بین الطّلوعین
منم سربند لبیکی که محکم روی پیشانی... منم آن بند پوتینی که سرتاپا گره خوردم 📝شاعر: زهرا سپهکار 🎤خوا
گره
نه مثل گردبادی در دل صحرا گره خوردم
نه چون گردابها در باور دریا گره خوردم
نه شعری عاشقانه بودهام تا صبح دیداری...
نه در زلف پریشان شب یلدا گره خوردم
گره بر کار مردم نیستم، بغضی اگر دارم
دخیل پنجره فولادم و آنجا گره خوردم
گره روی گره قالیچهی نذر حرم هستم
خوشم از اینکه بر دار خودم زیبا گره خوردم
من آن مشت گره کرده به سرماهای تاریخم
که در میدان آزادی به بهمنها گره خوردم
به تدبیر سرانگشتان تو تقدیر، محتاج است
گره بگشا که با زنجیر این دنیا گره خوردم
#زهرا_سپهکار
@zahra_sepahkar
و خرّمشهرها در پیش داریم
زمان امتحان انقلاب است
زهرا سپهکار
@zahra_sepahkar
💻📸ببینید
📌 محفل شعرخوانی بانوان جشنواره بینالمللی شعر فجر در خانه پروین
https://B2n.ir/w73502
#خانه_کتاب_و_ادبیات_ایران
#نوزدهمین_جشنواره_بین_المللی_شعر_فجر
@khaneh_ketab_adabiat
هدایت شده از خانه کتاب و ادبیات ایران
27.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 شعرخوانی زهرا سپهکار
محفل شعرخوانی بانوان جشنواره بینالمللی شعر فجر در خانه پروین
#خانه_کتاب_و_ادبیات_ایران
#نوزدهمین_جشنواره_بین_المللی_شعر_فجر
@khaneh_ketab_adabiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای بی نشان در جستجویت نامهبر گم شد
هر قدر گشتم نامهات هم بیشتر گم شد
شاید میان درههای پر خطر بودی
همرزم طوفانها همیشه در سفر بودی
در نقطهای از صفر مرزی ردپایی بود
در برفها گفتند سوز ربّنایی بود
گفتند آهوهای آنجا، شعلهای دیدند
راز تو را آنها فقط شاید که فهمیدند
پیراهن از آتش به تن گاهی و گاهی باد
از قید و بند اسمها و رسمها آزاد
نشناختیمت مثل ماهیها که دریا را
شب تازه دانستیم قدر صبح فردا را
مدیون دریایند ماهیها نمیدانند
با هم شعار "ماهی آزاد" میخوانند!
بر ساحل افتادهست یک ماهی و فهمیدهست
در لحظهی آخر چرا دریاچه را دیدهست
عادت شده این رفت و آمدهای معمولی
در هر خیابان خط ممتدهای معمولی
از روی عادت شد سلام صبحمان حتّی
لبخند گلهای تراس و بوی نان حتّی
راز چهل سال امنیت در چشمهایت بود
دریایی و آرامش ما خونبهایت بود
شکر خدا در دود و آتش خانهام امن است
جای پر پروانهام کاشانهام امن است
شاید به جا آوردمت یک روز در میدان
مثل نماز خوف مثل عهد بیپایان
سرباز گمنام امام عصر یعنی عشق
یاور که باشی آیههای نصر یعنی عشق
سرباز گمنام امام عصر میمانم
قدر سلام صبح را وقتی که میدانم
#زهرا_سپهکار
#هفته_سربازان_گمنام
#چهل_سال_امنیت
@zahra_sepahkar
هدایت شده از انجمن ادبی کلمات
🌙 انجمن کلمات با شروع ماه مبارک رمضان با دعوت از شاعران جوان ساکن اصفهان برگزار میکند:
مضمونهای شاعرانه
در قصههای قرآنی
🌿 ثبتنام از طریق نشانی @kalemaaat در پیامرسان ایتا
انّی تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ: کِتابَ اللِّٰهِ وَ عِترَتی اَهلَ بَیتی ما اِن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلّوا اَبَدًا وَ اِنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّیٰ یَِردا عَلَیَّ الحَوضَ.
لن یفترقا...
شعاع صبح را از چشم تابانش جدا دیدند
طنین وحی را از قلب رحمانش جدا دیدند
نبی میآید و دلهایشان فرسنگها دور است
که دریا را از امواج خروشانش جدا دیدند
چرا در ابروی پیوستهاش حق را نمیجویند
ضرر کردند اگر حق را ز میزانش جدا دیدند
...
شنیدند آیههای عادیات امّا جفا کردند
شفا را از غبار اسب سلمانش جدا دیدند
سر نی سر، پریشان گیسوی آیات بر نیزه
که حبل الله را از نصّ قرآنش جدا دیدند
و قرآن در بغل دارم به عشق بوی پیراهن
که یوسف را برادرها ز کنعانش جدا دیدند
#زهرا_سپهکار
#بهار_قرآن
@zahra_sepahkar
May 11