🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_نود_پنجم
جنازه علی آقا را که در دو حرم طواف دادند دوباره روی دوش گرفتند و به سمت ماشین رفتند تا جنازه شهید را به ایران برگردانند.
فائزه هنوز هم روی زمین نشسته بود و اشک می ریخت.
خودم حال مساعدی نداشتم ولی باید او را که بی قراری میکرد آرام می کردم.
کنارش نشستم و به گنبد زل زدم.
_یک ماه چشم انتظار کیان بودم ،همه میگفتن اون شهید شده و مفقودالاثره.هفته های اول دیوونه وار گوشه به گوشه خونه رو به دنبال ردی ازش می گشتم.طاقت شهادتش رو نداشتم.نمی تونستم باور کنم شهید شده یه حسی بهم میگفت زنده است.بمونه چقدر زخم زبون شنیدم از بقیه.بعدیک مدت فقط از خدا میخواستم اگه زنده نیست حداقل جنازه اش واسم برگرده.خیلی وقته که به شهادتش فکر میکنم .بعضیا انگار واقعا لیاقتشون شهادته به قول کیان اگه قراره فردا بمیره ،بهتره که همین الان شهید بشه.فائزه جون میدونم سخته برات ،دوری از کسی که عاشقشیو مطمئنی دیگه برگشتی نداره سخته.میدونم سخت بدون علی آقا زینب جان رو بزرگ کنی.
ولی عزیزم حداقل با شهادتش میدونی طبق وعده خدا ،شهید زنده است.
نمیتونم خودمو بزارم جای تو و نمیدونم کی ممکنه منم عین تو برای شهادت عشقم زار بزنم .
فقط میخوام بدونی خیلیا منتظرن که ببینن ما شکستیم و درمونده شدیم.نمیگم گریه نکنا ،یا عزاداری نکن ،انجام بده تا خالی بشی ولی حواست به دوست و دشمنت باشه.یه یاعلی بگو و پاشو ،مردت رو دارن میبرن ایران باید مثل این که پشتش بودی،بازهم پشتش بمونی پاشو عزیزم.
اشک هایش را پاک کردم و دستش را گرفتم و بلندش کردم.
خودش را به آغوشم انداخت
_واسم دعا کن روژان ،نمیدونم میتونم بازهم محکم باشم یا نه؟امیدوارم عزیزم به این زودی ها مثل من بی پناه نشی
_پناهت خداست عزیزم ،دلت رو به خودش بسپار،برو عزیزم منتظرتن.
همدیگر را بوسیدیم و او را راهی کردم .
فائزه که از جلو چشمانم دور شد همان جا نشستم و اشک ریختم .
کیان در حالی که نجلاء خوابیده را روی دستانش دراز کرده بود، کنارم نشست.
_فکر کنم من خیلی بی لیاقتم که از قافله عقب موندم
صدای پر از بغضش نگاهم را به سمتش چرخاند
_این چه حرفیه عزیزم،شما انشاءالله بعد از صدسال شهید میشی و به آرزوت میرسی.
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_نود_ششم
_حاج علی هم پرکشید مثل سید.فقط من بی لیاقت موندم که خدا لایق شهادت نمیدونم .خیلی درد داره که از دوستات جا بمونی.چندوقت پیش سعید اومد به خوابم و وعده شهادت بهم داد.
نمیدونم کدوم گناهم باعث شده که تقدیرم عوض بشه.
دستم را روی دستش گذاشتم
_شاید تو تقدیر تو اومده که برای فرزند دوست شهیدت پدری کنی ،مگه خودت نمیگفتی هرکسی یک رسالتی داره،هوم؟
_فقط امیدوارم سید و حاج علی بدقولی نکنند و حالا که بهم رسیدند منو فراموش کنند.
من راضیم به رضای خودش .
پاشو بریم زیارت کنیم عزیزم من باید برگردم پیش بچه ها.
بعد از زیارت کیان مارا به هتل رساند و رفت .
روز بعد همراه با حمیدآقا یک ساعتی را به هتل آمد.
میخواست حرفی بزند ولی انگار خودش نمیتوانست بگوید برای همین حمیدآقا را با خودش آورده بود.
همه دور هم نشسته بودیم و حمیدآقا نجلاء را بغل کرده بود و با او بازی میکرد
_بگو عمو بگوعمو
کیان خندید
_حمید جان من بی خیال شد بچه یک سال زبان عربی شنیده ،انتظارداری الان واست فارسی حرف بزنه.
حمیدآقا گونه نجلاء را محکم بوسید
_تو کاریت نباشه خودم بهش کلی زبان یاد میدم.
دوباره نجلاء را جلو صورتش گرفت و با خنده گفت
_حسود خانوم عمو که نمیگی حداقل بگو بابا،این شازده بفهمه تو فارسی میفهمی
نجلاء خندید
ب....ا ب....ا
همه با ذوق چشم به نجلا دوختیم.کیان با خوشحالی محکم لپش رو بو سید
_الهی من فدای دختر خوشگلم بشم که میگه بابا!
حمیدآقا با خنده گفت
_ضایع شدی داداش ،دیدی بلده ،روت کم شد؟
هرسه زدیم زیر خنده
حمیدآقا نجلاء را به آغوش من سپرد
_من با دوستم که وکیله در مورد نجلاء صحبت کردم.چون پدرش وصیت کرده شما بزرگش کنید اگر قیم قانونیش که پدربزرگشه موافقت کنه شما میتونید اونو به فرزند خوندگی قبول کنید.
کیان به فکر فرو رفت
_بعید میدونم موافقت کنند،راه دیگه ای نیست
_بعید میدونمحتما باید پدربزرگش موافقت کنه.
به چهره معصوم نجلاء چشم دوختم.من به او دلبسته بودم و طاقت دوریاش را نداشتم
_کیان جان لطفا راضیشون کن،خواهش میکنم.
_نگران نباش عزیزم ،حتما درستش میکنم خودت رو ناراحت نکن.
حمیدآقا روبه من کرد
_روژان خانم ان شاءالله کیان جان از ماموریت برگشت یه قراربا دوستم میزارم تا دراین مورد صحبت کنیم شما نگران نباشید
با تردیدبه کیان گفتم
_ماموریت؟مگه الان تو ماموریت نیستی؟مگه قرارنبود آخر هفته آینده برگردیم ایران؟
حمیدآقا قبل از اینکه کیان چیزی بگوید،گفت
_تا آخر هفته بر میگردیم ،نگران نباشید .با اجازه من میرم
من مبهوت همانجا نشستم ،کیان آقا حمید را تا در اتاق راهنمایی کرد.
دوباره ماموریت،
دوباره نگرانی من اینبار دق میکردم تا برگردد
اشک هایم دوباره جاری شد
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
دعـای هفتمـ صحیفـهـ سجادیهـ
به توصیهـ #رهبر عزیزمون،جهت رفع بیماری #کرونا ... ان شالله🍃
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
سربازم و صاحب عـلم ، خواهم شد
با منطق عشق ، هم قسم خواهم شد
این دفعه به جانِ حاج قاسم من هم
با رأی " مـدافـع حـرم " ، خواهم شد
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
۷۲ شب مانده کمــــــر خم بشود
۷۲ شب مانده محــــــرم بشود...🥀💔
#صل_الله_علیک_یااباعبدالله
#خادمان_چشم_به_راهند💔
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
حمید علیمی (دلتنگم برا لباس و کریت) .mp3
14.24M
#نوایِ_دل🎼
دلتنگم برا لباس نوکری
میمیرم برای ماتمت حسین ...😭
از روضه یه وقت منو جدا نکن
دلتنگم برا محرمت حسین ...🥀
#خادمان_چشم_به_راهند💔
#صلی_الله_علیک_یااباعبدلله
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
" عَلَیکُم بالجِدّ والاجتِهاد والتَأهُّب والاستِعداد"
بر شما باد به تلاش و سختکوشی و مهیا شدن
و آماده گشتن.... -کلامامیر؏؛نهجالبلاغه-🌱•.
من یک چیزی فهمیدهام؛
خدا شهادت را همیشه به آدمهایی داده
که در کار سختکوش بودهاند..
-شهیدمحمودرضابیضایی- 🌼 !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قهرمان بی ادعا....
حمیدرضا مجروح شده بود، به منزلشان در کرمان رفتم تا از او عیادت کنم؛ خانهی او و همسرش تنها یک مطبخ دودی بود که هیچ وسیله ای در آن نبود و تا یک متری اش را روزنامه زده بود؛ نه گاز، نه یخچال و نه پنکه و... .
به من گفت: مرتضی! امام 16 بند نصیحت دارد که یکی از آنها گوش کردن اخبار است؛ میشه یک رادیوی تک موج برای ما بگیری تا خانمم اخبار گوش دهد؟
راوی: سردار حاج مرتضی حاجباقری
#شهید_حمیدرضا_جعفرزاده
امروز سالروز شهادت دو سرباز روحالله، شهید سید حمید محمدی و شهید بهزاد همتی (شهردار و بخشدار دیواندره) است. عزیزانی که به جرم خدمت به مردم محروم کردستان، ناجوانمردانه به دست گروهک کومله به شهادت رسیدند.
شادی روحشان صلواتی هدیه کنید.
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌷کلی برنامه ریخته بودند که بروند سر خانه و زندگی شان.
از قضا تاریخ عروسی درست افتاده بود توی تب و تاب انتخابات
🌷 گفته بود اگه بخوام عروسی بگیرم دیگه نمیتونم برای انتخابات وقت بذارم همه باید تلاش کنیم تا مردم بیشتری بیایند توی صحنه
🌷عروسی را گذاشت برای بعد از انتخابات
✍کتاب اثر انگشت
"شهید حسن محمودنژاد"
کلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻چرا حاج قاسم میتوانست در دل خطر حضور پیدا کند و به سلامت برگردد؟
🔸اخلاص چه اثری در مقدرات انسانها میگذارد؟
#تصویری
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh