💗 حاج احمد 💗
🙂 #خوب_میشی_احمد_جان ❤
✔
💠
مقارن همین ایام و همزمان با حضور کادرهای اصلی و فرماندهی #تیپ_۲۷ در تهران، مقرّر شد فرماندهان سپاهی و ارتشی شرکتکننده در عملیات «فتح خرّمشهر» به محضر امامخمینی شرفیاب شوند.
در روز موعود، فرماندهان خدمت امام رسیدند؛ اما از #متوسلیان خبری نبود. یکی از فرماندهان عملیاتی ارشد سپاه دربارهی این واقعه میگوید:
...ما و سایر فرماندهان، به اتفاق فرماندهی محترم کل سپاه خدمت حضرت امام رسیدیم. #حاج_احمد دیر رسیده بود. علت را جویا شدیم. فهمیدیم به رسم رفاقت، رفته بود مهندس ناصر کاظمی - فرمانده سپاه استان کردستان- را هم آورد بود تا به همراه فرماندهان فاتح خرّمشهر به ملاقات امام بیاید؛ اما این دو نفر موقعی به جماران رسیده بودند که ملاقات تمام شده بود. به حضرت امام اطلاع دادند که #حاج_احمد_متوسلیان؛ فرمانده #تیپ_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ آمده، وقت ملاقات هم تمام شده، شما چه می فرمایید؟حضرت امام با خوشرویی تمام اجازه فرمودند #حاج_احمد و ناصر کاظمی، افتخار دستبوسی ایشان را داشته باشند.
↘️
عبّاس برقی از مسئولین یگان ذوالفقار تیپ ۲۷ از این دیدار میگوید:
...از بیت که خارج شدیم، هر کدام از بچّهها چیزی میگفت. یکی از نورانیت حضرت امام صحبت میکرد و دیگری از خلوص معنوی او میگفت. در این بین، ناگهان چشمم به #حاج_احمد افتاد که عصا به دست، با پای زخمی و ترکش خورده، از بیت خارج میشد. همین که پایش را از بیت بیرون گذاشت، با عصبانیت عصا را به سمتی پرت کرد و با صدای بلند، بدون اینکه کسی را مخاطب قرار دهد، گفت: "به خدا قسم دیگر عصا به دست نمیگیرم. میخواهم بدون عصا راه بروم."
جمعی که آنجا بودیم، با نگرانی به او که به سختی راه میرفت، نگاه انداختیم. همانطور که راه میرفت، زیر لب ذکری را زمزمه میکرد.
همه میدانستیم که #حاج_احمد با حضرت امام ملاقات خصوصی داشته؛ ولی این که در آنجا چه گذشته، کسی خبر نداشت.
سرانجام طاقت نیاوردم. به همراه چند نفر از بچهها به سراغ او رفتیم و جریان را پرسیدیم. گفت: "پیش امام که بودم، ایشان با لحنی پدرانه از من پرسید: آقای "متوسلیان، پایت چه شده؟ در جواب گفتم: زخمی شده، بعد هم ساکت شدم. آن وقت امام با همان مهربانی، دستی روی پایم کشید و گفت: انشاءالله خوب میشود و شما به دنبال عملیات میروی."
🚩
✔
#سپاه_محمد_ص_می_آید
@yousof_e_moghavemat