.
9⃣ «قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ»
ريشهى بعضى از اشكالات عقيدتى، مقايسه ميان قدرت انسان با خداوند است.
📚(تفسير نور، ج7، ص563)
@Yekaye
829) قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ
〽️ترجمه
بگو همان کسی به آن زندگی میبخشد که اول بار آن را پدید آورد و او به هر آفریدهای [یا: به هر گونه آفرینشی] داناست.
سوره یس (36) آیه 79
1397/7/3
15 محرم 1440
@Yekaye
🔹«أَنْشَأ»
▪️از ماده «نشأ» به معنای پدید آوردن و تربیت کردن است
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص807)
که با نوعی رفعت بخشیدن همراه است
📚(معجم المقاييس اللغة، ج5، ص429)
و بدین سان «إنشاء» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً؛ واقعه/35؛ أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ؛ واقعه/72) را به معنای «ایجاد کردن» دانستهاند
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص807)
آن هم ایجاد کردن حالی پس از حال دیگر (ایجاد مستمر)
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص127)
چنانکه درباره پدید آمدن تدریجی ابرها فرموده است: «وَ يُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ» (رعد/12)
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص807)
▪️و «مُنشَأ» (وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ؛ الرحمن/24) هم اسم مفعول از «انشاء» است به معنای «پدید آمده».
▫️برخی بر این باورند که ویژگی مهم «انشاء» [در مقابل «ایجاد»] آن است پدید آوردنی است که به صورت ابتدایی
📚(لسان العرب، ج1، ص170؛ المیزان، ج17، ص112)
و بدون هرگونه سابقه قبلی باشد
📚(الفروق في اللغة، ص127).
▪️در زبان فارسی برخی از مشتقات این ماده مانند «نشو و نما» (= رشد کردن و بالا آمدن)، «نشأت گرفتن» (سرچشمه گرفتن در پیدایش)، انشاء (نگارش مطلبی جدید و بدون سابقه) رایج است.
▪️«نَشَّأ» (أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ؛ زخرف/18) نیز به معنای تربیت کردن [تدریجا رشد دادن] میباشد.
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص807)
▪️«نَشْأَة» (كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ، عنکبوت/20؛ وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى، نجم/47؛ وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى، واقعه/62) را اسم مصدر (چیزی که پدید آمده و آفریده شده) دانستهاند
📚 (المصباح المنير، ج2، ص606؛ قاموس قرآن، ج7، ص63)
و البته برخی با توجه به اینکه وزن «فَعلَة» دلالت بر وحدت (یکبار) میکند این تعبیر در قرآن را ناظر به حدوث اولی عالم و حدوث بعدی آن در آخرت دانستهاند.
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص131)
▪️«ناشِئَةَ اللَّيْلِ» را به معنای قیام و راست ایستادن برای نماز شب دانستهاند
📚(معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۴۲۹؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۷)
البته درباره این تعبیر دیدگاههای دیگری هم مطرح شده است؛ مانند اینکه مقصود از آن ساعات شب است از این جهت که پشت سر هم پدید میآیند؛ یا مقصود کل شب است از این جهت که بعد از روز پدید میآید (ابنعباس)؛ یا اینکه به زبان حبشی به معنای «قیام به عبادت شبانه» است (ابنمسعود و سعید بن جبیر) ویا بیدار شدن بعد از خوابیدن است (عایشه) یا زمان بعد از نماز عشاست (حسن و قتاده، و روایتی از امامان باقر ع و صادق ع هم در همین مضمون آمده است.)
📚(مجمع البيان، ج۱۰، ص۵۷۰)
📿ماده «نشئ» و مشتقات آن جمعا 28 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@Yekaye
🔹«خَلْق»
▪️کلمه «خَلق» مصدری است (= آفرینش) که در بسیاری از موارد در معنای مفعولی به کار میرود (= مخلوق، آفریده شده) و در این آیه هر دو معنا (آفرینش، آفریدگان) میتواند اراده شده باشد.
▫️اهل لغت معتقدند اصل این ماده دلالت بر «تقدیر» (تعیین اندازه) داشته است ، چنانکه «خُلق» (به معنای خوی و خصلت و اخلاقیات شخصی) را هم از این جهت «خلق» نامیدهاند که بیانگر ویژگیهایی است که در صاحب آن معین و مقدر شده است
📚(معجم المقاييس اللغة، ج2، ص214)
و برخی گفتهاند کلمه «خلق» به نحو خاص به معنای «ایجاد کردن بر اساس یک کیفیت [و محاسبه] خاص» میباشد
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج3، ص115)
که هم در مورد ایجاد بیسابقه، و هم ایجاد چیزی از چیز دیگر به کار میرود
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص296).
▪️در تفاوت «خَلق» و «خُلق» گفتهاند که اینها در اصل در یک معنا هستند اما «خَلق» غالبا در مورد شکل و صورت و هیأتی که با بَصَر (چشم)دیده میشود به کار میرود اما «خُلق»بیشتر درباره قوا و سجیههایی که با بصیرت درک میشوند
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص297)
▪️واضح است که «خالق» (أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ، واقعه/59؛ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ، زمر/62 و رعد/16) اسم فاعل این ماده و به معنای «آفریننده» است و صیغه مبالغه آن «خلّاق» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ؛ حجر/86) میباشد.
▪️این ماده وقتی درباره «سخن» به کار برده میشود غالبا به معنای «سخن دروغ» میباشد (عنکبوت/17) که اشاره به همان معنای «ساختگی» بودن دارد (: وَ تَخْلُقُونَ إِفْكاً؛ عنکبوت/17) چون کلام دروغ، مطلبی است که شخص بدون مراجعه به واقعیت در خود ایجاد کرده است
📚(معجم المقاييس اللغة، ج2، ص214)
و البته در این معنا گاه در باب افتعال (اختلاق) ارائه میشود «إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ؛ ص/7)
▪️همچنین از آنجا که وزن «فُعُل» دلالت بر «ما یُفعَل» دارد؛ پس «خُلُق» (وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ؛ قلم/4) به معنای «آنچه آفریده شده» میباشد و مقصود آن طبیعت و سجیه و ملکات نفسانیای است که شخص بر آن سرشته شده و غالبا در مورد سجایای باطنی به کار میرود
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۳، ص۱۱۷؛ معجم مقاييس اللغة، ج2، ص214)
و گاه [به دلالت التزامی] به معنای شیوه و روال و عادت مستقر در شخص [یا اشخاص] میباشد: «إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ» (شعراء/۱۳۷) و جمعِ آن «اخلاق» است
📚(مجمعالبحرین، ج۵، ص۱۵۶)
▪️درباره «خَلَّقَ» که کلمه «مُخَلَّقَة» از آن درست شده (فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ؛ حج/5) گفتهاند که باب تفعیل برای مبالغه و تاکید و نست دادن فعل به مفعول (یعنی ناظر به جهت وقوع فعل و منظوری که از فعل مد نظر بوده) میباشد و مقصود از مضغه مخلّلقه، مضغهای است که حقیقت خلقت در مورد آن پیاده شده و خصوصیات و مقدراتش حاصل گردیده؛ اما مضغه غیرمخلّقه مضغهای است که خصوصیات و ویژگیهایش به حد کامل نرسیده است
📚(التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج3، ص130)
و شاید بدین جهت است که از قدیم مفسران آن را به «دارای خلقت تمام و خلقت ناتمام» ویا «شکل و صورتدار (مصور) و بیصورت» تفسیر کردهاند
🔖(جلسه310، تدبر2 http://yekaye.ir/al-hajj-22-5/ )
▫️ البته از ابنالاعرابی نقل شده که گفته «مُخَلَّقَة» به معنای چیزی است که خلقتش آغاز شده؛ اما غیر مُخَلَّقَة» چیزی است که بدان صورت نبخشیدهاند.
📚(تاج العروس، ج13، ص125)
▪️«خَلاق» (فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ، توبه/69) به معنای «حظ و بهره»، و بویژه «حظ و بهره وافر از خوبی» میباشد چنانکه تعبیر «لا خلاق له» برای کسی که از خیر و خوبی بهرهای نبرده باشد، به کار میرود (إِنَّ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَة، آلعمران/77؛ وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ، بقره/102 و 200)
📚(تاج العروس، ج13، ص123)
و برخی هم در چرایی این معنا گفتهاند که «خلاق» آن بهره و نصیبی است که انسان با خُلق و خوی خود به دست میآورد
📚 (مفردات ألفاظ القرآن، ص297)
📿ماده «خلق» و مشتقات آن 261 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@Yekaye
☀️1) امام حسین ع روایت کرده است که یهودیای از علمای شام که بر تورات و انجیل و زبور و صحف انبیای دیگر مسلط بود به مجلسی آمد که در آن مجلس، حضرت علی بن ابیطالب ع و ابنعباس و ابنمسعود و ابوسعید جُهَنی حضور داشتند و گفت:
امت محمد! شما معتقدید که هر درجه و فضیلتی که هر پیامبری قبلا داشته، پیامبر شما هم از آن بهرهمند است.
آیا اگر از شما سوال کنم جواب مرا میدهید؟
همگی عقب کشیدند و علی بن ابیطالب ع فرمود: بله، خداوند هیچ درجه و فضیلتی به هیچ پیامبری نداد مگر اینکه همه آنها را در حضرت محمد ص جمع کرد و به ایشان علاوه بر آن هم درجات و فضایلی بخشید.
یهودی گفت: پس تو جوابم را میدهی؟
فرمود: بله، و امروز از فضایل رسول خدا ص مطالبی برایت خواهم گفت که خداوند آن را مایه چشمروشنی مومنان قرار میدهد و شک را از شککنندگان در فضایل آن حضرت میزداید؛ او هرگاه خودش فضیلتی از خود را نقل میکرد در ادامهاش میفرمود «و این فخری نیست» و من برایت فضائلش را نقل کنم بدون اینکه توهینی به سایر انبیاء شود یا بخواهم از فضایل آنها بکاهم، بلکه از باب شکرگزاری به درگاه خداوند است بر اینکه شبیه آنچه بدانها داد را بر حضرت محمد ص عطا فرموده و اضافه هم داده است.
یهودی گفت: پس از تو سوال میکنم و برایش جواب آماده کن:
[موارد متعددی را پرسید تا رسید به اینکه:]
یهودی گفت: این حضرت ابراهیم است که با برهانی که بر اثر نوبتش داشت، آن کافر [= نمرود] را مبهوت کرد
[اشاره است به آیهای که میفرماید «آیا ندیدی آن کسی را که با ابراهیم درباره پروردگارش به بحث پرداخت، هنگامی که ابراهیم گفت خدای من کسی است که زنده میکند و میمیراند؛ او گفت من هم میکُشم، و (با رها کردن شخص محکوم به مرگ) زنده میکنم. ابراهیم فرمود: خدای من کسی است که طلوع خورشید را از مشرق قرار داده، تو آن را از مغرب درآور! پس آن که کافر بود مبهوت شد.» بقره/258]
حضرت علی ع فرمود: بله چنین کرد، و حضرت محمد ص هم آن شخص نزدش آمد که منکر برانگیخته شدن پس از مرگ بود، یعنی أُبَیّ بن خَلَف جُمَحی، و همراهش استخوان پوسیدهای بود که آن را خرد کرد و گفت: محمد! «کیست که استخوانها را زندگی میبخشد در حالی که پوسیدهاند» پس حضرت محکم با آیهای محکم سخن گفت و با برهانش وی را مبهوت کرد و فرمود: « بگو همان کسی به آن زندگی میبخشد که اول بار آن را ایجاد کرد و او به هر آفریدهای [یا: به هر گونه آفرینشی] داناست» و او هم مات و مبهوت برگشت.
📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج1، ص 211 و 214
@Yekaye
👇متن حدیث👇
متن حدیث فوق
رُوِيَ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع قَالَ:
إِنَّ يَهُودِيّاً مِنْ يَهُودِ الشَّامِ وَ أَحْبَارِهِمْ كَانَ قَدْ قَرَأَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ صُحُفَ الْأَنْبِيَاءِ ع وَ عَرَفَ دَلَائِلَهُمْ جَاءَ إِلَى مَجْلِسٍ فِيهِ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ فِيهِمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ ابْنُ مَسْعُودٍ وَ أَبُو سَعِيدٍ الْجُهَنِيُ فَقَالَ: يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ مَا تَرَكْتُمْ لِنَبِيٍّ دَرَجَةً وَ لَا لِمُرْسَلٍ فَضِيلَةً إِلَّا أَنْحَلْتُمُوهَا نَبِيَّكُمْ فَهَلْ تُجِيبُونِّي عَمَّا أَسْأَلُكُمْ عَنْهُ؟
فَكَاعَ الْقَوْمُ عَنْهُ؛ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع: نَعَمْ مَا أَعْطَى اللَّهُ نَبِيّاً دَرَجَةً وَ لَا مُرْسَلًا فَضِيلَةً إِلَّا وَ قَدْ جَمَعَهَا لِمُحَمَّدٍ ص وَ زَادَ مُحَمَّداً عَلَى الْأَنْبِيَاءِ أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً!
فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ فَهَلْ أَنْتَ مُجِيبِي؟
قَالَ لَهُ نَعَمْ، سَأَذْكُرُ لَكَ الْيَوْمَ مِنْ فَضَائِلِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَا يُقِرُّ اللَّهُ بِهِ عَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَكُونُ فِيهِ إِزَالَةٌ لِشَكِّ الشَّاكِّينَ فِي فَضَائِلِهِ ص. إِنَّهُ كَانَ إِذَا ذَكَرَ لِنَفْسِهِ فَضِيلَةً قَالَ وَ لَا فَخْرَ وَ أَنَا أَذْكُرُ لَكَ فَضَائِلَهُ غَيْرَ مُزْرٍ بِالْأَنْبِيَاءِ وَ لَا مُنْتَقِصٍ لَهُمْ وَ لَكِنْ شُكْراً لِلَّهِ عَلَى مَا أَعْطَى مُحَمَّداً ص مِثْلَ مَا أَعْطَاهُمْ وَ مَا زَادَهُ اللَّهُ وَ مَا فَضَّلَهُ عَلَيْهِمْ.
قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فَأَعِدَّ لَهُ جَوَاباً.
قَالَ لَهُ عَلِيٌّ ع هَاتِ!
قَالَ الْيَهُودِي...
قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: فَإِنَّ هَذَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ بَهَتَ الَّذِي كَفَرَ بِبُرْهَانِ نُبُوَّتِهِ؟!
قَالَ عَلِيٌّ ع: لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ ص أَتَاهُ مُكَذِّبٌ بِالْبَعْثِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ هُوَ أُبَيُّ بْنُ خَلَفٍ الْجُمَحِيُّ مَعَهُ عَظْمٌ نَخِرٌ فَفَرَكَهُ ثُمَّ قَالَ يَا مُحَمَّدُ «مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ» فَأَنْطَقَ مُحَمَّداً بِمُحْكَمِ آيَاتِهِ وَ بَهَتَهُ بِبُرْهَانِ نُبُوَّتِهِ؛ فَقَالَ «يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ» فَانْصَرَفَ مَبْهُوتا.
📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج1، ص 211 و 214
@Yekaye
☀️ 2) زندیق (=کافر)ی نزد امام صادق ع آمد و سوالاتی کرد. از جمله سوالاتش این بود:
گفت: آیا روح بعد از خروجش از قالب خود [= بدن] متلاشی میشود یا باقی میماند؟
فرمود: تا زمان نفخ صور باقی میماند. آنگاه همه چیز باطل و فانی میشود و نه حسی میماند و نه محسوسی، سپس همه اشیاء برمیگردند همان گونه که تدبیرکنندهشان آنها را در ابتدا آورد...
گفت: چگونه برانگیختن در کار خواهد بود در حالی که بدن پوسیده و اعضایش پراکنده شدهاند، یک عضو را در یک سرزمین درندگان خوردهاند و عضو دیگر را حشرات ریزریز کرده اند و عضوی به خاک تبدیل شده و با گلها آمیخته و در دیوار خانهها از آن استفاده شده؟
فرمود: همان کسی که آن را در ابتدا که نه چیزی بود و نه صورتی داشت، بدون هیچ الگوی از پیش آمادهای، ایجاد کرد، قادر است که آن را همان طور که آغاز کرد دوباره برگرداند.
گفت: برایم بیشتر توضیح بده.
فرمود: روح در جایگاه خود اقامت دارد. روح نیکوکار در روشنایی و فراخناکی است، و روح بدکار در تنگنا و ظلمت؛ و بدن همان خاکی میشود که از آن آفریده شده بود و هرآنچه از آن که درندگان و حشرات خورده و در شکم آنها جای گرفته و یا در خاک پراکنده شده، نزد کسی محفوظ است که چیزی حتی به اندازه مثقال ذرهای در ظلمات زمین از او پنهان نمیماند و عدد همه اشیاء و وزن آنها را میداند؛ و همانا خاک روحانیین (انسانهای متعالی) همانند طلا در میان خاک است؛ پس هنگام برانگیختن، بارشِ حشر و نشر بر زمین باریدن میگیرد و زمین فزونی مییابد، سپس همچون مَشک زده شده، تکان میخورد، پس خاک بشر جدا میشود همان گونه که طلا با شستشو از خاک، و رویه شیر از شیر جدا میشود؛ آنگاه خاک هر قالبی (=هر بدنی) در قالب خود جمع میشود، پس به اذن خداوند به جایی که روح است منتقل میگردد و به اذن صورتگر، صورتها همانند هیات اول خود درمیآیند و روح در آن وارد میشود، به نحوی که وقتی قرار گرفت هیچکس در خودش چیز ناآشنایی نمییابد.
📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج2، ص350
وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ مَسَائِلَ كَثِيرَةٍ أَنَّهُ قَال..
قَالَ أَ فَتَتَلَاشَى الرُّوحُ بَعْدَ خُرُوجِهِ عَنْ قَالَبِهِ أَمْ هُوَ بَاقٍ؟
قَالَ: بَلْ هُوَ بَاقٍ إِلَى وَقْتٍ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْطُلُ الْأَشْيَاءُ وَ تَفْنَى فَلَا حِسَّ وَ لَا مَحْسُوسَ ثُمَّ أُعِيدَتِ الْأَشْيَاءُ كَمَا بَدَأَهَا مُدَبِّرُهَا...
قَالَ: وَ أَنَّى لَهُ بِالْبَعْثِ وَ الْبَدَنُ قَدْ بَلِيَ وَ الْأَعْضَاءُ قَدْ تَفَرَّقَتْ فَعُضْوٌ بِبَلْدَةٍ يَأْكُلُهَا سِبَاعُهَا وَ عُضْوٌ بِأُخْرَى تُمَزِّقُهُ هَوَامُّهَا وَ عُضْوٌ صَارَ تُرَاباً بُنِيَ بِهِ مَعَ الطِّينِ حَائِطٌ؟!
قَالَ ع إِنَّ الَّذِي أَنْشَأَهُ مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ وَ صَوَّرَهُ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ كَانَ سَبَقَ إِلَيْهِ قَادِرٌ أَنْ يُعِيدَهُ كَمَا بَدَأَهُ.
قَالَ أَوْضِحْ لِي ذَلِكَ!
قَالَ إِنَّ الرُّوحَ مُقِيمَةٌ فِي مَكَانِهَا رُوحُ الْمُحْسِنِ فِي ضِيَاءٍ وَ فُسْحَةٍ وَ رُوحُ الْمُسِيءِ فِي ضِيقٍ وَ ظُلْمَةٍ وَ الْبَدَنُ يَصِيرُ تُرَاباً كَمَا مِنْهُ خُلِقَ وَ مَا تَقْذِفُ بِهِ السِّبَاعُ وَ الْهَوَامُّ مِنْ أَجْوَافِهَا مِمَّا أَكَلَتْهُ وَ مَزَّقَتْهُ كُلُّ ذَلِكَ فِي التُّرَابِ مَحْفُوظٌ عِنْدَ مَنْ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ عَدَدَ الْأَشْيَاءِ وَ وَزْنَهَا وَ إِنَّ تُرَابَ الرُّوحَانِيِّينَ بِمَنْزِلَةِ الذَّهَبِ فِي التُّرَابِ فَإِذَا كَانَ حِينُ الْبَعْثِ مُطِرَتِ الْأَرْضُ مَطَرَ النُّشُورِ فَتَرْبُو الْأَرْضُ ثُمَّ تمخضوا [تُمْخَضُ] مَخْضَ السِّقَاءِ فَيَصِيرُ تُرَابُ الْبَشَرِ كَمَصِيرِ الذَّهَبِ مِنَ التُّرَابِ إِذَا غُسِلَ بِالْمَاءِ- وَ الزُّبْدِ مِنَ اللَّبَنِ إِذَا مُخِضَ فَيَجْتَمِعُ تُرَابُ كُلِّ قَالَبٍ إِلَى قَالَبِهِ فَيَنْتَقِلُ بِإِذْنِ اللَّهِ الْقَادِرِ إِلَى حَيْثُ الرُّوحِ فَتَعُودُ الصُّوَرُ بِإِذْنِ الْمُصَوِّرِ كَهَيْئَتِهَا وَ تَلِجُ الرُّوحُ فِيهَا فَإِذَا قَدِ اسْتَوَى لَا يُنْكِرُ مِنْ نَفْسِهِ شَيْئا.
@Yekaye
یک آیه در روز
829) قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ 〽️ترجمه بگو
.
1⃣ «يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليمٌ»
در آیه قبل، اشکالی مطرح شد که مگر میشود انسانی را که مُرد و استخوانهایش پوسید، دوباره زنده کرد؟
در این آیه، در ظاهر دو استدلال، و در حقیقت، حداقل چهار استدلال در پاسخ وی آمده است:
🍃الف. استدلال مبتنی بر قدرت خداوند: کسی که اول بار او را آفرید، زندهاش میکند. ساختار صوریِ این استدلال اصطلاحاً «قیاس اولویت» نامیده میشود
[= اگر الف ویژگی ب را دارد، آنگاه ج (که از الف برتر است) حتماً ویژگی ب است]؛ و در حقیقت، این جمله، مشتمل بر دو برهان است:
🌸الف-1. کسی که یکبار بدون سابقه قبلی آفریده، حتما بار دوم هم میتواند بیافریند.
🌸الف-2. کسی که قبلاً چیزی را بیسابقه قبلی، ایجاد کرده (هم وجود داده و هم حیات)، فقط «حیات بخشیدنِ» آن چیز که برایش سادهتر است.
🍃ب. استدلال مبتنی بر علیم بودن خداوند (📚المیزان، ج12، ص117)؛که متناسب با اینکه «کُلِّ خَلقٍ» را به معنای «هر [نوع] آفرینشی» یا «همه آفریدگان» این استدلال را میتوان در قالب دو استدلال متفاوت ارائه نمود:
🌸خداوند علم کامل به تمام مخلوقات خود دارد. پس اجزای یک موجود زنده که با مردن پراکنده میشوند، از دید خدا خارج نمیشود، که بعدا جمعآوری آنها برایش دشوار باشد. (🔖حدیث2 https://eitaa.com/yekaye/2851)
🌸ب-2. خ. خداوند علم کامل به هر نوع آفرینشی دارد. پس همان گونه که یکبار انسان را از نطفه آفرید میتواند بار دیگر او را از اجزای پوسیدهی بدنش بیافریند. (🔖باز هم حدیث2 https://eitaa.com/yekaye/2851)
@Yekaye