eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
287 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
همسر شهيد برونسي مي گويد: آمده بود مرخصي ، روي بازوش جاي يك تير بود كه در آورده بودند ولي جاي تعجب داشت چون اگر توي عمليات تير خورده بود تا بخواهند عمل كنند و گلوله را در بياورند خيلي طول مي كشيد. با اصرار من ،ماجرا را تعريف كرد. گفت :تير كه خورد به بازوم،بردنم يزد، چيزي به شروع عمليات نمانده بود. از بازوم عكس گرفتند، گلوله ما بين گوشت و استخوان گير كرده بود.من بايد زود بر مي گشتم ولي دكتر مي گفت بايد خيلي زودتر عمل بشي . متوسل به اهل بيت(عليهم السلام) شدم. توي حال گريه و زاري خوابم برد شايد هم يك حالتي بود بين خواب و بيداري. جمال ملكوتي حضرت ابالفضل (عليه السلام) را زيارت كردم كه آمده بودن عيادت من خيلي واضح ديدم كه دست بردند طرف بازوم و حس كردم كه انگار چيزي رو بيرون آوردند و بعد فرمودن: بلندشو، دستت خوب شده. با حالت استغاثه گفتم: پدر و مادرم فدايتان، من دستم مجروح شده ، تيرداره، دكتر گفته بايد عمل بشي. فرمودند : نه ، تو خوب شدي و حضرت تشريف بردند. به خودم آمدم. دست گذاشتم روي بازوم . درد نمي كرد! يقين داشتم خوب شدم. رفتم كه لباسهايم را بگيرم و ببرم ، ندادند. خلاصه بردنم پيش دكتر. چاره اي نداشتم حقيقت را بهش بگم . باور نكرد گفت بايد دوباره عكس بگيرم، گفتم به شرطي كه سرو صداش رو در نياري.توي عكسي كه از بازوم گرفته بودند، خبري از گلوله نبود ... برگرفته از کتاب خاک های نرم کوشک @yousof_e_moghavemat
☺️ راوے: جانبازِ گرامے مهدےِ حیدرے 🌷 اهلِ اصفهان بودند و دو برادرِ دوقلو بودند. تعریف میکردند زمانِ تولدشون یکیشون دوساعت زودتر از اون یکے دیگشون به دنیا اومده بود. خیلی شبیه همدیگه بودند. خیلی و بودند. توجبهه با ما بودند و هر دو هم فرمانده شده بودند. یکیشون فرماندهء ما بود و یکے دیگشون فرمانده علیه السلام شده بود و هردو هم شدند😔 و جالب اینکه لحظهء هم یکیشون دوساعت زودتر از یکی دیگشون به رسید. @yousof_e_moghavemat
آنهـا هـم گفتند .. و بر این عقیدہ ماندند و رفتند .. ما هـم می گوییم .. ولے .. یعنے میشود .. عاقبت ماهـم مثل آنهـا شود .. @yousof_e_moghavemat
نامه ای را هُد هُد آورده ست آغازش تویی         از سلیمان است بسم الله الرحمن الرحیم @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🚩 ✔ 💠 سردار دلاور و سلحشور سپاه اسلام پاسدار حریم حرم عمه سادات 🌹 . . ولادت: ۲۳ بهمن ۱۳۶۱ ، - شهادت: ۲۲ بهمن ۱۳۹۴ ، 🌷 . . داعش بابت تحویل پیکر شهید پول خواست 😔، خانواده هم قبول نكردن و پيكر مطهرش دست داعش ماند💔 نمازش هيچ وقت قضا نميشد ☝️ هميشه نماز رو به جماعت میخوند🌸 ✔ سه توصيه هم داشت در وصيت نامه اش • نماز اول وقت❤️ • صبر و تحمل❤️ • ياد امام زمان ❤️ ✔ در كار خير پيش قدم بود و يك خيريه هم در مسجد محلشون راه اندازي كرده بودن كه بعد از شهادتش گسترش پيدا كرد✨ ✔ 🌸 🆔 @yousof_e_moghavemat
و ، در آغـــــوشِ دلتنـــگی ام ؛ می شـونـــد.... شعــــرهـایــــی نه بــــرای !!! @yousof_e_moghavemat
🔰امروز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ پنج روز است که در هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. باقی از هم از عطش فراوان توانی برایشان نمانده است. امیدواری دادن های ابراهیم بهترین رزق این چند روز برای بچه ها بود.. ابراهیم می گفت: اگر همگی هم شهید شویم تنها نیستیم، مطمئن باشید مادرمان سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند. در همین حال رزمنده ای فریاد زد : مادر بخدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند. نوای مادر مادر در کانال طنین انداز شده بود ... کماندو های عراقی به کانال رسیدند و شروع کردند به بچه های باقی مانده کمیل و حنظله بچه های کمیل و حنظله همراه با راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرهای مختلف ایران داشتند حماسه دیگری رقم می زدند. ابراهیم باقی رزمندگان را به عقب راند و خود در برابر کماندوها مقاومت می کرد که ناگهان نوایی بلند شد: ابراهیم شهید شد...😭😭😭 🌷 @yousof_e_moghavemat
در مکتب سردار سلیمانی راه سردار ، عمل سردار 🔴 توهین یکی از مدافعان حرم به در بین سخنرانی ایشان 💠 یکی از روزهایی که نزدیک عملیات سرنوشت‌‌ساز حلب بود رزمندگان را جمع کرده بود و برایشان صحبت می‌کرد. به آنها می‌گفت سعی کنید روی پای خودتان باشید. تلاش کنید خَلَف صالحی برای پیشینیانتان باشید و... در اثنای صحبت‌های حاج قاسم یکی از برادران مدافع حرم که ظاهراً حاج قاسم را نمی‌شناخت از انتهای جمعیت بلند شد و فریاد زد: حاج آقا تو که این قدر ما را موعظه می‌کنی خودت گروه چندی؟ ما همه مات مانده بودیم. از شدت تعجب و ناراحتی زبانمان بند آمده بود. تا آمدیم خودمان را جمع و جور کنیم و حرفی بزنیم دیدیم حاج قاسم شروع کرد به جواب دادن: من گروه صفر هستم.‌ گریه می‌کرد و می‌گفت: من هنوز لیاقت پیدا نکردم... 📄 روزنامه کیهان، ۲۶ اسفند ۱۳۹۷ @yousof_e_moghavemat