eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
289 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
از صبح آفتاب خورده بود توى سرم; گيج بودم. سرم درد مى كرد. با بدخلقى گفتم «آقا جون! اين رئيس ستاد كجاست؟» حواسش نبود. برگشت. گفت «جانم؟ چى مى گى؟» گفتم «رئيس ستاد» گفت «رئيس ستاد رو ميخواهى چه كنى؟» گفتم «آقاجون! ما از صبح تا حالا علاف يه متر سيم كابل شده ايم. ميخواهيم برق بكشيم پاسگاه. يه سرى دستگاه داريم اون جا. يه متر سيم كابل پيدا نميشه.» گفت «آهان! برا جاسوسى ميخواهى». گفتم «جاسوسى كدومه برادر؟ حالت خوشه ها. براى شنود ميخواهيم». رفتيم تو. ديدم رئيس ستاد جلوى پاش بلند شد. @yousof_e_moghavemat
💛🌿 گاهی زندگی یک آدم میشود معنی یک آیه... گاهی نگاهش که میکنی انگار قرآن تفسیر میشود! لبخند که می زند میشود خود آیه «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفار رُحَماء بَیْنَهُم...!» @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری 🌱 قلب...؟ راستش نمی دانم چیست؟ اما این را می دانم که فقط جای آدم های خیلی خیلی خوب است...! جای تو ♥️ @yousof_e_moghavemat
🌸 🚩 💕 🌸 💕 «...پندارِ ما این است که ما مانده ایم و رفته اند؛ امّا حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و مانده اند...» ✔⚘✔ ┄━═✿🌺💠🌺✿═━┄ ✔⚘✔ ♡ ☆ ♡ @yousof_e_moghavemat
🥀 شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن؟ مگر آن که شمع رویت به رهم چراغ دارد .. سمت چپ سمت راست لحظه هایتان شهدایی @yousof_e_moghavemat
شنیده بودم حاج حسین توی منطقه ماست اما نمیشناختمش. شب که وقت خواب شد دیدم یکی اومد دم سنگر و بعد از سلام و حال و احوال گفت: برادر میشه امشب من اینجا بخوابم؟ یکم سبک سنگین کردم و گفتم: میتونی بخوابی ولی ما اینجا پتوی اضافی نداریم. گفت: اشکالی نداره و اومد داخل. وقتی میخواست دراز بکشه برزنتی را که مدتها بود افتاده بود گوشه سنگر نشون داد و پرسید: اون مال کیه؟ گفتم:مال کسی نیست، میتونی ازش استفاده کنی. برزنت رو برداشت و کشید رویش و خوابید. صبح که رفتم برای نماز دیدم بچه‌ها همه عقب ایستادن و یه عده دارن اورا میفرستند جلو تا امام جماعت بشه. بچه‌ها میگفتند نمیشه حاج حسین اینجا باشه و ما نماز فرادا بخونیم ... @yousof_e_moghavemat
فرق است میان کسی که در انتظار شهادت است و آنکه شهادت در انتظار اوست... @yousof_e_moghavemat
بین راه انبوه قوطی های کمپوت و کنسرو و ساندیس به چشم می خورد که بعد از استفاده کنار جاده ریخته شده بود. به قرارگاه که رسیدیم حسین فرمانده قرارگاه رو صدا زد و بعد از تذکر بهش گفت : این جا خاکه و خاک هم پاکه نباید هر چی دست مون می رسه این جا بریزیم و باید مثل خونه خودمون برخورد کنیم شما تو خونه خودت اینجوری آشغال میریزی؟ سریع چند نفر رو بگو بیان هر چی قوطی موطی و آشغال این جا هست همه رو جمع کنن. خودش هم تا زمانی که تموم آشغال ها جمع نشد اونجا رو ترک نکرد. @yousof_e_moghavemat
و احساس من به تو شبیه آرزویی برآورده است! و شبیه پیچکی بی تاب، که تا خدا می رود .. @yousof_e_moghavemat
عاقبت به خیر می شود این روزی های دلتنگی ..... @yousof_e_moghavemat
فرماندهان شلوغ می کردن سربه سرش میذاشتن باز ساکت بود احمد کاظمی گفت: حاجی! حالا همین جا صبحونمونو میخوریم یه ساعتی میخوابیم بعد هم هر کسی بره سراغ کار خودش... . خندید و گفت: من باید برم خط با بچه های مهندسی قرار گذاشتم زاهدی بلند شد رفت بیرون سوار ماشینِ حاج حسین شد. ماشین رو برد تو گِل گذاشت و برگشت! . رو کرد به حاجی گفت: حالا اگه میتونی برو... . لبخندِ حاج حسین از روی صورتش پاک شد ... . بی حرف رفت سوار ماشین شد. همه منتظر بودن ماشین بیشتر تو گِل بره ولی... زیر لبش صلوات فرستادُ دنده عقب گرفت ماشین از توی گـِل دراومد رفت خط... @yousof_e_moghavemat
عالم محضر شهداست؛ اما کو محرمی که این حضور را دریابد؟ "شهید سید مرتضی آوینی" @yousof_e_moghavemat
بچه های لشگر خودش هم نبودن ها داد می زدن؛ حاج آقا، بدوین همین طور خمپاره بود که میومد ... حاج حسین عین خیالش نبود. همین طور آروم، یکی یکی دست می کشید روی سرو صورتشون خاک ها رو پاک میکرد، حال و احوال می کرد، می رفت سنگر بعد؛ اونا حرص می خورن حاج حسین این قدر آروم بین سنگر ها راه میره ... یک جا زمین سیاه شده بود بس که خمپاره خورده بود نمیذاشتن حاج حسین بره اونجا... میگفتن؛ نمیشه اون جا بارون خمپاره میاد میگفت؛ طوری نیس میرم یه نگاه به اون ور میکنم، زود بر میگردم نمیذاشتن می گفتن؛اون جا با قناصه می زننتون... می ترسیدیم، ولی باید این کار رو می کردیم با زبان خوش بهش گفتیم جای فرمانده لشگر این جا نیست، گوش نکرد! محکم گرفتیمش، به زور بردیم ترک موتور سوارش کردیم داد زدم ؛ یالا دیگه راه بیفت موتور از جا کنده شد مثل برق راه افتاد خیالمون راحت شد! داشتیم بر می گشتیم، دیدیم از پشت موتور خودش رو انداخت زمین، بلند شد دوید طرف ما فرار کردیم و از دور دیدیم بازم لبخند میزنه ... راوی یکی از همرزمان شهید نفردوم ایستاده از سمت راست @yousof_e_moghavemat
😅 ✔ 🌸 🏷 مذاکرات با پیرامون طرح مانور عملیات و تک چهارشنبه‌شب، دهم اسفند ۱۳۶۲ با هدف نفوذ در دشت ، عبور از کانال و دژِ دشمن و رسیدن به جاده‌ی طلائیه - نَشوه. 😊 ↘️ ...خرّازی: گردان سلمانِ شما، باید با گردان امام‌حسن علیه السلام ما دست بدهد. گردان میثمِ شما هم با گردان امام‌حسین علیه السلام ما. کریمی: برادر حسین! این گردانِ امام‌حسینِ (ع) شما، گردانِ خط شکن است؟! خرّازی: آره. همّت: [با لحنی خشنود]: امام‌حسن (ع) و امام‌حسین (ع)!... خلاصه امشب فرزندان علی (ع) خط را می‌شکنند! کریمی: برادر حسین؛ اسم فرمانده گردانِ امام‌حسین (ع) چیست؟ خرّازی: ابوشهاب. همّت: [یکّه خورده و با لحنی ناخرسند]: بابا؛ نکن این کار را حسین!...ابوشهاب را گذاشتی بالا سر یک گردان؟! تو که این کار را بکنی، من هم مجبور می‌شوم اکبر [زجاجی؛ قائم‌مقام ۲۷ ]و سایرِ این بچّه‌ها را بگذارم بالای سر گردان‌ها. خرّازی: من به همه‌ی آن‌ها [کادرهای ارشد لشکر۱۴ امام‌حسین (ع)]، گفته‌ام بروند توی خط و بشوند فرمانده گردان. رمزِ الحاق هم این است: "یاحجّت - یامهدی". همّت: نیک‌بخت!. مسعود نیک‌بخت[مسئول واحد مخابرات ۲۷ ]: بله حاج‌آقا؟! همّت: کُد و فرکانسِ رادیویی این دو تا گردان ما را به خرّازی بده. کریمی: آقای خرّازی؛ اسم فرمانده گردان امام حسن (ع) شما چیست؟ خرّازی: آقای خلیلی. همّت: خب حسین؛ گردان‌های بعدی تو چه‌کار می‌کنند؟ خرّازی: خطِ عملیات گردان‌ها را، خطِ حَدِ تیربارها مشخص می‌کنند؛ تیربارهای عملیات. همّت: خب؛ گوش کن، عقل را هم باید درنظر گرفت. اوّل زانوی اُشتر ببند، بعد توکّل کن. فعلاً هم، اوّل فرکانس‌های رادیویی این دو تا گردان خودت را به ما بده. خرّازی [با لحنی بازیگوش]: الآن این‌جا فرکانس ندارم به تو بدهم؛ شما فرکانسِ گردان‌های خودتان را به ما بدهید!😏 همّت: یک امشب را حسین؛ اگر بخواهی برای من اصفهانی‌بازی دربیاوری، به تو گفته باشم؛ ؛ خلاصه، حواستو جمع کن!...[می‌خندد].😅 خرّازی [با لبخند]: اصفهانی‌بازی هم نداریم؛ ان‌شاءالله امشب همه باید به همدیگر کمک کنیم. ◾همّت که در مقابل روحیه‌ی شاد و حاضرجوابی خرّازی، سپر انداخته، خطاب به حضار می‌گوید: - حسین است دیگر!...[می‌خندد]...لشکرهای امام‌حسین (ع)، محمّدرسول‌الله (ص) و نجف‌اشرف، هر وقت کنار هم بوده‌اند، موفق عمل کرده‌اند. خرّازی: ان‌شاء‌الله. 🤗 🦋 📓 منبع زیرنویس: جلد سوم ، صفحات ۱۷۵۰ تا ۱۷۵۳ با تخلیص و اختصار. 🏷 ✔ @yousof_e_moghavemat
شبیه شهدا بودن سخت نیست فقط کمی مراقبت می خواهد! دلت که عاشق باشه سمت معشوق می دوی! @yousof_e_moghavemat
[ نظم و تدبیر ] از ویژگی های برجسته ی شهید حاج حسین خرازی بوده است! @yousof_e_moghavemat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قمقمه اش هنوز آب داشت، نمی خورد! از سر کانال تا انتهای کانال می رفت و می آمد و .. شرح در استوری @yousof_e_moghavemat
شهید که شد، پیکرش ماند در منطقه. حاج حسین خرازی من را فرستاد تا دنبالش بگردم. رفتم منطقه، همه جا را آب گرفته بود. هرچه گشتم اثری از علی نبود. خبرش را که به حاجی دادم، باورش نشد. خودش آمد و باز دوباره گشتیم. فایده نداشت. پیکرش ماند که ماند ... علی دو سال قبل در بقیع، متوسل شده بود به بانوی‌مدینه. خواسته بود شهید که شد بی‌مزار بماند؛ شبیه بی بی ....حاجتش را گرفت، همان طور که می خواست گمنام باقی ماند و بدون مزار ... سمت چپ فرمانده تیپ یکم لشکر ۱۴ امام حسین(ع) سمت راست @yousof_e_moghavemat
🚩 ☆ ♡ ☆ 💠 در پی فتح مهران، صدام حملات وحشیانه‌ی هوایی‌اش را علیه نظام جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد. در این حملات بی‌وقفه و بی‌سابقه، صنایع نفتی استراتژیکی جزیره‌ی خارک، مراکز مهم جمعیتی تهران، اصفهان و کرمانشاه، بمباران شدند. همچنین پایان نفتی در جزایر سیری در ۲۴۰ کیلومتری شمال تنگه‌ی هرمز شدیداً مورد حملات جنگنده‌های بعثی قرار گرفت. این‌بار ایرانی‌ها جواب صدام را در دریا دادند. نیروی دریایی تازه‌تاسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عملیات را با هدف نابودی اسکله‌های و تدارک دیدند. ، غواصان ۱۴_امام_حسین_علیه_السلام به فرماندهی سردار سرلشکر پاسدار جانباز بودند که برای این عملیات انتخاب شدند. با تمرین‌ها و آموزش‌های سخت و فشرده و همچنین شناسایی‌های پیچیده و دقیق در شرایط بسیار سخت که اکثر نیروها ۱۷ تا ۲۰ سال داشتند، آماده‌ی عملیات شدند. عملیات با دو روز تاخیر در روز ۱۱ شهریور ۱۳۶۵ آغاز شد. اسکله‌ی نفتی الامیه ۸ صبح روز یازدهم شهریور با حمله‌ی حجم انبوهی از غواصان و غافلگیری بسیارخوبی به تصرف نیروهای ایرانی درآمد و بعد از آن اسکله‌ی البکر با خالی کردن ۳۰۰ بشکه نفت به آتش کشیده شد. در این عملیات پیروزمندانه، ۱۰۰ تن از نیروهای بعثی به اسارت نیروهای ایرانی درآمد، ۶۳ کشته برای آنها به جا گذاشت، دو هواپیمای جنگنده دشمن و یک ناوچه منهدم شد، ۱۵ قبضه ضدهوایی و دو دستگاه رادار روی اسکله نابود شد و چهار رادار هم به غنیمت نیروهای ایرانی درآمد. °•° °•° @yousof_e_moghavemat
✅ پست ۴۷ 🌺 یکشنبه‌شب، یکم آبان ۱۳۶۲، لشکر۳۱ عاشورا؛ ارتفاع خلوزه-۲ را آزاد کرد. لشکر۲۵ کربلا؛ باقیمانده‌ی نیروهای دشمن روی ارتفاع هفت‌توانان را نابود کرد و لشکر۴۱ ثارالله (ع) هم، ارتفاعات هرگنه - مسلط بر شهر پنجوین - را آزاد ساخت. لشکر۱۴ امام‌حسین‌ (ع) نیز، ارتفاعات سنگ معدن؛ مشرف به غرب را آزاد کرد. لشکر۱۷ علی بن ابیطالب (ع) هم وارد منطقه عملیاتی مریوان شد و مامور به تک در محور ارتفاعات شرقی پنجوین (یعنی کلّه قندی و سنگ معدن) شد. 🔸این درحالی بود که فرماندهان سپاه برای تصمیم‌گیری درباره اجرا یا منتفی کردن عملیات والفجر۵ در محور بمو - دربندی‌خان، گفت‌و‌گو می‌کردند که پس از چند جلسه، انجام این عملیات به طور کاملاً جدّی منتفی شد. 📸 سردار 📷 سردار 📸 سردار 📷 سردار @yousof_e_moghavemat
🚩 🌸 ✔ 🌺 هشتم اسفند ۱۳۶۵ عملیات سالروز شهادت سردار کبیر و پرافتخار سپاه اسلام فرمانده دلیر علیه السلام ⚘ 🌺 ✔ 🌸 🌷 @yousof_e_moghavemat