929) 📖 وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنيئاً مَريئاً 📖
💢ترجمه
و به زنان مهریههایشان را هدیه بدهید. پس اگر چیزی از آن را با طیب خاطر کامل برای شما واگذاشتند، پس آن را بخورید گوارا و نوش جان!
سوره نساء (4) آیه 4
1398/2/31
15 رمضان 1440
🌷میلاد کریم اهل بیت ع، امام حسن مجتبی علیهالسلام مبارک باد🌷
@yekaye
🔹صَدُقاتِهِنَّ
▪️از ماده «صدق» ، کلمه «صِدق» به معنای راستگویی واژهای کاملا آشناست؛ و
▫️برخی شروع تحلیل خود از این ماده را همینجا قرار دادهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص478).
▫️اما دیگران مساله را مقداری عقبتر بردهاند: برخی بر این باورند اصل ماده «صدق» دلالت دارد بر قوتی در چیزی از حیث سخن یا غیر آن؛ و «صِدق» در مقابل «کذب» را بدین جهت چنین نامیدهاند که دارای قوتی فی نفسه است برخلاف کذب که هیچ قوتی ندارد و باطل محض است؛ و بر همین اساس است که برای شیء صُلب و محکم، تعبیر «شىءٌ صَدْق» به کار میبرند؛ مانند «رُمْح صَدْقٌ: نیزه محکم» و مهریه را هم بدین جهت «صِداق، صُدْقة و صَدُقة» گویند که حق مسلّمی است که باید ادا شود. (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص339)
▫️برخی هم بر این باورند که اصل این ماده به معنای تمامیت و صحت و برحق بودن است، که این معنا به اختلاف مصادیق استعمالش متفاوت میشود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص215)
▪️کاربرد اصلی دو کلمه «صِدق» و «کذب» در خصوص سخن است، اما تدریجا درباره هر عملی به کار رفته، مثلا: وقتی کسی در جنگ آنچنان که شایسته است مبارزه کند می گویند «صَدَقَ في القتال» یا خداوند درباره کسانی که با عملی که انجام دادند به عهد خود وفا کردهاند فرمود «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»(أحزاب/23) و راست بودن خود را در عمل نشان دادند، فرمود «لِيَسْئَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ» (أحزاب/8) یا در جایی که حقیقت رویای پیامبر را عملا برایش محقق فرمود، آمده «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِ»(لفتح/27) و بر همین اساس است که در جایی که شخص، با عمل خود ادعاهای صادقانه خود را اثبات کرد، فرمود «وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ»(زمر/33) و نهایتا هر فضیلتی ظاهری و باطنی را با «صدق» تعبیر میکنند: «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ« (قمر/55) «أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ»(يونس/2) «أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ»(إسراء/80) «وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ» (شعراء/84) (مفردات ألفاظ القرآن، ص479)
▪️فعل «صَدَقَ»
▫️هم به صورت لازم به کار میرود « قُلْ صَدَقَ اللَّهُ» (آل عمران/95) «صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» (احزاب/22)؛ «قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبينَ» (نمل/27)
▫️هم به صورت یک مفعولی «نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا» (مائده/113) و
▫️هم به صورت دو مفعولی: «وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ» (آل عمران/152)
که برخی احتمال دادهاند که اقتضای اولیه این ماده آن است که متعدی به دو مفعول شود، زیرا یک مفعول آن همان «سخن»ی است که گفته میشود و مفعول دیگر، طرف خطاب این سخن است؛ [که به خاطر قرینههای موجود در کلام، بسیاری از اوقات، یکی یا هردو مورد حذف میشود] (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص217)
▪️این ماده وقتی به باب تفعیل میرود (صَدَّقْتُ فلانا)، به معنای نسبت صدق دادن به کسی (تایید راستگویی او) است: «فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى» (قیامت/31) ، «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى» (لیل/6)؛
▫️و وقتی در باب افعال به کار رود (أَصْدَقْتُ فلانا)، به معنای «صادق و راستگو» یافتن کسی است؛ و برخی گفتهاند این دو معنا برای هر دو باب به کار میرود و البته «تصدیق» در مورد تایید هر چیزی که در آن تحقیق و بررسیای انجام شده، نیز به کار میرود «بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلينَ» (صافات/37) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۸۰).
▪️البته اسم فاعل از همین باب تفعیل، یعنی «مُصَدِّق»
▫️هم در مورد «کسی [یا سخن و نوشتهای] که سخن و مطالب شخص دیگری را تصدیق میکند» به کار میرود: «وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ» (بقره/89) ، «وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم» (بقره/108) ، «يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقينَ» (صافات/52) «مُصَدِّقُ الَّذي بَيْنَ يَدَيْه» (انعام/۹۲)
▫️ و هم برای کسی که صدقه میدهد: «إِنَّ الْمُصَّدِّقينَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَريمٌ» (حدید/18)؛
▫️و گفتهاند استعمال آن برای کسی که مرد راستی و درستی باشد (رجل صِدق) و
▫️ نیز برای متصدی صدقهها [= زکات]، بویژه کسی که زکات گوسفند را جمع میکند، نیز رایج است. (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص340)
@yekaye
👇ادامه توضیح ماده «صدق»👇
👇قسمت دوم توضیحات ماده «صدق»👇
▪️در قرآن کریم فعل «صدّق» هم بدون حرف اضافه (صَدَّقَ الْمُرْسَلين، صافات/۳۷؛ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا، صافات، ۱۰۵) به کار رفته، هم با حرف اضافه «بـ» («صَدَّقَ بِالْحُسْنی»، لیل/۶؛ «صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها» تحریم/۱۲؛ مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّه، آلعمران/۳۹) و هم با حرف اضافه «لـ» (مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ، بقره/۸۹) و هم با حرف اضافه «علی» (صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّه، سبأ/۲۰)؛ که البته این آخری به معنای محقق کرده و عملی کردن آنچه در نظر داشته است.
▪️«صِدِّيق» که صیغه مبالغه است را
▫️برخی گفتهاند برای کسی به کار میرود که همواره ملازم صدق است. (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص339) و
▫️برخی گفتهاند کسی است که صدق از او زیاد دیده میشود، بلکه کسی که مطلقا کذب از او سر نمیزند؛ بلکه کسی که انتظار کذب هم از او نمیرود؛ و بلکه کسی که هم سخن و اعتقاد و عملش همگی با هم هماهنگ و صادقانه است: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» (مريم/41)، «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» (مريم/56)، «وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ» (مائدة/75)
و از کاربردهای قرآنی این واژه معلوم میشود که رتبه بسیار بالایی و بعد از نبوت است: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداء»ِ(نساء/69) (مفردات ألفاظ القرآن، ص479)
«صَدَاقة» که اسم فاعل آن «صَدیق» است به معنای «صِدقِ» در مودت (دوستی واقعی و روراست) است (برخلاف زبان فارسی، که کلمه «صداقت» را بیشتر ناظر به خود راستگویی به کار میبرند تا دوستی) و مختص انسان است: «فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ؛ وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ« (شعراء/100- 101) (مفردات ألفاظ القرآن، ص480)
▫️و گفتهاند «صدیق» آن دوستی است که صدقش ثابت شده و این صفت در او به تمامیت حاصل گردیده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص219).
▪️بدین ترتیب، کلمه «صداقت» در زبان عربی به مفاهیمی مانند محبت و خُلّت نزدیکتر است تا «راستگویی» و در تفاوتش با دو واژه مذکور گفتهاند
▫️«صداقت» قوت در مودت و دوستی است و از «شیء صدق» [= چیز صُلب و محکم] گرفته شده؛ و مصمم شدن دل است بر دوستی، و از این رو، در مورد نسبت خدا با مومنان، تعبیر حبیب و خلیلِ مومنان به کار برده میشود؛ اما «صدیق مومنان» خیر؛ (الفروق في اللغة، ص115)
▫️و در مورد «خُلَّت» هم اختصاص یافتن کسی برای خود، از باب تکریم وی است؛ از این رو، میگویند قلانی خلیل خداست؛ اما گفته نمیشود که خدا خلیلِ فلانی است. (الفروق في اللغة، ص278)
▪️ضمنا «صَدِيق» هم برای یک نفر، دو نفر و جماعت و هم برای مذکر و مونث به همین صورت به کار میرود، هرچند برای جمع تعبیر «أصدقاء» و «أصادق» هم به کار رفته است. (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص340) مثلا در این آیه فرمود: صدیقکم: و نفرمود «أصدقائکم»: «أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَديقِكُمْ» و قرینه اینکه اینجا دوستان (جمع) مد نظر است این است که که آباء و امهات و ... همگی را جمع آورد. (در آیه 101 شعراء هم «صدیق حمیم، عطف به «شافعین» شده و کاملا محتمل است آنجا نیز جمع مد نظر باشد.)
@yekaye
👇ادامه توضیح ماده «صدق»👇
👇قسمت سوم توضیحات ماده «صدق»👇
▪️«صَدَقَةُ» آن مالی است که انسان در کارهای خیر و برای خدا خرج میکند،
و «صدقه» در اصل در مورد پرداختهای مستحبی «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراء» (بقره/271) ، «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ» (بقره/276)، و «زکات» برای پرداختهای واجب به کار میرود؛
و در جایی که که حکایتگر صدق صاحبش در کارهایش باشد، حتی در مورد انفاق واجب [زکات اصطلاحی امروزی] هم به کار میرود: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً» (توبة/103) «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ وَ الْعامِلينَ عَلَيْها ....» (توبه/60) (مفردات ألفاظ القرآن، ص480)
البته اینکه «زکات» لزوما برای انفاق واجب شرعی خاص گفته میشود؛ اگرچه امروزه چنین متداول شده، اما در زبان قرآن لزوما چنین نیست و به نظر میرسد هم برای مطلقِ انفاقهای در راه خدا زکات گفته میشود، مانند تعبیر پرکاربرد «أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» (بقره/43، 83، 110، 277؛ و ...) و هم در خصوص انفاقهای مستحب: «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً ... وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُريدُونَ وَجْهَ اللَّهِ ...» (روم/39) یا آیه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (مائده/55) که درباره انفاق مستحبی امیرالمومنین ع در حین رکوعش نازل شده، و واضح است که مقام، مقام زکات واجب اصطلاحی نبوده است. در تفاوت «بِرّ» و «صدقه» گفتهاند صدقه برای پر کردن فقر و نیاز فقیر است، اما «برّ» برای جلب دوستی ذوی الحقوق است؛ و از این روست که مثلا تعبیر «بر الوالدین» معروف شده و نیز گفتهاند که «بر» میتواند به معنای نفعرسانی کاملا آشکار و بزرگ باشد. (الفروق في اللغة، ص164)
▪️برای «صدقه دادن» یا گرفتن غالبا از ماده «صدق» در باب تفعل استفاده میشود [البته تعبیر «تقدیم صدقه» هم برای صدقه دادن رایج است: «إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً» (مجادله/12)]. برخی بر این باورند که هم برای فعل صدقه دهنده به کار رفته و هم بر فعل صدقه گیرنده، اما کاربرد آن در خصوص صدقه گیرنده را غلط مشهور دانستهاند (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص339-340) چنانکه در قرآن هم فقط برای صدقه دهنده به کار رفته است: «تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقينَ» (یوسف/88) ، «الْمُتَصَدِّقينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ» (احزاب/35) «إِنَّ الْمُصَّدِّقينَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً ...» (حدید/18) «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَني إِلى أَجَلٍ قَريبٍ فَأَصَّدَّقَ ...» (منافقون/10) [با توجه به اینکه آیه ناظر به بحث انفاق بوده، و «أصَّدَّقَ» هم در اصل «أتصَدَّقَ» بوده، و اسم فاعل آن هم به همین صورت در آِه 18 حدید گذشت، معنای اولی «فَأَصَّدَّقَ» همان «صدقه بدهم» است، هرچند برخی اینکه به معنای «تصدیق کنم» باشد را هم منتفی ندانستهاند (مفردات، ص481)] و البته برای هرگونه گذشتن از حق خود هم این تعبیر به کار رفته است: «وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ» (مائدة/45) ، «وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ، وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ» (بقرة/280) «وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ يَصَّدَّقُوا» (نساء/92)
▪️«صداق» به «مهریه» زن گفته میشود و درباره وجه تسمیه آن گفتهاند که «چون نشانه راستین بودن علاقه مرد است ، همان گونه که وجه تسمیه «صَدَقه» این بود که حکایتگر صدق صاحبش در کارهایش میباشد» (نظام حقوق زن در اسلام (مطهری)، ص236)، البته مفردِ این کلمه در این معنا، پنج گونه تلفظ شده است، که جمعِ آنها با هم فرق میکند:
▫️«صَدُقَة» (گویش اهل حجاز) که به صورت جمع سالم: «صَدُقَاتٍ» جمع بسته میشود؛
▫️«صِدَاق» و «صَدَاق» که به صورت «صُدُق» جمع بسته میشود
▫️«صُدْقَةٌ» (گویش بنی تمیم) که این هم به صورت جمع سالم: «صُدُقَات» جمع بسته میشود؛ شبیه «غُرْفَة» و «غُرُفَات»
▫️«صَدْقَةٌ» که به صورت «صُدَق» جمع بسته میشود شبیه «قَرْيَة» و «قُرًى». (المصباح المنير، ج2، ص336) و همه اینها در قرائات غیرمشهور آمده است.
▪️گفتیم که صداق همان مهریه است، در تفاوت «مَهر» و «صداق» گفتهاند «صداق» در اصل برای آن چیزی بوده است که مرد کاملا با میل و رغبت به زن پرداخت میکند؛ اما «مهر» هم شامل آن میشده و هم شامل چیزی که مرد را به پرداخت آن ملزم می کردهاند؛ ولی تدریجا به جای هم به کار رفتهاند. (الفروق في اللغة، ص163)
📿ماده «صدق» و مشتقات آن 155 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹نِحْلَةً
▪️ماده «نحل» در سه معنای
▫️ «باریکی و نازکی و شکنندگی» (مانند اینکه میگویند بر اثر غم و غصه جسمش ناحل شد)،
▫️«عطاء و بخشش» و
▫️«ادعاء» (انتحل = ادعای دروغین داشتن)
به کار رفته است که از این سه معنا تنها معنای دوم در قرآن کریم به کار رفته است.
در معنای دوم «نحل» به معنای دادن چیزی بدون دریافت عوض و مابهازاست؛ چنانکه وقتی میگویند: نَحَلْتُ المرأةَ مَهْرَها نِحلةً» یعنی آن زن مهریهاش را بدون دریافت مابهازایی بخشید.
(معجم المقاييس اللغة، ج5، ص402)
▪️در واقع «نحلة» (که هم با فتح نون و هم با کسر نون خوانده میشود) به معنای بخشش داوطلبانه و بیچشمداشت است؛ و آن را اخص از «هبة» (= هدیه) دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص795)
هر چند علی بن عیسی نقل شده که «نحلة» چون میتواند شامل بخشش واجب و غیرواجب شود، اما «هبه» فقط بخششهای غیرواجب است (به نقل از الفروق في اللغة، ص163) که در این صورت، «نحله» اعم از «هبه« است.
و برخی گفتهاند تفاوت «هبه» و «نحله» در این است که در «هبه» عطف توجه به تملیک مال به غیر است، اما در «نحله» توجه به بدون چشمداشت بودن این تملیک است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص58)
▫️همچنین تفاوت بین «نحله» و «عطیه» را هم در این دانستهاند که در «نحلة» همین عدم چشمداشت مو نظر است؛ اما در عطیه و اعطاء اینکه ما به ازاء یا غرض از این دادن چیست، مد نظر نمیباشد. (الفروق في اللغة، ص162؛ التحقيق، ج12، ص58) لذا میتواند با چشمداشت و باشد با بدون چشمداشت.
▪️«نَحْل» به معنای «زنبور عسل» هم به کار رفته «وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ» (نحل/68) و برخی اصل این واژه را همین زنبور عسل دانستهاند که چون با عسلی که تولید میکند و مایه شفاست، بی هیچ چشمداشتی به دیگران نفع میرساند، این ماده به معنای چنین بخششی به کار رفته (مفردات ألفاظ القرآن، ص795) و برخی گفتهاند چون این ماده به معنای «بخشش بدون عوض و بدون مطالبه» است و در اختیار نهادن عسل توسط زنبور عسل مصداق چنین کاری است، به او هم «نحل» گفتهاند. (التحقيق، ج12، ص58)
▪️برخی گفتهاند به «مهریه» هم به این جهت که در ازای پرداخت آن به زن، هیچ مالی از او دریافت نمیشود، «نحلة» گویند (مفردات ألفاظ القرآن، ص795)؛
البته اگر شاهدشان بر این مدعا همین آیه «وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً» (نساء/4) باشد باید گفت این آیه دلالت ندارد که مهریه را «نحله» بگویند، بلکه صرفاً میفرماید مهریه زنان را به صورت «نحله» یعنی بدون انتظار هیچ ما به ازایی و با طیب خاطر پرداخت کنید.
📿ماده «نحل» در قرآن کریم همین دو بار به کار رفته است.
🔹منصوب بودن «نِحْلَةً» در این آیه را به عنوان
▪️مفعول مطلق برای فعل محذوف (که فعل آتوا بر ان دلالت دارد) دانستهاند (مجمع البيان، ج3، ص10؛ البحر المحيط، ج3، ص511) و البته تحلیلهای نحوی دیگری هم از آن شده است؛ از جمله:
▫️حال باشد برای فاعل آتوا؛
▫️حال باشد برای مفعول اول (نساء) یا مفعول دوم (صدقاتهن) که آنگاه مصدر در معنای اسم مفعول (منحولات) به کار رفته؛
▫️یا متعلق باشد به فعل محذوفی مانند «شرع» یعنی «شرعه نحلة: خداوند مهریه را به صورت نحله تشریع کرد، که در این صورت منصوب بودنش میتواند از باب مفعول له باشد یا حال برای صدقات.
(البحر المحيط، ج3، ص511)
@yekaye
🔹طبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْساً
▪️«طبن» جمع مونث مخاطب ماضی از فعل «طاب یطیب» است و درباره ماده «طیب» در ذیل آیه دوم همین سوره اشاره شد که به معنای هر امری است که خوشایند نفس باشد؛
▪️و «من» در منه هم برای بیان جنس است نه «مِنِ تبعیضه»، زیرا همگان میدانند که زن میتواند کل مهریه خود را ببخشد، در حالی که اگر من تبعیضیه بود، بخشش او فقط بخشی از مهریهاش جاری میشد؛
📚(مجمع البيان، ج3، ص10)
▪️با اینکه به لحاظ معنایی واضح است که ضمیر «ه» در «منه» به «صدقات» برمیگردد، درباره اینکه چرا ضمیر مذکر آمده، گفتهاند کارکرد این ضمیر همانند کارکرد اسم اشاره «ذلک» است شبیه اینکه در آیه « قُلْ أَ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ» (آل عمران/15) برای اشاره به «شهوات» تعبیر «ذلکم» آمده است؛ یا اینکه به معنای «صدُقات» که همان «مهریه» است برمیگردد؛ یک احتمال ضعیفتر هم این است که برای این باشد که به واحد آن، یعنی «صداق» برگردد، که شامل مقداری از مهریه هم بشود؛ زیرا اگر ضمیر مونث «ها» میآمد ظاهر آن بخشیدن کل مهریه میشد.
📚(الكشاف، ج1، ص470-471)
▪️و «نفساً» در اینجا تمییز است؛ شبیه «ضُقتُ بهذا الأمر ذرعاً» و «قَرَرتُ به عيناً» است که به ترتیب به معنای «سینهام بدین خاطر تنگ آمد» و «چشمم بدان سبب روشن شد»؛ و چون نفس تمییز و مفسر «طبنَ» است مفرد آمده و معنای جنس دارد هرچند که در این گونه موارد، استعمال آن به صورت جمع هم مجاز است شبیه «الاخسرین أعمالاً»
📚(مجمع البيان، ج3، ص10)
@yekaye
🔹هنيئاً
▪️ماده «هنء» در اصل به معنای «بدون مشتقت به خیری دست یافتن» است (معجم المقاييس اللغة، ج6، ص68) و
▫️ «هَنِيء» هر چیزی است که بیمشقت به دست آید و وخامتی در پی نداشته باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص846)
▫️یعنی ملایمتی همراه با لذت بردن (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج11، ص293).
▪️برخی کاربرد اصلی آن در مورد خوردنیها و نوشیدنیها دانستهاند (مفردات ألفاظ القرآن، ص846) و کاربردهای قرآنیاش غیر از این آیه صریحا در مورد خوردن و نوشیدن است: «كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ» (حاقه/24) «كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (طور/19 و مرسلات/43) و در همین آیه که در مورد مهریه آمده «فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنيئاً مَريئاً» (نساء/4) هم با قرینه «فکلوه» مصرف کردن بیدغدغه آن به خوردن خوراکیای گوارا تشبیه شده است.
▪️برخی در این کلمه نوعی معنای شفا یافتن از مرض را دخیل دانستهاند که وقتی گفته میشود کلوا هنیئاً به معنای اینکه بخورید که انشاء الله این غذا دوای شما و مایه علاج و شفای شما قرار گیرد. (مجمع البيان، ج3، ص9)
📿ماده «هنئ» همین 4 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
🔹در تفاوت «هنیء» و «مریء» گفتهاند که در کاربرد «هنیء» به خلوص و عدم هرگونه کدورت و فساد و نقص در طعام توجه دارند، اما در «مریء» به عاقبت دلپسند آن و لذت و هضم کاملی که بر آن مترتب میشود (الفروق في اللغة، ص293 ؛ مجمع البیان، ج3، ص12 )
🔹«هَنِيئاً مَرِيئاً» را عموما به عنوان حال دانستهاند (مجمع البيان، ج3، ص10).
البته زمخشری احتمال اینکه صفت برای مفعول مطلق محذوف (کلوه أکلاً هنیئاً) باشد هم مطرح کرده (الکشاف، ج1، ص471 )
اما این احتمال مورد نقدهای شدید نحوی قرار گرفته است؛ و البته اینکه «مریئاً» حال باشد یا وصف برای «هنیئاً»، را مجاز دانستهاند (البحر المحيط، ج3، ص514)
@yekaye