🕊
روایتی زیبا
از #ایثار
✍️ با خواندنِ این خاطره به عظمتِ روحیِ شهید بابایی پی خواهید برد
عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونهمون رو عوض کنیم ، میخوام خونهمون رو بدیم به یکی از پرسنلِ نیروی هوایی که با هشت تا بچه توی یه خونۀ دو اتاقه زندگی می کنن، این خونه برای ما بزرگه، میدیم به اونا و خودمون میریم اونجا... اون بنده خدا وقتی فهمید فرماندهاش میخواد اینکار رو کنه قبول نکرد. اما با اصرارِ عباس بالاخره پذیرفت و خونه مون رو باهاشون عوض کردیم...
📚منبع: کتاب خدمت از ماست
🌹 #شهید_عباس_بابایی
#سالروز_ولادت
@yousof_e_moghavemat
#طرح_مربع
👆خاکریز خاطرات ۸۶
🌸 تا حالا رفیقی داشتی که حاضر باشه اینجوری برات جون بده؟😢
#رفاقت #دوست #ایثار #گذشت_و_فداکاری #بی_تفاوت_نبودن
@yousof_e_moghavemat
.
📝 متن خاکریز خاطرات ۸۸
✍ کجای دنیا دیدی اینجور از خودگذشتگی کنن؟😢😢
#متن_خاطره
چند تا بسیجی داخلِ جیپ بودند. یهو دشمن شیمیایی زد و بسیجی ها باید ماسک میزدند. اما یک ماسک کم بود. به همین خاطر هیچکس راضی نمیشد ماسک بزنه.😔😢
تا اینکه یک نفر از اونا، بقیه رو قانع کرد. لحظاتی بعد در حالیکه اون بندهی خدا شدیداً سرفه می کرد ، دوستاش بهش نگاه میکردند و از زیر ماسک اشک میریختند.😭😢😭
📚منبع: سالنامه عطش ظهور 1385
#ایثار #ازخودگذشتگی #گذشت #رفاقت #بی_تفاوت_نبودن
@yousof_e_moghavemat
🌸 خاطرهای زمستانی و زیبا از شهید محمدابراهیم همّت
#متن_خاطره
✍منطقهی قلاجه در اسلامآبادِ غرب بودیم، با آن سرمایِ استخوان سوزش. اورکتها رو آوردیم و بیـنِ بچه ها تقسیم کردیم. امـا حـاج همّت اورکت نگرفت و گفت: « همه بپوشن، اگر موند من هم میپوشم» یادمه تا زمانیکه اونجا بودیم، حاجی داشت از سرما میلرزید...
📌خاطرهای از زندگی سردار شهید محمد ابراهیم همّت
📚منبع: یادگاران2 «کتاب شهید همت» ، صفحه 64
#فرماندهان #شهیدهمت #گذشت #تواضع #ازخودگذشتگی #ایثار
@yousof_e_moghavemat
#طرح_مربع
👆خاکریز خاطرات ۱۱۲
🌸 نامهی عاشقانهی شهید برای من و شما...
#بسیار_زیبا
#عاشقانه #غیرت #مردانگی #ایثار #شهیدسیدمجتبیهاشمی #وصیتنامه #جهاد
@yousof_e_moghavemat
سلام به رزمندگان اسلام.
اسم من زهرا می باشد،
این هدیه را که نان خشک و بادام است
برای شما فرستادم.
پدرم می خواست جبهه بیاید
ولی او با موتور زیر ماشین رفت و کشته شد.
من ۹ سال دارم و نصف روز مدرسه
و نصف دیگر را قالی بافی میروم.
مادرم کار می کند، ما ۵ نفر هستیم.
پدرم مُرد و باید کار کنیم و
من ۹۲ روز کار کردم تا برای شما رزمندگان
توانستم نان بفرستم.
از خدا می خواهم که این هدیه را
از یک یتیم قبول کنید و پس ندهید
و مرا کربلا ببرید،
آخر من و مادرم خیلی روزه می گیریم
تا خرجی داشته باشیم.
مادرم، خودم، احمد و بتول و
تقی برادر کوچک هست، سلام می رسانیم.
خدا نگهدار شما پاسداران اسلام باشد.
#ایثار...
#نامه_زهرا
@yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۲۱
🌺 خاطرهای زیبا از بزرگواری شهید خرازی
#متن_خاطره
ترکش خورده بود به گلویِ حاج حسین خرّازی و
رانندهاش. خونریزی حاجی شدید شده بود ، اما نمیگذاشت زخمش رو ببندم. میگفت: اول زخمِ رانندهام...
بعد هم با خودش حرف میزد و میگفت: اون زن و بچه داره ، امانته دستِ من ... حاجی با خودش داشت این حرفها رو زمزمه میکرد که بیهوش شد...
🌹خاطرهای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرّازی
📚منبع: یادگاران۷ «کتاب شهید خرّازی» صفحه ۶۶
#شهیدخرازی #ایثار #مسئول #خودسازی #تقوا
@yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۴۵
🌺 رفتار عجیب و زیبای شهید در هشت سالگی
#متن_خاطره
توی خونهی بزرگی که درونِ هر اتاقش یک خانواده بودند، زندگی میکردیم. یک روز گیلاس خریدم. منصور که اون موقع هشت ساله بود، گفت: بابا! همسایهها گیلاس رو دیدند؟
گفتم: بله
گفت: بهشون دادی؟
گفتم: نه! شما بخور؛ خودشون میخرند...
سریع رفت و چند ظرف آورد. گیلاسها رو تقسیم کرد و به همهی خانوادهها داد. بعد اومد و گفت: حالا من هم میتونم بخورم...
🌹 خاطرهای از نوجوانی سردار شهید منصور خادمصادق
📚منبع: کتاب آرزوی فرمانده، صفحه ۱۴
#شهید_خادم_صادق #شهدای_شیراز #مهربانی #بی_تفاوت_نبودن #ایثار #همسایه
@yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۵۰
🌺 ابراهیم از نوجوانی مهربان بود...
#متن_خاطره
هوا خیلی سرد بود. اما نمیخواست ما رو توی خرج بندازه. دلم نیومد؛ همان روز رفتم و یک کلاه براش خریدم. روز بعد کلاه رو سرش کرد و رفت. اما ظهر که اومد بیکلاه بود! بهش گفتم: کلاهت کو؟ گفت: اگه بگم دعوام نمیکنی؟ گفتم: نه مادر! چیکارش کردی مگه؟ گفت: یکی از بچهها با دمپایی میاد مدرسه؛ امروز هم سرما خورده بود دیدم کلاه برای او واجبتره...
🌹خاطره ای از نوجوانی سردار شهید ابراهیم امیرعباسی
📚منبع: کتاب ساکنان ملک اعظم ۵ ، صفحه ۵
#شهید_امیرعباسی #شهدای_مشهد #مهربانی #انفاق #نوجوان_شهید #گذشت #ایثار #احترام_به_والدین
#استوری
@yousof_e_moghavemat