☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_پنجاه_چهارم
زندگی روی دور تند افتاده بود و سریع روزها پشت سر هم میگذشت.
کیان با شروع سال تحصیلی جدید به دانشگاه برگشته بود و به درخواست من یکی از کتابهای این ترم من را هم تدریس میکرد.
روز اولی که باهم به دانشگاه رفتیم .
همه با تعجب به منی که چادر به سر میگذاشتم و همراه کیان بودم،نگاه میکردند
گاهی صدای پچ پچشان به گوشم میرسید که ناجوانمردانه مرا مورد قضاوت قرارمیدادند
_فقط بخاطر اینکه استاد باهاش ازدواج کنه چادر سرش گذاشته
_استاد چطور تونسته با دختری که دین و ایمون درستی داره ازدواج کنه
دلم به درد می آمد از حرفهایشان ولی کیان با قلب مهربانش فقط میگفت
_اونا رو ببخش عزیزم .اونا عشق منو نمیشناسند.بهشون توجهی نکن
بعد از حرفهای کیان سعی کردم که دیگر توجه ای نشان ندهم و به قولی یک گوش را در و دیگری را دروازه کنم.
جلو در اتاق کیان ایستاده بودیم که زیبا و مهسا سررسیدند.با لبخند به انها نگاه کردم و با ذوق آنها را به آغوش کشیدم
_چقدر دلم براتون تنگ شده بود.خوبید؟منو نمیبینید خوشید
مهسا روبه کیان کرد
_سلام استاد خوبید؟
کیانم محجوبانه لبخندی زد
_سلام.ممنونم شما خوب هستید.
_ممنونم.استادچند دقیقه این خانمتون رو به ما قرض میدید.قول شرف میدیم صحیح و سالم برش گردونیم
کیان با لبخند نگاهم کرد
_روژان جان با اجازه من میرم کلاسم شما امری نداری؟
لبخندی زدم
_نه عزیزم راحت باش .من بعد کلاسم میام اینجا
_باشه
روبه زیبا و مهسا کرد
_با اجازه اتون .خدانگهدار
_خدانگهدار استاد
کیان به داخل دفترش رفت .زیبا با خنده گفت
_عجب زن ذلیلی شده استاد
مهسا زد زیر خنده
اخم نمکینی کردم
_نخیر عزیزم .آقامون زیادی با محبته.اینا همه بخاطر عشقه
در حالی که باهم کلکل میکردیم به یاد قدیما به بوفه دانشگاه رفتیم.و ساعتی را مثل سابق خوش گذراندیم.
&ادامه دارد...
☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_پنجاه_پنجم
چند روزی بود که کیان عجیب و غریب رفتار میکرد .
بارها دیده بودم که تلفنی آهسته در حیاط با کسی حرف میزند .
و در جواب سوالم که با چه کسی این همه مدت حرف میزند ،با خنده میگفت
_عزیزم کاری بود به وقتش بهت میگم
میدانستم که اهل دروغ نیست ولی بازهم نگران بودم.
بالاخره وقتش رسید و کیان بایک جعبه شیرینی به خانه آمد
_سلام بر خانم خونه
با لبخند به پیشوازش رفتم
_سلام آقای خونه ،خداقوت
_ممنون عزیزم .خانومی چادر سرت کن بریم خونه ما
_چشم ،نمیخوای بگی این شیرینی به چه مناسبته ؟
_بریم اونجا میگم بهتون
لباس پوشیده ای به تن کردم و بعد از پوشیدن چادر رنگی ام با هم به ساختمان پدرش رفتیم
کیان یاالله گفت و وارد شد .
همه خانواده حضور داشتند.باهمه احوال پرسی کردیم .کیان شیرینی را به زهرا داد تا درون ظرفی بچیند و بیاورد
کنار کیان روی مبل نشستم.
پدرجان با لبخند روبه من کرد
_خوبی دخترم؟این کیان که اذیتت نمیکنه؟اگه اذیت میکنه بگو گوشاش رو بکشم
صدای خنده همه بلند شد با لبخند نگاهی به کیان کردم
_فعلا که اذیت نمیکنه ولی اگه اذیتم کردچشم به خودتون میگم
زهرا با ظرف شیرینی و سینی چای به ما ملحق شد و بعد از تعارف کردن شیرینی و چایی کنار کمیل نشست
کمیل رو به کیان کرد
_داداش خبریه ؟شیرینی که میگه خبریه
کمیل لبخندی زد .
_اره خبر خوبیه.
خاله با ذوق گفت
_خب مادر جان بگو چه خبری شده .نکنه قراره من مادربزرگ بشم ،اره کیان؟
از خجالت سربه زیر انداختم .
کیان که متوجه خجالت کشیدن من شده بود بدون اینکه این بحث را کش بدهد دستم را گرفت
_من تو سپاه قدس پذیرفته شدم
به یکباره سکوت و بهت همه جا را فرا گرفت .با شتاب سرم را بالا آوردم و با گیجی به کیان چشم دوختم
_چیی؟
پدرجان زیر لب لااله الاالله ای گفت .
کمیل که انگار از این خبر همانند کیان خوشحال شده بود با شادی گفت
_خوش به حالت داداش .فرمانده ات حاج قاسم شده دیگه
کیان هم با لبخند جوابش را داد
_اره .کلا به عشق حاج قاسم اونجو اسم نوشتم.
نگاهی به دیگران انداختم نگران بودند و من دلیلش را نمیفهمیدم .با تعجب پرسیدم
_یعنی از این به بعد پاسدار محسوب میشی؟
_اره
با لبخند گفتم
_خب اینکه خیلی خوبه
زهرا با نگرانی گفت
_پاسدار بودن خوبه ولی سپاه قدس فرق میکنه .
ادامه دارد...
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
پنج قسمت رمان💫🌍
بفرمایید تقدیم نگاه تون🌈🌟
10 صلوات📿
به نیت ظهور امام زمان عجل الله 🔆
بفرستین و بعد به این صوت گوش بدین 😊
شناخت امام زمان - قسمت دوازدهم.mp3
3.02M
🎵 #صوت_مهدوی
#پادکست
🔖 موضوع: #شناخت_امام_زمان
❇️ قسمت دوازدهم
👤 استاد #محمودی
♥️#سلسله_مباحث_مهدویت
⏮ ▶️⏸ ⏭
👑#عاشقان_امام_مهدی
🔺 عاشق همیشه به یاد معشوقه؛ باید عاشق امام زمان بشیم.
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
✨🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿✨
💫🍃✨🍃
@yazainab314
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
🎵 #صوت_مهدوی #پادکست 🔖 موضوع: #شناخت_امام_زمان ❇️ قسمت دوازدهم 👤 استاد #محمودی ♥️#سلسله_مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
10 صلوات📿 به نیت ظهور امام زمان عجل الله 🔆 بفرستین و بعد به این صوت گوش بدین 😊
|< رفقآ یادتون نره >| 😊🖤
التماس دعا
ما رو به دوستاتون هم معرفی کنید جانم ☺️
دخترآن تمدن سآز 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مادرِشهید !
مادرتمامِدنیا و آرزوهایش را
خلاصه میکند درنگاه
حاصل عمرش ؛
حالا تو خیالکن ۳۰سالبۍخبری
ازتمام آرزوهایت را !
+ ما هیچوقت نمۍفهمیم"دلتنگی"
یڪ "مادرِ"شهید" را...
#وفاتحضرتامالبنین
#روزتکریممادرانشهدا
∞| ♡ʝσiŋ🌱↷
✨🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿✨
💫🍃✨🍃
@yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#story
⸤ اگه میخوای دختر #حاجقاسم باشی
تو مسیر#حاجقاسم باشی یعنی
باید #مجاهد باشی! ⸣
#دخترحاجقاسم♥️🌱
| #بچههاےآسدعلے
---------------------------
✨🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿✨
💫🍃✨🍃
@yazainab314
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
#story ⸤ اگه میخوای دختر #حاجقاسم باشی تو مسیر#حاجقاسم باشی یعنی باید #مجاهد باشی! ⸣ #دخترحاجقاس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا