🍃 #چگونگی_شهادت_حسن_زمانی 🌷
✅
🌸
👈 بعد از چهار بار حملۀ ناکام جهت باز شدن محور #طلائیه به نَشوه، #حاج_همت در هشتم اسفند به «گردان حمزه» به فرماندهی #حسن_زمانی دستور می دهد که امشب هرطور شده باید اینجا باز شود.
غروب روز هشتم اسفند ۱۳۶۲ گردان از نقطه رهایی حرکت کرد، خودش را به کانال طلسم شدۀ ۳۰ متری ( به عرض ۳۰ متر و به عمق ۵ متر پر از آب ) رساند و در آنجا با استفاده از پل های متحرک یونولیتی، باید از عرض کانال میگذشت و خود را به دشت غرب کانال می رساند. قطعات پل های شناور هم توسط ۴۰ نفر از نیروهای گردان میثم به جلو حمل می شد. از روی که دژ پایین آمدیم، وارد معبر شدیم. به یک باره دشمن شروع کرد به تیراندازی. #حسن_زمانی سریع با «دستواره» تماس گرفت و شرایط را توضیح داد.
دشمن متوجه شده بود که ما می خواهیم چکار کنیم! ما باید پل های شناور یونولیتی را روی آب می انداختیم و از عرض کانال عبور می کردیم.
#حسن هم با چه جسارتی به بچه های مهندسی کمک می کرد تا این پل ها هرچه زودتر روی عرض کانال نصب شوند.
تیر و ترکش بود که بر سرمان ریخته می شد. اوضاع به شدت وخیم بود. به محض اینکه کسی بلند می شد، تیر دوشکا بهش اصابت می کرد.
کار نصب پل ها که تمام شد، ناگهان خشکمان زد. دیدیم ۱۰ متر پل کم آورده ایم. تازه فهمیدیم که به علت مجروحیت حاملان پل ها، تعدادی از پل ها جامانده است.
دشمن وقتی متوجه سردرگمی ما شد، شدت آتش خود را بیشتر کرد و نقطه به نقطه پشت کانال را می کوبید و هر لحظه به تلفات ما اضافه می شد.
همینطور که داشتم صحبت می کردم، یک دفعه تیری از کنارم گذشت و به وسط سینۀ #حسن اصابت کرد. رو به آسمان کرد و به پشت افتاد. در حالیکه خون از دهانش به بیرون شتک می زد، زیر لب زمزمه کرد: انا لله و انا اليه راجعون . در همان حال رو کرد به من و در شرایطی که به سختی قادر به صحبت بود، گفت: «اگر می توانی مرا عقب ببر.»
دو طرف پاچه هایش را گرفتیم و او را عقب کشیدیم. یک مقدار که عقب آمدیم، دیدم خونی که توی گلوی #حسن_زمانی جمع شده، راه نفسش را گرفته و دارد خِرخِر می کند. در گوشش #شهادتین را خواندم. سر که بلند کردم، تمام کرده بود.🌷
✅
💫
📚 منبع کپشن: با اختصار و تخلیص از کتاب ارزشمند و باشکوه #شراره_های_خورشید 📄
.
.
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#شهدای_خیبر
#شهدا #شهیدان #دفاع_مقدس #شهدای_اسفند #لشکر_۲۷ #لشکر۲۷
http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat