💗 حاج احمد 💗
🔹کاظم اخوان ... جوانی کشتیگیر با قدی کوتاه و موهای چتری، شجاع و تو دل برو، عکاس خبرگزاری ایرنا بود.
🔹عصر سوم خرداد که آفتاب پایین آمد و ما سرمست از فتح بزرگ همین بچهها و رزمندههای کوچه خیابانهای خودمان بودیم، به ما گفتند اگر میتوانید کمک کنید تا عراقیها را به عقب ببریم. آنقدر اسیر عراقی زیاد بود که از ما هم خواستند کمک کنیم.
🔹من میترسیدم ولی کاظم با شجاعت تمام، مأموریت را پذیرفت، تازه مرا هم دلداری میداد.
🔹دوربینها را غلاف کردیم و او که قبلاً دم دست مصطفی چمران برای خودش چریکی شده بود، اسلحه به دست گرفت. با یک اتوبوس راه افتادیم سمت اهواز.
🔹من شدم راننده و کاظم با یک اسلحه کلاشینکف شده بود نگهبان شصت هفتاد تا عراقی که تا خرخره در اتوبوس جا گرفته بودند.
🔹از خرمشهر تا اهواز، من پشت به عراقیها، خیره به جاده، رانندگی میکردم و کاظم در تاریکی شب، زل زده بود به بیچارههایی که از غافلگیری امروز هنوز گیج و منگ بودند. راه به نظر طولانی میآمد ولی وقتی رسیدیم احساس خوبی داشتم.
🔹دو ماه بعد از همین اتفاق، کاظم را برای همیشه در لبنان از دست دادم، عکاسی جسور با سری نترس و... حالا سی و هفتمین سه خردادِ بدون او را میگذرانم و هر بار که در تاریکی شب در جادهای رانندگی میکنم، احساس میکنم کاظم با اسلحهاش کنارم نشسته و هنوز مراقب من است.
🔹بر او که قلبم برای همیشه پیشش جاماند، از راه دور سلام میکنم...
(راوی: بهرام محمدی فرد، عکاس دوران جنگ)
#دفاع_مقدس
#عملیات_بیت_المقدس
#آزادسازی_خرمشهر
#خرمشهر
#اردیبهشت_1361
#کاظم_اخوان
#اللهم_فک_کل_اسیر
@yousof_e_moghavemat