eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 جمعه خود را متبرک مےڪنیم به یاد یاران ثابت قدم . شهادت محمدرضا ثابت کرد که رفاقت خالصانه با شهدا، آخرش ختمـ به خیر مےشود. نمونه اش رفاقت او با شهید رسول خلیلی.. آقا رسول! قبولمان مےڪنی؟ روز جمعه مان آذین بسته شد با یاد شما (رسول) محتاج دعای تواییم، بسیار... دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم💐 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 پشت سرش حرف های زیادی شنیده بودم اینکه خطرناک است و کلی اراجیف دیگر... بارها می دیدمش و تحویلش نمی‌گرفتم، اما یک شب که با چند نفر دیگربیرون بودیم، باز هم تحویلش نگرفتم، حتی تا موقع خداحافظی هنوز سرسنگین بودم. موقع خداحافظی جواد گفت: لاتی؟ گفتم:خیلی.... گفت یه دیقه وایسا... زل زدم بهش. آماده بودم هر چه گفت، جواب بدهم.😒 گفت: ولی من با همه اداهات می‌خوامت.... همان لحظه دلم رفت برایش و جگر ما را کرد توی سیخ. البته خودش این وقتها میگفت: تیر خورد پسِ گردنش.😁 📚 بی برادر (با تغییرات) راوی: مجید مردی ها اختصاصی کانال شهیدشو ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 پاهایم را به اسبی وحشی ببندید...🐎 اگــر زمـانی فــرا رسیـد ڪـه جنگ به پـایـان رسید و من به فیـض شـهادت نایل نشدم از شما عـزیزان عاجــــزانه این تقاضا را دارم بدنم را از پوشاندنی‌ها عریان و برهنه کنید و پاهایم را به پاهاے اسبی وحشی ببندید و در صحرایی سوزان بر روی خار و خاشاک رها کنید و اگر کسی پرسید چرا این کار را می کنید؟ بگویید: این جوانی است کم سن و سال و گنه کار که توفیق و سعادت شهادت را نداشته است و خداوند او را از درگاه الهی خود رهانیده است. حال اگر شهادت نصیبمان شد، آن را دو دستی می گیرم و خدا کند که زانوهایم سـست نشـود و شهادت چیزی نیست ڪــہ نصیب هر کس بشود. 🥀 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
خودم مانده ام آخرین نفر تصمیم گیرنده . حتی سعید و مسعود هم شده اند همراه علی و موافق مصطفی. مصطفایی که الآن سه روز از رفتنش گذشته است. بی اختیار ذهنم درگیر شده است. چرا من باید روزهای نبودن مصطفی را بشمارم؟ موقع خواب طبق عادت دستم را دراز می کنم تا کتابم را بردارم، اما نیست. می دانم که دوباره این ها آمده اند و من زندگی ندارم. از اتاق بیرون می زنم. مادر نشسته است و از روی کتابی یادداشت برمی دارد. آداب قبل از خوابش است. کنجکاوانه میروم سراغش و جلد کتاب را می بندم تا اسم را بخوانم، بنده خدا مجبور است اعتراض نکند. صورتش را میبوسم ولپم را جلومی برد. دو تا ماچ آبدار و قربان صدقه ای که می رود نیشم را تا بناگوش باز می کند. پنجاه ساله هم که بشوم دوست دارم مادرم با صدا ببوسدم. میروم سراغ پسرها و در اتاقشان را که باز می کنم، اول از همه چشمم کتابم را که دست مسعود است می بیند. زودتر از من می جنبد و کتاب را پشت سرش می برد. - 《آتش بس، آتش بس!》 ببین چه کسی هم میگوید آتش بس ! دزدی اش را میکند، خون و خونریزی راه می اندازد، تازه می گوید آتش بس! با حرص میگویم: - 《مسعودجان بیست صفحه مانده جلد اولش رو تموم کنم. بعد میدم بهت.》 فقط به سؤال دارم، تو چرا دو جلدش رو برداشتی هنوز جلد اول به اون قطوری رو نخوندی دومیش رو میخوای چه کار؟ - 《گفتم ناقص نباشه.》 قیافه اش آن قدر حق به جانبه و جدی ست که علی و سعید را به خنده می اندازد. على سرش توی گوشی اش است و سعید قرآن به دست روی رخت خوابش نشسته است. مستأصل به على نگاه می کنم تا به دادم برسد. با انگشتانش اشاره می کند که کتاب را بدهد. وقتی تعلل مسعود را می بیند می رود جلو و کتاب را می گیرد. جلد کتاب را نگاه می کند. -《 رمان چی هست؟ 》 نه خیر، امشب شب کتاب خواندن من نیست، دستم را ستون در میکنم و می گویم: - 《من از دست جنس شما به کی شکایت کنم؟ على كتاب رو بده .》 کتاب را می گذارد روی میز و مسعود می گوید: - 《سازمان ملل .》 اون که خودش شریک دزده و رفیق قافله . - حالا چند دقيقه مهمان ما باش و بعد هم کتاب را ببر. نگفتی داستان چیه ؟ میروم سمت میز کتاب را برمی دارم؛ - 《یک دانشجوکه عاشق استادش، فيروزه، میشه. خيالتون راحت شد؟》 هرسه باهم میگویند: «اوه!» و تابخواهم عکس العملی نشان بدهم، دستشان جلو آمده برای گرفتن کتاب. بساطی دارم امشب از دست این سه تا ٭٭٭٭٭--💌 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
مقدس 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{بسم الله الرحمن الرحیم...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
سلام امام زمانم✋ سلام بر آن‌ که عاقبت نور او، پهنای جهان را میگیرد و جسم بی جان زمین، از قدوم او توان میگیرد. و چشم های منتظر به جمالش روشن می شود... ما در انتظار رویت خورشیدیم 🤲اللهم عجل لولیک الفرج 🌴💎🌹💎🌴
💔 شهیدی که رهبر با شال سیادت او نماز خواندند... اواخر بهار ۱۳۶۵ بود که همراه فرماندهان لشکر ۱۰ سیدالشهدا، رفتیم خدمت رئیس جمهور وقت (مقام معظم رهبری) ؛ در آن مراسم، سید جمال قریشی؛ مسئول تبلیغات گردان علی اکبر، با سوز صدایش، حال خوب مجلس را دوچندان کرد. وقت نماز که شد، سید جمال شال سبزش را انداخت روی دوش آقا و گفت: این را گذاشتم تا متبرک شود. بعداً می برم جبهه تا ان شاءالله به آرزویم برسم و شهید شوم.🥀 آقا ایستادند به نماز و سید هم مکبر شد… نماز که تمام شد، سید جمال رفت شالش را بگیرد که آقا فرمودند: شما؛ هم سادات هستی، هم رزمنده… اگر اشکالی ندارد این شال به عنوان تبرک پیش من بماند؟😊 سید پذیرفت و شال سبز، ماند پیش سید علی. 💚 حضرت آقا بعدا، دور از چشم سید، به مسئولین لشکر سپردند که هوای سیدجمال را داشته باشند، او اهل ماندن نیست و رفتنی است… اتفاقا آنها هم حین عملیات مواظب بودند که سید نرود خط و در عقبه بماند، اما در شلوغی درگیری ها، سید رفت جلو و به آرزویش رسید…  بعدها که مجددا آن جمع رفت خدمت حضرت آقا و کسی دیگر بلند شد و مداحی کرد، آقا جویای احوال سید جمال شد که به ایشان گفتند: «سید شهید شد…» راوی: جعفرطهماسبی (الوارثین) ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 سلام شهید! نمےشناسمت اما به دعایت سخت محتاجم😔 تنها همدم من عکس و یاد شهداست... مےشود سلام مرا به مادرجان سادات برسانی و بگویی "اَینَ فرَجکَ قریب؟؟"🥀 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 پاهایم را به اسبی وحشی ببندید...🐎 اگــر زمـانی فــرا رسیـد ڪـه جنگ به پـایـان رسید و من به فیـض شـهادت نایل نشدم از شما عـزیزان عاجــــزانه این تقاضا را دارم بدنم را از پوشاندنی‌ها عریان و برهنه کنید و پاهایم را به پاهاے اسبی وحشی ببندید و در صحرایی سوزان بر روی خار و خاشاک رها کنید و اگر کسی پرسید چرا این کار را می کنید؟ بگویید: این جوانی است کم سن و سال و گنه کار که توفیق و سعادت شهادت را نداشته است و خداوند او را از درگاه الهی خود رهانیده است. حال اگر شهادت نصیبمان شد، آن را دو دستی می گیرم و خدا کند که زانوهایم سـست نشـود و شهادت چیزی نیست ڪــہ نصیب هر کس بشود. 🥀 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 كسى که وصیت می كند آدم ساده‌ای نیست، بزرگترین مقامات علمى را گذرانده، سردى و گــرمى روزگـار را چـشیـــده، از زیبـــاترین و شدیدترین عشق‌ها برخوردار شده، از درخت لذات زندگى میـــوه چیده، از هر چه زیبـــا و دوست‌داشتنى است برخوردار شده و در اوج كمال و دارایى، همه چیزرا رهـــا كرده🕊 و به خاطر هدفى مقدس، زندگى دردآلود و اشكبار و شهادت را قبول كرده است. 🥀 دست‌نوشته های ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 تو که فرزند مایی نمی‌آیی⁉️ بعد از فتح بوکمال، سید فاضل به خاطر انتقال مسئولیتش به ایران، بنا نداشـت به سـوریـه برگردد، اما یک شب در خواب می‌بیند حضرت زهرا (س) می‌فرمایند: "ملت‌های دیگر از افغانستانی‌ها و پاکستانی‌ها از ما دفاع می‌کنند تو که فرزند ما هستی دیگر نمی‌آیی؟" و این چنین انتخاب شد به دست حضرت زهرا... در سالروز شهادتش دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم💐 راوی:مادر شهید ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 امروز سالروز شهادت این شهید بود شادی روح مطهر صلواتی عنایت بفرمایید. 🥀 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 محمد علیوات، 13 ساله، عامل حمله به بیت المقدس، صبح امروز در دفتر مدرسه خود نوشت؛ "مرا ببخش مادر، تو به من افتخار خواهی کرد." این سیزده ساله ها از سیزده ساله دشت کربلا الگو گرفتند، شجاعت و صلابت این نوجوان‌ها دشمن تا دندان مسلح را متزلزل کرده است. ان شالله فتح قدس نزدیک است... ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
💔 موقعیت را بشناس! نحیف و لاغراندام بود، حتی بعد از تولد دکترها امیدی به زنده ماندنش نداشتند دوربینی داشت و خـبرنگاری مےڪرد📸 اما خودش هم فهمیده بود که برای این جنگ باید بیش از این ڪار کند؛ کالک و نقشه و اطلاعات مناطق جنگـی را 🗺 جمع‌آوری مےڪرد و بعد به صورت📑 دسته‌بندی شده، ارائه مےداد... این شد که حســن شد نابـغـه دفاع مقدس؛ شد یکی از سرداران بزرگ خمینی ڪبیر رحمت الله علیه از مادر شهید حسن باقری پرسیدند: چه شد که پسری مثل آقا حسن تربیت کردی؟! گفتند: نگذاشتم امام زمان عج در زندگی‌مان گم شود. در سالروز شهادتش دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم💐 (غلامحسین افشردی) ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
مقدس 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
سعید میگوید: - 《چشم بابا رو دور دیدی! چشمم روشن.》 مسعود هم جلد دوم را توی بغلش می گیرد و می گوید: - من مرده هرچی قصه عاشقی وتحولی ام، جلد یک هم نباشه من از جلد دو شروع می کنم. و علی هم که انگار متهم گرفته، دستم را سفت گرفته و نگه داشته - همین کتابا رو میخونی که نمیتونی به مصطفی جواب مثبت بدی. مصطفی هم شده چماق على بالای سر من. - بابا تاريخيه! على خیلی جدی دراز می کشد و مشغول خواندن کتاب می شود. باید منتظر بمانم تا خوابشان ببرد. توی پارک منتظر نشسته ایم تا مادر بیاید. علی می خواست برای بچه های مسجد جایزه بخرد. همه را بسیج کرده بود تا دنبال جایزه بگردیم منتهی جنس ایرانی. الآن هرسه کارگرعلی شده ایم . در هر مغازه که میگفتیم آقا جنس ایرانی داری، مثل یک موجود فضایی نگاهمان می کرد. مادر را هم گم کردیم در این بازار وانفسا. چقدرتماس گرفتیم تا جواب داد و قرار است بیاید. سعیدبا برگی که از درخت کنده سرگرم است و مسعود با وسایلی که خریدیم. چهره های این بردارهای دوقلو، با آن لباس های هم رنگشان، و با آن ته ريش همیشگی خیلی تودلبرو است. فرصت خوبی پیدا کرده ام برای این که سؤالاتم را بپرسم - على توبرای چی ازدواج کردی؟ مسعود می خندد. - تو چرا این جوری سؤال میکنی؟ آخه کی می خوای یاد بگیری، مقدمه ای، مؤخره ای، فضاسازی ای ؟ همین خودِ بدجنست، منو مجبور کردید و الآن گرفتار اینم که خودم این جام دلم اونجاست و با ابرو اشاره به جایی می کند. مسعود تند میگوید: - ا... برادر من تمیز صحبت کن، خانواده این جا نشسته. - نه اینکه تو خودت خیلی پاستوریزه هستی آقای خانواده ! -《 من که مهم نیستم، اما بالاخره این سعید اهل هیچ حرفی نیست. من با این حرف های شما چه طوری توی دانشگاه کنترلش کنم. 》 ولشان کنم همین طور کَل کَل می کنند. - مسعود دو کلمه حرف حساب می خواهیم بزنیم ها. میدونی منظورم اینه که شما مردا نگاهتون به زن چیه ؟ زاویه دیدتون به خلقت و جایگاه زن رو می خوام. علی با ریشه های روفرشی بازی می کند. دارد حرفش را آماده می کند. مسعود از فرصت استفاده می کند و میگوید: - 《این که جوابش سخت نیست خواهر من. نگاهمون نگاه حضرت آدم به حواست.》 - يا شيخ می شود این فقره را توضیح مفصل برما مرحمت کنی؟ مسعود ابرو بالا می اندازد و میگوید: - 《نه ای فرزند. دیگر این قدر پیشرفته نیستم که معنی اش را بدونم. خودت مگر عقل نداری؟ بفهم دیگه.》 سعید میگوید: - 《فکر کن این سؤال رونامزدت ازت بپرسه》. - نامزد این قدر پیشرفته نمیگیرم . اصلا زن رو چه به این حرفا. بعد هم صدایش را کلفت میکند: - 《میگم زن برو چاییتوبريز! بچه روساکت کن !نگاه به زن، نگاه به مرد! مرد اصل عالم خلقته، زن چایی ریزش.》 سنگی از کنار روفرشی برمیدارم و پرت میکنم طرفش. خم میشود و جاخالی می دهد و تند می گوید: - 《غلط کردم، غلط کردم، مرد مدافع عالم خلقته، زن فلاخن اندازش!》 ٭٭٭٭٭--💌 ✍💞سرباز ولایت 💞 خادم الشهدا مدیر کانال 💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh