یا رضا به میان لوح دلم نوشت،حرمت بهشت یا رضا غم و محنتت شده ثروتم، که تویی همای سعادتم نه قُعود من نه قیام من، که توئی تمام عبادتم چه شود که لحظهٔ مرگ من، تو قدم نهی به عیادتم چه خوش است آنکه سلام تو، بشود سلام شهادتم من پر شکستهٔ خسته را چو اسیر کنج قفس مگیر دُر مهر و گوهر عشق را ز من فقیر پس مگیر بفدای آنکه به طوف تو ز رهی دراز آمده بفدای زائر خسته ای که به صد نیاز آمده ز برت نرفته کسی مگر که دوباره باز آمده به شکوه و شوکت پرچمی که به اِهتزاز آمده نظری که خسته و مضطرم نظری که سائل این درم تو ردم کنی ز حریم خود نشود به حقِّ تو باورم تو که کاسه های دل مرا پُر اشتیاق میکنی نه شنیده ام نه که دیده ام سخن از فراق میکنی به نگاه مرحمتت قسم که به هر رواق میکنی چه زمان نصیب غلام خود سفر عراق میکنی عمر من اگر چه همه خطاست دلخوشی من نظر شماست ز فراق خسته ام رضا، دل من هوایی کربلاست : رضا دین پرور https://eitaa.com/yazahramadadi135 کانال متن وسبک مداحی
وتوسل به حضرت جواد الائمه علیه السلام اجرا شده به نفس حاج میثم مطیعی پشت در با جگری سوخته، تب می‌کردی دست و پا می‌زدی و آب طلب می‌کردی گوشه ی حجره، عَطش فاتحه‌ات را می‌خواند اشک‌هایت به نظر روضه‌ی سقا می‌خواند زهر تنها کمی از بال و پرت را سوزاند کف زدن‌های کنیزان جگرت را سوزاند *کنیزا هلهله می کردن صدات به گوش کسی نرسه. هلهله کردن مال زنهاست اما بمیرم برا جدّ غریبت مردا هلهله می کردن"يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ"..* دردِ این غربت جانسوز مرا خواهد کشت خونِ لب‌های تو امروز مرا خواهد کشت کهنه داغی به دلِ داغ نشین می‌ریزند آب را پیش نگاهت به زمین می‌ریزند *آقاجان !بمیرم برا جدّ غریبت، لحظه های آخر طلب آب کرد یکی برگشت گفت آب نمی خوری تا اینکه دقایقی بعد به جهنم وارد بشی...* تشنگی، زخم ترک روی سبویت انداخت ناگهان شمر شد و پنجه به مویت انداخت از لبت، خاکِ کف حجره تیمم می‌کرد ناله‌ات را وسط هلهله‌ها گم می‌کرد بر سر بام عجب مرثیه جان فرسا بود سایه بان بدنت بالِ کبوترها بود اُجرتِ کُشتن تان گندم مرغوب نشد پیکرت در ته گودال لگدکوب نشد :مرضیه عاطفی کانال سبک وشعر مداحی ویژه مادحین خواهران برادران https://eitaa.com/yazahramadadi135
و توسل به راوی دشت‌ِکربلا حضرت امام محمد باقر علیه السلام اجرا شده به نفس سیدمهدی میرداماد *امام باقر خردسال بود كربلا، همراه مادرش اومده بود كربلا، ابي عبدالله سفارش اين بچه هارو كرده بود كه زن ها مواظبشون باشن، يا دستِ عمه اش زينب بود، يا دستِ مادرش بود، معمولا بچه ها همه يه جا جمع ميشن، ديدي يه مسافرت چندتا خانواده كه بچه دارن ميرن، وقتي خانواده ها ميرسن به يه منزلي بزرگا ميرن پيش هم ميشينن، بچه ها با هم ميرن بازي ميكنن، حالا بين اين خانواده ها يه بچه ي شيرخواره باشه، همه دور بچه جمع ميشن، يكي باهاش حرف ميزنه، يكي بهش اسباب بازي ميده، هي مي اومدن كنارِ اين گهواره ميديدن اين بچه لباش رو به هم ميزنه، زبونش رو هي دور دهنش ميچرخونه، هي مي اومدن مي گفتن: عمه! ببين علي اصغر تشنه است، عمه! اي كاش كمي آب داشتيم من لباش رو تر مي كردم...* بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت که در تلاطم خون دید قلب قافله را *امام باقر وصيت كرده اند كه ده سال توي منا روضه ي جدش رو بخونن، قطعا امشب آقا روزيِ مُحرمِ مارو امضا ميكنه... يا امام باقر! اگه مرگ ما قرارِ برسه شما واسطه شيد ما يه مُحرم ديگه زنده باشيم، يه مُحرم ديگه لباس عزا و لباس مشكي بپوشيم...*   چقدر گریه نکردید با رقيه، چقدر به روی خویش نیاورده اید آبله را   :حمیدرضا برقعی    *بذار زبانحال امام باقر با رقيه رو براتون بخونم، ببين اين دو تا نازدانه چه جوري با هم حرف ميزدن و درد و دل ميكردن، امام باقر صدا زد: رقيه جان!...*   تو یکسره در چشمِ لشکر بودی و من نه چون صاحبِ خلخال و زیور بودی و من نه فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را می زد از چند صورت مثل مادر بودی و من نه ما هر دو از بازار شامی‌ها گذر کردیم با این تفاوت که تو دختر بودی و من نه در معرض چشم حرامی بوده‌ایم اما آن لحظه تو محتاج مَعجر بودی و من نه حاجت گرفتی در خرابه من دلم میسوخت آنشب تو درآغوشِ یک سر بودی و من نه :مجید تال   *يادم نميره اون لحظه اي كه عمه ام ايستاد دَمِ دَرِ خرابه، بابام امام سجاد ايستاد دَمِ دَرِ خرابه، التماس كردن گفتن: اين سر رو نياريد، اين بچه ها طاقت ندارن، اما هر دوشون كتك خوردن، تازيانه خوردن، ما روي پنجه ي پا ايستاديم، زن ها نميگذاشتن ما ببينيم، اما من خودم ديدم، سر رو انداختن جلويِ رقيه، اي حسين!... ديدم رقيه دستاي لرزونش رفت طرفِ سر، دو دستي سر رو گذاش تو بغلش، درست نمي ديد، آخه اينقدر سيلي خورده بود چشاش تار ميديد...*   بابا! خوشي به قلبم دستِ رد زد يه بي حيا بهم لگد زد   *هزار تا حرف رقيه آماده كرده بود به باباش بزنه، دختر دارا مي دونن، دختر وقتي باباش از سفر مياد، زبون گِله اش باز ميشه، ميخواست از قافله بگه، از تازيانه بگه، از حرمله بگه، ميخواست از سيلي بگه، ميخواست از زجر بگه، اما تا نگاش به سر بريده افتاد درداش يادش رفت، لباش رو گذاشت رو لباي بابا، اي حسين!...*https://eitaa.com/yazahramadadi135 کانال متن و سبک مداحی
|⇦•از سن کودکی شده غم... و توسل به راوی دشت‌کربلا حضرت امام محمد باقر علیه السلام اجرا شده به نفس حاج‌مجتبی رمضانی از سن کودکی شده غم آشنای من باد خزان وزیده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من اهل زمانه غصه به قلبم رسانده اند بر روح و جان من غم و غربت چشانده اند من را به روی مرکب سمّی نشانده اند از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من بر روی خار سخت مغیلان دویده ام از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده ام هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده ام این روضه هاست گوشه ای از ماجرای من بازار و ازدحام نرفته زِ خاطرم آتش زِ پشت بام نرفته زِ خاطرم بزم حرام شام نرفته زِ خاطرم یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود ، پرِ عمه زینبم یادِ لباس شعله ور عمه زینبم من روضه خوان غربت عمه رقیه ام مردم شکست، حرمت عمه رقیه ام آه … از شبِ شهادت عمه رقیه ام یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگی جدِّ اطهرم :محمدجواد شیرازیhttps://eitaa.com/yazahramadadi135 کانال متن و سبک مداحی
|⇦•بسم الله اگه عاشقِ... و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفس سید مجید بنی فاطمه بسم الله اگه عاشقِ حضرتِ یاری بسم الله اگه جایی جز اینجا نداری بسم الله اگه اومدی سر بسپاری سربدارانِ علمدارِ، کربلا تا ابد در حالِ تکرارِ، کربلا قصه ها داره، کربلا قصه ی باز این چه شورش است به گوش عالم میرسه با دمِ حیِّ علی العزا شورِ مُحرَّم میرسه قصّه ی امشبِ ما، قصّه ی دریای غمه قصه ی خروش موجِ پرچمه قصّه ی لرزش دستای یه پیرغلامه و خاطرات کودکیش که همین علامتا و بِیرَقا هنوز براش آیه های محکمه قصّه ی یه سقاخونه شمع هایی که آب میشه دونه دونه که هنوزم که هنوزه برای اهل محل روضه ی مجسمه قصّه ی مادربزرگ و روضه های خونگیش قصّه ی پدربزرگ و وسطِ سینه زنا دمِ ای اهل حرم میر و علمدار نیامد گفتن و دیوونگیش که عزیز تر از تموم عالمه قصّه ی یه پرچمِ ساده روی یه دیوارِ کاه گِلی اون صدای خسته ای که کربلایی مون میکرد روضه های نادعلی که هنوز تو گوشمه قصّه ی کوچه ای که عزا گرفت کوچه ای که تازه با سیاهیا صفا گرفت قصّه ی شیرخواره ی مریضی که روی دستِ نوحه خون دسته امون شفا گرفت چی بگم هر چی بگم بازم کمه قصه ی بچگی و غرق شدن میون بحر طویل شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان پسرِ مظهر یزدان که فقط خدا میدونه منو تا کجا می‌برد نه فقط من که تموم هیئتو تا خودِ کرب و بلا می‌برد قصّه ی امشب ما قصّه ی تحویل سال همه ی هیئتیا مُحَرَّمه :مهدی زنگنهhttps://eitaa.com/yazahramadadi135 کانال متن و سبک مداحی
|⇦•ای عشق چه زیبایی.... و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفس سید مجید بنی فاطمه ای عشق چه زیبایی ای مرد چه تنهایی گریه کنِ حلقه ی اشکت، باران سینه زنِ دسته ی عشقت، طوفان موجِ عزای تو خروشان مقصدِ عالم، ای شاهِ جوانمرد با دلِ زهرا داغِ تو چه ها کرد «سَیِّدَالعطشان، اربابِ غریبم» عزم سفر دارم از تو خبر دارم مردمِ کوفه که شکستن، پیمان سر زده گویا سرِ نیزه، قرآن خواهرِ تو گشته پریشان جانِ جهان شد، از غصه لبالب آه و دریغا، از گریه ی زینب «سَیِّدَالعطشان اربابِ غریبم» :مهدی زنگنهhttps://eitaa.com/yazahramadadi135 کانال متن و سبک مداحی
|⇦•چشم‌ِ خود باز کردم... و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفس سید مجید بنی فاطمه چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین با زبانِ اشک های بی صدا گفتم حسین یادِ تو شرط قبولیِ نمازم بوده است در قنوت خویش قبل از ربّنا گفتم حسین ماند هَل مِن ناصرت بی پاسخ اما بار ها آمد از کرب و بلا لبیک تا گفتم حسین نام زهرا را شنیدم هر کجا گفتم علی نام زینب را شنیدم هر کجا گفتم حسین کلُ أرضٍ کربلا، من تازه می‌فهمم چرا در خراسان در نجف در سامرا گفتم حسین عاشقی گفت آنچه می‌خواهد دلِ تنگت بگو با دلی غمبار گفتم کربلا گفتم حسین :علی ذوالقدرhttps://eitaa.com/yazahramadadi135 کانال متن و سبک مداحی
|⇦•کاش جانم بود.... و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفس سید مجید بنی فاطمه کاش جانم بود قابل تا فدایت میشدم کاش دستم میگرفتی خاک پایت میشدم کاش بودم گرد ره تا می‌نشستم در برت کاش بودم خاک، تا خاک سرایت میشدم کاش مُلک عالم از من بود و میکردم رها ناز میکردم به شاهان و گدایت میشدم کاش جسمم دفن میشد در زمین کربلا خاک زوّار حریم با صفایت میشدم کاش خاکم را قضا می‌ریخت گِرد قتلگاه تا به وقت سجده مُهر کربلایت میشدم بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا تشنه ی آب فراتم... :استادسازگارhttps://eitaa.com/yazahramadadi135 کانال متن و سبک مداحی
|⇦•باز این چه شورش است... و توسل به حضرت سیدالشهداعلیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه «اباعبدالله ابی عبدالله» باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است گر خوانَمَش قیامتِ دنیا، بعید نیست این رستخیز عام که نامش مُحرَّم است «اباعبدالله ابی عبدالله» در بارگاهِ قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جنّ و مَلَک بر آدمیان نوحه می‌کنند گویا عزای اشرفِ اولادِ عالم است «اباعبدالله ابی عبدالله » فریادِ یا بُنیَّ زِ عرش خدا رسید نوحوا عَلی الحُسین که ماهِ عزا رسید جمع مدافعان حرم یادشان بخیر ماهِ عزای تشنه لب کربلا رسید «اباعبدالله ابی عبدالله» https://eitaa.com/yazahramadadi135 کانال متن و سبک مداحی :محتشم کاشانی
|⇦•یا حسین ای جانم.... و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفس سید مجید بنی فاطمه از اِیوانِ کربلا، بر می‌خیزد این سلام با آهنگِ اَلرَّحیل وَ حیِّ عَلی العَزا مادری تا روضه خوان شد زین مصیبت، بی امان شد قدسیان هم مویه کردند گریه سهمِ خاکیان شد گوید نور عِینم، لب تشنه حسینم یا حسین یا حسین یا حسین ای جانم ای نامِ تو بهترین، هم آغاز و آخرین محتاج چَشم توأَم، آقا جان مرا ببین در هوایت بی قرارم، سر زِ کویت بر ندارم بی تو هیچم بی تو خارم، هر چه دارم از تو دارم ای آرامِ جانم، ای روح و روانم یا حسین یا حسین یا حسین ای جانم :وحید هویدی هوای بی کسی اَم بود، آشنای تو گشتم خیال عمرِ ابد داشتم، بدای تو گشتم علیلِ کوی تو از هر طبیب و درد، معاف است خیالِ عافیتم بود، مبتلای تو گشتم طواف ذات خدا داشتم هوس به همه عمر به گِردِ زینب و عباس و بچه های تو گشتم https://eitaa.com/yazahramadadi135 کانال متن و سبک مداحی : محمد سهرابی
|⇦•دوست دارم یه عالمه.... و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفس سید مجید بنی فاطمه مُحَرَّم اومده خوابم یا بیدار باید پیراهن مشکیمو بردارم ازت ممنونم این که مهلتم دادی ازت ممنونم و خیلی دوسِت دارم دوسِت دارم نه از الان که از وقتی بدنیا اومدم دیدم که هر کس تو رو میشناسَتِت دیوونته حیرون و جَلدِ خونته، چی داره اسمت حسین چی داره اسمت، حسین چی داره اسمت اسمِ تو اسم اعظمه، مثل خدا مُسَلَّمِه از تو و از ارادتم هر چی بگم بازم کمه شبیه بچه ها میگم دوسِت دارم یه عالمه «دوسِت دارم، دوسِت دارم..» :سجاد محمدیhttps://eitaa.com/yazahramadadi135 کانال متن و سبک مداحی
|⇦•لرزانده غربت تو.... و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی میرداماد "اَللّـٰهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظٰالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، وَآخِرَ تٰابِعٍ لَهُ عَلىٰ ذٰلِکَ،اَللّـٰهُمَّ الْعَنِ الْعِصٰابَةَ الَّتى جٰاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَشٰایَعَتْ وَبٰایَعَتْ وَتٰابَعَتْ عَلىٰ قَتْلِهِ، اَللّـٰهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً" "يا رب الحُسين، بحق الحُسين، اِشف صدر الحُسين، بظهور الحُجُّة ، يا رب الحُجُّة، بحق الحُجُّة، اشف صدر الحُجُّة، بظهور الحُجُّة " لرزانده غربت تو دل روزگار را برده است داغت از دلِ عالم قرار را شکر خدا به روز جزا دست ما پُر است پُر کرده ایم از غم تو كوله بار را *همه ي زندگي مارو غم تو پر كرده، وقتي غمِ حسين هست، ديگه بقيه غم ها چيزي نيست…*  "هر كه غمت را خريد عشرت عالم فروخت  با خبران غمت بي خبر از عالمند" *همه ي غم و غصه ي ابي عبدالله فقط يك كلمه است، اونم زينبِ، از فردا فقط روضه ها يه جمله است: امان از دل زينب...* شکر خدا به روز جزا دست ما پُر است پُر کرده ایم از غم تو كوله بار را باران گریه آمد و دل زنده شد حسین آباد می‌کند غم تو شوره‌زار را ای کاش خاک پای تو باشیم عاقبت تا تاج سر کنیم همین افتخار را ما کربلا نرفته ز دنیا نمی‌رویم ما را ببر، تمام کن این انتظار را ميلاد عرفان پور *آقاجان! فردا كه ميرسي كربلا مارو هم ببر، ان شاءالله ما هم با قافله ابي عبدالله برسيم كربلا، كاروان حسين كه فردا ميرسه روضه خونش زينبِ، هر وقت كربلا بري و بياي بايد سختي بكشي، بايد بلا ببيني، براي ما هم فقط نيست، حتي براي انبياء هم بوده، اما همه براي بلاي ابي عبدالله گريه كردند، اميرالمؤمنين از صفين كه بر مي گشت، از اسب پياده شد، خاك كربلا رو برداشت،" وَاهاً لَكِ أَيَّتُهَا التُّرْبَةُ لَيُحْشَرَنَّ مِنْكِ أَقْوَامٌ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِساب" گفت: خاكِ كربلا! خوش به حالت، يه روزي يه عده اي از اين خاك، بي حساب و كتاب ميرن بهشت، يه روزي اين خاك ميشه خاكِ مقدس... اين خاك از زماني شد خاك مقدس، كه حسين رسيد كربلا، زينب رسيد كربلا، چه رسيدني، وقتي اومدن زينب رو پياده كنند عباس اومد، اما بيشترين نقل اينه كه خود ابي عبدالله هم اومده، عباس ركاب محمل رو گرفته، ابي عبدالله مي فرمود: جوانان بني هاشم بياييد حلقه بزنيد نامحرم ها نبيين، من خودم خواهرم زينب رو پياده كنم، پنجاه و چهار ساله كه كسي قد و بالاي زينب رو نديده، پنجاه و چهارساله كسي سايه اش رو نديده... وقتي اهلبيت پياده شدن، خيمه ها برپا شد، آرايش چيدن خيمه ها خودش روضه است، اولين خيمه توي بلندي خيمه اباالفضلِ، اولين خيمه اي هم كه جمع شد، خيمه ي عباس بود... همه نگران حسين بودن، اما حسين نگرانِ زينب بود، از چيدن خيمه ها، از دستوراتي كه داد، از پياده شدن زينب، همه نشان دهنده ي همين بود، همه رو ابي عبدالله جمع كرد، رفت رو بلندي"هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا" گفت"وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا" گفت، بذار معنيش رو با شعر بگم:* مِناي وصل خداوند اكبر است اينجا ادب كنيد كه از كعبه برتر است اينجا بايستيد و بخوانيد سوره ي توحيد كه قتلگاه شهيدانِ بي سر است اينجا *همه رو ابي عبدالله نگاه كرد، اما يهو نگاهش يه جا ايستاد، كجا؟* نگاه ممتد او شرحِ حال زينب بود چه حرف ها به نگاهِ برادر است اينجا *  تا نگاه كرد به زينب اشك ريخت، انگار همه ي روضه هارو مجسم ديد، اما برا اينكه زن و بچه اش اشكش رو نبينن سريع گريه اش رو قطع كرد، زينب رو هم آروم كرد، فرمود: زينبم! الان زوده گريه كني، هنوز گريه ها در پيش داري، صبر كن خواهرم!... اينجا نگاهه حسين حرف داشت، نگراني داشت، اما هنوز رقيه اش سالمِ، سكينه سالمِ، يه نگاه كرد ديد هنوز چادرها سالمِ، چادري خاكي نيست، چادري سوخته نيست...*https://eitaa.com/yazahramadadi135
|⇦•بر پا شده خیمه ی.. و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج میثم مطیعی• میرسه ناگاه، با نصرُ من الله شمس و قمر از راه، ماشاء الله برپا شده خیمه یار، صحرا شده باغ بهار دلداده روی حسین، جمع احرار جمع عشاق، اینجایند تا دنیا دنیاست تا محشر این محشر برپاست، تا این دنیاست نام آوری حسین، دل می بری حسین با اینکه از همه، تنهاتری حسین رویای من حسین، دنیای من حسین عقبای من حسین، مولای من حسین میرسه ناگاه، با نصر من الله شمس و قمر از راه، ما شاء الله یک سو همه عاشق او، یک سو همه قاتل او زینب شده دست به دعا، آه از دل او در این صحرا، می بارد باران غمها با اشک بانویی تنها، در این صحرا دلخون و بی پناه، حیران قتلگاه نگران خیمه گاه، آه از دل تو آه ای عشق من حسین، خونین بدن حسین ای بی کفن حسین، صد پاره تن حسین https://eitaa.com/yazahramadadi135 : دکتر محمدمهدی سیار
|⇦•حال دلم تو روضه هات... و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج میثم مطیعی• حال دلم تو روضه‌هات، حال زیارته حسین دلای ما از عشق تو، پر از حرارته حسین حسین جان... حسین جان... به پرچم مقدست، همیشه تکیه می‌کنم از روزی که یادم میاد، برا تو گریه می‌کنم حسین جان... حسین جان... سیاهی کتیبه‌هات نوره عاشق تو نداره دلشوره کی گفته کربلا ازم دوره *من اربعین میام،دلم برات تنگ شده الان دلم میخواست کربلا بودم، از سرازیری باب القبله پایین می آمدم،می گفتم:آقا! الان حرف دل می زنم با تو...زیارتنامه بعدا میخونم.حرفای درشت درشت نمیزنم فقط هی میام ‌پایین میگم:حسین! دوست دارم...* تو‌‌ گریه‌هام عشق تو معلومه اونکه تو‌ رو داره چه آرومه آقای ما تشنه و مظلومه «سیدنا الغریب حسین جانم» : محمدرسولی *سهل ساعدیِ،صحابی پیغمبره.میگه من نبودم...دیر رسیدم...بیت المَقدِس بودم وارد شام شدم...دیدم همه جا رو آزین بستن...پارچه های رنگی از در و دیوار آویزون کردن"والنساء یَلعَبنَ بالدُّفوفِ و الطُّبول"دیدم زن هاشون همه دارن دف می زنند،زن ها دارن طبل میزنند.همه خوشحالند.همه به هم تبریک میگن.میگه رفتم جلو دیدم چند نفر ایستادند،خودمو معرفی نکردم. گفتم:یه سوال دارم! شما مردم شام عیدی دارید که ما بی خبریم؟یه نگاه از سر حقارت بهم انداختند.گفتند:"نَظُنُّک اعرابیا" انگار بیابونی هستی،انگار اهل بادیه ای خبرنداری.گفتم:من صحابی پیغمبرم،من سهل ساعدی ام،من از پیغمبر حدیث نقل کردم.یه نفر برگشت گفت:سهل تعجب نمی کنی چرا آسمون خون نمی باره؟!چرا باید اینطور باشه؟اشاره کرد به باب ساعات"هذا راسُ الحُسَین!یُهدی من العراق"ای سهل! سر پسر پیغمبر و دارن برای امیر هدیه میارن. سهل ساعدی میگه خودمو رسوندم.صحرای محشره...انگار قیامت به پا شده.اولین منظره ای که دیدم این بود* سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد، سر برادر زینب.... *میگه دیدم سرها وارد شد.نیزه دارها سرها رو به دست گرفتن...یه سر نورانی دیدم... "و الریحُ تَلعبُ بها یَمینا وَ شمالا"باد که می وزید این سر به راست و چپ متمایل میشد."و هو راسٌ زهريُّ قمری،اشبه الناس برسول الله..."گفتم حالا که دیر رسیدی لااقل یه کاری بکن. رفتم وسط این زن ها، دخترها روی کجاوه های بدون عِماری و محمل سوارند.به یه دختر بزرگواری رسیدم گفتم:مَن انتِ ؟!شما کی هستی؟اول خیالشو راحت کردم.گفتم:من سهل ساعدی هستم.صحابی جد شما.صدا زد:"انا سُکینه بنت الحسین"من سکینه دختر امام حسینم. بی بی من بیتُ المَقدِس بودم دیر آمدم. اگه کاری از دست من برمیاد با جون و دل همه جوره در خدمتم،سهل پول همراه داری یا نه؟ بله...یه پولی به این نیزه دارها بده، این سرها رو از بین زن ها بیرون ببرن. ای سهل! "فَقد خُزینا لکثرةِ نظرِ الینا" اینقدر به ما نگاه کردن ما خوار و خفیف شدیم. سر رو بردن .خانواده اشو کنار دارالاماره جا دادن...اگر نمی دیدم نمی گفتم.بعضی مردم شام آمدن"و یَبصُقونَ فی وجوهِهِنَّ "به صورت این زن ها آب دهن می انداختند. سر رو بردند دارالاماره، سُفرا رو دعوت کرده بود.اتفاقات خیلی زیادی افتاد قصر اون ملعون،یکیش اینه: سر رو گذاشت زیر تختش گوشه ی تشت بیرون بود نشسته بود با سُفرا حرف میزد، شراب می خورد. باقیمونده شراب رو توی تشت می ریخت. یه نگاه می انداخت.میگفت:حسین! چقدر زود پیر شدی.بعد دوباره حرف میزد سر رو برای دخترش بردنددر چه خرابه ای؟! زین العابدین میگه ما رو‌در خرابه ای جا دادن روزها گرم بود، آفتاب داغ بود،شب ها سرد بود"حتی تَقَشَّرَت وُجوهِهِنَّ"این دخترها صورتاشون پوست انداخت. پارچه رو کنار زد،اول عقب عقب رفت بهش گفتن: "هذا راسُ ابیکِ الحسین" اومد نشست"فَرَفَعَتهُ مِنَ الطَّشتِ حاضِنَةًلَه"دستاش کوچیک بود،مراقب بود سر از بین دستاشhttps://eitaa.com/yazahramadadi135 نیفته سر را به سینه چسبانید*
|⇦•ای سیه پوش غمت.. و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج میثم مطیعی• خون تو می‌جوشد از قلب زمان داغِ تو آتش به جان عاشقان کشته ما را یادت، آخرین فریادت «ای سیه پوش غمت هفت آسمان» شد زمین و آسمان آتشفشان تا که افشاندی به طاق آسمان خون ذبح آخرت را ناگهان، ای تمام آبروی این جهان ای سرت بر نیزه مصباح‌الهدی گشته بزم روضه‌ات عرش خدا جان دهم در راهت، ای خدا خونخواهت «ای سیه پوش غمت هفت آسمان» از ازل بستی تو عهدی با بلا، خواندی آنگه عاشقان را الصلا تا ابد آوازه قالوا بلا می‌رسد با موج خون از کربلا گویی از سر بگذر و سامان بگیر آری از جان بگذر و جانان بگیر جان ما حیرانت، چشم ما گریانت «ای سیه پوش غمت هفت آسمان» https://eitaa.com/yazahramadadi135 : دکتر محمدمهدی سیار
و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفس سید رضا نریمانی • ای سر در خون خضاب ای لاله‌ی خوشبوی من لطفاً از پیشم نرو امشب بمان پهلوی من زانوانت را نیاوردی سرم بی‌بالش است لااقل بگذار امشب سر روی زانوی من قصد دارم وا کنم این پلکهای بسته را کن تماشایم ولی بابا! نپرس از موی من برنمی‌دارم سرت را چون برایم مشکل است خورد شد با تازیانه هر دوتا بازوی من اصلاً امشب من قراری می‌گذارم با خودت من به ابروی تو می‌گِریم تو بر ابروی من غصه‌ی من را نخور آنقدر محکم هم نبود جای سیلی ماند چند شب بر روی من : محسن ناصحی همچین که سر رو آوردن توو خرابه، هرچی خونا رو از محاسن مبارک حسین پاک میکرد، دوباره خونِ تازه می‌اومد؛ دوباره مثل اولش می‌شد... یه شبیم امیرالمومنین هرچی آب روی این بازو میریخت، هی میدید خون تازه سرازیر می‌شد... فلذا می‌دونی چی کار کرد رقیه، یه کاری کرده مقتل می‌نویسه:« دهانش و گذاشت به دهان مبارک باباش؛ آنقدر گریه کرد، زار زد، یهو سر بریده به سخن در اومد صدا زد: دخترم بیا این طرف منتظرتم... بعد این جمله میگن دیگه بی‌هوش شد طوری که هرچی صداش میزدند جواب نمی‌داد. هرچی این این زنها تکونش میدادن، حرکتش میدادن، دیدن انگار روح از بدنش خارج شده. جواب نمیده، تا نگاه کردن دیدن سر یه طرفه...https://eitaa.com/yazahramadadi135
|⇦•اگر که‌ من شهید نشم... و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم ۱۴۰۱به نفس حاج میثم مطیعی می‌بینی عمه، تو قتلگاه افتاده به زیر دست و پای سپاه افتاده من عبداللهم و وَاللهِ بابای من اباعبدالله‌ س آخه این رسمشه؟ من زنده‌ام، ولی اون تنهاس! دارم میام یه ذره دیگه صبر کن عمه با گریه داره میگه صبر کن ولی من میرم... *به امام حسین می گفت:بابا‌ از وقتی این بچه چشمش رو باز کرد زیر سایه آقا بود...* دووم بیار یه خرده دیگه بابا تا من نیومدم نزن دست و پا برات می‌میرم «اگر که من شهید نشم می‌میرم شهیدت میشم» *سیدبن طاووس نوشته:"ثُمَّ خَرَجَ عَبدُاللهِ اِبن حسن."اومد از خیمه ها بیرون."وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ يُرَاهِقْ"هنوز بالغ نشده بود.نوشته "مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ.یعنی کنار زن ها بود.اگر تو خیمه مردها بود که شهید شده بود.کسی باقی نمانده بود جز زین العابدین"يَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَيْنِ علیه السلام"دوید اومد کنار عمو ایستاد..." فَلَحِقَتْهُ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ لِتَحْبِسَه"زینب سراسیمه می دوید سمت قتلگاه بچه رو نگه داره."فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِيداً"امتناع کرد، خودش رو از دست های عمه رها کرد.صدا زد"وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي"از عموم جدا نمیشم.* دارن شمشیرا بالا و پایین میرن مدام رو زخمای قبلی جا می‌گیرن پاشو با هم بجنگیم بازم اومده پسرِ کوچیکت دستام میشه شبیه عباس سپرِ کوچیکت *چرا دستش سپر شد؟"فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ بِالسَّيْفِ"اون ملعون شمشیر رو بالا آورد.نوجوون صدا زد:"يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ"ای پسر زن ناپاک!"أَتَقْتُلُ عَمِّي؟"تو میخوای عموی من رو بکشی؟"فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ"شمشیر رو به نیت امام‌حسین پایین آورد."فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِيَدِهِ"دست رو سپر کرد"فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدِ"دست به پوست آویزان شد."فَإِذَا هِيَ مُعَلَّقَةٌ فَنَادَى الْغُلَامُ يَا عَمَّاهْ"صدا زد عمو..بعضی مقاتل نوشتن صدا زد:"یا اُمّاه"بابام می گفت برامون چنان به بازوی مادرش زدن."فَأَخَذَهُ الْحُسَيْنُ علیه السلام"افتاده وسط قتلگاه،بچه رو به سینه چسبانید."وَ ضَمَّهُ إِلَيْهِ وَ قَالَ يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ "برادرزاده صبر کن."وَ احْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الْخَيْرَ"به حساب خدا بذار. "فَإِنَّ اللَّهَ يُلْحِقُكَ بِآبَائِكَ الصَّالِحِينَ..." دستای من فقط به یه مو بنده دشمن به ناله‌های من می‌خنده عموی خوبم منو تو آغوشت بگیر و ناز کن درِ شهادتو به رو من باز کن عموی خوبم «اگر که من شهید نشم می‌میرم شهیدت میشم» دارم می‌بینم، بابا حسن رو اینجا کنارش رو خاک، مادربزرگم زهرا بابام خیلی هواشو داره گرفته زیرِ شونه‌هاشو یاد کوچه به مادر میگه از رو خاک پاشو هرچی تا حالا قصه‌ شو می‌شنیدم دمِ شهادتی به چشمام دیدم دارم می‌سوزم هنوز خمیده قامتش وای مادر هنوز کبوده صورتش وای مادر دارم می‌سوزم «اگر که من شهید نشم می‌میرم شهیدت میشم» برادر زاده داشت با عمو حرف میزد که با تیری راه حنجرش بند اومد حرمله با یه تیر ذبحش کرد خونش پاشید به روی مولا دست و پا زد تو آغوش عشق، رسید به بابا جسمش رو با نیزه کنار زد دشمن دوباره به جون حسین افتادن حسین زجرکش شد دیگه چیزی باقی نموند از اون تن آقای ما رو ذره ذره کشتن حسین زجرکش شد : سید مهدی سرخان *این بدن رو کنار انداختن انقدر به آقای ما ضربه زدن"وَ بَقِیَ کَالْقُنْفُذ"بدن مطهرش مثل خارپشت شد...https://eitaa.com/yazahramadadi135
#روضه و توسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ کربلایی سید مهدی میرداماد• ناگهان دید کربلا لرزید عمو افتاد خیمه ها لرزید دست عمه که بی هوا لرزید تن فرزند مجتبی لرزید عمو از صدر زین غریب افتاد دست یک عده نا نجیب افتاد : حسن كردي عمه ببین عمو چه بی حال شده عمه عمو وارد گودال شده عمه ببین جلو چشِ مادرش به زیر دست و پا لگدمال شده *دستش رو كشيد، زد به دلِ لشكر، هر شهيد رَجَز داشت، هر شهيدي خودش رو معرفي مي كرد، اين يازده ساله يه رجز خونده تا دنيا دنياست باقيه، از لابلاي اسبا فرار مي كرد به طرفِ گودال، داد ميزد:" وَالله لا اُفارِقُ عَمّی" بخدا عموم رو رها نمي كنم... اومد رسيد ديد گرد و خاكِ، خوب گرد و خاك كه نشست، يهو چشمش باز شد، ديد موهاي سَرِ عمو دستِ قاتلِ، شمشير بالا رفته...*  ببین قیامتي شده دور و برش  نشسته یه حرومی روی پرش بذار سپر كنم خودم رو براش مگر نه دق ميكنه باز مادرش *شمشير بالا رفت، دست عبدالله بالا رفت، شمشير پايين اومد بازو قطع شد، دست قطع شد، اي حسين.... افتاد تو بغلِ ابي عبدالله، عينِ عبارت رو بخونم"فَضَرَبَهُ بِالسَّيفِ، فَاتَّقاهَا الغُلامُ بِيَدِه"صداي شكستن استخوان اومد" فَأَطَنَّها إلَى الجِلدِ، فَإِذا هِيَ مُعَلَّقَة" دست به پوست آويزان شد، افتاد تو بغلِ حسين، يهو يه ناله زد: "فَنَادَى يَا أُمَّاهْ"  گفت: واي مادرم!... هنوز ابي عبدالله يه ذره رمق داشت"فَأَخَذَهُ الْحُسَيْنُ وَ ضَمَّهُ إِلَيْهِ" دو دستي حسين، عبدالله رو بغل گرفت، گذاشت رويِ سينه... اينجا حرمله اومد، ديگه بچه ي يازده ساله ي دست بريده تير سه شعبه نميخواد، چرا حرمله؟ دستت بشكنه... حرمله يه بار يكي از تيرهاش رو خرج كرده بود، اونم سهمِ گلوي علي اصغر شده بود، حرمله تيري كه به علي اصغر زده از دور زده، امام حسين علي اصغر رو روي دست گرفت، بچه پيدا شد، حرمله كمين كرده بود، امام داشت حرف ميزد يهو ديد بچه داره دست و پا ميزنه، حرمله اولين تير رو از دور زد، بي هوا زد، چون هدف معلوم بود، از دور شليك كرد، تير دوم برايِ عبدالله بود، از دور نزد، اومد بالاي گودال، از نزديك، خودمونيشو بگم؟ تيرِ خلاص زد، يه جوري زد، گلو تو بغل حسين پاره شد،حسين....  افتاد تو بغل حسين، آخرين شهيد توي گودالِ، تو بغلِ حسينِ، نه حسين ميتونست برش داره، نه حسين مي تونست جداش كنه، اين بچه روي بدن حسين موند، ده نفر اسب هاشون رو آوُردن، رو بدن با اين اسبا رفتن، اين بدن با حسين يكي شد...* زينب گرفته دست به سر ميكند نگاه درهم شده حسين و حسن بينِ قتلگاه *به نيت فرج سه مرتبه بگو: ياحسين!...*https://eitaa.com/yazahramadadi135
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ آنقدر داغ بود از تب که آب اگر بود بر لبش می‌سوخت احتیاجی نبود بر آتش خیمه هم داشت از تبش می‌سوخت درد را چاره‌ای اگر بکند چه کند با غمِ پریشانیش نیست آبی که دستمالی خیس بگذارند روی پیشانیش خویش را می‌خورَد ، ندارد جان قوَتی نیست جز تقّلا حیف یک به یک می‌روند یاران و چاره‌ای نیست جز تماشا حیف بارها شد به دست بی جانش پرده‌ی خیمه را به بالا زد شاهدِ مقتل همه ، هربار به سرِ خویش دستِ خود را زد دید از خمیه روی یک نقطه لشکری را که بی هوا می‌ریخت دید در بین راه تا به حرم چقدر اکبر از عبا می‌ریخت بین بستر نشست در خیمه زد به سر با دو دست در خیمه تا صدای برادرش آمد کمرِ او شکست در خیمه باز هم پرده را کناری زد قاسمش بود و سنگ باران بود یک یتیم و هزارها می‌دید لحظه‌ی پایکوبیِ سواران بود ناله‌ی دختران به او فهماند دستهایی میان راه اُفتاد دید از خیمه خواهرش غَش کرد مادری بینِ خیمه‌گاه اُفتاد پرده را زد کنار و گفت: ای وای حرمله آمده گلو بزند او خجالت کشید وقتی دید پدرش رفته است رو بزند بی برادر شدن چه حسی داشت کمرش را دو مرتبه خَم کرد تشنه‌ای بود یک سپاهی که هرچه آورده بود دَرهَم کرد چند باری فقط برای وداع پدرش بوسه‌اش زد و برگشت دید در قتلگاه خولی را سمت گودال آمد و برگشت او گرفت از عصا که برخیزد تا پدر تکیه داد بر نیزه او زمین خورد تا حسین اُفتاد داد می‌زد بجای سرنیزه گرد و خاکی بلند شد فهمید آخرش شمر با سنان آمد غم ناموس دارد او یعنی عمه‌اش هم نفس زنان آمد عمه فریاد می‌زند که نزن چکمه بردار، احترامش کن چقدر طول میدهی نامرد زیر و رویش نکن تمامش کن : حسن لطفی *خواهر که رسید توی گودال، چشماش رو بست، گفت: دوباره یادِ روزِ دوشنبه افتادم، روزی که توی مدینه به مادرم جسارت کردن...چه جوری مگه کارِ حسین رو تموم کردن؟ زیارت ناحیه مقدسه اینجوری میگه:...* دارن زنده زنده ترا دفن میکنند برجسم نیمه جان تو رحمی نمی کنند *اومد خدمت امام صادق، آقاجان چرا اینقدر برا مصیبت جدتون گریه می کنید؟ شما خانواده ی شهادت هستید... آقا فرمودن: همه ی گریه ما برا اون ساعتی بود که حسین هنوز داشت با خواهرش حرف میزد" یَا أُختَاه! إِرجِعِی إِلَی الفُسطَاط" خواهرم برگرد به خیمه ها...نانجیب تا دید زینب داره میاد بدن رو برگردوند، سر رو از قفا جدا گرد... ناله بزن بگو: یا حسین... https://eitaa.com/yazahramadadi135
|⇦•اومدیم پای پیاده.... وتوسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج‌میثم‌مطیعی اومدیم پای پیاده آقا، از همون لحظه که خوندی مارو تا با گریه آب و جارو کنیم. جاده ی نجف به کربلا رو زنده مونده هنوز، شور هل من معین وعده ی عاشقاست، کربلا، اربعین سر ما فدای جوون رعنای تو می خونیم همقدم با حججی های تو: «کربلا کربلا ما داریم میاییم» کوله بار همه از غم پره، چه غمی؟ غمی که احیاگره اون غمی که راوی حماسه ست، خطبه های زینب مضظره جونمونو میدیم، واسه این قافله بپذیر یاحسین، خیلی ناقابله اومدیم به یاری ت نگو که دیر اومدیم از تو شرمنده ایم که سربه زیر اومدیم «کربلا کربلا ما داریم میاییم» قطره قطره تا به هم می رسیم، چه شکوهی داره دریای ما میل دنیا نداریم تا دنیاست، که حسینه همه دنیای ما رو سیاهیم ولی، حر میشیم باحسین تشنه ی بیعتیم، یا حسین یاحسین میگیم از کربلا با شهدا که گفتن حالا معنا شده حرف اونا که گفتن «کربلا کربلا ما داریم میاییم» هرکسی از طرف شهیدی، به نیابت اومده زیارت الهی نمونه هیچ زائری، به دلش آرزوی شهادت نه فقط دل که ما، سرمی دیم پای تو همقدم هم نفس، با شهیدای تو نصیری و قمی، ابوحامد، شوشتری صدرزاده، برونسی، جهان آرا، کشوری کاظمی و هادی، خرازی و وزوایی علیپور و سیاح، شاطری و بابایی فاتح و فهمیده، ابوترابی، چمران صیاد و شیرودی، اسکندری و دوران شهریاری رضایی احمدیّ روشن همه ی شهیدا همسفر ما شدن «کربلا کربلا ما داریم میاییم» به خدا بهشت ما حسینه، کِی بهشت، بهتره از کربلا راهی قدسیم و باور داریم، راه ما می گذره از کربلا دل ما با سلام، می زنه پل به تو فاتحیم یاحسین، با توسل به تو بعد عمری که از راهی شدن دم زدیم کربلا کربلا اومدیم اومدیم «کربلا کربلا ما داریم میاییم» يا حسينُ يا حسينُ إنِّي، لكَ مشتاقٌ ، فَوَفِّ ظَنِّي یا حسین، یا حسین، من مشتاق شما هستم. پس گمانم را محقق کن أنْ أَجِيءَ الأربعينَ هذا، حيث اَحْظَی بِرضاکَ عَنِّي تا در این اربعین بیایم و به رضایت شما نائل گردم  إنَّهُ الاربعینْ، مُلتقَی العاشِقِینْ اربعین اجتماع عاشقان است یا حبیبی حسین ، نورَ عینی حسین ای عزیز من حسین، نور چشم من حسین كربلا سَتبقَى على مدارِ العُصُور کربلا در همه روزگار باقی خواهد ماند أربعينُ الفِدا علامةٌ للظهورْ فداکاری ها در اربعین، علامت ظهور است کربلاء كربلاء، إليكِ قادمون کربلا کربلا ما داریم میاییم فارسی: میلاد عرفان پور عربی: احمد حسن الحجیری از بحرینhttps://eitaa.com/yazahramadadi135
و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمد کمیل•ೋ ميخواي حالِ مادرمون فاطمه رو بالاي بستر باباش بفهمي؟...* بس کُن عزیزِ تا سحر بیدار بس کُن کُشتی مرا از گریه ی بسیار بس کُن ای چند شب بیدار مانده، آب رفتی ای چند شب گریانِ من، اینبار بس کُن از اشك کنارِ بسترم خیس است زهرا آتش نزن بر این تنِ تَب دار بس کُن *ببين پيغمبر نگرانِ چيه...* رویت ندارد طاقتِ این اشکها را طاقت ندارد اینهمه آزار بس کُن *اينقدر گريه مي كرد بالا بستر بابا، ديديد دختر آخرين لحظات بابا، بالاي بسترِ باباش گريه ميكنه؟ از قديم هم گفتن: گريه كُنِ بابا دخترِ..."يه اشاره كنم، اربعيني ها، اونايي كه به نيابت از رقيه زيارت كرديد، كربلا نگذاشتن دخترش گريه كنه، داغِ گريه رو به دلش گذاشتن...* باید ببینی روزهایِ بعد از این را باید بمانی با غمی دشوار بس کُن باید بگویم روضه هایِ بعد خود را باید بسوزی بعد از این دیدار بس کُن ای کاش بعد از من کسی جایت بگوید با هیزم و با آتش و با دیوار بس کُن *پيغمبر فرمود: زهرا جان! غصه نخور، اولين كسي كه مياد پيش بابات، تو هستي، زود به من ملحق ميشي...* ای کاش میگفتند خانوم بچه دارد ای کاش میگفتند با مسمار بس کُن *نانجيب خودش نوشته: چنان لگدي به در زدم....يكي نبود بگه اين خانوم باردارِ، اين خونه داغ ديده است، بابا از دست داده...* در کوچه می اُفتی کَسی غیر از حسن نیست با گریه می گوید که در انظار بس کُن * ميگن: امام حسن فقط هفت سال داشت، اون موقعي كه زهرا گفت: بيا بريم بايد يه مردي همراهم باشه، علي كه نميشه، تو بيا، خيلي دلش خوش شد، مادرم رويِ من يه حسابِ ديگه اي باز كرده، من ديگه مرد شدم، اما يه داغي به دلِ امام حسن گذاشتن، تا آخر عمرش از يادش نرفت...* در کوچه می اُفتی و می گوید به قنفذ اُفتاد دستِ مادرم از کار بس کُن دستت مغیره بشکند حالا که اُفتاد از چادر او پایِ خود بردار بس کُن *حالا كه افتاده رويِ زمين، لااقل بريد عقب.... لحظه هاي آخر پيغمبر داره به علي سفارش ميكنه، ديد علي صورتش داره برافروخته ميشه، هي ميگه: " عَلَي رأسي، عَلَي عَيني" به روي چشم، چشم صبر ميكنم، يه وقت ديدن علي رو زانو بلند شد، يا رسول الله! بازم بايد صبر كنم؟ فرمود: آره، اگه فاطمه رو هم جلوت زدن، دستات رو بستن بازم صبر كن... من ميگم: يا رسول الله! خبرها رو جلو جلو دادي، گفتيد چه بلايي سرش ميآد، دستورِ صبر بهش دادي، اين گذشت، علي بود، مردِ مردايِ عالم، يه روزي هم اومد كربلا، دخترش بالاي قتلگاه، مي ديد، يه زن، كسي بهش خبر نداده بود، ديد "و الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه" زينب رو كرد به سمت مدينه"صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ..." بگذار یک جمله هم از گودال گویم خون گریه ات را کربلا بگذار بس کُن وقتِ هزار و نُهصدو پنجاه زخم است ای نیزه ی خونبار، این اصرار بس کُن این ناله هایِ دخترت پیشِ حرامی است با شمر می گوید نزن نشمار… بس کُن حسن لطفی کانال سبک وشعر مداحی ویژه مادحین خواهران برادران https://eitaa.com/yazahramadadi135
و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمد کمیل•ೋ ميخواي حالِ مادرمون فاطمه رو بالاي بستر باباش بفهمي؟...* بس کُن عزیزِ تا سحر بیدار بس کُن کُشتی مرا از گریه ی بسیار بس کُن ای چند شب بیدار مانده، آب رفتی ای چند شب گریانِ من، اینبار بس کُن از اشك کنارِ بسترم خیس است زهرا آتش نزن بر این تنِ تَب دار بس کُن *ببين پيغمبر نگرانِ چيه...* رویت ندارد طاقتِ این اشکها را طاقت ندارد اینهمه آزار بس کُن *اينقدر گريه مي كرد بالا بستر بابا، ديديد دختر آخرين لحظات بابا، بالاي بسترِ باباش گريه ميكنه؟ از قديم هم گفتن: گريه كُنِ بابا دخترِ..."يه اشاره كنم، اربعيني ها، اونايي كه به نيابت از رقيه زيارت كرديد، كربلا نگذاشتن دخترش گريه كنه، داغِ گريه رو به دلش گذاشتن...* باید ببینی روزهایِ بعد از این را باید بمانی با غمی دشوار بس کُن باید بگویم روضه هایِ بعد خود را باید بسوزی بعد از این دیدار بس کُن ای کاش بعد از من کسی جایت بگوید با هیزم و با آتش و با دیوار بس کُن *پيغمبر فرمود: زهرا جان! غصه نخور، اولين كسي كه مياد پيش بابات، تو هستي، زود به من ملحق ميشي...* ای کاش میگفتند خانوم بچه دارد ای کاش میگفتند با مسمار بس کُن *نانجيب خودش نوشته: چنان لگدي به در زدم....يكي نبود بگه اين خانوم باردارِ، اين خونه داغ ديده است، بابا از دست داده...* در کوچه می اُفتی کَسی غیر از حسن نیست با گریه می گوید که در انظار بس کُن * ميگن: امام حسن فقط هفت سال داشت، اون موقعي كه زهرا گفت: بيا بريم بايد يه مردي همراهم باشه، علي كه نميشه، تو بيا، خيلي دلش خوش شد، مادرم رويِ من يه حسابِ ديگه اي باز كرده، من ديگه مرد شدم، اما يه داغي به دلِ امام حسن گذاشتن، تا آخر عمرش از يادش نرفت...* در کوچه می اُفتی و می گوید به قنفذ اُفتاد دستِ مادرم از کار بس کُن دستت مغیره بشکند حالا که اُفتاد از چادر او پایِ خود بردار بس کُن *حالا كه افتاده رويِ زمين، لااقل بريد عقب.... لحظه هاي آخر پيغمبر داره به علي سفارش ميكنه، ديد علي صورتش داره برافروخته ميشه، هي ميگه: " عَلَي رأسي، عَلَي عَيني" به روي چشم، چشم صبر ميكنم، يه وقت ديدن علي رو زانو بلند شد، يا رسول الله! بازم بايد صبر كنم؟ فرمود: آره، اگه فاطمه رو هم جلوت زدن، دستات رو بستن بازم صبر كن... من ميگم: يا رسول الله! خبرها رو جلو جلو دادي، گفتيد چه بلايي سرش ميآد، دستورِ صبر بهش دادي، اين گذشت، علي بود، مردِ مردايِ عالم، يه روزي هم اومد كربلا، دخترش بالاي قتلگاه، مي ديد، يه زن، كسي بهش خبر نداده بود، ديد "و الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه" زينب رو كرد به سمت مدينه"صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ..." بگذار یک جمله هم از گودال گویم خون گریه ات را کربلا بگذار بس کُن وقتِ هزار و نُهصدو پنجاه زخم است ای نیزه ی خونبار، این اصرار بس کُن این ناله هایِ دخترت پیشِ حرامی است با شمر می گوید نزن نشمار… بس کُن حسن لطفی کانال سبک وشعر مداحی ویژه مادحین خواهران برادران https://eitaa.com/yazahramadadi135
🏴 🏴 🎤مداح :کربلایی سید رضا نریمانی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ *میگه: آقا امام حسن عسکری غلامش رو صدا زد: یه کم آب برام بیار، آقا! چشم، جوشانده ای رو آماده کرد، گذاشت خُنَک شد، درظرف آبی ریخت، داد دست امام حسن عسکری، آقا ظرف رو گرفت، روایت میگه: اینقدر رعشه بر بدنِ امام عسکری بود، از شدتِ لرزش و رعشه این ظرف توی دستِ آقا تکون میخورد، آقا ظرف رو آوُرد جلو لب و دندانش، میگه: اینقدر این ظرف به لب و دندان خورد، نتونست آب رو بخوره... غصه نخورید آی نوکرا! پسرش مهدی اومد ظرفِ آب رو برداشت، لحظه های آخر به آقا آب داد، امام زمان شاید چهار یا پنج ساله بوده ولی ظرفِ آب رو برداشت به لب های باباش امام حسن رسوند... یه دختر سه ساله ای رو هم من سراغ دارم، همچین که آب آزاد شد، دیدن دارن میدوه، یه نفر گرفتش، چی میخوای اینقدر میدوی؟ گفت: شنیدم آب آزاد شده، میشه یه ظرف آب به من بدید؟ ظرف آبی دادم دستِ این دختر، تشنه است، میخواد آب بخوره حتماً؟ ظرف آب رو که دستش دادم، گفت: آقا! یه سئوال دارم، چیه؟ میشه به من بگی راه گودال از کدوم طرفِ؟ این تا خرابه تو ذهنِ رقیه موند، که نتونست به باباش آب بده...* با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دو تا حسن هستیم نام ما را که از قدیم نوشت از گدایانِ این حریم نوشت تا خدا حال و روز ما را دید بعدِ نام حسن، کریم نوشت تا که پیشِ تو درد دل کردیم نام ما را خدا کلیم نوشت دلِ ما را اسیر کرد آنکه بال جبریل را گلیم نوشت رفته بودیم مشهد و آقا باز هم روزیِ عظیم نوشت سامرا واجبیم، امام رضا! نه کبوتر که یا کریم نوشت با حسینیم با حسن هستیم ما گدای دو تا حسن هستیم این طرف صحن صاحبِ کَرَم است آن طرف یک غریب بی حرم است این طرف هرچه هست زائر هست آن طرف بی چراغ بی عَلَم است این طرف احترام می‌بینی آن طرف ناسزا که دَم‌به‌َدم است سامرا شد خراب فهمیدم چقدر روضه‌ها شبیه هم است مادری اند هر دوتا آقا مو سپید است هرکه غرقِ غم است پیش هر دو به گریه می‌شنوی روضه‌ی پهلویی که محترم است کاش پلکت کمی تکان بخورد به زمین وَرنه آسمان بخورد پسرت آمده است تا جگرت زخم کمتر از این و آن بخورد ظرفِ آبی به دستهایش تا پدر آبی نفس زنان بخورد می‌خورد ظرف هِی به دندانت چه کند آب نیمه جان بخورد خوب شد کودکت ندیده لبت ضربه از چوبِ خیزران بخورد روی پیشانی‌ات فقط چین است آه اگر سنگِ بی امان بخورد عمه مانده است زیر هر ضربه که مبادا به دختران بخورد دختران تشنه‌اند و با خنده لقمه‌ی خویش را سنان بخورد حسن لطفی پاشو حال و روزِ ما رو ببین ببین بازم مادر خورده زمین برا خیمه ات یه عده درکمین ای لب تشنه توی گودال شمر وخولی به رقابت افتادن توی گودال سر فرصت به جسارت افتادن توی گودال رو تنِ تو برا غارت افتادن انگار اومد بر قلبِ من فرود خنجری که سر تو رو از پیکرت ربود اونی که سر از تنت برید فکری به حالِ دلِ زینبت نکرده بود رگاتو می بوسم تو رو خدا دست و پا نزن نذار که ببینه اینقده مادر و صدا نزن *ای حسین!...* کانال سبک وشعر مداحی ویژه مادحین خواهران برادران https://eitaa.com/yazahramadadi135
و توسل ویژه شهادت ابا المهدی آقا امام‌حسن عسکری علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج عباس حیدر زاده •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ *الهی خواهر نبینه..برادرایی که خواهر دارن می‌دونن من از شما سوال می‌کنم..کدوم خواهری طاقت داره ببینه قاتل رو سینه برادر نشسته؟ زینبم طاقت نداشت هی می‌نشست بلند میشد داد میزد نه اینکه گریه کنه داد میزد..هی صدا میزد.. وا محمدا.... مجبور شد روشو کرد طرف عمر سعد ملعون فرمود:" ایقتلُ ابا عبدالله و انت تنظر؟" دارن حسین منو سر میبرن تو نگاه میکنی؟ اونقدر عمه جان این جمله رو جانسوز و از ته جگرش گفت.. نوشتن دشمن خدا عمر سعد اشکش جاری شدروشو برگردوند...حسین..* *اگه با خدا کاری داری خدا رو به این لحظه‌ی زینب کبری قسمش بده..حضرت مضطر شده بود.. دید اون نانجیب روشو برگردوندبی بی روشو کرد جانب لشکر فرمود: یه نفر مسلمان بین شما نیست دارن حسینمو سر میبرن... وقتی از همه ناامید شد روشو کرد جانب قاتل ابی عبدالله یه درخواست ازش کرد.. گفت:..* ای نامرد کمتر بین خون تابش بده *یا میرن رو سینه اش یا محاسنشو تو دست می‌گرفت اون یکی نیزه تو سینش می‌زد..* گفت ای نامرد کمتر بین خون تابش بده یا مَبُر سر از تنش یا لااقل آبش بده *حالا هر کسی نفس داره بگه حسین...* *حسین وقتی ناله‌های زینبو دید دیگه طاقت نداشت اشاره کرد خواهر برگرد. تو طاقت نداری ببینی سر حسینتو می‌بُرَن تو طاقت نداری ببینی..* وقتی که زهر بر لب و بر حنجرش رسید گویا شراره بر همه‌ی پیکرش رسید فصل بهار زندگی اش را خزان گرفت این ارث زود رفتنش از مادرش رسید آخی شد روضه خوان او پسرداغدیده اش وقتی به روی لب نفس آخرش رسید خیلی غریب بود ولی آخرین نفس یک جرعه آب به گلوی اطهرش رسید اما غریب کرب و بلا زیر نیزه ها با چکمه یک نفر به روی پیکرش رسید هر بار بوسه زد به گلو تیغ شمر دون در قتلگاه جان به لب مادرش رسید :قربانی فر https://eitaa.com/yazahramadadi135 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅