eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
352 دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
11.3هزار ویدیو
140 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁زخمیان عشق🍁
#ناویکم 🌹 #شهید_حمید_حیدری اولین شهید #دفاع_مقدس🌹 از شهرری شهید حمید حیدری با نام مستعار حسین د
: شهید حمیــــــــ🌹ــــد حیدری بعد از پیروزی انقالب به دلیل اینکه هنوز ارتش اقدام به جذب نیرو نکرده بود ایشان به همراه تعدادی دیگر با سعی و تلاش فراوان و پافشاری زیاد و با وساطت شهید بهشتی جذب ارتش شدند که ایشان به خدمت نیروی دریایی ارتش درآمد🌹 و سرباز نیروی دریای ارتش جمهوری اسلامی ایران شد. 🌺 در ابتدا در بندر انزلی خدمت میکرد ولی با شروع جنگ تحمیلی در خرمشهر🌴، ایشان نیز از طرف نیروی دریایی ارتش ⛴در جنگ حاضر شد. 👈در همان زمان بود که توطئه کودتا نوژه در پادگان های چند شهر کلید خورده بود، شب عملیاتیِ کودتا، حمیــــ🌹ــــد مسئول نگهبانی از پادگان را برعهده داشت که با هوشیاری و شجاعت تمام💪 در مقابل فرمانده کودتاگر تا صبح ایستادگی کرد و اجازه ورود حتی یکنفر به اسلحه خانه پادگان را نداد که همین رشادت او باعث شد 👇 کودتا در آن پادگان خنثی شود. او که از این جریان بی اطلاع بود صبح با تحویل دادن کشیک و رفتن به سمت خوابگاه متوجه می شود شعارهایی بر دیوارها و درب و پنجره ها نوشته شد✏️ و دوستانش او را صدا میزنند که حمید تو همه ی مارا نجات داده ای✌️ دیشب ماجرای کودتا پیش آمده بود و مارا حبس کرده بودند که با شجاعت تو و ناکام ماندن آن ها در نقشه اصلی خود چند نفری از افراد پادگان به همراه آن فرمانده متواری شدند . 🌺در مقابل این رشادت و شجاعت به او مرخصی تشویقی و مدال شجاعت اعطا می شود. شادی روح شهید بزرگوار 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#فرماندهان در جبهه‌ی شمال غرب از راست : سردار شهید صالحی سردار حاج محمد کوثری سرلشگر محمد باقری سردار کاشانی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
4_5904302996488980241.mp3
6.23M
▪️نامت سکینه باشد و محنت زدای ما گریان بود برای غمت دیده‌های ما ما غرق غفلت ایم و اسیران «غیبت» ایم ای غرق در خدا ، تو دعا کن برای ما 🔘 #سخن_آوا "شاهدُخت" به مناسبت شهادت #حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها. #محبت_حضرت نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
#با_گریه_آمده به محض اینکه سر و کله‌ی بچه‌هایِ بسیجی فوق‌العاده کم سن و سال در خط یا عقبه‌ی جبهه پیدا می‌شد، بزرگترها روبه یکدیگر کرده، با دست او را نشان می‌دادند و می‌گفتند: «با گریه آمده» کنایه از این که سن و سال او برای اعزام کافی نبوده و با دست بردن در تاریخ تولدش در شناسنامه و کلی گریه و زاری و التماس برای گرفتن مجوز اعزام به جبهه، راه پیدا کرده است. #نوجوانان #دفاع_مقدس نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁زخمیان عشق🍁
من مسلمان شدهٔ چشم توام باور کن لحظه‌ای پلک بزن شوق مرا نوبر کن زیرِ گلدستهٔ دستان تو حالم خوب است تا که خدمت برسم اذن بده،لب تر کن رو به ایوان طلا،صحن طبرسی،مشهد حاجتم را گره بر حلقهٔ پُشتِ در کن گره نه! باز کن و پایِ کبوترهایت مَنِ دلسوخته را حالت نیلوفر کن چرخ‌درچرخ بپیچم به ضریحت تا عرش حَجمِ این بُغضِ گل انداخته را پرپر کن غرق پابوس توام دست مریزاد آقا این مسلمانیِ ناچیز مرا باور کن السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع) ♥️🕊♥️🕊♻️🕊♥️🕊♥️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#رمان #تا_ پروانگی یاد تو رقص قلم را به شوق آورده است صوت زیبا ی تو قلبم را به ذوق آورده. است شاعر یاس خادم الشهدا رمضانی #کانال_زخمیان_عشق بهترین کانال شهدایی در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#رمان #تا_ پروانگی یاد تو رقص قلم را به شوق آورده است صوت زیبا ی تو قلبم را به ذوق آورده. است شا
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 ✍دلشوره داشت.نگاهش مدام از روی ساعت مچی به سمت ساعت دیواری در حرکت بود . انگار به همزمان بودنشان شک کرده باشد! ارشیا ،دیر کرده بود ... یاعلی گفت و از صندلی پرسرو صدا کنده شد،نگاه خسته اش روی صندلی رنگ و رو رفته ی آنتیک کش آمد، سنگین شده بود انگار،یا نه صندلیه مورد علاقه ی عرشیا زیادی پیر و فرتوت بود که اینچنین ناله می کرد. لبش به کجخندی کش آمد،چه شباهت غمناکی داشتند باهم! کلافه نفس عمیقی کشید و به سمت پنجره رفت. آسمان ابری بیشتر نگرانش کرد.همزمان با چکیدن قطره های باران قطره اشک او هم بیرون جهید و نگاهش به عابرین گنگ کوچه خیره ماند. چشمش خورد به دختر کوچکی که لی لی کنان عرض کوچه را طی می کرد نفس عمیقی کشید و فکر کرد که "خدا عالمه چه بلایی سر یه بار مصرف غذایی که تو دستته اومده خانوم کوچولو.." یاد خودش افتاد وقتی ده یازده ساله بود و پای ثابت نذری های هیئت عمو مصطفی...تمام غذاهای نذری یک طرف و قیمه ی امام حسین هم یک طرف.هنوز هم عطر و بوی عجیبش را در شامه اش حفظ کرده داشت...دستش مشت شد و پلک فشرد "آخ که یکهو چقدر هوس کرده بود" وزوز گوشی که بلند شد بالاجبار دل کند از خاطرات...دیدن تصویر لبخند خواهرش آرامشی عجیب تزریق کرد به حس و حالش.می خواست صفحه را لمس کند که صدای تک بوق ماشین ارشیا را شنید. خودش را پشت در رساند و منتظر ماند.گوشی همینطور خاموش و روشن می شد.قدم های او را حتی از دور هم می توانست بشمرد. درست با آخرین شماره،ایستاد.از پشت شیشه های رنگی هیبت مردانه اش مشخص شد ...و چند لحظه بعد مقابل هم ایستاده بودند. یکی دلخور و دیگری بی تفاوت ...مثل همیشه! نگاهی ممتد و سکوتی عمیق در مقابل سلام گرمی که داده بود گرفت! سنگینی کت چرم را روی دستش حس کرد و هوای ریه اش پر شد از عطر گس و بوی تند چرم اصل ... ترکیب خوبی بود! نفسش را فوت کرد بیرون،ارشیا هنوز بعد از این همه سال نفهمیده بود که مراسم استقبال هر روزه فقط پرت کردن کیف و کت نیست!؟ شرشر آب سرویس بهداشتی به خود آوردش ... آه عمیقی کشید ،نم اشک‌ تازه به چشم آمده اش را با سر آستین پاک کرد و به سمت تنها سنگرش رفت. راستی اگر این آشپزخانه دوست داشتنی را نداشت،کجا غرق می شد؟! حالا که او آمده بود ،هر چند پر از غرور و سردی،اما خوب تر بود . توی شیشه بخار گرفته ی فر،خودش را دید ... این خط های روی پیشانی ،موج شیشه بود یا رد این سال های پر از بغض؟! ⇦نویسنده:الهام تیموری ⏪ .... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍁زخمیان عشق🍁
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی #قسمـت_اول ✍دلشوره داشت.نگاهش مدام از روی ساعت مچی به
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 ✍کیک اسفنجی پخته بود،هر چند شخصا هوس شیرینی گردویی کرده بود،اما ارشیا کیک های ساده ی خانگی دوست داشت.گور بابای دل خودش ... مهم او بود و همه ی علایقش! پودر قند را که برداشت،حضورش را حس کرد.می دانست حالا چه می کند حتی با اینکه پشت سرش را نمی دید!او پر از تکرار بود. در یخچال باز شد،بعد از هزاران بار تذکر باز هم آب را با پارچ سر کشید.در را محکم بهم کوبید،طوری که عکسشان از زیر آهن ربای چسبیده به یخچال سُر خورد و افتاد ...حتی دست خودش هم لرزید و خاک قندها کمی روی میز ریخت. برگشت و کوبنده گفت: _ارشیا! شانه ای بالا انداخت و از جلوی چشمش دور شد.این همه وسواس و تمییزی کجا دیده می شد؟ کیک برش زده‌ را در سینی چایِ تازه ریخته گذاشت .طبق عادت کاسه ی کوچک سفالی را پر کرد از توت خشک و کشمش و هر چیزی جز قند ... ارشیا قند نمی خورد! صندل نپوشیده بود و پایش تازگی ها روی کفپوش یخ می کرد .باید جوراب زمستانی می بافت،شاید هم نه ...می خرید اصلا!از این گل و منگوله دارهای خوش رنگ و رو که بدجور دلش را می برد... خجالت کشید از ذوق بچه گانه اش و لبش را گزید... مردش از شنیدن‌ صدای قژ قژ دمپایی روی کفپوش و حتی ذوق زدگی های بچگانه خوشش نمی آمد! چقدر تمام زندگی ،پر از خواسته های او بود ... سینی را جلوی رویش نگه داشت .با اخم فقط چای را برداشت. همیشه تلخ بود و تلخ می خورد.تازگی نداشت... سینی را روی عسلی گذاشت .دوباره وزوز گوشی ... هنوز خیلی سر و صدا نکرده بود که ارشیا با صدای خش دارش گفت : _خیلی رو اعصابه! همین یک جمله اعلان جنگ نامحسوس بود...سریع حمله کرد سمت گوشی و با دیدن دوباره ی عکس پر از مهر خواهرش لبخند زد. چند دقیقه صحبت کردن با ترانه،عوض تمام سکوت امروز کفایت می کرد. _الو سلام ریحانه _سلام عزیزدلم خوبی؟ _من آره،تو چطوری؟ _خوبم _ده بار میس انداختم چرا جواب نمیدی؟ _دستم بند بود شرمنده _نیومدی دیگه جات خالی بود _کجا؟ _به!!تازه میگی لیلی زن بود یا مرد _باور کن مغزم ارور داده _وقتی سه چهار روز از محرم گذشته و هنوز یه چای روضه نخوردی معلومه که اینجوری میشی خب خواهر جانم! _ای وای،امشب بود نذری مادرشوهرت؟ _بله،انقدرم منتظرت شدم که نگو...نوید میگفت در دیگ رو وا نکنید خواهرزنم تو راهه..یعنی رسما آبرومو بردیا _شرمندتم،بخدا... _قسم نخور ریحان،دیگه من که از همه چی باخبرم.حالا غصه هم نخورا برات گذاشتم کنار فردا میارم _مهربونه من _یاد بگیر شما _به زری خانوم سلام برسون،بگو قبول باشه _چشم کاری نداری فعلا؟ _نه خدانگهدارت _یاعلی انقدر انرژی مثبت و خوب نصیبش شد از این دقایق همکلامی شان که کیک دست نخورده ناراحتش نکرد که هیچ، خوشحال هم شد!و زیرلب گفت: _بهتر،بمونه برای مهمون فردام ⇦نویسنده:الهام تیموری ادامه دارد نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
کوتاه‌نظر غافل از آن سرو بلند است کاین جامه به اندازه‌ی هرکس نبریدند شبتون شهدایی نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh
﷽ آن روزها ڪہ دشمن بہ " جانمان " حملہ ڪرد، شهدا ما را خود ڪردند!  نڪند این روزها ڪہ دشمن بہ " نانمان " حملہ ڪردہ است شرمندہ شویم! نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh