eitaa logo
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
1.2هزار دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
429 فایل
هُوَالرَّزّاق 🌸🍃گـروه فرهنگـی_اجتماعی تمـدن سـازان نسـل ظـهـور🍃🌸 سخنی وحرفی درخدمتیم👇 @yazahra4565 @nega_r83 📱پیجمون در اینستاگرام yazainab314 📢شرایط کپے ،تب و کارهای صورت گرفته شده @dokhtaran_Nassle_Zohor 🛍 کانال فروشگاه نسل ظهور @nassle_zohorr
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️هوالحبیب 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 زندگی روی دور تند افتاده بود و سریع روزها پشت سر هم میگذشت. کیان با شروع سال تحصیلی جدید به دانشگاه برگشته بود و به درخواست من یکی از کتابهای این ترم من را هم تدریس میکرد. روز اولی که باهم به دانشگاه رفتیم . همه با تعجب به منی که چادر به سر میگذاشتم و همراه کیان بودم،نگاه میکردند گاهی صدای پچ پچشان به گوشم میرسید که ناجوانمردانه مرا مورد قضاوت قرارمیدادند _فقط بخاطر اینکه استاد باهاش ازدواج کنه چادر سرش گذاشته _استاد چطور تونسته با دختری که دین و ایمون درستی داره ازدواج کنه دلم به درد می آمد از حرفهایشان ولی کیان با قلب مهربانش فقط میگفت _اونا رو ببخش عزیزم .اونا عشق منو نمیشناسند.بهشون توجهی نکن بعد از حرفهای کیان سعی کردم که دیگر توجه ای نشان ندهم و به قولی یک گوش را در و دیگری را دروازه کنم. جلو در اتاق کیان ایستاده بودیم که زیبا و مهسا سررسیدند.با لبخند به انها نگاه کردم و با ذوق آنها را به آغوش کشیدم _چقدر دلم براتون تنگ شده بود.خوبید؟منو نمیبینید خوشید مهسا روبه کیان کرد _سلام استاد خوبید؟ کیانم محجوبانه لبخندی زد _سلام.ممنونم شما خوب هستید. _ممنونم.استادچند دقیقه این خانمتون رو به ما قرض میدید.قول شرف میدیم صحیح و سالم برش گردونیم کیان با لبخند نگاهم کرد _روژان جان با اجازه من میرم کلاسم شما امری نداری؟ لبخندی زدم _نه عزیزم راحت باش .من بعد کلاسم میام اینجا _باشه روبه زیبا و مهسا کرد _با اجازه اتون .خدانگهدار _خدانگهدار استاد کیان به داخل دفترش رفت .زیبا با خنده گفت _عجب زن ذلیلی شده استاد مهسا زد زیر خنده اخم نمکینی کردم _نخیر عزیزم .آقامون زیادی با محبته.اینا همه بخاطر عشقه در حالی که باهم کلکل میکردیم به یاد قدیما به بوفه دانشگاه رفتیم.و ساعتی را مثل سابق خوش گذراندیم. &ادامه دارد...
☀️هوالحبیب 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 چند روزی بود که کیان عجیب و غریب رفتار میکرد . بارها دیده بودم که تلفنی آهسته در حیاط با کسی حرف میزند . و در جواب سوالم که با چه کسی این همه مدت حرف میزند ،با خنده میگفت _عزیزم کاری بود به وقتش بهت میگم میدانستم که اهل دروغ نیست ولی بازهم نگران بودم. بالاخره وقتش رسید و کیان بایک جعبه شیرینی به خانه آمد _سلام بر خانم خونه با لبخند به پیشوازش رفتم _سلام آقای خونه ،خداقوت _ممنون عزیزم .خانومی چادر سرت کن بریم خونه ما _چشم ،نمیخوای بگی این شیرینی به چه مناسبته ؟ _بریم اونجا میگم بهتون لباس پوشیده ای به تن کردم و بعد از پوشیدن چادر رنگی ام با هم به ساختمان پدرش رفتیم کیان یاالله گفت و وارد شد . همه خانواده حضور داشتند.باهمه احوال پرسی کردیم .کیان شیرینی را به زهرا داد تا درون ظرفی بچیند و بیاورد کنار کیان روی مبل نشستم. پدرجان با لبخند روبه من کرد _خوبی دخترم؟این کیان که اذیتت نمیکنه؟اگه اذیت میکنه بگو گوشاش رو بکشم صدای خنده همه بلند شد با لبخند نگاهی به کیان کردم _فعلا که اذیت نمیکنه ولی اگه اذیتم کردچشم به خودتون میگم زهرا با ظرف شیرینی و سینی چای به ما ملحق شد و بعد از تعارف کردن شیرینی و چایی کنار کمیل نشست کمیل رو به کیان کرد _داداش خبریه ؟شیرینی که میگه خبریه کمیل لبخندی زد . _اره خبر خوبیه. خاله با ذوق گفت _خب مادر جان بگو چه خبری شده .نکنه قراره من مادربزرگ بشم ،اره کیان؟ از خجالت سربه زیر انداختم . کیان که متوجه خجالت کشیدن من شده بود بدون اینکه این بحث را کش بدهد دستم را گرفت _من تو سپاه قدس پذیرفته شدم به یکباره سکوت و بهت همه جا را فرا گرفت .با شتاب سرم را بالا آوردم و با گیجی به کیان چشم دوختم _چیی؟ پدرجان زیر لب لااله الاالله ای گفت . کمیل که انگار از این خبر همانند کیان خوشحال شده بود با شادی گفت _خوش به حالت داداش .فرمانده ات حاج قاسم شده دیگه کیان هم با لبخند جوابش را داد _اره .کلا به عشق حاج قاسم اونجو اسم نوشتم. نگاهی به دیگران انداختم نگران بودند و من دلیلش را نمیفهمیدم .با تعجب پرسیدم _یعنی از این به بعد پاسدار محسوب میشی؟ _اره با لبخند گفتم _خب اینکه خیلی خوبه زهرا با نگرانی گفت _پاسدار بودن خوبه ولی سپاه قدس فرق میکنه . ادامه دارد...
تـمَـدُّن سـازانِـ نـسـلِ ظُهـور
پنج قسمت رمان💫🌍 بفرمایید تقدیم نگاه تون🌈🌟
10 صلوات📿 به نیت ظهور امام زمان عجل الله 🔆 بفرستین و بعد به این صوت گوش بدین 😊
شناخت امام زمان - قسمت دوازدهم.mp3
3.02M
🎵 🔖 موضوع: ❇️ قسمت دوازدهم 👤 استاد ♥️ ⏮ ▶️⏸ ⏭ 👑 🔺 عاشق همیشه به یاد معشوقه؛ باید عاشق امام زمان بشیم. ∞| ♡ʝσiŋ🌱↷ ✨🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿✨ 💫🍃✨🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
! مادرتمامِ‌دنیا و آرزوهایش را خلاصه میکند در‌نگاه حاصل‌ عمرش ؛ حالا‌ تو خیال‌کن ۳۰سال‌بۍخبری ازتمام‌ آرزوهایت‌ را ! + ما هیچ‌وقت نمۍفهمیم"دلتنگی" یڪ "مادرِ"شهید" را... ∞| ♡ʝσiŋ🌱↷ ✨🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿✨ 💫🍃✨🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⸤ اگه میخوای دختر باشی تو مسیر باشی یعنی باید باشی! ⸣ ♥️🌱 | --------------------------- ✨🌿به {دختران تمدن ساز} بپیوندید🌿✨ 💫🍃✨🍃  @yazainab314
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا