eitaa logo
پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚
72 دنبال‌کننده
27 عکس
0 ویدیو
0 فایل
"همه فرهنگ‌ها با کتاب آغاز می‌شوند" ☕️پاتوق مجازی 📚برای آشنایی و فروش کتاب 👌و مطالعه برش های کوتاه و مفید 📝 تیکه هایی از منبر هیات 🌀پیشنهاد کتاب و موضوع ،انتقاد و پیشنهاد @yazeinab_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
💠ولو نیم ساعت که شده برای کتاب خواندن وقت بگذارید افرادی که کار روزانه دارند مثلا کارمند اداری، کارگر، کاسب و یا کشاورز هستند وقتی به خانه می‌آیند، بخشی از زمان ولو نیم ساعت برای خواندن بگذارند. چقدر کتاب‌ها را در همین نیم ساعت می‌شود خواند! بنده دوره‌های بیست جلدی و بیست و چند جلدی کتاب را در همین فاصله‌های ده دقیقه، بیست دقیقه و یک ربع ساعت خوانده‌ام. پشت این کتاب‌ها هم یادداشت می‌کنم که معلوم باشد. شاید صدها جلد کتاب را همین‌طور در همین فاصله‌های کوتاه ده دقیقه‌ای خوانده‌ام. بسیاری از افراد را هم می‌شناسم که اینگونه‌اند. ٧٢/٢/٢١ 🎙️ ------- پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚 |👇👇👇| ------- 🌀http://eitaa.com/joinchat/561381395C84bf881eb9
📚 #معرفی_کتاب 📖 #اینترنت_با_مغز_ما_چه_می_کند؟ در این کتاب با تکیه بر دامنهٔ وسیعی از مطالعات تاریخی و علمی تلاش میکند تا تاثیرات شناختی اینترنت را بر ذهن انسان بکاود و پیامدهای فکری و فرهنگی آن را برایمان روشن‌تر کند. 🖋#نیکلاس_کار ------- پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚 |👇👇👇| ------- 🌀http://eitaa.com/joinchat/561381395C84bf881eb9
صدایی از سلول اومد. فهمیدم دارن می‌برنش برای اعدام. وقتی می‌رفتن طیب زد به میله‌ی سلول من و گفت: "محمد‌آقا، اگه یه روز رو دیدی، سلام من رو بهش برسون و بگو خیلی‌ها شما رو دیدن و خریدن؛ ما شما رو ندیده خریدیم. 📖 🖋️ ------- پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚 |👇👇👇| ------- 🌀http://eitaa.com/joinchat/561381395C84bf881eb9
📚 #معرفی_کتاب 📖 #نورالدین_پسر_ایران کتاب خاطرات سید نورالدین عافی؛ پسری شانزده ساله از اهالی روستای خنجان در حوالی تبریز در آذربایجان شرقی که مانند دیگر رزمنده‌های نوجوان ایران با تلاش و زحمت فراوان رضایت والدین و مسئولین را برای اعزام به مناطق عملیاتی جلب کرد و از دی ماه ١٣۵٩ یعنی تنها سه ماه پس از آغاز جنگ تحمیلی به جبهه‌های نبرد با متجاوزان رفت. او حضور در گردان‌های خط‌‌شکن لشکر ٣١ عاشورا را به عنوان نیروی آزاد، غواص و فرمانده دسته و در جبهه‌های مختلف تجربه کرده و بارها مجروح شده است. نورالدین نزدیک به هشتاد ماه از دوران جنگ تحمیلی را علیرغم جراحات سنگین و شهادت برادر کوچک‌ترش سید صادق در برابر چشمانش در جبهه ماند و در عملیات‌های متعددی حضور داشت و جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس است. 🖋#معصومه_سپهری ------- پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚 |👇👇👇| ------- 🌀http://eitaa.com/joinchat/561381395C84bf881eb9
پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚
📚 #معرفی_کتاب 📖 #نورالدین_پسر_ایران کتاب خاطرات سید نورالدین عافی؛ پسری شانزده ساله از اهالی روست
داد زدم: نزن. و گلوله را بغل کردم تا از مسیر آتش عقبه بردارم، اما فندرسکی که دستش را روی گوشش گذاشته بود، با فشار زانویش توپ را شلیک کرد... شلیک توپ همان و به هوا رفتن من همان! سرعت و فشار آتش عقبه مرا مثل توپ سبکی به هوا پرتاب کرد... هیچ چیز از آن ثانیه‌های عجیب به یاد ندارم... فقط یادم هست محکم به زمین افتادم در حالی که گردنم لای پاهایم گیر کرده بود! بوی عجیبی دماغم را پُر کرده بود. مخلوطی از بوی گوشت سوخته، باروت، خون و خاک... به‌تدریج صدای فریاد فندرسکی و دیگران هم به گوشم رسید. گریه می‌کردند، داد می‌زدند... من تلاش می‌کردم سرم را از بین پاهایم خارج کنم، ولی نمی‌شد... احساس می‌کردم مثل یک توپ گرد شده‌ام و اصلاً تحمل آن وضع را نداشتم. ناله می‌کردم: گردنم را بکشید بیرون... اما این کار دقایقی طول کشید. وقتی سرم از آن حالت فشار خارج شد، دیدم همه گوشت‌های تنم دارند می‌ریزند. هیچ لباسی بر تنم نمانده بود. حتی نارنجک‌ها و خشاب‌هایی که به کمرم داشتم، ناپدید و شاید پودر شده بودند. بچه‌ها به سر و صورتشان می‌زدند و گریه می‌کردند. من از لحظاتی قبل شهادتین می‌گفتم، اما هیچ ناله‌ای از من بلند نبود. از بچگی همین طور بودم. 📖 🖋️ ------- پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚 |👇👇👇| ------- 🌀http://eitaa.com/joinchat/561381395C84bf881eb9
آن‌جا معنی پاتک برایم جا افتاد. عراق با تانک‌های تی۵٢ و خمپاره و توپ، شهر را زیر آتش گرفت. از ویرانه‌ای هم نمی‌گذشت؛ خرابه‌اش را هم می‌خواست. داشت خاکش را توبره می‌کرد. آن‌جا دیدم که چطور یک گلوله تانک، یک آدم را تکه‌تکه می‌کند. جنگ تن و تانک را دیدم و اوستای آر پی جی شدم. 📖 🖋️ ------- پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚 |👇👇👇| ------- 🌀http://eitaa.com/joinchat/561381395C84bf881eb9
نه ساله شده بودم. مادرم نماز خواندن را یادم داد. ماه رمضان آن سال روزه گرفتم، روزهای اول برایم خیلی سخت بود، اما روزه گرفتن را دوست داشتم. با چه ذوق و شوقی سحرها بیدار می‌شدم، سحری می‌خوردم و روزه می‌گرفتم بعد از ماه رمضان، پدرم دستم را گرفت و مرا برد به مغازه پسر عمویش که بقالی داشت. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: آمده‌ام برای دخترم جایزه بخرم. آخر، قدم امسال نه ساله شده و تمام روزه هایش را گرفته. 📖 🖋️ ------- پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚 |👇👇👇| ------- 🌀http://eitaa.com/joinchat/561381395C84bf881eb9
یا امیرالمؤمنین نهد دُرّ حسینی در میان کاسه های چشم گر از خاک نجف از نو بریزد قالب ما را ------- پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚 |👇👇👇| ------- 🌀http://eitaa.com/joinchat/561381395C84bf881eb9
📚 #معرفی_کتاب 📖#مردی_در_تبعید_ابدی صفحات: ٢٨٠ داستان زندگی ملاصدرای شیرازی است. در این کتاب با اوضاع سیاسی و اجتماعی دوران صفویه و با علمای دیگری چون شیخ بهائی و میرداماد و میر فندرسکی هم آشنا خواهید شد. نثر این کتاب از کتاب" قلندر و قلعه"کمی پیچیده تر و محکمتر است و شامل برخی مباحث حِکمی هم می شود. 🖋️#نادر_ابراهیمی #رمان ------- پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚 |👇👇👇| ------- 🌀http://eitaa.com/joinchat/561381395C84bf881eb9
پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚
📚 #معرفی_کتاب 📖#مردی_در_تبعید_ابدی صفحات: ٢٨٠ داستان زندگی ملاصدرای شیرازی است. در این کتاب با اوض
بانو، ویرانه‌ایست این جهان. عمر، کفاف نمی‌دهد که آباد کنیم، غیرت رخصت نمی‌دهد که رهاکنیم. اینگونه ویرانه رها کردن ، نشانه دنائت است و جاهلانه مرمت کردن نشانه‌ی رذالت... 📖 🖋️ ------- پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚 |👇👇👇| ------- 🌀http://eitaa.com/joinchat/561381395C84bf881eb9
پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚
📚 #معرفی_کتاب 📖#مردی_در_تبعید_ابدی صفحات: ٢٨٠ داستان زندگی ملاصدرای شیرازی است. در این کتاب با اوض
و مشقت را بخاطر خدا تحمل کنید، اما تسلیم مشقت نشوید. تحمل اندوه به معنای اندوہ پرستی نیست. تحمل درد غیراز قبول درد است. مشت آزمایشی است از سوی حق، و راهی‌ست میانبر به جانب آرامش وشادمانی. 📖 🖋️ ------- پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚 |👇👇👇| ------- 🌀http://eitaa.com/joinchat/561381395C84bf881eb9
📚#معرفی_کتاب 📖#ادواردو صفحات: ٢٨٠ رمان ادواردو، زندگی متفاوت یکی از ثروتمندترین مردان جهان، به نام ادواردو آنیلی است داستان این رمان در قلب اروپا رخ می دهد، در کاخ سناتور آنیلی، صاحب کارخانه فیات. داستان از آخر زندگی ادواردو شروع می شود و سه خط داستانی به هم بافته، در هم می تنند و هر چین و شکن این بافته، فصلی از رمان است و داستان را پیش می برد. 🖋️#بهزاد_دانشگر #رمان ------- پاتوق‌ مجازی ‌کتابـ📚 |👇👇👇| ------- 🌀http://eitaa.com/joinchat/561381395C84bf881eb9