ادامه تدبر 3
💠برای تامل بیشتر:
📝نکته #روششناسی درباره معنای #مجرد
به نظر میرسد کلمه #مجرد که یکی از کلمات رایج در فلسفه است معنای کاملا دقیق و محصلی ندارد!
همه میدانیم قویترین تقسیم، تقسیم ثنایی عقلی است؛ که دو قسم آن قسیم همدیگر و جامع مقسماند؛ و این تقسیم در دقیقترین حالتش آنجایی است که دو قسم مورد نظر «چیزی» و «نقیض چیزی» باشد؛ مثلا اگر بگوییم هر چیزی یا انسان است یا لاانسان؛ تقسیم دقیق عقلی به کار بردهایم. اما این تقسیم این گونه چیزی بر دایره معرفتی ما نمیافزاید؛ و اگر هر دو قسم دو مفهوم ایجابی باشد بر معرفت میافزاید. مثلا به جای اینکه گفته شود در عالم خارج، هر چیزی یا موجود است یا لاموجود؛ گفته شود در عالم خارج، هر چیزی یا موجود است یا معدوم. یا به جای اینکه گفته شود در عالم اعداد طبیعی، هر عددی یا قابل انقسام بر دو است یا قابل انقسان بر دو نیست، گفته شود در عالم اعداد طبیعی، هر عددی یا زوج است یا فرد.
اکنون میافزاییم که جذابیت چنین تقسیمهایی بقدری است که ذهن ما مایل است هرجا یک قسم جدیدی در قبال قسم قبلی کشف کرد سریع آن را در یک قالب ثنایی ایجابی ارائه دهد که این زمینهساز بسیاری از مغالطات شده است.
📋مثلا یکبار وقتی در برابر مفهوم جزیی حسی به مفهوم کلی رسیدند نام آن را «معقول» گذاشتند و هر ادراک کلی را دارای مابهازای جزیی حسی دانستند. قرنها گشذت تا پی بردید این مفاهیم کلی که «لامحسوس» بودند منحصر در آن دسته که سابقه محسوس دارند نیستند و تعبیر «معقول ثانی» را وارد ادبیات فلسفه کردند؛ یعنی مفهوم «معقول اولی» یک مفهوم واقعا ایجابی شد اما «معقول ثانی» هر آن مدرَک کلیای بود که «لامحسوس» بود و «لامعقولِ دارای ما به ازاء». قرنها گذشت تا متوجه شدند که این مجموعهای که نامش را «معقول ثانی» گذاشتهاند کاملا یکدست نیست؛بلکه فقط در آن دو وصف سلبی مذکور مشترکاند؛ و اینجا بین معقول ثانی منطقی و فلسفی تفکیک کردند؛ [و گمان حقیر این است که «معقول ثانی منطقی» واقعا یک مفهوم ایجابی است؛ اما «معقول ثانی فلسفی» هم هنوز یک مجموعه امور ناهمگن است که ویژگی مشترکشان این است که نه محسوساند؛ نه معقول اولی و نه معقول ثانی منطقی.]
به همین منوال، به نظر میرسد کلمه «مجرد» هم بیش از اینکه دلالت بر یک معنای معین داشته باشد، ایجابیشدهی یک مفهوم سلبی «غیرمادی» است؛ اما آیا عرصه غیر ماده یک عرصه یکدست است یا واقعیتهای بسیار متنوعی در آن حضور دارند که گاه شباهت این واقعیتها به همدیگر کمتر از شباهت برخی از آنها به واقعیت مادی است. شاید از مهمترین گامها در این زمینه، پی بردن به واقعیات عالم مثال بود که تعبیر گمراهکننده «نیمه مجرد- نیمه مادی» را بر آن اطلاق کردند.
در اینکه روح انسان از جنس اشیای فیزیکی و مادی متداول نیست و با بدن انسان تفاوتهایی دارد بحثی نیست؛
اما آیا با گفتن اینکه «روح» مجرد است، آیا واقعا همان جمله فوق «روح از جنس اشیای فیزیکی و مادی» نیست را تکرار کردهایم یا به درکی از یک واقعیت جدید رسیدهایم؟
آیا واقعا یک عالم به نام عالم مجردات داریم که تمام آنچه مادی نیست با لااقل برخی ویژگیهای ایجابی مشترک در آنجا حضور دارند؛ یا این کلمه میتواند یک لفظ تهی از محتوا (صرفا عنوان مشیر) باشد برای اشاره به وادیای که واقعیات کاملا متفاوت (که گاه تفاوت برخی از آنها با هم، از تفاوت برخی از آنها با واقعیات مادی بیشتر است) در کارند؛ و ادعای ویژگیهای ایجابی مشترک بین واقعیات «مجرد» شبیه آن است که برای واقعیاتی که مصداق «لا انسان» هستند ویژگیهای ایجابی مشترک قائل شویم؟
@yekaye
🔹تنْظُرُونَ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «نظر» در اصل دلالت دارد بر تأمل کردن و نگریستن در چیزی و سپس به نحو استعاری در معانی دیگر نیز توسعه داده شده است، از جمله در معنای مهلت دادن.
▪️برخی توضیح دادهاند که «نظر» به معنای برگرداندن (تقلیب) بصر (= چشم) ویا بصیرت به منظور ادراک و دیدن چیزی است و لذا گاه به معنای تامل کردن به کار میرود. تفاوت «نظر» با تأمل در این است که تأمل، نظری است که امید میرود به معرفت آن چیزی که در آن نظر شده، برسد و غالبا نیازمند زمان است.
این کلمه در نزد عامه عموما در مورد بصر (دیدن با چشم)، و در نزد خواص غالبا در مورد «بصیرت» به کار میرود؛ در واقع، نظر ادراکی است که با اقبالی از جانب دیده ویا با فکر حاصل میشود: نظر با چشم، اقبال با دیدگان و گرداندن حدقه چشم به سوی شیء مورد نظر است؛ و نظر با فکر، اقبال ذهن به جانب امری است که مورد تامل قرار گرفته و نظر کردن سلطان در کار رعیت، اقبال به جانب ایشان با حُسن سیاست است
«نظیر» هم به معنای «مثل و مانند» است گویی دو چیز که نظیر همدیگرند در کار هم نظر میکنند ویا در کارشان یکسان نظر شده است؛
🔖جلسه ۷۴۳ http://yekaye.ir/al-fater-35-43/
@yekaye
🔹حینَ
▪️اغلب مشتقات ماده «حین» به نحوی بر یک معنای ناظر به زمان دلالت دارد؛ در عین حال کلمه «حَیْن» را به معنای «هلاکت» هم به کار رفته و گفتهاند هر چیزی که با روال اصلی شیء همراه نباشد فعل «حین یحین حَیناً» در موردش به کار میرود (كتاب العين، ج3، ص304 ) و همین موجب شده در خصوص اینکه اصل ماده «حین» بر چه چیزی دلالت دارد، تحلیلهای متفاوتی رقم بخورد:
▪️اغلب اهل لغت محور اصلی این ماده را همان معنای زمان معرفی کردهاند:
▫️در این میان، ابنفارس به همین بسنده کرده که صرفا بر زمان دلالت دارد؛ اندک باشد یا زیاد؛ و اطلاق «حین» به هلاکت هم گویی تسمیه به اسم مصدر است زیرا وقتی قرار است هلاک شود پس حتما حین و وقتی دارد (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص125-126 )؛
▫️راغب اصفهانی بر این باور است که «حین» به معنای وقت بلوغ و حصول چیزی است؛ و معنای مبهمی دارد که با مضاف الیه خاص میشود مانند «وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ» (ص/3) یا «حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ» (روم/17) و از آنجا که تعبیر «حَيَّنْتُ الشيء» به معنای «وقتی را برای آن چیز قرار دادم» میباشد کلمه «حین» (= هلاک] به معنای «وقت مرگ» میباشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص267-268 )
▫️و مرحوم مصطفوی هم معتقد است که معنای اصلی این ماده قطعهای از زمان است که مبهم و مطلق باشد بدون اینکه در خود کلمه دلالتی بر معنای گذشت، حال یا آینده؛ و نیز دلالتی بر کم و زیاد بودنش باشد و همه اینها با قیود بیرونی و قرائن دیگر متعین میشود؛ و در تفاوتش با «زمان» و «مدت» میگوید که «زمان» مطلق امتداد زمانی است؛ «مدت» زمان محدودی است که به امتداد معینی مقید شده باشد؛ و «حین» زمان محدودی است که به امتداد معینی مقید نشده باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص334 )
▫️ البته برخی با استناد به آیه «تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» (ابراهیم/۲۵) بر این باورند که «حین» در بسیاری از موارد در معنای «شش ماه» (مجاز القرآن (ابوعبیده)، ج1، ص340 ؛ معاني القرآن (فراء)، ج2، ص45 ؛ مجمع البيان، ج1، ص197 ) یا یک سال (مفردات ألفاظ القرآن، ص26۸ ) به کار رفته است؛ اما به نظر میرسد این قول، مخصوصا با استناد به این آیه چندان قابل دفاع نباشد.
▪️در مقابل، حسن جبل بویژه از این بابت که معنای اصلی حرف «ح» را یک نحوه حک شدنی که همراه با خشک و گسترده شدن باشد» میداند، با استناد به تعبیر «حان سنبل الزرع» که به معنای خشک شدن سنبل و آماده بودنش برای چیده شدن میباشد محور اصلی معنای این ماده «خشک شدن چیزی یعنی از بین رفتن رطوبت و تِری از درون آن که موجب میشود وقت تحصل آن سررسد» معرفی کردهاند؛ آنگاه بر این باورند که وجه کاربرد آن در خصوص معنای هلاکت از این جهت است که آب مایه حیات در هر چیزی است (انبیاء/۳۰) و لذا از دست دادن آب موجب هلاکت است؛ و وجه کاربرد آن در خصوص معنای ظرف زمانی را از باب «رسیدن زمان چیدن زراعت» دانستهاند که ظرف زمانی یعنی هر چیزی به وقتی که آنچه از آن مراد است برسد؛ ومعنایی که راغب اصفهانی در خصوص کلمه «حین» گفته بود را موید نظر خود میگیرند (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۵۰۷)
▪️در هر صورت، اشاره شد که کلمه «حین» به معنای زمان یک ابهامی دارد و بسیاری از اوقات به صورت مضاف میآید که متعلقش معلوم شود و چون بر معنای ظرفیت دلالت میکند در این موارد غالبا در نقش مفعول فیه و لذا منصوب میباشد؛ مانند «الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ» (بقره/177) «إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ» (مائده/101) «شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ» (مائده/106)؛
▫️ هرچند که گاه ممکن است حرف جر بر روی آن بیاید و مجرور گردد: «وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلى حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها» (قصص/۱۵)؛
▪️ البته در بسیاری از اوقات نیز این ابهامش یک نحوه موضوعیت دارد؛ که در این صورت غالبا به صورت مجرور به حرف جر «الی» و «حتی»: «لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حينٍ» (اعراف/24) «مَتَّعْناهُمْ إِلى حينٍ» (یونس/98) «لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حينٍ» (یوسف/35) ویا مضاف الیه به کلمه «بعد»: «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حينٍ» (ص/88) ویا «کل» «تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» (ابراهیم/۲۵) میآید؛ هرچند گاه میشود که به صورتی که نه مضاف الیه باشد و نه مضاف هم به کار رفته است مانند: «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» (انسان/1)
👇ادامه مطلب👇
@yekaye
🔸از کلماتی که معنایش به «حین» نزدیک است کلمه «دهر» است؛ در تفاوت ایناین دو گفتهاند که «حین» به جمیع اوقات متناهی (ساعت، ماه، سال، و ...) گفته میؤود؛ ما «دهر» ناظر است به اوقات متوالی مختلف؛ چنانکه دهریین وقتی گفتند « وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ» مقصودشان این است که صرفا زمانه با اختلاف احوالش مایه هلاکت و مرگ ما میشود؛ و نیز دهر فقط به زمانهای اندک گفته میشود (الفروق في اللغة، ص265 )
📿ماده «حین» ۳۵ بار در قرآن کریم – و ظاهرا در همگی آنها تنها در همین معنای «زمان» - به کار رفته است.
🔹حینَئِذٍ = حینَ + إِذْ + -ٍ
اشاره شد که کلمه «حینَ» بسیاری از اوقات به صورت مضاف میآيد که یکی از حالات خاص آن، اضافه به کلمه «إذ» یا «إذا»ست که اینها هم ظرف زماناند که غالبا بعد از آنها جمله میآيد؛ که گاه جمله مذکور حذف میشود و با تنوین بدان اشاره میشود و به صورت «حینَئِذٍ» میآيد که غالبا به معنای «حین اذ کان [أو یکون] کذلک» میباشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص334 ) و در این آیه به معنای «حین اذا بلغت الحلقوم» میباشد (إعراب القرآن و بيانه، ج9، ص448)
▪️ خوب است اشاره شود که از نظر خلیل تعبیر «حینَئِذٍ» معادل تعبیر «الان» است در جایی که آن لحظه دور باشد؛ که گاه برای تخفیف در کلام همزه آن به یاء تبدیل میشود (حینیذ) (كتاب العين، ج3، ص304 ) که در برخی قرائات غیرمشهور از این آیه با چنین قرائتی نیز مواجهیم.
📿این ترکیب تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekaye
🔹وَ أَنْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُونَ
حرف واو را تقریبا عموما واو حالیه دانستهاند و جمله بعد از آن را حال برای فاعل «بلغت» در آیه قبل (إعراب القرآن و بيانه، ج9، ص448 ) اما احتمال عطف دانستن آن نیز منتفی نیست.
@yekaye
☀️۱) در روایتی از اهل بیت ع که در تفسیر و تاویل این آیات وارد شده - و ابتدای آن در بحث از آیه 82 (جلسه 1049، حدیث۲) گذشت - آمده است:
«پس چرا آنگاه که به حلقوم رسید [= جان به لب آمد]؛ و شما آن هنگام مینگرید» به وصی او امیرالمومنین ع، که دوست و ولیّاش را به بهشت و دشمنش را به جهنم بشارت میدهد؛ ...
ادامه این روایت ذیل آیه بعد خواهد آمد.
📚تأويل الآيات الظاهرةص622
فِي حَدِيثِ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْهُمْ ص قَالَ:
... «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ» إِلَى وَصِيِّهِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ يُبَشِّرُ وَلِيَّهُ بِالْجَنَّةِ وَ عَدُوَّهُ بِالنَّارِ ...
@yekaye
☀️2) روایت شده است که امام حسن عسگری توضیحاتی درباره آیه « كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُون» (بقره/۲۸) ارائه میدادند که کسی از ایشان پرسید: آیا در قبر نعمت و عذابی هست؟!
حضرت توضیحاتی درباره زندگی پس از مرگ دادند تا بدینجا رسید که فرمودند:
همانا مومنی که ولایت حضرت محمد ص و خاندان پاک وی را پذیرفته و حضرت علی ع را بعد از حضرت محمد ص به عنوان امام خویش گرفته که او را اسوه خود قرار داده و سخنان وی را راست و کارهای وی را صواب بشمرد و با اطاعت از ذریه پاک وی در امور دین و سیاستش به طاعت وی گردن نهاده، هنگامی که آن امر الهی که برگشتپذیر نیست و آن قضای الهی که مانعی جلوی آن را نتواند بگیرد سررسد و ملک الموت و اعوانش نزد او حاضر شوند، کنار سر خود حضرت محمد ص رسول الله را در سویی و حضرت علی ع سید اصیاء را در سوی دیگر بیابد و کنار پای خود امام حسن ع سبط پیامبر را در سویی و امام حسین ع سید الشهداء را در سوی دیگر؛ و در پیرامون خود بعد از آنان خوبان از خواص و محبین آنها که سروران این امت – بعد از سروران اهل بیت حضرت محمد ع – هستند را ببیند؛پس این مومن بیمار به آنان بنگرد و آنان را خطاب قرار دهد البته به نحوی که خداوند صدایش را از گوش افرادی که در محضر وی هستند در پرده بدارد همان گونه که رویت ما اهل بیت ع و رویت خاصان ما را از چشم ایشان در پرده بدارد تا ایمانشان بدین سبب از ثواب بیشتری برخوردار شود به خاطر شدت سختیهایی که در آن واقعاند.
آنگاه این مومن گوید: پدر و مادرم به فدایت ای پیامبرِ رب العزة، پدر و مادر به فدایت ای وصی پیامبر رحمت؛ پدر و مادرم به فدایتان ای دو دردانه حضرت محمد ص و شیران وی؛ ای دو فرزندان و دو بط وی، ای دو سرور جوانان اهل بهشت و مقربان رحمت و رضوان خدا. خوش آمدید ای جماعت حوبان اصحاب حضرت محمد ص و علی ع و دو فرزند ایشان، چقدر شوق من به شما زیاد است و چقدر الان از دیدنتان خرسندم. ای رسول الله ص! این ملک الموت است که نزدم حاضر شده و من در این مطلب که نزد او جلالت قدری دارم به خاطر اینکه شما و برادرتان در کنارم هستید شک ندارم.
رسول الله ص میفرماید:بله همین طور است. سپس رسول الله ص به ملک الموت نگاهی میکند و میفرماید: ای ملک الموت تو را به سفارش خداوند در خصوص احسان به دوستداران و موالیان و خادمان و ترجیحدهندگان ما سفارش میکنم.
پس ملک الموت میگوید: یا رسول الله! به او بگو بدانچه برایش در بهشتها آماده شده است بنگرد.
پس رسول اله ص به او فرماید:به بالا بنگر! و او نگاه میکند به چیری که عقلها بدان احاطه نیابد و در شمارش و حساب نگنجد.
سپس ملک الموت گوید: چگونه مدارا نکنم با کسی که چنین پاداشی در انتظارش است؛ و این حضرت محمد ص و یارانش زیارتکنندگان اویند؟! یا رسول الله! اگر نبود که خداوند مرگ را به عنوان گردنهای مقدر فرموده که رسیدن به آن بهشتها جز با گذر کردن از این گردنه حاصل نمیشود هرگز روحش را نمیگرفتم؛ ولیکن این خادم و دوستدار شما اسوهاش خود شما و سایر پیامبران خدا و اولیای او هستند که به حکم خداوند متعال طعم مرگ را چشیدهاند.
سپس حضرت محمد ص میفرماید: ای ملک الموت! پس کار این برادرمان را به تو سپردیم و در مورد او سفارش به نیکی میکنیم.
آنگاه ایشان ایشان و همراهانشان به عمق بهشتها رفعت میگیرند و پرده و حجاب از جلوی چشم آن مومن بیمار کنار میرود و آن مومن آنان را در آن مقام رفیع – پس از آنکه [لحظاتی قبل] نزد او بودند میبیند؛ و میگوید: ای ملک الموت! زود باش؛ زود باش؛ روحم را بگیر و مرا اینجت معطل نکن؛چرا که تحمل فراق حضرت محمد ص و عترت وی را ندارد؛ مرا به آنان ملحق کن.
آنگاه است که ملک الموت روحش را بگیرد و [از بدن] بیرون کشد همان گونه که مو را از آرد جدا کنند؛ و اگر شما چنین به نظرتان میآید که او در شدت و سختی است، حقیقتا سختیای نیست و او در آسایش و لذت است. و چون داخل قبرش شود ...
👇ادامه حدیث👇
@yekaye