eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
354 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
10.9هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
تحویل سال بھ وقت محرم توست حَوِّل قُلوبَنٰا بِھ بُڪاءً عَلیَ الحُسِین نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
. 🚨 🕊پیکر مطهر اولین روحانی شهید مدافع حرم کشف و شناسایی شد. 💠پیکر مطهر شهید مدافع حرم " محمد مهدی مالامیری " کشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. شهید مالامیری ۳۱ فروردین ماه سال ۱۳۹۴ در دفاع از حریم اهل بیت همراه با دیگر مجاهدان تیپ فاطمیون با شعار (کلنا عباسک یا زینب) در منطقه بصری الحریر استان درعای سوریه به آرزوی دیرینه‌اش رسید و جامه فاخر شهادت را بر تن کرد. از این شهید والامقام دو فرزند دختر به نام های فاطمه و بشری به یادگار مانده است. 💐شادی روح پرفتوح شهید مالامیری نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین بر سینه شدم‌ رو به بیابانم من تو کجای سفری حیف نمیدانم من 💔 ختم چله زیارت عاشورا این چله هدیه داره هدیه‌ی معنوی نائب زیاره شما در کربلا ونجف هستند از ظهر عاشورا تا ظهر اربعین هر روز به نیابت یک نفر دوستانی که مایل هستند در چله شرکت کنند جهت ثبت نام اسم خود به این ایدی بفرستید 👇👇👇 @Batau110 ۱-خادم الشهدا ۲-امینی ۳-ابو صالح ۴-فاطمه ۵-یاسر ۶-خانم بهروزی ۷-خانم گناوه ایی ۸-خانم آقاجری ۹-خانم رهبر ۱۰-لیلا ۱۱-خانم حضرتی ۱۲-عاطفه ۱۳-خانم فدائیان ۱۴-محمد پارسا ۱۵-رضایی کیا ۱۶-علیپور ۱۷-شهید عطایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیشب🖤! تعویض‌پرچم‌گنبدحرم‌سیدالشهداءع؛ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میدونيد ضرب المثل«سرش بره قولش نمیره» از کجا اومده؟؟؟ . . . 🖤روی دستش " پسرش " رفت ولی " قولش نَه " 🖤نیزه ها تا " جگرش "رفت ولی " قولش نَه " 🖤این چه خورشید غریبی است که با حال نزار 🖤پای " نعش قمرش " رفت ولی " قولش نَه " 🖤شیر مردی که در آن واقعه " هفتاد و دو " بار 🖤دست غم بر " کمرش " رفت ولی " قولش نَه " 🖤هر کجا مینگری " نام حسین است و حسین " 🖤ای دمش گرم " سرش " رفت ولی " قولش نَه " 🖤 السَّلامُ عَلَيْك یا اَباعَبْدِاللهِ الحُسَین
ظاهر فریبنده دنیا حریف‌شان نشد ؛ دنیا را ضربه فنی کردند قهرمانان واقعی شهدا هستند نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
به اصرار از شهيد مرتضى عطايى (ابوعلى) توصيه‌اى خواستم. گفت: «این توصیه‌ی شهید نجفی هست؛ هر روز یکبار برای حضرت علیه‌السلام بریزید. وفقکم الله و ایاکم ان‌شاءالله» 🏴 فرا رسیدن ماه محرم، ایام شهادت سرور آزادگان حضرت اباعبدالله الحسین (عليه‌السلام) تعزیت باد. @bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین بر سینه شدم‌ رو به بیابانم من تو کجای سفری حیف نمیدانم من 💔 ختم چله زیارت عاشورا این چله هدیه داره هدیه‌ی معنوی نائب زیاره شما در کربلا ونجف هستند از ظهر عاشورا تا ظهر اربعین هر روز به نیابت یک نفر دوستانی که مایل هستند در چله شرکت کنند جهت ثبت نام اسم خود به این ایدی بفرستید 👇👇👇 @Batau110 ۱-خادم الشهدا ۲-امینی ۳-ابو صالح ۴-فاطمه ۵-یاسر ۶-خانم بهروزی ۷-خانم گناوه ایی ۸-خانم آقاجری ۹-خانم رهبر ۱۰-لیلا ۱۱-خانم حضرتی ۱۲-عاطفه ۱۳-خانم فدائیان ۱۴-محمد پارسا ۱۵-جمیله نادی ۱۶-علیپور ۱۷-شهید عطایی ۱۸-زهرا محمدی ۱۹-زهرا نصرتی ۲۰-زهرا ۲۱-رائِد ۲۲-خانم ماه کویر ۲۳-سید رضا ۲۴حمیده رمضانی ۲۵-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با عطر پرچمت دل ما را تکان بدھ . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از همان سالهای کودکی نماز میخواند و روزه می‌گرفت، صبح‌ها که خواهرهایش را برای نماز صدا می‌کردم، می‌دیدم محسن زودتر بلند می‌شود، پدرش هم بعد از نماز صبح، با صدای بلند قران می‌خواند و می‌گفت: بذار صدای قران تو گوش بچه‌ها بپیچه؛ ماه رمضان سحری صدایش نمی‌زدم که روزه نگیرد؛ اما وقتی می‌دیدم بی‌سحری تا افطار گرسنه و تشنه می‌ماند مجبور می‌شدم صدایش کنم نه که نخواهم روزه بگیرد، می‌دیدم از خواهر برادرهایش ضعیف‌تر است، دلم می‌سوخت می‌گفتم: بذار به تکلیف برسی، بعد؛ بزرگ که شد زیاد روزه می‌گرفت، نذر می‌کرد، صبح‌ها صبحانه می‌گذاشتم، می‌آمدم می‌دیدم نخورده و رفته بعد که می آمد، میگفت روزه‌ام؛ نمازش را همیشه اول وقت میخواند. 🌷شهید محسن حججی🌷 📚 کتاب "سربلند" 🌸شهادتت مبارک🌸 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
احتمالا تصویر این شهید بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم ؛ اما شهیدی بود که هیچ کس منتظرش نبود جز خدا ...! شهید از شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک _زیر پیراهن_ راهی جبهه شد و هیچکس در جبهه نفهمید كه او خانواده ای ندارد. کم سخن می گفت و.. با سن کم سخت ترین کار جبهه یعنی *بیسیم چی* بودن را قبول کرده بود. سرانجام توسط منافقین اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از اسارت خورد و منافقین پس از شهادت رساندن وي ، برای به دست آوردن رمز و کد های بیسیم سینه و شکمش رو شکافتند ولی چیزی نصیب آنها نشد ...! یادمان باشد روي سفره چه کسانی نشسته ایم و این نظام اسلامی امانت شهدای مظلوم است!!! نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین بر سینه شدم‌ رو به بیابانم من تو کجای سفری حیف نمیدانم من 💔 ختم چله زیارت عاشورا این چله هدیه داره هدیه‌ی معنوی نائب زیاره شما در کربلا ونجف هستند از ظهر عاشورا تا ظهر اربعین هر روز به نیابت یک نفر دوستانی که مایل هستند در چله شرکت کنند جهت ثبت نام اسم خود به این ایدی بفرستید 👇👇👇 @Batau110 ۱-خادم الشهدا ۲-امینی ۳-ابو صالح ۴-فاطمه ۵-یاسر ۶-خانم بهروزی ۷-خانم گناوه ایی ۸-خانم آقاجری ۹-خانم رهبر ۱۰-لیلا ۱۱-خانم حضرتی ۱۲-عاطفه ۱۳-خانم فدائیان ۱۴-محمد پارسا ۱۵-جمیله نادی ۱۶-علیپور ۱۷-شهید عطایی ۱۸-زهرا محمدی ۱۹-زهرا نصرتی ۲۰-زهرا ۲۱-رائِد ۲۲-خانم ماه کویر ۲۳-سید رضا ۲۴حمیده رمضانی ۲۵-جابر ۲۶-رضا
- باور کردنـے نیست هنوزم برایم این آقایِ عجیبِ مهربانِ دوست داشتنـے کھ تمام هَم و غم‌اش ڪشیدن دستِ نوازش بر سر آدم هاست و نامش کلمھ ایِ ست براۍ رسیدن بھ خدا و مَرام اش بلند کردن زانو شکستہ ها و قدخمیده ها و زدودن چرڪ‌هاۍ سیاهِ قلب زنگار گرفتھ است . و امـا یادش . . ؛ خُنکاے لحظھ‌ۍ وصال است ، چگونه یڪ همچین آقایـے را بھ قتلگاه بردند ؟ باورکردنـے ست ؟ | 1443 !
🏴 داشتم در مورد شهید رضا کارگر مصاحبه می‌گرفتم. فرمانده گفت: «بعد رضا از ممدحسن بنویس!» نگاهش کردم و با تعجب پرسیدم‌: «ممدحسن کیه؟!» فرمانده دستی روی محاسنش کشید و گفت: «ممدحسن عشق بود. بی ریا، با حال، بی غل و غش و ناب. می‌دونی اصلا ذاتش خوب بود. رفیق بود و رسم رفاقت بلد بود. با بچه بچگی می‌کرد. با جوون شور می‌گرفت و به پیرها احترام‌ کردن بلد بود. چشم‌هاش اینقدر پاک بود و حیا داشت که عشق می‌کردی بهش نگاه کنی. چند شب مونده بود به محرم بهم زنگ‌ زد. گفت: «حاجی من می‌خوام بیام‌ تهران. دلم لک زده برای روضه‌های محمد حسین. برا سینه‌زنی بچه‌های ریحانه النبی... بهش گفتم: جایی که تو هستی خود کربلاست! محرم به نیمه نرسیده بود، پیکرش برگشت. من حالا اول محرم که می‌شه دلم می‌خواهد پیش ممدحسن باشم.» فرمانده با پشت دست اشک‌هاش رو پاک کرد. گوشه یه برگه شماره تلفن نوشت. به دستم داد و گفت: «این شماره بابای ممد حسن. بهش زنگ بزن، راضیش کن کتاب شو بنویسی.» چند ماه بعد من انتخاب شدم که کتاب زندگی ( محمدحسن) رو بنویسم. "حالا منم اول محرم که میشه دلم تنگ می‌شه برای ممد حسن از بس ناب، خالص و بی‌ریاست. . 🖊 به نقل از نویسنده کتاب رفیق مثل رسول خانم پناهی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک روز خاله‌ها و دایی‌هایم را برای ناهار دعوت کردیم، دم‌دمای رسیدن مهمان ها آمد پیشم و گفت: پیام دادن علیرضا رو دارن میارن لشکر، علیرضا نوری یکی از پاسدارهای لشکر بود، چهار پنج روزی می شد خبر شهادتش در سوریه پیچیده بود، گفتم: حالا چه کار کنیم؟ حسابی رفت توی هم، همه هم و غمش رفتن و رسیدن به مراسم وداع بود، گفتم: پس زود سفره رو می ندازم که بتونی خودت رو برسونی، همه که غذایشان را خوردند، پا شد و معذرت خواهی کرد که یکی از بچه های لشکر شهید شده است و باید برود برای وداع. رفت توی اتاق و پیراهن مشکی را از تنش بیرون آورد و یک لباس آبی تیره پوشید، پرسیدم: چرا مشکی‌ت رو در آوردی؟ گفت: نمیخوام تو مجلس شهید مشکی بپوشم! 🌷شهید محسن حججی🌷 📚 کتاب "سربلند" ◾️چهارمین سالگرد شهید محسن حججی گرامی باد◾️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
بسم الله الرحمن الرحیم یا زهرا 🏴ملت حسین به رهبری حسین ❤پویش چله عاشورا از عاشورا تا اربعین نیات👇 🌾🕊تعجیل در فرج مولا 🌾🕊سلامتی حضرت آقا 🌾🕊دفع بلایا از تمامی آزاده های جهان 🌾🕊شادی روح همه اموات، معلوم نیست سال بعد ماه محرم باشیم یانه؟! 🌾🕊عاقبت بخیریمون 🌾🕊حاجت روایی همه حاجتمندان 🌾🕊حاجت روایی .....(هر روز اسم یک نفر) 🍀هر روز قرائت زیارت عاشورا 🍀هر روز به نیت حاجت روایی یک نفر با نام(شب قبل حتما اعلام میشود) 🖤هرکسی تمایل دارد در طرح سهیم شود ذکر (س) را در آیدی ذیل اعلام کند. ↕↕↕↕↕↕↕↕↕↕↕↕ ↕↕↕↕↕↕↕↕↕↕↕↕ ✒بزرگوارانی که مایل به انجام این طرح برای کانال یا گروه خود هستند این طرح آزاد است فقط تعداد چله را جهت سرشماری کلی اعلام نمایید. طرح سراسری جهت ثبت نام به ایدی مراجعه کنید 👇👇👇 @Batau110 ۱-خادم الشهدا ۲-امینی ۳-ابو صالح ۴-فاطمه ۵-یاسر ۶-خانم بهروزی ۷-خانم گناوه ایی ۸-خانم آقاجری ۹-خانم رهبر ۱۰-لیلا ۱۱-خانم حضرتی ۱۲-عاطفه ۱۳-خانم فدائیان ۱۴-محمد پارسا ۱۵-جمیله نادی ۱۶-علیپور ۱۷-شهید عطایی ۱۸-زهرا محمدی ۱۹-زهرا نصرتی ۲۰-زهرا ۲۱-رائِد ۲۲-خانم ماه کویر ۲۳-سید رضا ۲۴حمیده رمضانی ۲۵-جابر ۲۶-رضا ۲۷-کاربر فقط برای خدا ۲۸- غفاری
‍ 🌼 استاد علے اڪبر رائفے پور خطاب به شهید مدافع حرم محسن حججے نوشت : 💖 محسن جان سلام ! نمیدانم چرا این آخرین عڪست برایم روضه مصور شده است هرڪار میڪنم این تصویر از ذهنم بیرون نمے رود... آن دود و آن چادر سفید در پس زمینه عڪس ، دلم را به عصر عاشورا و روضه غارت خیمه ها مے برد چقدر خنجر این تڪفیرے بر روے بازوے راستت و آن دستار سرخ و آن چهره ڪریه اش مرا به یاد شمر مے اندازد .... اگر جویاے احوالات هم ولایتے هایت باشے عرض ڪنم وقتے اسیر شدے هیچ ڪس برایت هشتک را ترند نڪرد اما تو به دل نگیر راستش را بخواهے اصلا ڪسے خبر نداشت ڪه تو صد ها ڪیلومتر آن طرف تر ، دارے برایشان میجنگے ... همان روز ڪه اسیر شدے در تهران مراسم تحلیف بود ، فدریڪا موگرینے هم آمده بود همان ڪه هر وقت تڪفیریها در جبهه نبرد در بن بست مے افتادند تقاضاے مذاڪره مے ڪرد و و برایشان زمان مے خرید و نجاتشان مے داد نمیدانم شاید همان داعشے ڪه پشتت ایستاده و سر از تنت جدا ڪرد یڪے از آنها باشد ! محسن جان باورت نمے شود همان روز ڪه اسیر شدے برخے نمایندگان مجلس دور ڪعبه موگرینے مے چرخیدند راستے گفتم اسارت ، یڪیشان سالها پیش در اسارت خطاب به یک خبرنگار زن هندے گفته بود : ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است باید میدیدے چطور گل از گلش شڪفته بود و سعے داشت یک موگرینے ڪوچک را در دستگاه تلفن همراهش به اسارت در بیاورد تا بعدش بادے به غبغب بیاندازد و به همه بگوید بخدا این عڪس را خودم با همین گوشے گرفته ام و اِلا هرچه فڪر میڪنم دلیل دیگرے نمیبینم چون اینترنت پر از عڪس هاے خواهر فدریڪا است ! بنده خدا هرچه دست تڪان مے داد موگرینے نگاهش نمے ڪرد آن یڪے شان بر روے میز به پشت دراز ڪشیده بود تا خودش هم در عڪس سلفے باشد و آن دیگرے ڪه لباس پیامبر به تن داشت یک دست به گوشے و با دستے دیگر تسبیح مے چرخاند! گفتم سلفے ،شنیده ام داعشے ها پس از دو روز اسارت سر از تنت جدا ڪردند و با سر بریده ات سلفے گرفتند راستش را بخواهے حالا ڪه گفتم سر بریده بگذار اعتراف ڪنم هیچ چیزے در آخرین عڪست به اندازه رگ هاے ورم ڪرده گلویت دلم را آتش نزد ! آخر خوش انصاف چرا همه چیز تو شبیه روضه است، محسن به ڪودک سه ساله ات چه بگوییم ؟... بگویےم پدرت رفت با سَلَفے ها بجنگد تا اینجا عده اے در امنیت با حامیان قاتل پدرت سِلفے بگیرند لا یومک یومک یا اباعبدالله شهید محسن حججی 🌸✨🌸✨💚✨🌸✨🌸 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
گلوی آدم را باید گاهی بتراشند تابرای دلتنگی های تازه جا باز شود دلتنگی هایی که جایشان نه در دل که درگلوی آدم است دلتنگی هایی که می توانند آدم راخفه کنند. دوست شهیدم کجایی؟ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
خواست برود. لختی مکث کرد و دوباره رو به عبدالله برگشت و گفت: «و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم؛ و من حسین را نه فقط برای خلافت که برای هدایت می‌خواهم؛ومن حسین را برای دنیای خویش نمی‌خواهم، که دنیای خود را برای حسین می خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می شناسی که من جانم را فدایش کنم؟» -صادق‌کرمیار؛نامیرا-🌿•.
🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺 🍂🌺🍂 🍂🌺🍂 🌺 ♡یالطیف♡ 📒رمان عاشقانه هیجانی ❣ 🖊به قلم:ریحانه عزت پور؛ 🌷 🍂 دوسال بعد ... روبہ روے بوم نقاشے نشستم و شروع ڪردم بہ خط خطے دوباره با رنگ سیاه اتاق پر بود از ایݧ بوم نقاشے ها با خط هاے سیاه ...بعد از ٺو همہ رنگ ها سیاه بود .صداے پاشا کہ سعے داشٺ آرام حرف بزند را بہ وضوح میشنیدم. -باشہ ،ملڪا بسہ ...خیلے بے اعصاب شدے ها قلمو رو پرٺ می ڪنم و دوباره سرم رو بیݧ دستام مے گیرم ،دیونہ شدم ...دیونہ ...! -خدافظ تقہ اے بہ در میزنہ و منتظر مے مونہ تا جواب بدم و اذن ورود صادر ڪنم ...صدایے ڪہ نمے شنود وارد اتاق مے شود ..خیره بودم بہ عڪس محمد حسیݧ با لباس سبز پلیس ڪہ مے خندید پایین آݧ عڪس درشٺ نوشتہ بود : شہید سید محمد حسین فاطمے تبار شہید امنیٺ ... -آبجے گلم پاشو آماده شو بے حرف خیره مے شوم بہ قرمزے اسم شہیدش .. -بریم بیرون یہ هوایے بخره بہ سرٺ ؟ با بغض نوچے میڪنم مثل بچہ هایے ڪہ قہر ڪرده باشند .اشڪم میچڪہ با نوڪ انگشٺ اشڪم رو پاڪ میڪنہ . -من خیلے بدبختم پاشا بغلم میڪنہ با تمام وجود گریہ مے ڪنم ،شونہ هام مے لرزه ،از همان چشماݧ ابریم خیره مے شم بہ محمد حسیݧ . -پاشا هیچ وقٺ با ملڪا این ڪار رو نڪن هنوز جلو چشامہ جنازه سوختہ محمد حسیݧ ...نگاه ڪن انگشترشم سوختہ نگاهے بہ انگشتر میکنہ کہ همیشہ با خودم داشتم .یاعلے روے انگشتر ڪمے تغییر رنگ داده بود ،دوباره با ڪل وجود گریہ مے ڪنم . -محمد حسین سوخٺ ..بےچاره فرشتہ خانوم چے میڪشہ -پناه آروم باش نالہ میزنم محمد حسیݧ ...یعنے اون لحظہ ڪہ مے سوخٺ تو ڪابین گیر افتاده بود پسر فرشتہ خانوم؟ -بہش فڪر نڪن -چقدر سخٺ شهیدش ڪرد خدا -خوش بہ حالش اشڪام رو پاڪ میکنم ،تند تند مثل ابرے ڪه بعد ازبارش از آفٺاب تقاضا مے ڪند ڪہ آثار دل گرفتہ اش را پاڪ ڪند . -بلند شو -ڪجا ؟ -هر جا ٺو بگے -بریم خونہ محمد حسین اینا -بریم سرے تڪون میدم و دوباره لباس مشڪیام رو مے پوشم .از پلہ ها پایین میرم .مامان صدام میڪنہ -پناه ...ماماݧ قرصاٺ رو خوردے؟ -بلہ -ڪجا میرے؟ -خونہ محمدحسین اینا -باشہ عزیزم برو سرے ٺڪان میدهم و مے روم ،سوار ماشیݧ شاسے بلند پاشا میشم ،سرم رو تڪیہ میدم و چشام رو مے بندم . -خوبے؟ سرے ٺڪان میدهم ،بعد ڪمے جابہ جا مے شوم دلم محمد حسین رو مے خواسٺ با عطر گل هاے اقاقیا ... -پناه جان تو خیلے دارے خودٺ رو اذیٺ مے ڪنے -محمد حسین خیلے جوون بود پاشا ...اون محمد حسݧ نامرد شوهرم رو ازم گرفٺ خودم مے ڪشمش -هنوزم باورم نمے شہ ..محمد حسݧ این ڪار رو ڪرده ...آخہ محمد حسین برادرش بود ...برادرش رو ڪشت -بسه نمے خوام بہش فڪر ڪنم -باشہ دوباره چشم هام پر از ترنم مے شود پر از شبنم نبودنٺ ...پر از غصہ نبودٺ ...پر از غصہ و داغ ... -بزن ڪنار -چرا؟ -بزن ڪنار -باشہ بہ بیرون مے پرم ،نفس هایم تحمݪ هواے گرفتہ ڪابین رو نداشٺ ..آبے جلویم مے گیرد ،آبے بہ صورتم میزنم ... -بازم قرصٺ رو نخوردے؟ -چرا -پس چرا حالٺ بد شد -نمے دونم -نکنہ ناشتا خوردے -آره لابد -پناه چیزے ازت نمونده بعد از اون مگر مے شد چیزے هم ازم بماند ؟ 🌺🍂ادامه دارد..... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺 🍂🌺🍂 🍂🌺🍂 🌺 ♡یالطیف♡ 📒رمان عاشقانه هیجانی ❣ 🖊به قلم:ریحانه عزت پور؛ 🌷 🍂 فرشتہ خانوم در رو باز میڪنہ ،لبخندے بہ صورتم می پاچد. -خوش اومدے عزیز دلم بغلم میکنہ و بعد بہ سمٺ داخل خونه هدایٺ مے کنہ .دستے بہ پاشا میده و سلام علیڪ گرمے مے کنہ ،چادر رنگیش رو در مے آورد .بعد نفس نفس بہ سمٺ تخٺ حیاط مے رود ،همون تختے کہ محمد حسیݧ روش میشسٺ . -پاشا جون پسرم ،هر وقٺ ٺو رو مے بینم یاد محمد حسین مے افتم (گریہ ش میگیره)..محمد حسینم تازه اول جونیش بود ،مے خواستم بچہ دار شدنش رو ببینم حال دیگہ حسابے گریہ مے کرد مثل ابر بہارے .دلم براش سوخٺ جلو رفتم ،ڪنارش نشستم . -مامان فرشتہ چقدر غصہ میخورے -راضیم بہ رضاے خدا ولے اے ڪاش حداقل نمے سوخٺ شونہ هاش رو ماساژ میدم ،ملکا پلہ ها رو پایین میاد و سلامے بہ پاشا میڪنہ ،پاشا هم لبخندے نثار جونش میکنہ و بعد بہ من سلام میڪنہ . مامان فرشتہ نگاهم کرد با غم ،چقدر پیر شده بود ،جلو رفتم و لبخندے بهش زدم ،در جوابم لبخندے زد .پیاز رو ازش گرفتم:من خرد مے کنم پیاز رو نداد ممانعت کرد با دلخوری گفتم: به آشپزے من ایمان ندارے؟ -چرا ولے به دل خودم نه -دلتون؟ -آره ،می ترسم کہ بغضم بشکنہ از پشت بغلش کردم محکم و آروم گفتم: قربون بغضتون بشم به سمتم برگشت و آروم گفت :خدا نکنه -مامان باید کارے کنےیادت بره -تو گوشه اے از وجودت رو یادت میره؟ - نہ ناراحتیم رو که دید سر پایین افتاده ام رو بالا آورد : ناراحتیتو نبینم لبخندے میزنم و سعے میڪنم شاد باشم اگر چہ خیلے سخت بود . -دخترم ..تو باید سر و سامون بگیرے بازم بحث تڪرارے فرشتہ خانوم ،پیاز را ڪمے تفت میدهد و نمڪ میزند . -فڪر ڪردم اون بحث تموم شده اسٺ -پناه تو هنوز جوونے -مامان فرشتہ من دوتا ازدواج نا موفق داشتم -بہت حق میدم ولے سلمان مرد خیلے خوبیہ -خوش بہ حال مادرش فرشتہ خانوم دوباره بہ پیاز ها نمڪ میزنہ و لبخندے نثار من میکنہ -پناه بہ خاطر من با سلمان ازدواج ڪن -فعلا ڪہ نمے خوام فرشتہ خانوم نمک دون رو بر میداره و ڪمے نمڪ بہ پیاز داغ ها میزنہ .پرے کاهو بر میدارم و میخورم .ملکا و پاشا با هم خلوٺ ڪرده بودند یاد محمد حسین بہ خیر! فرشتہ خانوم بازم بہ یہ مایتابہ پیاز نمڪ میزنہ این بار صدام در میاد:چقدر نمڪ میزنین مامان فرشتہ؟ -مگہ نمڪ زدم ؟! اینم آثار نبودٺ آقا محمد حسیݧ... 🌺🍂ادامه دارد..... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💞بهترین ها را با زخمیان عشق دنبال کنید 💞 به دنبال تو می‌گردم میان کوچه‌ها گاهی عجب طوفان بی‌رحمی‌ست، عطری آشنا گاهی 🌹 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh