فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹عمهی سادات میخواند مرا...
🚩اشکهای سردار سلیمانی و رهبرانقلاب، امروز هنگام شعرخوانی آهنگران درباره مدافعان حرم
@yousof_e_moghavemat
#معرفی_کتاب
📚کتاب «شیر زیتان»
🌕#شهید_مجتبی_ذوالفقار_نسب
برشی از کتاب:
☀️تابستان از راه رسیده بود. گرمای هوا بیداد میکرد. یک گردان از نیروهای ارتش برای تقویت پایگاه مرزبانی نیروی انتظامی به آنجا اعزام شده بودند. ماه رمضان بود. مجتبی برای سرکشی از نیروها با چند نفر به آنجا رفت. بین راه در بیابان ماشینشان خراب شد و بهناچار و حدود پنج کیلومتر در گرمای ۵۰درجه با زبان روزه پیاده به راه افتادند تا به کمپ شرکت نفت رسیدند.
☀️دیگر نگهداشتن روزه سخت شده بود. همراهان مجتبی روزه را شکستند اما او با اینکه دیگر رمَقی برایش نمانده بود، گفت که حاضر است بمیرد ولی روزهاش را نشکند. همه او را از ته دل قبول داشتند. تا صدای اذان را میشنید، وضو میگرفت و به حسینیه میرفت و مشغول نماز اول وقت میشد. آنقدر مجتبی را قبول داشتند که نمازشان را به او اقتدا میکردند.
#کتاب_شهدایی
#کتاب_خوب
#کتاب_بخوانیم
@yousof_e_moghavemat
⏳بمناسبت سالروز قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱
📄سند ساواک
▫️آيت الله بروجردي در سال ١٣٣١:
─ درباره وقایع قيام ٣٠ تير
آیت الله بروجردی: از "نماينده رسمي" من آيت الله خميني سوال كنيد...
@yousof_e_moghavemat
#طنز شهدا 😁
⁉️ پای چپ یا راست !!
توی سنگر هر کس مسئول کاری بود .
یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگر 😮
به خودمان که آمدیم ،
دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است.
نمی توانست درست راه برود . از آن به بعد کارهای رسول را هم بقیه بچه ها انجام دادند ..
کم کم بچه ها به رسول شک کردند ، 😕
یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش .😆
صبح بلند شد ، راه افتاد ، پای چپش لنگید !😨😲
سنگر از خنده بچه ها رفت روی هوا !!😄😃😂
تا می خورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته کارای سنگر رو انجام بده!!
خیلی شوخ بود ، همیشه به بچه ها روحیه می داد ، اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت ..
#شهید_رسول_خالقی_پور
😊 #مزاح و #شوخ_طبعی از سیره شهدا بود . . .
#طنز_جبهه
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ #موشن_گرافیک | جایزهای که هرگز داده نشد...
🚀 به مناسبت فرارسیدن ۳۰ تیر ماه، سالروز شهادت خلبان سرافراز ارتش شهید عباس دوران
🌷#شهید_عباس_دوران
#سالروز_شهادت
#سی_ام_تیر_1361
@yousof_e_moghavemat
خداوندا ! پاهایم جرأت عبور از صراط را ندارد، من آنها را در بین الحرمین برهنه دواندم، در سنگرها خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خندیدم و گریستم افتادم و بلند شدم.
امید دارم آن جهیدن ها و خزیدن ها و به حُرمت آن حریم ها آنها را ببخشی
بخشی از #وصیت_نامه #شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
چهره اش نوربالا می زند
اما از سرنوشت این رزمنده اطلاعی در دست نیست
شهید و یا جانباز شده و... یا...
#تصاویرکمترمنتشرشده
#رزمندگان
#شهدا
#لشکر_کربلا
@yousof_e_moghavemat
🖼 #طرح_مهدوی ؛ #مناسبتی
▫️ باید از تو آموخت پای امامزمان ماندن را، از تو که هر کلامت چون دُر میدرخشید وقتی با همهٔ وجودت از دلدار خود میگفتی. و چه ناتوان مانده بودند آنان که دلهایشان غرق در تاریکی شده بود.
▪️ کاش من نیز میثم تمّارِ امام زمانم شوم… میثم تمّارِ اویی که سالهاست صدایم میزند و من غرق در دنیای هزاررنگ هستم. کاش با همهٔ وجودمان برای مولا باشیم. درست مثل میثم تمّار...
#استوری
📆 ۲۲ ذی الحجه سالروز شهادت #میثم_تمار تسلیت باد.
@yousof_e_moghavemat
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میخواستند عکس یادگاری بگیرند.
از ماشین پیاده شد.
یک گروه دیگر برای دومین بار از ماشین پیادهاش کردند برای عکس گرفتن.
دفعهی سوم، یک خانم خواست عکس بگیرد، باحجاب نامناسب. پیاده شد و با او هم عکس گرفت.
گفت: باور نمیکردم با من عکس بگیرید.
از امروز سعی میکنم حجابم را درست کنم...
#سردار_دلها
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
💐
دیدار #مادر با #فرزند !
تو هم دلت پر ڪشید ؛
به ڪربلا که نشد برویم
به گلزار #شهدا می شود ...
#مادران_شهدا
#مادران_چشم_انتظار
@yousof_e_moghavemat
🌹شب که شد، بعثی ها ریختند توی سلولها و اسرا را گرفتند زیر مشت و لگد. آن قدر که ناله ی «یا حسین» و «یا اباالفضل» آنها به آسمان رسید. وقتی خودشان خسته شدند و اسرا خونین و از پا افتاده، سلول ها را ترک کردند.
🌹من کمتر از بقیه کتک خورده بودم. نمی دانم چرا؟ برای همین دلم نمی آمد به آنها نگاه کنم. وقتی صدای ناله های حزینشان را می شنیدم، به حالشان غبطه می خوردم.
🌹بالاخره خوابم برد. در عالم رؤیا بانوی دو عالم «فاطمه ی زهرا» را زیارت کردم. فرمودند: «نگران نباش! نوبت تو هم خواهد رسید».
🌹شبی دیگر دوباره هجوم آوردند. این بار من نیز به اندازه ی برادرانم مورد ضرب و شتم قرار گرفتم. وقتی رفتند، با اینکه جای سالمی برایم نمانده بود، ولی در دل خدا را شکر می کردم. چون به آن رضایت درونی دست یافته بودم.
✍راوی : فرزند شهید به نقل از پدرش
#آزاده
#شهید_محمد_باقر_درودی
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat