eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
289 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 تصویر کمتر دیده شده از شهید سلیمانی(نفروسط تصویر) در کنار شهید حسین پورجعفری (نفر اول از سمت چپ) @yousof_e_moghavemat
ما آیه فتح را ز قرآن خواندیم در جبهه نماز سرخ ایمان خواندیم سال ۱۳۶۲ محور مریوان - ابتدای دشت شیلر ،ارتفاعات کانی مانگا یاد و خاطره از سمت چپ: ۱.شهید حسین بهرامی (اخوی شهیدان رضا و مهدی بهرامی) ۲.شهید علیرضا کلهر ۳.برادر بزرگوار آقای دکتر مرادیان گردان مقداد لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) @yousof_e_moghavemat
تا شهیدِ "انتقام‌ سیلی‌ زهرا" شوم بر سرم سربند یا زهرای‌ اطهر می‌زنم .... @yousof_e_moghavemat
⚘‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاش می شد زیر باران نگاهت خیس شد تا که دل را از غم غصه بشوییم⚘ ‌‌‌‌‌‌ ‌ @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایتی از راننده سلیمانی از تصادف در مسیر ماموریت و واکنش عجیب سردار سلیمانی... @yousof_e_moghavemat
رئیس کچل‌ها ... به من می‌ گفتند، تو عامل مخرب جبهه‌ هايی هروقت كه می‌ رفتم جبهه همه‌ چيز را به‌‌‌ هم می‌ ريختم و سر بـه سر بچه هـا می‌ گذاشتم تا روحيه بگيرند...در جريان يكی‌از عمليات‌ها يك‌روز به عمليات مانده بود و من هم مسئول تداركات بودم. اين كه بچه‌ها شاد شـوند و در عمليـات بـا روحيـه‌ ی بيشـتری شرکـت ڪنند به نيروهای تداركاتی اعلام كردم دستور آمده بچه‌ هـای تدارڪات بايـد سَر هايشـان را از تَه بتراشند! بچه‌ها كه ازاين حرف من جا خورده بودند همه اعتراض كردند و می گفتند: « چرا بايد اين كار را بكنيم »؟ من هم فكری کردم و گفتم تراشيدن‌سرها برای اينست كه رزمندگان توي خط بتوانند براحتی بچه‌ های تدراكات را شناسايی‌كنند.همه قبول كردند و شروع‌ كرديم سر همه نيروهارا كچل كرديم. اولين آنها شهيد ميركمالی بود..فردای آن‌روز برای عمليات آماده می‌شديم،يكی‌از فرماندهان وقتی ديد بچه‌های تداركات كچل كرده‌اند،گفت«شما چرا اينطوری شده‌ ايد، كـی گفتـه شـما کچـل کـنيد؟ » اين‌را كه گفت همه بچه‌ها مرا نشان دادند ومن هم گفتم«من دستور دادم، مگر رييس تداركات نيستم ؟؟ خوب به‌ نـظرم‌ رسید بـرای شناسايی بچه‌های‌تداركات در منطقه عملياتی اين بهترين كار است.» البته همينطور هم شد و كچل كردنِ بچه‌های‌تداركات به‌شناسايی ودر دسترس‌بودن آن‌ها توی عمليـات خيلی کـمك كـرد. راوی: محمد حصاری منبع: ماندگاران ، حسن شكيب‌زاده نشر شاهـد سال ۱۳۹۰ @yousof_e_moghavemat
:تهران،1335 :سرپل ذهاب،1359 :بهشت زهرا سفره عقدمان بابقیه سفره ها فرق داشت، بجای آینه وشمعدان،تفسیرالمیزان راچیده بودیم دورتادورسفره،برکتی که این تفسیر به زندگی مان می داد،می ارزیدبه هزاران شگونی که آینه شمعدان می خواست داشته باشد. برای مراسم هم برنج اعلا خریدیم؛ولی فتح الله نگذاشت بازش کنیم،می گفت«حالا که این همه آدم نداروگرسنه داریم،چطورشب عروسی غذای گرون قیمت بدیم؟» برنج هارابسته بندی کردیم و دادیم به خانواده های نیازمند.فتح الله برنج هارامی داددست مردم ومی گفت:«این هدیه حضرت امام خمینیه.» (به روایت همسرشهید) @yousof_e_moghavemat
🔸شهید شوشتری ، جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه، نزدیک ۲ساعت یک سرباز وظیفه مقابل یکی از مقرهای سپاه در منطقه دلگان سیستان و بلوچستان نگهش داشت به این جهت که حکم ماموریت همراهش نبود و سرباز نمیشناختش، بعد همان سرباز را ۱۰روز مرخصی تشویقی داد. @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 روایت بغض آلود سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی از عملیات خیبر؛ هر کس از عملیات خیبر تا انتهای جنگ حتی یک ساعت در مناطق جنگی حضور داشته، جانباز شیمیایی است. @yousof_e_moghavemat
░ وان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله ░ و اگر از اکثر مردم روی زمین پیروی کنی تو را از راه گمراه خواهند کرد سوره انعام آیه۱۱۶ @yousof_e_moghavemat
به گفته خانواده شهید طاهره هاشمی، وی یک شب قبل از شهادتش شهید مظلوم بهشتی و یارانش را با دو تن از اعضای انجمن اسلامی محل(شهید امان الله قدیر و شهید فضلی) را در خواب دیده و مژده شهادتش را از زبان آنها برای خانواده اش تعریف می کند. شهید طاهره هاشمی در ششم بهمن 1360 در حالیکه برای رزمندگان اسلام که برای مقابله با جنگ های محارب در شهر مستقر بودند و مشغول جمع آوری غذا بود، مورد رگبار ملحدین قرار گرفت و به سوی معبود شتافت. @yousof_e_moghavemat
همیشه لباس کهنه می‌پوشید. آخرش هم اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت‌. مادر عباس بابایی، برادرش(مدیر مدرسه) را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو عباس را نشانش داد. گفت عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش اینها را بپوشد. @yousof_e_moghavemat
یبار حاج حسین خرازی که فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین(ع) بود رفت نزدیک در دژبانی یه بچه بسیجی اونجا نگهبانی می‌داد. حاج حسین رو به جا نیاورد وگفت: کارت داری؟ حاج حسین گفت: نه اون بسیجی هم در جواب حاجی گفت: راهت نمی دهم حاج حسین به خاطر نداشتن کارت مدتی رو توی آفتاب ایستاد. در واقع اون بسیجی حاجی رو بیرون توی آفتاب نگه داشت و راهش نداد. بعد که مسئول دژبانی اومد از اون بسیجی پرسید:چی شده؟ اونم گفت: "ایشون چون کارت نداشت راهش ندادم." مسئول دژبان بهش گفت: ایشون آقای خرازی فرمانده لشکر هستن. چطور راهشون ندادی؟ بعد شروع کرد به معذرت خواهی از حاج حسین اما حاجی با همون لبخند همیشگی و آرومش گفت: این بسیجی وظیفش رو درست انجام داد. یعنی معتقد بود باید اون بسیجی دژبان رو تشویق کرد! نفردوم از سمت راست @yousof_e_moghavemat
شهدا عاشقانه سربندها بر پیشانی بستند و مردانه سر فدا کردند @yousof_e_moghavemat
به جز وصال تو هيچ از خدا نخواسته‌ايم كه حاجتى نتوان خواست از خدا ‌جز تو... @yousof_e_moghavemat
و باز دلم یاد تو افتاد و شکست... سمت راست سمت چپ @yousof_e_moghavemat
حاج‌احمد می‌گفت : اگر در پادگانت دوتا سرباز را نمازخوان و قرآن‌خوان کردی این برایت می‌ماند. از این پست‌ها و درجه‌ها چیزی در نمی‌آید! @yousof_e_moghavemat
تواضع برا تهیه مهمات عملیات باید حاج احمد رو می دیدم رفتیم اتاقش اما حاجی آنجا نبود یکی از بچه ها گفت : فکر کنم بدونم کجاست مارو برد سمت دستشویی ها و دیدم حاج احـــمد اونجاست داشت در نهایت تواضـــع دست شویی هارو تمیز میکرد خواستیم سطل آب رو ازش بگیریم که نگذاشت و گفت: فرمـــانده زمان جنگ برادر بزرگـــتره و در بقیه مواقع کوچــــکتر از همه .. از کتاب میخواهم با تو باشم صفحه 19(با اندکی ویرایش) ✒مرصاد @yousof_e_moghavemat
صبح لبخندِ شماست و آفتاب ، ازڪرانہ ی لبانتان ... هـر روز طلوع مے ڪند بخندید .. ڪہ مشرقِ نگاهـتان ... دل مغربی ام را ، آرام مے ڪند نفر سوم از سمت چپ @yousof_e_moghavemat
امیر سپهبد صیادشیرازی در یکی از سفرهایش به شیراز، *سراغ مزار مرتضی را می‌گیرد تا می‌رسد به شهر فسا و بعد روستای جلیان.* همراهان صیاد می‌گویند از فاصله‌ی *۵۰ متری مزار شهید جاویدی، از ماشین پیاده می‌شود.* لباسش را مرتب می‌کند و *با احترام و تشریفات کامل نظامی* با قدم آهسته به سمت مزار شهید می‌رود و آنجا دست راست را به گوشه‌ی کلاه نظامی می‌چسباند و فاتحه می‌خواند و هر چه بچه‌های سپاه فسا که از حضورش خبردار شده بودند از او می‌خواهند ناهار را آنجا بماند، می‌گوید من در ماموریتم و فقط به احترام مردی که امام به پیشانی‌اش بوسه زد، به اینجا آمده‌ام و باید بروم. @yousof_e_moghavemat
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی حسین تاجیک را ناجی کربلای 5 می‌دانست و می‌ گفت: حسین در حالی که در آغوش من بود شهید شد؛ چشمانش را بوسیدم و روی خاکریز خواباندمش. حسین تاجیک، فرمانده گردان 415 لشکر 41 ثارالله در کربلای 5آسمانی شد. سمت راست سمت چپ @yousof_e_moghavemat