eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
352 دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
11.5هزار ویدیو
143 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻روز سه شنبه به نام حضرت سجاد و حضرت باقر و حضرت صادق علیهم السّلام است. زیارت ایشان در این روز: السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا خُزَّانَ عِلْمِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا تَرَاجِمَةَ وَحْیِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَئِمَّةَ الْهُدَى السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَعْلامَ التُّقَى السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلادَ رَسُولِ اللهِ أَنَا عَارِفٌ بِحَقِّکُمْ مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکُمْ مُعَادٍ لِأَعْدَائِکُمْ مُوَالٍ لِأَوْلِیَائِکُمْ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ اللهُمَّ إِنِّی أَتَوَالَى آخِرَهُمْ کَمَا تَوَالَیْتُ أَوَّلَهُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَهُمْ وَ أَکْفُرُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللاتِ وَ الْعُزَّى صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ یَا مَوَالِیَّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ الْعَابِدِینَ وَ سُلالَةَ الْوَصِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَادِقا مُصَدَّقا فِی الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ یَا مَوَالِیَّ هَذَا یَوْمُکُمْ وَ هُوَ یَوْمُ الثُّلاثَاءِ وَ أَنَا فِیهِ ضَیْفٌ لَکُمْ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِمَنْزِلَةِ اللهِ عِنْدَکُمْ وَ آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ سلام بر شما اى خزانه داران علم خدا، سلام بر شما اى مفسرّان وحى خدا، سلام برشما ای پيشوايان هدايت، سلام بر شما اى نشانه هاى پارسايى، سلام بر شما اى فرزندان رسول خدا من به حق شما دانا، و به مقام شما بينايم و با دشمنانتان دشمن، و با دوستانتان دوستم، پدر و مادرم فدايتان، درودهاى خدا بر شما باد. خدايا! من دوست دارم آخرين اينان را چنان كه دوست داشتم اولين شان را، و از هر صف بندى در برابر ايشان بيزارى می جويم و به جبت و طاغوت و لات و عزى [بتان روزگار جاهليت] كفر می ورزم، اى سروران من، درودهاى خدا و رحمت و بركاتش بر شما باد، سلام بر تو اى سرور عابدان، و زبده جانشينان، سلام بر تو اى شكافنده دانش پيامبران، سلام بر تو اى راستگوى پذيرفته در گفتار و كردار، اى سروران من، امروز روز سه شنبه روز شماست و من در اين روز ميهمان شما و پناهنده به شمايم، پذيراى من باشيد، و پناهم دهيد، به حق مقام خدا نزد شما و اهل بيت پاكيزه و پاكتان. @zakhmiyan_eshgh
سلام امام زمانم✋🌸 ای دیدنت بهانه ترین خواهش دلم فڪری بڪن برای من و آتش دلم دست ادب به سینه ی بیتاب میزنم صبحت بخیر حضرت آرامش دلم @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏به کسی که لواسون به نامت میزنه نمیگن رفیق رفیق اونیه که نه تنها تو رو بهشتی میکنه که پا به پات تا بهشت هم میاد صبحتون شهدایی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
از مرزبانان هنگ مرزی کردستان بود که روز گذشته( بیست و ششم خرداد 99 )در مرز بانه بر اثر درگیری با قاچاقچیان مسلح به درجه رفیع شهادت نائل گردید. ❤️ 🌹 نشر معارف شهدا در ایتا نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#شهید_علی_خلیلی #مدافع_وطن از مرزبانان هنگ مرزی کردستان بود که روز گذشته( بیست و ششم خرداد 99 )در
قاچاقچيان مشروبات الکلي در مرز بانه دستگير شدند / شهادت یک تن از مرزبانان در این عملیات سردار "عليرضا مرزباني" در تشريح اين خبر اظهار کرد: در اجراي تشديد اقدامات کنترلي و انسداد مرز و مبارزه با قاچاق کالا و ارز، مرزبانان استان در هنگ مرزي بانه نسبت به پوشش معابر و خلاهاي مرزي اقدام کردند. وي افزود: در يکي از اين ماموريت ها ظهر روز گذشته مرزبانان حين کنترل و پايش نوار مرزي با کاروان قاچاقچيان مسلح حامل مشروبات الکلي مواجه شدند. فرمانده مرزباني استان کردستان تصريح کرد: مرزبانان بلافاصله با اخذ موضع مناسب و اجراي کمين، عرصه را بر متجاوزان و قاچاقچيان تنگ کردند و قاچاقچیان که خود را در محاصر مرزبانان دیدند بار رها کردن محموله مشروبات سعی بر متواری شدن داشتند که مرزبانان در عملیاتی سریع و منسجم طی درگیری مسلحانه، موفق شدند 3 نفر از قاچاقچیان را دستگیر کنند. اين مقام ارشد در مرزباني کردستان در ادامه با بیان اینکه یکی از افراد دستگیر شده از سرشبکه های اصلی قاچاق مشروبات بوده است، گفت: مرزبانان در پاک سازي محل، محموله بزرگ مشروبات الکلي را کشف و مانع ورود اين کالاي قاچاق و ضد فرهنگي به کشور شدند. وی اظهار داشت: در اين عمليات استواردوم علي_خليلی بر اثر درگيري با قاچاقچيان مجروح و متاسفانه به فيض عظماي شهادت نائل آمد. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
به «حاج علی» معروف بود، سن وسال زیادی نداشت اما عملیات‌های زیادی شرکت کرده بود. او یکی از بازماندگان عملیات کربلای چهار بود. یکی از معدود غواصانی که از این عملیات زنده بازگشت تا در عملیات کربلای پنج نقش فرماندگی گروهان پدافند کننده را در خط مقدم ایفا کند. پیش از او یکی از برادرانش در مقابل چشم‌های او در خون غلتید و به شهادت رسید و پس از او نیز برادر دیگرش جای علی را گرفت. اسمش برای حج درامده بود و پولشم واریز کرده بود ؛ اما دلش به رفتن نبود .آن شب آتش دشمن زیاد بود. در خط مقدم قدم می‌زدیم که باز حرفم را تکرار کردم: «علی! بیا برو مرخصی. برو آماده حج شو!» بعد سر به سرش گذاشتم که: «مطمئن باش تو به حج می‌روی آن وقت اینجا عملیات شروع می‌شود. تو هم وقتی از حج برمی‌گردی می‌بینی عملیات تمام شده و ما هم شهید شدیم و…» علی آن شب جدی بود، گفت: «به خدا قسم! اگر احساس کنم عملیاتی در پیش هست به حج نمی‌روم. آنجا زیارت خانه خداست ولی اینجا خدا را می‌شود دید اگر…». 🌷 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
صبح به مقر احتیاط گردان رفتم. قرار بود عصر به خط مقدم برگردم. اما دلم بی‌قرار بود. هر چه کردم نتوانستم آنجا آرام بگیرم. ساعتی نگذشته بود که دوباره به خط برگشتم. دوستان تعجب کرده بودند و می‌پرسیدند: « چرا زود برگشتی. چی شده؟!» جوابی نداشتم. هنوز جوابی نداشتم. اما چرا دلم مرا تا آنجا کشانده بود؟ اذان ظهر بود. علی هم وضو گرفته بود و آماده می‌شد برای نماز. برای آخرین نماز! در هلالی شلمچه چند نفر از نیروها بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن زخمی شدند. علی از سنگر فرماندهی خارج شد. توصیه و تذکرات لازم را به نیروها داد و همانجا دم در سنگر نشست و به گونی‌های سنگر تکیه داد. نگاهش می‌‌کردم. دلم حرف می‌زد اما انگار نمی‌فهمیدم. فقط مدام به علی می‌گفتم: «علی! خودت هم بیا توی سنگر … بیا…» علی اما علیِ دیگری شده بود. فقط جوابم داد که: «تشنه‌ام!» نگاهش کردم. یک لحظه احساس کردم چقدر علی دلتنگی می‌کند! نکند یاد دوستان شهیدمان افتاده و بعد دلم ریخت که نکند علی هم می‌خواهد برود. می‌خواستم دوباره صدایش کنم. بیاورمش توی سنگر. بهش آب بدهم، یا… نمی‌دانم در آن لحظات کوتاه چه بر سر دلم آمده بود، فقط نگاهش می‌کردم که ناگهان ترکش خمپاره‌ای همه چیز را برملا کرد. همه چیز را. درست در یک لحظه ورودی سنگر در گرد و غبار فرو رفت و علی افتاد با ترکشی که گلویش را دریده بود. علی! علی! … حاج علی! در برش گرفتم. چشمان ناباورم می‌دیدند که علی با گلویی بریده قصد رهایی کرده و روح زیبایش در حال اوج گرفتن است. چفیه‌ای به گلویش بستم شاید جلوی چشمه خون گلویش را بگیرد. اما خون قصد بند آمدن نداشت. از گوشش، بینی ‌اش و حتی چشمان نازنینش خون بیرون می‌زد. بچه‌ها دورمان کرده بودند اما‌ کسی کاری نمی‌توانست بکند. یک لحظه چشمم به «ایوب» برادر کوچکتر علی افتاد. همه‌اش ۱۶سال داشت. یاد دیشب افتادم. علی در همین سن و سال شاهد شهادت برادر بزرگترش داوود بود و حالا خودش داشت جلوی چشم برادرش، برادرانش، نیروهایش شهید می‌شد. کوشیدم لااقل صورتش را با چفیه و گازهایی که بچه‌ها آورده بودند بپوشانم و نگذارم ایوب او را ببیند. آن ترکش داغ همه‌مان را ناامید کرده بود. سر خونین علی روی زانوهایم بود و نمی‌دانستم چطور شاهد جان دادن دوست عزیزم هستم. دستم از قبل مجروح بود و نمی‌توانستم علی را به تنهایی جابجایش کنم. صدای گریه بلند حمید غم‌سوار را می‌شنیدم. حمید از بچه‌های خیلی شلوغی بود که مدتی پیش عذرش را در گردان خواسته بودند اما علی او را به دسته خودش آورده بود و خیلی هوایش را داشت. بالاخره آمبولانس رسید. برای آخرین بار اسم و مشخصات حاج علی پاشایی را روی کاغذ نوشتم. حقش بود بنویسم «حاج علی پاشایی» چرا که او خدای خانه را یافته بود. ✍به روایت همرزم شهید 🌷 ولادت : ۱۳۴۵ اهر ، آذربایجان شرقی شهادت : ۱۳۶۶/۳/۲۷ شلمچه ، عملیات کربلای نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍃تصویر بالا اخرین عکس و تصویر از آقا مهدی ذاکر حسینی میباشد 🍃 🕊آخرین سفر 🕊 مهدی داخل اتوبوس بود و به سمت فرودگاه حرکت میکردند . یکی از مسولین سمت مهدی آمد و گفت _ذاکر به خانواده خبر دادی ؟🤔 مهدی که مانده بود چه پاسخ دهد گفت _نه راستش اصلا خبر ندارند 😔 _مهدی به خانه زنگ بزن و بگو شاید این سفر آخر تو باشد 💔 مهدی گوشی یکی از بچه ها را گرفت تا به خانه زنگ بزند . یکی از همرزمان مهدی گفت همه ساکت باشند ذاکر میخواهد با مادرش صحبت کند 😅 _سلام مامان _سلام مهدی کجایی ؟چرا نیومدی؟ _من فرودگاهم دارم میرم سوریه _مهدی آنجا چیکار میکنی ؟ قرار نبود الان بری😳😱 _مامان باید برم و ماموریت خیلی فوری و ناگهانی پیش آمده و زنگ زدم خداحافظی کنم 💔😔 _مهدی !برادرت کارتهای عروسی شان را هم پخش کرده اند ، تالار دیده اند .اگر بری و برایت اتفاق بیفتد عروسی برادرت عزا میشود 💔😭 _راضی میشوی برگردم و تصادف کنم یا در رختخواب بمیرم ؟ _مهدی برگرد اگر بروی و زخمی بشوی دیگر اصلا نیا ! مهدی وصیتش را به مادرش گفت و از مادرش حلالیت طلبی کرد و او را راضی کرد و رفت و این آخرین سفر مهدی بود😭💔 شهید مدافع حرم سید مهدی ذاکر حسینی🌹 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
•|♥️🕊|• خوش به حالِ ؛ خَنده‌ی خُدا رو با جون وَ دِل خَریدَند ...🕊 ..🍃 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
| یا مُنَفِّسَ الْغُمُوم | اے گشایشگرِ دلـ‌های تنگ..♥️🌿 @zakhmiyan_eshgh
مَردجنگـي‌را زَخم‌زیبامۍ‌ڪُند ...! [وَ لَیَنْصُرَنَّ‌اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ‌اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ ] @zakhmiyan_eshgh