فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای بی نشان در جستجویت نامهبر گم شد
هر قدر گشتم نامهات هم بیشتر گم شد
شاید میان درههای پر خطر بودی
همرزم طوفانها همیشه در سفر بودی
در نقطهای از صفر مرزی ردپایی بود
در برفها گفتند سوز ربّنایی بود
گفتند آهوهای آنجا، شعلهای دیدند
راز تو را آنها فقط شاید که فهمیدند
پیراهن از آتش به تن گاهی و گاهی باد
از قید و بند اسمها و رسمها آزاد
نشناختیمت مثل ماهیها که دریا را
شب تازه دانستیم قدر صبح فردا را
مدیون دریایند ماهیها نمیدانند
با هم شعار "ماهی آزاد" میخوانند!
بر ساحل افتادهست یک ماهی و فهمیدهست
در لحظهی آخر چرا دریاچه را دیدهست
عادت شده این رفت و آمدهای معمولی
در هر خیابان خط ممتدهای معمولی
از روی عادت شد سلام صبحمان حتّی
لبخند گلهای تراس و بوی نان حتّی
راز چهل سال امنیت در چشمهایت بود
دریایی و آرامش ما خونبهایت بود
شکر خدا در دود و آتش خانهام امن است
جای پر پروانهام کاشانهام امن است
شاید به جا آوردمت یک روز در میدان
مثل نماز خوف مثل عهد بیپایان
سرباز گمنام امام عصر یعنی عشق
یاور که باشی آیههای نصر یعنی عشق
سرباز گمنام امام عصر میمانم
قدر سلام صبح را وقتی که میدانم
#زهرا_سپهکار
#هفته_سربازان_گمنام
#چهل_سال_امنیت
@zahra_sepahkar