وقتی آن شب فراموش نشدنی
هزینه تعویض موکت فرسوده کف اتاقش در نخست وزیری
را که مبلغی ناچیز شده بود نپذیرفت و توضیح می خواست
گفتم :شما نخست وزیرید! شخصیت هایی از داخل و خارج به دیدنتان می آیند.
لابد این مقدار اصلاح و هزینه به مصلحت بود.
او که فکر می کرد شاید مقصودش را خوب درک نکرده ام با نگاهی نافذ و نگران گفت :
من چگونه نخست وزیری باشم که روی موکت با کفش راه بروم
اما باشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند!...
از کتاب: به سبک زندگی شهدا( #شهید_محمد_علی_رجایی )
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
امام زمان ارواحنافداه :
🌹يجب على كل واحد منا أن يفعل شيئًا ليقترب من حبنا.
هر یک از ما باید کاری کند که با آن به محبت ما نزدیک شود
📚بحار ، ج۵۳، ص۱۷۶
#حدیث_امام_زمان
#السلام_علیک_یا_حجت_ابن_الحسن_العسکری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#طرح_مهدوی
@yousof_e_moghavemat
🔲 از میان مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند [و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود] صادقانه وفا کردند.
سوره احزاب آیه ۲۳
🔸 از نیل رَد شـــدهای؛
و به ساحِل رسـیــدهای !
ما غرق فـتـنهایم ! دُعا کن بَرای مٰا ...
#یک_آیه_قرآن
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
🔰 چشم به درد نخور !
🔻 چشماش مجروح شد
و منتقلش کردند تهـران ؛
محسن بعد از معاینه دکتر پرسید:
آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه؟
میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟
دکتر پرسید: براچی این سوال رو
می پرسی پسر جون؟
محسن گفت: چشمی که برا امامحسین(ع)
گریه نکنه بدرد من نمیخوره ....
#شهید_محسن_درودی 🌷
@yousof_e_moghavemat
... مسابقه اصلی اینجاست…
قاری بسیار خوبی بود، برای مسابقات قرآن آماده بود و شانس بالایی برای کسب مقامهای بینالمللی داشت.
زمان حضورش در منطقه، ایام مسابقات بود، به او گفتم: ما اینجا هستیم حداقل برای شرکت در مسابقات به تهران برو و پس از مسابقات دوباره به منطقه بیا.
گفت: مسابقه اصلی اینجاست، کجا بروم؟ اینجا باید در مسابقه برنده شویم.
قاری #شهید_عبدالله_مداح
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
جان میدهم از حسرت ديدارِ تو چون صبح
باشد كه چو خورشيد درخشان به در آیی
(حافظ)
#حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#اللهم_فک_کل_اسیر
@yousof_e_moghavemat
🌷شهدا
راه گم کرده ایم...
نگاهی کنید...
#اللهم_ارزقنا_شهادت_فی_سبیلک
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پای درس شهید سلیمانی...
در مورد دوتا سید بزرگوار میفرمایند که...
#سردار_دلها
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
#مربی_انسانها_زن_است 🧕
«...مربی انسانها زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است. زن با تربیت صحیح خودش، انسان درست میکند؛ و با ترییت صحیح خودش کشور را آباد میکند مبدأ همه سعادتها از دامن زن بلند میشود. زن مبدأ همهی سعادتها باید باشد. و مع الاسف زن را به صورت یک لُعبه درآوردند این پدر و پسر؛ و خصوصاً این پسر.
آنقدر جنایات که به زن کردند، به مردان نکردند. #زن_مبدأ_همه_خیرات_است .
شما دیدید، ما دیدیم، که زن در این نهضت چه کرد...ما نهضت خودمان را مرهون زنها میدانیم. مردها به تبع زنها در خیابانها میریختند. تشویق میکردند زنها مردان را. خودشان در صفهای جلو بودند. زن یک همچو موجودی است که میتواند یک قدرت شیطانی را بشکند...»
📚 صحیفه امام، جلد ۷، صفحه ۳۳۸
۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۸ پیام به ملت ایران دربارهی مقام و منزلت حقیقی زن.
#نقش_زنان_در_جامعه
#نقش_زنان_در_انقلاب
#نقش_زنان_در_حکومت_امام_زمان
#قدرت_و_شکوه_زن 📘
@yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #شهید_قاسم_سلیمانی:
همه دعوای ما در عالم اسلام با غرب بر سر یک مسجد است و همه وحدت ما نیز در عالم اسلام از یک مسجد است.
🔺به مناسبت روز جهانی مسجد
#قدس_خرمشهر_دیگر_میشود
@yousof_e_moghavemat
امام حسین علیه السلام:
بار خدایا! تو می دانی که آنچه از ما اظهار شده برای رقابت در قدرت و دستیابی به کالای دنیا نیست، بلکه هدف ما این است که نشانه های دینت را به جای خود برگردانیم.و...
تحف العقول صفحه 243
#استوری
#حدیث_امام_حسین
@yousof_e_moghavemat
27.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نگاهی سریع بر لقبهایی که رسانهها و کارشناسان امنیتی غربی به حاج قاسم سلیمانی دادهاند
#سردار_دلها
#شهید_قاسم_سلیمانی
#باز_نشر
@yousof_e_moghavemat
🌹نوجوانان بی بضاعت را که دست نیاز به طرفش دراز می کردند، یاری می کرد. آنان را به کارگاهش می برد و مشغول به کار می کرد
🌹پس از مدتی زمینه ی ازدواجشان را فراهم می نمود و سر و سامانشان میداد
راوی : همسر شهید
#شهید_محمد_تقی_چهار_محالی
#آشنایی_با_شهدا
@yousof_e_moghavemat
✍ عشق، یعنی به تو رسیدن!
نه چگونه رسیدن ...
که چگونه رسیدن را، دلبر است که تعیین می کند!
گاهی میخواهد کاملترین آفریدهاش را، روی داغیِ تفتیدهی خاک، بیسَـــر ببیند!
و گاهی تنها ... تا بنشیند و تمام حقیقت بندگی را میان کلماتی از جنس دعا جا بگذارد، برای بشری که انتخاب کرده چهارده قرن بیامام بماند ...
عشق به او رسیدن، و به او رساندن است؛
اما همانگونه که او میخواهد!
#استوری
▪️ویژه #شهادت_امام_سجاد علیهالسلام
@yousof_e_moghavemat
مرد پولادین
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: «من آقای لاجوردی را در دورهى مبارزات، به عنوان مرد پولادین مىشناختم. در بین دوستان، آن کسى که از کتک خوردن و اقدام کردن و زندان رفتن و آمدن بیرون و دوباره رفتن، خسته نمىشد، آقاى لاجوردى بود؛ در دورهى کار و تلاش براى حکومت اسلامى هم الحمدلله ایشان همینطور عمل کردند.» ۱۳۷۷/۲/۱۴
⏳ یکم شهریور ماه مصادف است با سالروز ترور مجاهد فی سبیل الله شهید سید اسدالله لاجوردی، مبارز انقلابی و دادستان پیشین انقلاب اسلامی و رئیس سابق سازمان زندانها که در محل کار خود در بازار تهران و به دست عوامل سازمان تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) در سال ۱۳۷۷ به شهادت رسید
#شهید_اسد_الله_لاجوردی
#سالروز_شهادت
#اول_شهریور_1377
@yousof_e_moghavemat
#خاطره
✍️توی مسجد روستا مراسم ختم گرفتند
مردم میامدند برای عرض تسلیت .
یکهو حاجی از مسجد زد بیرون !
فهمیدیم اتفاقی افتاده.
پشت سرش راه افتادم .
کمی ان طرف تر از ورودی مسجد ،
گیت بازرسی گذاشته بودند و مردم را میگشتند !
خیلی بدش آمد.
اخم پیشانیش را چین انداخت .
رفت و با ناراحتی گفت:
« ما سی سال کسب آبرو کردیم ،
جمع کنید این ها رو !
مردم باید راحت رفت و آمد کنند،
ما داریم برای آسایش همین مردم کار میکنیم،
نه اینکه اون ها رو بذاریم تو تنگنا»
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
#سردار_دلها
#شهید_قاسم_سلیمانی
@yousof_e_moghavemat
شهیدِ عشق ؛
حسین بن علی شد مُقتدایت
میان سجدهی خون در نمازی ...
#نماز
#دفاع_مقدس
@yousof_e_moghavemat
خاطراتی کوچک از شهید بزرگ حاج سید اسدالله لاجوردی
بخش اول
از همان سال 60 که با نام حاج "سید اسدالله لاجوردی" و قاطعیت و شجاعتش در برابر عملیات وحشیانه تروریست های منافق آشنا شدم، دوست داشتم او را از نزدیک ببینم. همه از او می گفتند که چگونه سد راه جنایتکاران شده و برای منافقین نیز کابوسی شده که خواب راحت از چشم آنان گرفته بود.
دست بر قضای روزگار، سال 69 در قوه قضائیه استخدام و در "هیئت مرکزی گزینش" مشغول به کار شدم. بعد از مدتی به گزینش دادستانی مستقر در ساختمانی مقابل زندان اوین منتقل شدم. طی زمان کوتاهی که در آن جا مشغول بودم، گاهی برای انجام امور اداری به ساختمان اداری وسط زندان اوین رفت و آمد می کردم. در همان جا بود که چندین نوبت با چهره مومن و باصفای حاج اسدالله روبه رو شدم.
بچه ها راست می گفتند که:
"هیچکس نمی تونه در سلام کردن، بر حاج اسدالله پیشی بگیره ..."
با بچه ها سر این موضوع قرار گذاشتیم و گفتم که من می توانم.
من که او را می شناختم، ولی او اصلا مرا نمی شناخت و حتی نمی دانست در آن ساختمان چه کار دارم. یک ساعتی به اذان ظهر مانده بود که برای وضو گرفتن رفتم طرف دستشویی. ناگهان حاج اسدالله که صورتش از وضو خیس بود، وارد راهرو شد. تا آمدم به خودم بجنبم و سلام کنم، با لبخندی بسیار زیبا، نگاهی انداخت و گفت:
- سلام عزیزم، چطوری ... خوبید شما؟
فقط این بار نبود. دفعات بعد هم همین طور شد.
بچه ها راست می گفتند. اصلا نمی شد در سلام کردن بر حاج اسدالله پیشی گرفت.
تازه، فقط سلام نبود. هر کس که بودی، کارمند، پاسدار، خانواده زندانی، و حتی خود زندانی، همین که مقابل دیدگان حاج اسدالله قرار می گرفتی، اولین کسی که سلام و احوال پرسی می کرد او بود.
گفتم زندانی، یکی از نکات جالب حاج اسدالله این بود که با زندانی ها که بیشتر هم منافقین و چپی بودند، آن قدر راحت بود که گاهی با آنها والیبال یا فوتبال بازی می کرد. گاهی نیز به سلول آنها می رفت و غذایش را در جمع آنان می خورد. و البته این کار با مخالفت شدید بچه های حفاظت روبه رو می شد، ولی لاجوردی وقتی به کسی اطمینان می کرد، دیگر کسی نمی توانست به او بگوید این قدر راحت به میان زندانیان نرو، هر چه باشد تو رئیس کل زندانها یا دادستان و ... هستی!
در اتاق خودش هم که بود، همان غذایی را می خورد که برای زندانیان می بردند.
چند وقتی می شد که حاج اسدالله سیستم جدیدی برای امور اداری زندان اوین راه اندازی کرده بود.
دیوارهای طبقه دوم ساختمان را برداشتند و سالن بزرگی ایجاد کردند. چندین میز اداری چیدند و همه مسئولین سازمان زندان ها در پشت آن میزها مستقر شدند.
هر کس از پله ها بالا می آمد، درست مقابل رویش میزی می دید که سه نفر پشت آن نشسته بودند.
غالبا در اولین برخورد فکر می کردی مثل همه اداره ها میز اطلاعات و راهنمای مراجعین است. چه بسا همین طور هم بود.
جلو که می رفتی، مرد مسنی با لبخندی بسیار زیبا سلام و احوال پرسی می کرد و با همین لحن می پرسید:
- چیه عزیزم با کدوم قسمت کار داری؟
نامه ات را می گرفت، زیر آن چیزی نوشته و امضا می کرد، بلند می شد و از همان جا مسئول مورد نظر را صدا می زد و می گفت که کارت را راه بیندازد.
و اگر شکایتی داشتی، نامه ات را می گرفت، خودش بلند می شد همراهت می آمد تا میز مربوط و دستور می داد که مشکلت را رفع کن.
و چه بسا اکثر مراجعه کنندگان که خانواده زندانیان بودند، متوجه نمی شدند آن که این گونه دنبال کارشان است، کسی نیست جز حاج اسدالله لاجوردی رئیس کل سازمان زندان های کشور!
و چه زیبا بود وقتی دو سه بار به او مراجعه کردم و خودش بلند شد آمد دنبال کارم تا به نتیجه رساند و آخر سر خندید و گفت:
- راضی شدی عزیزم؟
غالب جمعه ها که برای نماز جمعه به دانشگاه تهران می رفتیم، حاج اسدالله را می دیدیم که همراه با پنج شش نفر از بستگانش، داخل پیکان مدل پایین چپیده اند و به نماز می آیند.
حاج "محسن رفیق دوست" دوست و همرزم قبل و بعد از انقلاب حاج اسدالله، خاطره زیبایی ازاو نقل می کرد. می گفت:
- حاج اسدالله از قبل در بازار یک حجره کشبافی داشت. بعد که از سازمان زندانها رفت کنار، برگشت همان جا و به کارش ادامه داد. با وجودی که توان خرید حداقل یک ماشین پیکان را داشت، ولی همواره با یک دوچرخه 28 قدیمی، وسایل را در ترک آن می بست و از خانه شان می رفت طرف بازار. هر چه به او گفتم: آخه حاجی، منافقین و دشمنان این همه به خون تو تشنه اند و منتظرند تا فرصتی پیدا کنند و عقده شان را سر تو خالی کند. حداقل یه ماشین بخر. با دوچرخه، هم اذیت میشی هم خطرناکه. می خندید و می گفت:
- حاج محسن، منو راحت بذارید. همین دوچرخه هم از سرم زیاده. منم که آماده شهادتم مگه چیه.
#شهید_اسد_الله_لاجوردی
#سالروز_شهادت
#اول_شهریور_1377
@yousof_e_moghavemat
حاج قاسم سلیمانی میگفت یک فرمانده زمانی موفق است که از واژه "بیا" استفاده کند، نه "برو"؛
یعنی وقتی دیگران را فرابخواند که خودش در دل معرکه ایستاده باشد، نه بیرون از گود!...
ردیف اول نشسته از سمت چپ #شهید_قاسم_سلیمانی
ردیف اول نشسته از سمت راست #شهید_ابو_مهدی_المهندس
@yousof_e_moghavemat
امام على عليه السلام:
زَوالُ النِّعَمِ بِمَنعِ حُقوقِ اللّهِ مِنها، وَالتَّقصيرِ في شُكرِها
اگر حقوق خدا در نعمت ها ادا نشود و در شكرگزارى شان كوتاهى گردد، آن نعمت ها ستانده مى شوند
غررالحكم حدیث5475
#حدیث_امام_علی
@yousof_e_moghavemat