صبــح شد ، آی نمیباید خفت
چشم بگشای که خورشیـد شکفت
باز کن پنجره را با دمِ صبــح
باید از خانهی دل ، گَرد پریشانی رُفت...
#شهید_حسین_رشیدیفر
#سالروز_شهادت
@yousof_e_moghavemat
🍃بالاخره سقوط #هواپیما را مهار می کند.ولی، جوابی نمیشنود .
نگاه #بغض نشسته اش روی #عباس خشک میشود و سیل #اشک بر چشمانش جاری میشود ...
.
🍃چقدر درد اور است رفیق چندین و چند ساله ات مقابل چشمان به #باران نشسته ات تو را برای همیشه ترک کند
.
🍃 تیمسار #عباس_بابایی , بزرگ مردی که در مکتب #شهادت پرورش یافت .
.
🍃مجاهدی که #زهد و تقوایش بسان دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگانیش موج ها در برداشت.
.
🍃 مرد وارسته ای که اقیانوس وجودش #عشق و از خودگذشتگی و کرامت بود، #سربازی که دلاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با #نفس_اماره ی خویش.
.
🍃 از آن زمان که خود را شناخت کوشید تا جز در جهت خشنودی #حق تعالی گام برندارد و سربازیش برای رفیق ازلیاش بهنحو احسنت انجام دهد .
به راستی او #گمنام، اما #آشنای همه بود.
.
✍نویسنده:#زهرا_حسینی
.
#شهید_عباس_بابایی
#سالروز_شهادت
.
📅تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۲۹
.
📅تاریخ شهادت : ۱۵ مرداد۱۳۶۶
.
🥀مزار شهید :گلزار شهدا قزوین.
@yousof_e_moghavemat
🕊 لا يَصْدُقُ إِيمَانُ عَبْدٍ،
حَتَّى يَكُونَ بِمَا فِي يَدِ اللّهِ
أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِهِ.
هيچكس در ادعاى ايمان، صادق نيست
مگر اينكه به آنچه نزد خداست مطمئن تر باشد
نسبت به آنچه نزد خودش است.
تا جايى كه آنچه را دارد سخاوتمندانه مى دهد
تا عوضش را از خدا بگيرد.
📕 نهج البلاغه، حکمت ۳۱۰
...تصویر: ✒️مرصاد
#حدیث_امام_علی
#طرح_علوی
#عید_غدیر_خم
@yousof_e_moghavemat
🍃❤️زندگینامه امام هادی ع❤️🍃
🍃🌸حضرت امام هادی(ع) در سال 212 هجری قمری در شهر صریا (نزدیک مدینه) دیده به جهان گشود.
🍃🌸 پدر ایشان حضرت امام محمدتقی جوادالائمه (ع) و مادرشان بانویی فاضله و عفیفه به نام سمانه بود.
🍃🌸نام مبارک ایشان علی
🍃🌸 القابشان نقی، هادی و نجیب؛
🍃🌸کنیهشان ابوالحسن است .
🍃💙همسر امام هادی(ع) حُدیث یا سلیل نام داشت و مادر امام حسن عسکری(ع) است.
🍃🌸اکثر علمای شیعه چهار فرزند پسر برای امام هادی(ع) ذکر کردهاند،
🍃🌸 فرزندان امام هادی(ع) عبارتند از:
💖امام حسن عسکری(ع)،
💖محمد،
💖حسین
💖و جعفر
(که مدّعی امامت بعد از امامحسن عسگری ع شد و معروف به جعفر کذاب).
#سالروز_ولادت
#میلاد_امام_هادی
@yousof_e_moghavemat
🤛 #عملیات_رمضان_ضربت_متقابل 💥
☆
♡
☆
💠 جمعه ساعت ۲۲:۴۰، یکم مرداد ۶۱، مرحله چهارم #عملیات_رمضان با حرکت گردان های خطشکن سپاه در منطقه عمومی #شلمچه آغاز شد.
از ویژگی های این مرحله، محدودیت زمین منطقه نسبت به مراحل قبلی، تعداد کم نیروهای عمل کننده و منطقه جدید عملیات بود. در این مرحله نیز با توجه به محدود بودن منطقه، وجود انواع موانع بازدارنده از قبیل انواع سیم خاردار، میدان های مین و تمرکز انبوه آتش توپخانه و فشار رده های عمقی واحدهای تابعه سپاه سوم ارتش عراق در منطقه موصوف، از پیشروی نیروهای ایرانی ممانعت به عمل آورد و مجدداً نیروها ناچار به عقب نشینی شدند.
✔
🔰
#دفاع_مقدس
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
@yousof_e_moghavemat
🌷حلالیت
شهید محمد رضا عقیقی
سرگرم کار بودم که یکی بلند گفت: مادر.
شروع کرد دورم چرخیدن و تکرار این جمله "مادر حلالم کن"
گفتم: برای چی؟
گفت: اول حلالم کن.
گفتم: بخشیدمت.
گفت: مادر چند بار صدایت کردم متوجه نشدید، مجبور شدم با صدای بلند صدایتان کنم. ببخشید اگر صدایم را روی شما بلند کردم!
#شهید_محمد_رضا_عقیقی
@yousof_e_moghavemat
#مقام_معظم_رهبری:
« واقعاً " شهیدبابایی" الگو است؛ یك الگوۍ اخلاقی و نھ صرفاً یك الگوۍ نظامی، یك انسان مقدّس است.»
#شهید_بابایی
#سالروز_شهادت
@yousof_e_moghavemat
"الشعب البنانے ألمکم هو ألمنا، نحن الاایرانیون بجانبکم"
#کن_قویا_یا_لبنان
#من_قلبی_سلاما_لبیروت
ملت لبنان درد شما درد ماست ما ایرانی ها در کنار شما هستیم
#ای_لبنان_قوی_باش
#از_قلب_من_سلام_به_بیروت
@yousof_e_moghavemat
🌾مرا که #خسته ترینم
کسی نمےخواهد
🌻کــــرَمـ نموده
دلــ💕ــم را #مگر شما ببرید
#اللهم_ارزقنا_شهادت_فی_سبیلک
@yousof_e_moghavemat
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۲۰
🌺 دقتِ بالای شهید احمدیروشن در راه بندگی خدا
#متن_خاطره
نانِ سنگک گرفته بودیم و می رفتیم سمتِ خوابگاه چند تا سنگ به نان ها چسبیده بود. مصطفی اونا رو کند و برگشت سمتِ نانوایی... بعد برگشت و گفت: بچه که بودم یکبار نانِ سنگک خریدم. وقتی رفتم خونه، بابام سنگهایی که به نان چسبیده بود رو جدا کرد، داد به دستم و گفت: ببر و بده به شاطر؛ نانواها بابتِ اینها پول دادند...
🌹خاطرهای از زندگی دانشمند شهید مصطفی احمدیروشن
🇮🇷منبع: یادگاران۲۲ «کتاب شهید احمدیروشن» صفحه ۲۶
#شهیداحمدیروشن #حق_الناس #شهدای_دانشمند #خودسازی #تقوا #مراقبه
@yousof_e_moghavemat
راوی: همسر فاتح سوسنگرد
قبل از شروع مراسم #عقد علی آقا نگاهی به من کرد و گفت:
شنیدم که عروس هرچه از #خدا بخواهد، اجابتش حتمی است.
گفتم: چه آرزویی داری؟
در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر علاقهای به من دارید و به خوشبختی من می اندیشید، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید...
از این جمله تنم لرزید...
چنین آرزویی برای یک #عروس در استثنایی ترین روز زندگی اش بی نهایت سخت بود.
سعی کردم طفره بروم؛ اما علی آقا قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم...
هنگام جاری شدن #خطبه_عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از #اشک نگاهم را به علی دوختم؛
آثار خوشحالی در چهرهاش آشکار بود.
مراسم #ازدواج ما در حضور شهید آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد...
نمیدانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی همگی به فیض #شهادت نائل شدند...
راوی: خانم نسیبه عبدالعلی زاده
#سردار_شهید_علی_تجلایی
@yousof_e_moghavemat