eitaa logo
𖹭 یُوس‍‌‌ـفِ زَهْـــــرا 𖹭
328 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
✤امام شناسی ✤دشمن شناسی ✤سخنرانی های اساتید معتبر ✤روایات و پیشگویی های ائمه و عالمان دینی انتقاد، پیشنهاد، تبلیغات، همکاری 👇🏻 @srbzjngnrm
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 بخشی از وصیت نامه شهید حججی چند ساعتی بیشتر به رفتن نمانده است، هرچه به زمان رفتن نزدیکتر میشوم قلبم بی تاب تر می شود... نمی دانم چه بنویسم و چگونه حس حالم را بیان کنم... نمی‌دانم چگونه خوشحالیم را بیان کنم و چگونه و با چه زبانی شکر خدای منان را به جای بیاورم... به حسب وظیفه چند خطی را به عنوان وصیت با زبان قلم مینویسم... نمی دانم چه شد که سرنوشت مرا به این راه پر عشق رساند... نمی دانم چه چیزهای عامل آن شد... بدون شک شیر حلال مادرم، لقمه حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیزهای دیگر در آن اثر داشته است... چشم امیدم فقط به کرم خدا و اهل بیت است و بس امید دارم این رو سیاه پر گناه را هم قبول کنند و به این بنده بد پر خطا نظری از سر رحمت به نمایند که اگر این چنین شد؛ الحمدلله رب العالمین... اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سراپا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید... اوست که روسیاهی چون مرا هم می بخشد و مرا یاری می کند.... برگرفته از کتاب « » ••┈┈••❥•♥️⁩•⁦⁦❥••┈┈•• @yoosofezahra_1180
🌷 حجت الاسلام احمد لقمانی می گوید: «در استان اصفهان حسینیه ای وجود دارد که چهل شب روضه برگزار می کرد، شهید حججی به مدت دو سال جزء خادمان این حسینیه بود، از نجف آباد حدود ۵۰ کیلومتر را طی می کرد تا به اینجا بیاید. وقتی برای پذیرش آمد دو نکته گفت: یکی اینکه خواهش می کنم من را پشت کارها بگذارید که جلوی چشم مردم نباشم و دوم هر چه کار سخت در این حسینیه هست را به من بگویید تا انجام دهم. بعضی از شب ها آنقدر خسته می شد که وقتی از شرمندگی از او عذرخواهی می‌کردیم، می‌گفت برای امام حسین علیه السلام باید فقط سر داد.» برگرفته از کتاب « » ••┈┈••❥•♥️⁩•⁦⁦❥••┈┈•• @yoosofezahra_1180
🌷 🌷 بخشی از وصیت نامه شهید حججی چند ساعتی بیشتر به رفتن نمانده است، هرچه به زمان رفتن نزدیکتر میشوم قلبم بی تاب تر می شود... نمی دانم چه بنویسم و چگونه حس حالم را بیان کنم... نمی‌دانم چگونه خوشحالیم را بیان کنم و چگونه و با چه زبانی شکر خدای منان را به جای بیاورم... به حسب وظیفه چند خطی را به عنوان وصیت با زبان قلم مینویسم... نمی دانم چه شد که سرنوشت مرا به این راه پر عشق رساند... نمی دانم چه چیزهای عامل آن شد... بدون شک شیر حلال مادرم، لقمه حلال پدرم و انتخاب همسرم و خیلی چیزهای دیگر در آن اثر داشته است... چشم امیدم فقط به کرم خدا و اهل بیت است و بس امید دارم این رو سیاه پر گناه را هم قبول کنند و به این بنده بد پر خطا نظری از سر رحمت به نمایند که اگر این چنین شد؛ الحمدلله رب العالمین... اگر روزی خبر شهادت این بنده حقیر سراپا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید... اوست که روسیاهی چون مرا هم می بخشد و مرا یاری می کند.... برگرفته از کتاب « » ••┈┈••❥•♥️⁩•⁦⁦❥••┈┈•• @yoosofezahra_1180
عادت نداشت کفشش را بگذارد توی پلاستیک و دست بگیرد. فقط کفش داری. حتی در زمان های شلوغی که باید توی صف می ایستاد. می گفت: «اگه جایی بری مهمونی، با کفشات می ری تو خونه؟ ادب حکم می کنه بذاری دم در.» ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈          @yoosofezahra_1180
💌 خودتان را برای ظهور امام زمان روحی لک الفدا و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید. که آن روز خیلی نزدیک است. ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈          @yoosofezahra_1180