eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
115 عکس
10 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
یک آیه در روز
936) 📖 يُوصيكُمُ اللَّهُ في أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً
. 1️⃣1️⃣ «يُوصيكُمُ اللَّهُ في‏ أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ» خداوند شما را در مورد فرزندان‌تان وصیت می‌کند: برای پسر همانند بهره دو دختر باشد؛ پس اگر آنان [=همه وارثان، فقط] دخترانی بیش از دو تن بودند، پس دو سوم آنچه باقیمانده، از آنِ آنهاست؛ و اگر [وارث، فقط] یک دختر بود، نیمی از آنِ او است. 💢این آیه با صراحت تمام اعلام می‌کند که اگر از شخصی تنها یک دختر باقی بماند حداقل نصف ماترک از آنِ اوست. 📜حکایت (غصب ارث حضرت زهرا س)📜 با این حال، ❗️ جای تعجب دارد که برخی از کسانی که به صحابیِ پیامبر بودن می‌نازیدند و ادعای جانشینی پیامبر اکرم ص را داشتند، ⛔️ تنها دختر بازمانده از پیامبر اکرم ص را برخلاف متن صریح این آیه، از سهم ارث خویش محروم نمودند؛ ⭕️با تمسک به یک حدیث که ابوبکر مدعی آن شد که پیامبر ص فرموده باشد: «انا معاشر الانبیاء لا نورث ماترکناه صدقه: ما پیامبران ارث نمی‌گذاریم؛ آنچه باقی گذاریم صدقه است» 🔆حضرت زهرا س در خطبه معروف به خطبه فدکیه دو پاسخ قاطع به این ادعا دادند: ☀️الف. آیه 11 سوره نساء، و نیز سایر آیاتی که دلالت بر ارث بودن خویشاوندان از همدیگر دارد، عام است و تخصیصی نخورده است. آیا آیه دیگری نزد آنان بوده که نزد هیچکس نیست؟ آیا معنی دارد آیه قرآن با حدیث نبوی تخصیص بخورد، [و به فرمایش ایشان این را هم می‌توان اضافه کرد که آیا به فرض هم که تخصیص بخورد، آیا پیامبر ص این را به کسانی که این تخصیص شامل حال آنها می‌شود نمی‌گوید و صرفا مخفیانه به یک نفر که از این تخصیص می‌خواهد ذینفع شود می‌گوید؟!] ☀️ب. در آیات متعددی از قرآن از ارث بردن پیامبری از پیامبر دیگر سخن گفته است؛ و حتی حضرت زکریا دعا می‌کند که خداوند به او فرزندی بدهد که میراث‌برِ او باشد. پس پیامبران ارث می‌گذاشته‌اند و این سخن که «ما پیامبران ارث نمی‌گذاریم» قطعا سخن پیامبر ص نیست. 📚بلاغات النساء، ص29 ؛ 📚السقيفة و فدك، ص113 و142 ؛ 📚تفسير العياشي، ج‏1، ص225 ؛ 📚الإحتجاج (للطبرسي)، ج‏1، ص102 ؛ و می‌شود موارد دیگری در تایید استدلال حضرت زهرا س – که این آیه به هیچ وجه استثناء نخورده است- افزود: ☀️ج. داستان زندگی بسیاری از پیامبران ص در دسترس مسلمانان بوده است. حتی یک مورد و در یک روایت ضعیف هم نقل نشده که وقتی پیامبری از دنیا رفته باشد، اموال وی را از فرزندانش دریغ کرده باشند، و تمام آنها را صدقه داده باشند! ☀️د. خود عایشه، که جزء کسانی بود که به نفع ابوبکر شهادت داد که پیامبر ص فرموده که ما ارث نمی‌گذاریم، بعدها خانه پیامبر را به عنوان میراث خود از پیامبر ص تصاحب کرد و به بهانه اینکه این خانه من است نگذاشت که امام حسن مجتبی ع را در آن خانه دفن کنند! (البیت بیتی و لا آذن أن یدفن فیه احد؛ 📚السنن بلاذری، ج۳، ص۲۹۷) ☀️ه. ... @yekaye 👇ادامه مطلب👇
📜ادامه حکایت غصب ارث حضرت زهرا سلام الله علیها 🤔جالب اینجاست که شمول این آیه نسبت به حضرت زهرا س چنان واضح است که حتی سنی متعصبی مثل فخر رازی در اوایل تفسیر این آیه، وقتی می‌خواهد توضیح دهد که چرا بیان ارث را از اولاد شروع کرد، از تعلق خاطر پیامبر ص به حضرت زهرا سخن می‌گوید و چنین توضیح می‌دهد «بدان که خداوند متعال ذکر میراث را با بحث اولاد شروع کرد بدین جهت که انسان بیشتری تعلق را به فرزند خویش دارد و از این رو بود که پیامبر اکرم ص فرمود: فاطمه پاره تن من است» (مفاتيح الغيب، ج9، ص510) ‼️و عجیبتر این است که خود فخر رازی در ادامه بحث از همین آیه، به سراغ جمله حضرت زهرا در حطبه فدکیه می‌رود و سپس سه اشکال بر حدیثی که ابوبکر نقل کرده اشاره می‌کند: 🔻یکی همین مخالفتش با آیات صریح در ارث گذاشتن پیامبران (بند ب)، 🔻دوم نامعقول بودن اینکه پیامبر چنین تخصیصی را به کسانی که تخصیص شامل حالشان می‌شده (یعنی حضرت زهرا ص، امام علی ع و عباس، عموی پیامبر) نگفته باشد، و فقط آن را به شخصی که این تخصیص ربطی به او ندارد (ابوبکر) گفته باشد (بند الف)؛ 🔻و سوم اینکه حتی اگر پیامبر ص چنین جمله‌ای هم گفته باشد، با توجه به مخالفتش با آیات دیگر، ممکن است به لحاظ نحوی «لا نورث»، صله برای «ما ترکناه صدقة» بوده باشد، نه جمله مستانفه؛ یعنی مقصود آن باشد که «چیزهایی که به عنوان صدقه رها کرده‌ایم قابل ارث داده شدن نیست»؛ و توضیحی هم می‌دهد که این جمله لزوما بی‌خاصیت نیست؛ ‼️❗️آنگاه با همه این احوال، برای پاسخ صرفا می‌گوید حضرت زهرا س در این گفتگو از ابوبکر راضی شد و اجماع این است که کار ابوبکر صحیح بوده است! پس سوال ساقط می‌شود!!! 🤔درباره قسمت اول پاسخش باید گفت نه‌تنها حتی هیچ روایت ضعیفی هم وجود ندارد که از چنین رضایتی از جانب حضرت زهرا س سخن بگوید، بلکه در معتبرترین کتب اهل سنت، یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم از قول عایشه روایات کرده‌اند که حضرت زهرا تا آخر عمر از ابوبکر راضی نشد و با او قهر کرد و سخن نگفت و دستور داد شبانه دفنش کنند و حتی اجازه نداد که او برپیکرش نماز بخواند: «فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ ص، فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ» (صحیح بخاری، ج۳، ص۱۱۲۶)؛ «فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى مَاتَتْ»، (صحیح بخاری، ج۶، ص۲۴۷۴؛ و نیز ج۴، ص۱۵۴۹؛ «فَهَجَرَتْهُ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ ... فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ لَيْلًا، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ، وَصَلَّى عَلَيْهَا عَلِيٌّ»، صحیح بخاری، ج5، ص139 و و صحیح مسلم، ج۳، ص۱۳۸۰)] و 🤔درباره پاسخ دومش هم وجود شیعه در طول تاریخ بر دروغین بودن چنین اجماعی کفایت می‌کند، بگذریم که این چه اجماعی است که مخالفان مهمی چون حضرت زهرا س، امام علی ع، عباس، عموی پیامبر و ... داشته است❗️ و حتی اگر واقعا اجماعی هم می‌بود، آیا خوردن حق تنها فرزند باقیمانده از پیامبر و جعل حدیث اموری هستند که اگر مسلمانان بر صحتش اجماع کنند موجه می‌شود⁉️ @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
937) 📖 وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَى بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَليمٌ 📖 💢ترجمه و نیمی از آنچه همسرانتان باقی گذاشته‌اند از آنِ شما [مردان] است، اگر که آنان فرزندی نداشته باشند؛ پس اگر آنان را فرزندی باشد، یک چهارم از آنچه باقی گذاشته‌اند از آنِ شماست؛ بعد از وصیتی که بدان سفارش می‌کنند و یا [محاسبه] بدهی‌ای [که بر گردن آنهاست / بدان اقرار می‌کنند]. و برای آنان [= زنانتان] یک چهارمِ ماترک شماست، اگر که شما را فرزندی نباشد؛ پس اگر شما فرزندی دارید برای آنان یک هشتم از ماترکِ شماست؛ بعد از وصیتی که بدان سفارش می‌کنید و یا بدهی‌ای [که برعهده دارید / بدان اقرار می‌کنید]. و اگر مردی یا زنی که از او ارث می‌برند کلاله [= بدون پدر و مادر و اولاد] باشد و برادر یا خواهری داشته باشد، پس برای هریک از آنان یک ششم است؛ پس اگر بیش از این باشند، پس آنان در یک سوم شریک‌اند؛ بعد از وصیتی که بدان سفارش می‌شود و یا بدهی‌ای [که برعهده اوست / بدان اقرار می‌کند] در حالی که [با وصیت یا اقرار به بدهی] ضررزننده [به ورثه] نیست؛ سفارشی است از جانب خداوند؛ و خداوند دانایی بردبار است. سوره نساء (4) آیه 12 1398/4/20 8 ذی‌القعده 1440 @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹نِصْفُ ▪️ماده «نصف» در اصل دلالت دارد بر جزیی از یک چیز؛ (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص432 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص809) و این جزء عرفاً معادل جزء باقیمانده از آن چیز است و این دو با هم آن را به دو بخش مساوی تقسیم می‌کنند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص145) و به زنی که میانسال (میانه جوانی و پیری) است «نَصَف» گفته می‌شود (كتاب العين، ج7، ص133) کلمه «نصف» با کسره نون (نِصف) فصیح‌تر است اما با ضمه (نُصف) هم رایج است؛ و کلمه «نصیف» هم به همین معنا می‌باشد (المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، ج2، ص608) و در زبان فارسی دو کلمه «نیم» و هم «نیمه» برای آن به کار می‌رود: «فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ» (بقره/237) «إِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ» (نساء/11) «وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ» (نساء/12) «فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ» (نساء/25) «فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ» (نساء/176) «نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَليلاً» (مزمل/3) «إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ» (مزمل/17) ▪️«انصاف» به معنای رعایت عدالت در معامله را هم ظاهرا به همین مناسبت از این ماده به کار برده‌اند که گویی شخص نیمی را از خود می دهد (كتاب العين، ج7، ص133) یعنی به نیم راضی شده و در معامله معادل همان مقداری را که داده دریافت می‌کند (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص432 ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص809) و برخی هم چنین توضیح داده‌اند که این ماده هم در امور مادی و هم در امور معنوی به کار می‌رود و مصداق کاربرد آن در امور معنوی را – با توضیحی شبیه توضیح بالا- همین «انصاف» دانسته‌اند که رعایت عدالت و مساوات بین دو شخص در تقسیم و ادای حق مالی هر یک به وی است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج12، ص145) و به این مناسبت انصاف خاص‌تر از عدالت است:‌یعنی عدالت در هرگونه اجرای حق به کار می‌رود ولو که تقسیمی در کار نباشد (مانند اجرای عدالت در مجازات دزد) (الفروق في اللغة، ص228) ▪️برخی بر این باورند که این ماده در اصل خود بر دو معنا دلالت دارد و معنای دوم آن چیزی از جنس خدمت و به کار گرفتن است، چرا که به خدمتگزار «ناصف» (جمع آن: نُصُف، نَصَفه) گویند (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص432) اما دیگران این را هم به همان معنای نیم» برگشت داده و گفته‌اند وجه تسمیه‌اش این است که خدمتگزار به کارفرمای خود معادل آن نفعی را که اجرتش را می‌گیرد، می‌رساند (مفردات ألفاظ القرآن، ص810) یعنی کاملا از همان باب که انصاف را چنین نامیدند. 🔸از کلماتی که به این کلمه نزدیک است ماده «وسط» است که درباره اش قبلا توضیح دادیم که در اصل دلالت بر وضعیت «میانه»، و قرار گرفتن چیزی در بین دو چیز دیگر دارد و چون در بسیاری از موارد به حالت بین افراط و تفریط گفته می‌شود و لذا به معنای مساوات و عدل و انصاف نیز به کار می‌رود. (جلسه 448 http://yekaye.ir/al-qalam-68-28/) 📿ماده «نصف» تنها در همین کلمه «نصف» و 7 بار در قرآن کریم به کار رفته است. 📖اختلاف قرائت ▪️عموما این کلمه را با نون مکسور (نِصف) قرائت کرده‌اند ▪️اما در برخی قرائات غیرمشهور، در کل قرآن این کلمه را با نون مضموم (نُصف) قرائت کرده‌اند، که برخی این را اختلاف لهجه دانسته‌اند. (معجم القراءات، ج2، ص27) @yekaye
🔹الثُّلُث ▪️ماده «ثلث» در اصل بر معانی ناظر به «عدد سه» دلالت دارد. (معجم المقاييس اللغة، ج1، ص385) ▪️خود عدد 3 (در مقام شمارش و بدون اینکه وصف شیء خاصی قرار بگیرد) به صورت «ثلاثة» (چه برای مذکر و چه مونث) بیان می‌شود: «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ» (مجادله/7) «وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا» (نساء/171) «وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِّفُوا» (توبه/118) «سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ» (کهف/22) «قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ» (مائده/72) ▪️این کلمه وقتی به عنوان وصف و مقدار چیزی به کار می‌رود، به لحاظ لفظی مذکرو مونث می‌شود و غالبا قبل از موصوف خود می‌آید: «ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا» (مریم/10) «ثَلاثَ مَرَّاتٍ» (نور/58) «ذي ثَلاثِ شُعَبٍ» (مرسلات/30) و «ثَلاثَةَ قُرُوءٍ» (بقره/228) «ثَلاثَةَ أَيَّامٍ» (بقره/196 و آل‌عمران/41 و مائده/85 هود/65) «فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ» (طلاق/4)؛ و گاه بعد از موصوف خود نیز به کار می‌رود: «في ظُلُماتٍ ثَلاث» (زمر/6) «وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً» (واقعه/7) ▪️و «ثلاثاء» هم که الف ممدود (اء) به جای تای تانیث (ة) می‌آید عددی است که خاص روز می‌شود و لذا به معنای سه‌شنبه است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص175) ▪️این کلمه وقتی به صورت «ثلاثون» جمع بسته می‌شود به معنای عدد 30 می‌باشد؛ و رقم‌های بعدی نیز از ترکیب سه و صد و هزار و ... به دست می‌آید: الثَّلَاثُمِائَةِ، و ثَلَاثَةُ آلاف، و ...: «وَ لَبِثُوا في كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً» (کهف/25) ، «بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ» (آل عمران/124) ▪️«ثُلث» بر وزن «فُعل» (همانند صُلب)‌ دلالت بر یک نحوه ثبات دارد و به سهمی که از حاصل سه قسمت شدنِ چیزی باقی می‌ماند (=یک سوم) اطلاق می‌گردد و از این رو، این عدد به عنوان جزء مفهومی آن باقی است؛ برخلاف «ثالث» نفر سومی است که بعد از نفر دوم می‌آید؛ و دو یا سه بودن از مفهوم امری که دوم یا سوم است خارج است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص22) ▪️«ثُلاث» (سه تا سه تا) هم همانند شجاع صفتی است که صیغه‌اش دلالت بر نحوه‌ای استمرار و تداوم دارد؛ و این تداوم با عبارت اخرای این معنا (ثلاثه ثلاثه) نشان داده می‌شود: «مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» (نساء/2 و فاطر/1) 📿ماده «ثلث» و مشتقات آن 32 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
🔹الرُّبُعُ ▪️با توجه به کاربردهای متنوع این ماده، برخی دست کم سه اصل اولی برای این ماده در نظر گرفته‌اند؛ یکی همان عدد چهار است؛ دومی برپا داشتن (اقامه) و سومی برداشتن و بر دوش کشیدن (رفع و اشاله) (معجم المقاييس اللغة، ج2، ص479) ▪️اما راغب اصفهانی، و به تبع وی مرحوم مصطفوی، بر این باورند که اصل همه این معانی همان معنای اول است و عمده کاربردهای دیگرش به نحوی یا به کلمه «ربیع» برمی‌گردد که به خاطر اینکه «یکی از فصول چهارگانه» (رابع الفصول الأربعة) است از این ماده مشتق شده است؛ بدین بیان که مثلا «مِرْبَاعُ» و «رُبَع»‌ بره و گوساله‌ای است که در بهار به دنیا آمده ویا باران «مُرْبِعٌ» و پربازده، بارانهایی است که در بهار می‌بارد؛ و «رَبَع و ارتبع» به معنای برپا داشتن کاری در فصل ربیع بوده و و نیز به مناسبت آن برای مطلق برپا داشتن امور به کار رفته ؛ یا به این جهت که چیزی که بر چارپایه بنا شود محکم و استوار و پابرجاتر است . (مفردات ألفاظ القرآن، ص339-340) و البته مشتقات ناظر به این معانی دیگر ظاهرا در قرآن کریم به کار نرفته است. ▪️مرحوم مصطفوی هم با تکیه بر نگاه راغب، این مساله را بسط داده و کوشیده با اشاره به معنای «صیغه»های مختلف این ماده، نشان دهد که چگونه همه اینها به همین یک اصل برمی گردد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص32): ▫️«أربع» همانند أسود و أبیض دلالت دارد به اصل اتصاف به این ماده، و از این رو برای خود عدد چهار به کار رفته است: «أَرْبَع شَهاداتٍ بِاللَّهِ» (نور/6 و 8) «مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي عَلى أَرْبَع» (نور/45) و مونث آن «أربعة» می‌شود: «أَرْبَعَة أَشْهُرٍ» (بقره/226 و 234؛ توبه/2) «أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ» (فصلت/10) «فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ» (بقره/260) «فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُم» (نساء/15) «اثْنا عَشَرَ شَهْراً ... مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» (توبه/36) «بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ» (نور/4و13) ▫️ و «اربعاء» هم که الف ممدود (اء) به جای تای تانیث (ة) می‌آید چهاری است که خاص روز می‌شود و لذا به معنای چهارشنبه است. ▫️جمع آن «أربعون» و «أربعین» می‌شود: «أَرْبَعينَ لَيْلَةً» (بقره/51؛ اعراف/142) «أَرْبَعينَ سَنَةً» (مائده/26 و احقاف/15) ▫️«رابع» [= چهارم] بر وزن فاعل به معنای کس یا چیزی است که این عدد به او قائم است؛ «سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ» (کهف/22) «ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ» (مجادله/7) ▫️در کلمه «رُباع» به خاطر افزوده شدن حرف الف و قرار گرفتن ماده در صیغه «فُعال» دلالت بر استمرار آن ماده (= تکرار عدد: چهارتاچهارتا) دارد: «أُولي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» (فاطر/1) و در «رُبُع» (یا: رُبْع) حذف همه حروف زاید دلالت بر تخفیف و تسکین دارد و از این رو به معنای «یک‌چهارم» شده است «فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ ... لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ» (نساء/12) 📿ماده «ربع» و مشتقات آن 22 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
🔹السُّدُسُ ▪️ماده «سدس» در اصل برای عدد شش وضع شده است؛ ▪️«سُدُس» (که به صورت سُدْسٌ هم تلفظ شده) با صیغه خود دلالت بر معنای مفعولی دارد یعنی چیزی که به شش قسمت تقسیم شده است (یک ششم) همان گونه که خُمُس به معنای «ما یکون مخموسا» می‌باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج5، ص87) «لِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ» (نساء/11و12) «فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ» (نساء/11) ▪️کلمه «سِتّ» و «ستّة» برای خود عدد شش به کار می‌رود که آن را برگرفته و ادغام شده از کلمه «سِدْسَ» و «سِدْسَة» دانسته‌اند (معجم المقاييس اللغة، ج3، ص149؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص403) ▪️کلمه «سادس» به معنای اسم فاعل از شش می‌باشد (ششم): «وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ» (کهف/22) «وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ» (مجادلة/7) و ظاهرا به خاطر همانچه در تبدیل «سدس» به «ستّ» رخ داده، معادل‌هایی به صورت «ساـّ» و «سادی» پیدا کرده چنانکه «جاء سَادِساً، و سَاتّاً، و سَادِياً» همگی به یک معنا می‌باشد. (مفردات ألفاظ القرآن، ص403) 📿ماده «سدس» و مشتقات آن 5 بار در قرآن کریم به کار رفته است. ▪️برخی کلمه «سندس» به معنای حریر نازک (در مقابل «استبرق» به معنای حریر ضخیم) را ذیل همین ماده بحث کرده‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص404)؛ که ممکن است نسبتی با ماده «سدس» داشته باشد اما اغلب آن را رباعی و مستقل دانسته‌اند. @yekaye
🔹الثُّمُنُ ▪️ ماده «ثمن» در دو معنای مستقل به کار رفته است؛ یکی در معنای چیزی که به ازای جنسی که خریده می‌شود، پرداخت می‌شود؛ اعم از اینکه پول باشد یا جنس؛ چنانکه می‌گویند فلان چیز را خریدم و ثمنش را پرداخت کردم؛ و دوم یکی از اعداد، «ثمانیه» یعنی عدد هشت، (سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ؛ حاقه/۷) (معجم المقاييس اللغة، ج۱، ص۳۸۷)؛ و کلمه «ثمین» در هر دو معنا به کار می‌رود: هم به معنای چیزی که ثمن و قیمتش زیاد باشد؛ و هم به معنای «ثُمُن» (یک هشتم) (فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ؛ نساء/۱۲) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۱۷۷) ▪️معنای اول «ثمن» به کلماتی مانند «عِوَض» و «قیمت» بسیار نزدیک است؛ تفاوتش با «عِوَض» را در این است که «عوض» اعم است و برای هر چیزی به جای هر چیزی به کار می‌رود، در حالی که «ثمن» عوضی است که فقط در مقام خرید و فروش، چیزی به جای چیز دیگر قرار داده می‌شود؛ تفاوتش با ماده «قیم» ، و در واقع، تفاوت «ثَمَن» با «قیمة» در این است که قیمت به معنای مقدارِ ارزش [واقعی] کالاست، اما «ثمن» به معنای آن ارزش و قیمتی است که در معامله پرداخت می‌شود، خواه واقعا به اندازه ارزش خود کالا باشد یا بیشتر یا کمتر باشد. ▪️برخی اصل این ماده را همان معنای ما به ازای جنس خریداری شده، می داند و بر این باورند که «ثمانیه» از کلمه «شموناه» در زبان عبری (که به معنای هشت است) وارد زبان عربی شده است. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۲، ص۳۰) چیزی که این نظر را کمی تضعیف می‌کند این است که اگرچه کلمه «ثمانیه» شباهتی به کلمه عبری مذکور دارد؛ اما در زبان عربی کلمات «ثامن» (هشتم) (وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ؛ كهف/۲۲) و «ثُمُن» (یک هشتم) و «ثمانون» (هشتاد) (فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانينَ جَلْدَةً؛ نور/۸۰) در زبان عربی هم وجود دارند که کاملا از ماده «ثمن» هستند. (الفروق في اللغة، ص۲۳۳-۲۳۴) 📿ماده «ثمن» و مشتقات آن جمعا ۱۹ بار در قرآن کریم به کار رفته است. 📖اختلاف قرائت ▪️کلمات ثلث، ربع، سدس، و ثمن را عموما با ضمه بر حرف وسط (ثُلُث؛ الرُبُع؛ السُدُس؛ الثُمُن) قرائت کرده‌اند؛ ▪️اما هم در این آیه و هم در آیه قبل، در برخی قرائات غیرمشهور (حسن و نعیم بن میسره و اعرج) به این صورت که حرف وسطش ساکن باشد (ثُلْث؛ الرُبْع؛ السُدْس؛ الثُمْن) هم قرائت شده است. برخی این سکون را از باب تخفیف و تسهیل در کلام قلمداد نموده اند، و ظاهرا در معنا تفاوتی ندارد. 📚البحر المحيط، ج3، ص536 @yekaye
🔹كلالَةً ▪️دو اصل مستقل برای ماده «کلل» مطرح شده است : ✳️ یکی در کاربرد آن در معنای «کُلّ» است؛ ▪️ برخی آن را اساساً وارد شده از زبان‌های عبری و سریانی دانسته اند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص104) ▪️اما اغلب توضیح داده‌اند که معنای آن احاطه و اینکه چیزی دور چیزی را دربرگیرد، می‌باشد (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص121) چنانکه از این ماده «إکلیل» (=تاجی که روی سر می‌گذارند) است بدین جهت که بر سر احاطه پیدا می‌کند؛ و «کُلّ» را هم کل گویند چون بر مجموع اجزاء احاطه دارد؛ و حتی برخی «کلاله» را هم از این معنا دانسته اند بدین جهت که خویشاوندان گسترده‌تری است که به اصل نسب (فرزند و پدر و مادر) احاطه دارد. (مجمع البيان، ج3، ص28) و ▪️برخی هم اصل معنای «کُلّ» را انضمام اجزای چیزی به همدیگر دانسته‌اند که: ▫️ یا به معنای ضمیمه شدن به ذات شیء و احوال مختص بدان است و به معنای «تمامیت یک چیز» می‌باشد، چنانکه «وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» (إسراء/29) یعنی دستت را بتمامه نگشا؛ ▫️ ویا به معنای افرادی است که به همدیگر ضمیمه می‌شود (معادل معنای «همه» و «هر» در فارسی)؛ که در این حالت دوم، 🔸 گاه به کلمه جمع [یا در معنای جمع] دارای الف و لام اضافه می‌شود: «مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ» (بقره/266 و اعراف/57) ویا به ضمیر جمع «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (اسراء/36) «لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً» (یونس/99) «فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ» (حجر/30 و ص/73) «وَ كُلُّهُمْ آتيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً» (مریم/95) [که در این صورت در فارسی به «همه» ترجمه می‌شود؛ که البته گاه به مفرد اضافه شده اما چون برای اشاره به امور متعدد است در فارسی «همه ترجمه می‌شود مانند «لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُن؛ وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا» (زخرف/34-35) «الَّذي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها» (یس/36 و زخرف/12) «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ» (بقره/31)] ؛ 🔸 گاه به مفرد نکره: «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ» (إسراء/13)، «وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (بقرة/29) «يَأْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَليمٍ» (اعراف/112) «وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ بِكُلِّ آيَةٍ» (بقره/145)؛ و گاه به جمع [اسم جمع] نکره « يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم» (اسراء/71) ً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ» (بقره/60 و اعراف/160) [که در این دو حالت در فارسی به «هر» ترجمه می‌شود] 🔸 و گاهی بدون اضافه و با تنوین می‌آید که در این حالت، مضاف الیه مقدری در کار است: «وَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ» (يس/40)، «وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِينَ» (نمل/87)، «وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً» (مريم/95)، «وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ» (أنبياء/72)، «و كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ» (أنبياء/85)، «وَ كُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ» (فرقان/39) (مفردات ألفاظ القرآن، ص719) ▪️جالب اینجاست که کلمه «کل» با الف و لام (الکلّ) در قرآن و اساساً در زبان عربی فصیح وجود ندارد، هرچند این تعبیر در کلمات فقها و متکلمان و ... شایع شده است. (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص122؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص719) @yekaye 👇ادامه توضیح درباره کلمه «کلاله»👇