🦋🌈🍄☔️
🌈🦋
🍄
☔️
🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید #رمان_روژان 🦋
باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈
🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣
روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت #امام_زمانش دلبسته استاد راهش می شود.🌟
💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈
🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی #روژان و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در #فصل_دوم دنبال میکنیم😍💕
😍 #فصل_دوم رمان زیبای
#روژان را در کانال زیبای
زخمیان عشق دنبال کنید
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_پنجم
بعد از آن شب چندروزی از روهام خبری نشد.
نگرانش بودم ،دلم میخواست خوش حالش کنم دنبال بهانه ای بودم برای جبران اشتباهم.
کیان روی تخت دراز کشیده بود .
من هم مقابل پنجره ایستاده بودم و هم نوا با صدای باران پاییزی برای او شعرهای اخوان را میخواندم
_آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
در حال خواندم بودم که یکهو چیزی به ذهنم رسید با ذوق کتاب را بستم.
_چی شد خانوم بقیه شعر چی شد؟
_کیان جونم سه روز دیگه تولد داداشمه ،اجازه هست براش تولد بگیرم
_شما تاج سری خانوم شما خودت صاحب اختیاری عزیزم هرکاری میخوای کن ،منم در خدمتم هرکاری بود بگو
_فدات بشم انقدر مهربونی ،شما فقط زود خوب شو
با شوق به سمتش رفتم
_آقایی ایرادی نداره شما رو چندساعت تنها بزارم؟
_برو راحت باش عزیزم منم کمی میخوابم .فقط لطفا مواظب خودت باش.
چشم بلند و بالایی نثارش کردم که زد زیر خنده
با عجله لباس پوشیدم و بعد از خداحافظی کیان به سمت ساختمان پدرجان رفتم .
چند ضربه به در زدم و با شنیدن صدای زهرا به داخل رفتم
__صاحبخونه مهمون نمیخوای؟
زهرا از طبقه بالا داد زد
_بیا تو خودتو لوس نکن
باخنده با طبقه بالا رفتم و جلو در اتاقش ایستادم
_خاله اینا نیستند؟داداش کمیل کجاست
_مامان که رفته تا خیاطی الاناست که برگرده، باباهم که سرکاره .کمیل هم که امروز پرواز داشت ،ان شاءالله فردا برمیگرده .جایی میخوای بری ،شال و کلاه کردی؟
_زهرا سه روز دیگه تولد روهامه میخوام براش جشن بگیرم .البته یک جشن خودمونی.
زهرا بی اختیار گفت
_ای جوونم تولد
با لبخند و ابروهای بالا پریده نگاهش کردم.انگار تازه متوجه شد سریع رو برگرداند .نمیخواستم بخاطر ذوقش خجالت بکشه
_میدونستم تو عاشق تولدی.حالا میای بریم بیرون خرید
_اره بریم .دو مین بصبر تا آماده بشم.
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_ششم
با زهرا راهی بازار شدیم.
بعد از کلی گشت و گزار،من برایش یک کیف اداری چرم عسلی رنگ خریدم .زهرا هم برایش ست کمربند و کیف پول همان رنگ خرید .
بعد از خرید هدیه دلم هوای دیدن روهام را کرد .
_زهرا میای تا شرکت بریم .دلم برای روهام تنگ شده
زهرا خیلی خانمانه گفت
_بریم عزیزم، من که بیکارم.
هردو سوار ماشین شدیم و به سمت شرکت به راه افتادم.
شرکت در ساختمان ده طبقه خیلی شکی قرارداشت که دو طبقه آخر متعلق به پدر من بود.
طبقه نهم محل نقشه کشی و محل کار کارمندان شرکت بود و طبقه دهم هم اتاق پدرم و اتاق روهان قرار داشت.
ماشین را داخل پارکینگ پارک کردم و با زهرا سوار آسانسور شدیم.
از وقتی تغییر کرده و محجبه شده بودم پایم را به شرکت نگذاشته بودم.
آسانسور طبق دهم ایستاد.اول زهرا و سپس خودم از آسانسور خارج شدیم .
طبق معمول در ورودی شرکت باز بود.وارد که شدیم چشمم به مش رمضان افتاد.مرد مهربان و با خدایی که از همان سالهای اولیه تاسیس شرکت ،برای پدرم کار میکرد.
او مستخدم شرکت بود .
به سمتش رفتم
_سلام مش رمضون
_سلام دخترم با کی کار دارید
متعجب گفتم
_مش رمضون من روژانم ،نشناختید
با لبخند و مهربانی نگاهم کرد
_ماشاءالله ماشاءالله زمین تا آسمون فرق کردی دخترم.خیلی خوش اومدی .بفرما بشینید من برم واستون چایی بیارم
_ممنونم مش رمضون ،بابا و روهام نیستند؟
_آقای ادیب که رفتند خونه ولی آقا روهام هستند،الان با خانم معتمد تو اتاق جلسه دارند.فکرکتم الاناست که جلسه تموم بشه.
بدون حرف اضافه دیگری به آبدارخانه رفت و برای ما چای و بیسکوییت آورد و روی میز گذاشت
_دختزم اگه امری نداری من برم تو آبدارخونه
_ممنون ،شما بفرمایید.
زهرا که تا آن لحظه ساکت بود رو به من کرو
_شرکت خوشگلی دارید.چرا اینجا انقدر خلوته!
_بخاطر اینکه کارمند ها طبقه پایین هستند اینجا فقط مخصوص مدیریت و جلسات مهم با شرکت های دیگه هستش.
&ادامه دارد...
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌻➰🌻➰🌻➰🌻➰🌻
~ بِسْمِاللّٰـہِالرَّحمٰـنِالرَّحیــمِ ~
" إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ "
[ #دعای_فرج ] 🌾
[ #التماس_دعا ] 🌾
نماز روزه همه شما دوستان قبول درگاه حق..! 🖤🌼
پشتیبان این انقلاب خداست ...
أفَلا یَتَذَکّرون
#طوفانطبس
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ
تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ
وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ
سرزمینی که شن کویرش
هم لشکر خدا شد ...
#طوفانطبس
وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ
وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ
شنهای روان مامور خدا بودند
إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ
#طوفانطبس
به اذن الهی آمریکا
هیچ غلطی نمیتواند بکند
یکروز شن ها مامور خدا شدند
یکروز هم موشک ها در هرحال
راه گریزی جز نابودی ندارید ؛ و
گزینههای خدا همیشه رویمیز است
#صحرایطبسپنجماردیبهشت۱۳۵۹
"افاطم لو خلت الحسین مجدلا
وقدمات عطشاناً بشط فرات
اذا للطمت الخد فاطم عنده
واجریت انهاراً علی الوجنات"
ای فاطمه، اگر حسین را که بر
خاک کربلا افتاده و کنار فرات
تشنه لب جان داده را در خیالت
تصور کنی، بر گونۀ خود میزنی
و نهرهای آب بر صورت خود جاری میکنی.
منتهیالامال؛بخشیازقصیدهدعبلخزاعی🌱✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیدرضانریمانی
" نگاهمــــــــــ... کن ؛
a_afsari_official+COFOojZh7yf+2559516322669509791_74_75_76.mp3
3.11M
°〖 نگاهم کن ... 〗•
-
°
AUD-20210224-WA0035.mp3
6.41M
💎 #دعای_مجیر
🎤 حاج مهدی سماواتی
🏝دعایمجیردرایامالبیضرمضان
💠هر کس دعای مجیر را در «ایام البیض» ماه رمضان ( سیزدهم و چهارهم و پانزدهم ) این ماه بخواند #گناهانش هر چند به عدد دانههاى باران و برگهاى درختان و ریگهاى بیابان باشد! آمرزیده میشود.
💠با این وجود خواندن آن براى شفاى بیمار، اداى دین، بى نیازى، توانگرى، رفع غم و اندوه سودمند است.
📚 مفاتیح الجنان/اعمال ماه رمضان
#کانال_زخمیان_عشق