#برباݪ_سـخن
🔷زيانكارترين مردم آنها هستند
كه عمرشان را در راه حيات
دنياى فانى تباه كرده و به
خيال باطل مى پندارند
نيكوكارى مى كنند..انسان كه
خدا را شناخت، عاشق او مى
شود و انسانى كه عاشق شد،
تمام پليدى ها را از خود مى
راند تا اينكه خشنود از نعمتهاى
خداوند به سوى معبود مى رود
و رستگار مى شود.
#شهید_علی_محمودیآرانی🌷
#سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌺🍃سلام علیکم خدمت همه ارادتمندان شهدا🌺🍃
🔆🔅 #42هزار مرتبه ذکرِ " اللهُ الصَمَد " به نیت سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) #هدیه به روح پاک همه شهدای اسلام🔆🔅
به ویژه شهیدان
#ابراهیم_هادی🕊🍃
#رسول_خلیلی🕊🍃
#نویدصفری 🕊🍃
#مصطفی_صدرزاده🕊🍃
#عبدالعلی_بهروزی🕊🍃
شهدای گمنام🕊🍃
🌻🍃 برای حاجت روایی و عاقبت بخیری، #خادم_بزرگوار_کانال
🍃ان شاءالله به حق امام زمان(عج) و خون پاک شهدا و نفس های حق شما بزرگواران،همه حاجتمندان،اللخصوص خادم بزرگوار حاجت روا بشن
💠💠 #شروع_ختم
امروز پنجشنبه از اذان ظهر تا آخرشبِ پنجشنبه💠💠
🌷🍃برای اعلام تعداد ختمِ " اللهُ الصَمَد
"به آیدی خادم کانال،اطلاع دهید👇👇
@Batau110
اجرتون با امام زمان (عج)
🌹
🌺 🕊
🌸
🌿🍃 🕊
🍃🌺🍃
💐🍃🌿🌸🍃🌸🌹🌺
May 11
°•|🍃🌸
°•{ســـــردار هور
#شهید_علـــــی_هاشمـــــی🕊🌹}•°
📃 #فــــرازےازوصیتنـــــامہ
▫️ای امّت شهید پرور ایران، ما رفتیم، ولی مسئولیّتش را بر دوش یک به یک شما گذاشتیم و آن رسوای منافقین است و حفاظت از خون شهدا، شما همیشه خون ما را زنده نگه دارید، تا اسلام زنده بماند.
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
°•|🍃🌸
#مادرانـــــہ
🔴 تا حالا پـــــای سفـــــره دل یڪ
#مـــــادر_شهیـــــد نشستهاید؟
🔻این سفره دل یڪ #مادر_شهیده🔻
▫️میره یڪ گوشـــــهای میشینه و
سفـــــرهاش رو پهـــــــن میڪنه
دونـــــه دونـــــه و بــــا دقــــــت
وســـــــایل رو روش میچینــــــه
●هی نگاهشون میڪنه
●هی بغـــــــض میڪنه
●هی اشـــــــڪ میریزه...
●اشڪش میریزه روی سفـره
●روی وسایل خونــے پســرش
●سفره دلـــــش خونــے میشه
°•{شهید ۱۸ ساله
#شهید_احسان_امینـــــی🕊🌹}•°
#پنجشنبههای_دلتنگی
#صبوری_دل_مادران_شهدا_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
سوم مرداد ماه
سالروز حادثه تلخ #ترور ۱۳۴ نفر از هموطنان عزیز وبی گناهمان به دست ناپاک وپلید
گروهک تروریستی منافقین که طی اعمال جنایتکارانه خود هیچ برگی از تقویم انقلاب اسلامی را از کشتار و خونریزی خالی نگذاشته است.
، 134 نفر از مردم بی گناه ایران در روز3 مردادماه طی سال های 1359 تا 1375 توسط گروهک تروریستی منافقین در ایران ترور شدند.
#روحمان_بایادشان_شاد
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
آی شهـــ🌷ــدا ؛
پنجشنبه است
نگاهتان را ، خیرات دلم کنید
که شیرین ترین حلواست . . .
💢سه تن از اعضای کادر «لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)» 📷عکسی به یادگار در کنار هم گرفته اند. هر سه نفر از #مسئولین «گردان عمار» می باشند و به اسامی آنان به ترتیب از راست به چپ عبارت است از:🔰
#مرتضی_عباسی ، "مسئول واحد مخابرات گردان عمار"
#ابراهیم_اصفهانی، "فرمانده ی گردان عمار"
#احمد_خرمیشاد، "معاون گردان عمار"
#پنجشنبه_های_دلتنگی🌺
#روحمان_بایادشان_شاد
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🌺🍃سلام علیکم خدمت همه ارادتمندان شهدا🌺🍃 🔆🔅 #42هزار مرتبه ذکرِ " اللهُ الصَمَد " به نیت سلامتی و فر
سلام علیکم عرض ادب احترام روزتون مهدوی خدا قوت ممنونم از همه شما دوستان شهدایی ان شاءالله همه حاجت روا بشیم. ختم تمام شد 🌺🌺🌺
132.6K
▪️بهترین مداحی های شور واحد و زمینه در یک کانال
✿بهترین و جدید ترین مداحی ها در این کانال✿
💠ورودی خیمه گاه👇
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
مزار باصفای شهید نوید بیاد خواهران شهید نوید ❤️❤️
#ارسالی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
ای کاش می آمدی در #پنجشنبه ای که بغضی کهنه😢 در گلویم چنگ میزند و به انتظار همیشگی #تو ساعت ها مینشین
#خاطرات_شهدا🌷
🔰خاطرهای که میتوانم از دوران #کودکی_رسول برایتان بگویم، مربوط میشود به دوران بعد از #قطعنامه، آن موقع رسول کم سن و سال بود👦 روزهای آخر اسفند📆 بود که به سمت مناطق عملیاتی حرکت کردیم.
🔰سال تحویل🌸🍃 آنجا بودیم. آن موقع هنوز برنامه راهیان نور💫 به شکل امروزی نبود. ما به همراه #خانواده و نزدیکان با یک اتوبوس🚌 رفته بودیم. ما هم مناطق عملیاتی را در #خرمشهر، آبادان، شلمچه و عملیاتهایی مثل والفجر ۸ را توضیح میدادیم.
🔰تا رسیدیم به #فکه. همان منطقهای که شهید آوینی شهید شده🌷کمی جلوتر از آن، مقر تخریب ما بود که اسم آنجا را گذاشتیم #الوارثین. در زمان جنگ💥 ما آنجا به رزمندگان آموزش میدادیم. آن منطقه را خودمان دقیقا شبیه به یک منطقه جنگی درست کرده بودیم.
🔰میدان رزم، میدان #تیر، میدان تخریب، معبر و خلاصه همه چیز را مهیا کرده بودیم👌 و به بسیجیان آموزش #تخریب میدادیم. خصوصیات منطقه را یک به یک میگفتیم. در قسمتی از آن منطقه، نزدیک حسینیه🕌 در زمان جنگ، بچهها #قبرهایی ساخته بودند برای خودشان.
🔰به #رسول میگفتم نگاه کن پسرم، ببین بچهها این قبرها را زمان جنگ کنده بودند، میآمدند داخل این قبرها، #نماز میخواندند، نماز شب📿 میخواندند، مناجات میکردند📖 ولی حالا این قبرها #غریب ماندهاند! دیگر از آن حال و هوا خبری نیست😔
🔰ساعتی بعد #اذان_ظهر را گفتند و نماز جماعت خواندیم. بعد نماز یکدفعه متوجه شدم رسول نیست😟 با مادرش دنبالش گشتیم که دیدیم رفته داخل یکی از این #قبرها، به سجده افتاده و چفیه روی سرش کشیده، گریه میکند😭 بنده حقیقتا همانجا #گریهام گرفت. به مادرش گفتم صدایش نکن❌ یک عکس از همان صحنه گرفتیم📸 و الان هم آن عکس در اتاقش هست.
#شهید_رسول_خلیلی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
زندگی نامه خاطرات خاطرات #شهید_ایمان_خزاعی_نژاد نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmi
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_ایمان_خزاعی_نژاد
💐از زبان پدر شهید
قسمت: 13
🌱شهید ایمان بسیار مهربان و دوست داشتنی و باگذشت، متین و باوقار بود. وی به من و مادرش و کلا همه چه بزرگ و چه کوچک احترام میگذاشت، هیچ وقت با صدای بلند با من و مادرش صحبت نکرد و در این مورد همه دوستان و اقوام نیز با من همعقیده هستند که ایمان بسیار مودب بود و با همه به احترام رفتار میکرد.
🌱اهل غیبت نبود و در این مورد تذکر میداد؛ همیشه چهرهای بشاش و سرزنده و لبخند بر لب داشت. وی مسئولیتپذیر بود و تابع ولایت فقیه و عاشق اهلبیت علیهم السلام.
بهترین مرگ شهادت است که خداوند مهربان 🌱میفرمایند: «مپندارید که شهدا مردگانند بلکه آنها زندهاند و نزد من روزی میخورند.» بنابراین چون یک روز انسان باید از این دنیا برود چه مرگی بهتر از شهادت. باعث افتخار من است که فرزند دلبندم در راه دفاع از حریم اهل بیت علیه السلام به شهادت رسید.
🌱اینجانب افتخار دارم که یکی از خادمان زائران آقام امام حسین (ع) هستم. ایمان عزیز هم یکی از زائران کاروان من بود که در همین سفر در حرم اباعبدالله(ع) در شش گوشه کنار پای فرزند آقا، حضرت علی اکبر(ع) زانو زده و طلب شهادت کرد و به آرزوی خود رسید.
ادامه دارد
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
غم عشقت زده آتش به دل و زندگیم عشق من گوهر نایاب کدام دریا یی #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رمان 💓عاش
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_پنجاه_و_نهم
میکرد
روز هایی که باهاش حرف میزدم حالم خوب بود اما بعدش دوباره یی و
حوصله بودم
_ هرشب راس ساعت ۱۰ روبروی پنجره میشستم و به ماه نگاه میکردم.
مطمئن بودم که علی هم داره نگاه میکنه و دلش برام تنگ شده
_ با صدای گوشیم از خواب ییدار شدم
دستم رو از پتو آوردم بیرون و دنبال گوشیم میگشتم
زنگ گوشی قطع شد
از ترس اینکه نکنه علی بوده از جام بلند شدم و گوشیمو پیدا کردم
با چشمای نیمه بازم قفل گوشی رو باز کردم مریم بود
_ پوووفی کردم و دوباره روی تخت ولو شدم و پتو رو کشیدم رو سرم.
گوشیم دوباره زنگ خورد
با یی حوصلگی برش داشتم و جواب دادم
- الو
الو سلام دختر کجایی تو؟چرا دانشگاه نمیای ؟
- علیک سلام. حال و حوصله ندارم مریم
وا یعنی چی مثل این افسرده ها نشستی تو خونه
- خوب حالا کارم داشتی
آره اسماء میخوام بیینمت، باهات حرف بزنم
- راجب چی ؟
راجب محسنی ، ازم خواستگاری کرده
- خندیدم و گفتم:محسنی ؟خوب تو چی گفتی ؟
هیچی ،چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم واقعا که، بعدشم سریع ازش دور
شدم.
- علی قبلا یه چیزهایی بهم گفته بود ولی فکر نمیکردم جدی باشه
_ خاک تو سرت مریم بعد از ۱۰۰سال یه خواستگار برات اومده اونم
پروندیش
خندیدو گفت: واقعا که،حالا کی بیینمت ؟؟
- دیگه واسه چی میخوای بیینیم، تو که پروندیش
یه کار دیگه ای دارم. حالا اگه مزاحمم بگو
- من که دارم میگم تو به خودت نمیگیری
إ اسماء
- شوخی کردم بابا ، بعد از ظهر ییا خونمون دیگه هم زنگ نزن میخوام
بخوابم
پروووو. باشه، پس فعلا
- فعلا
گوشی رو پرت کردم اونور و دوباره خوابیدم چشمام داشت گرم میشد که
گوشیم دوباره زنگ خورد.
فکرکردم مریم ، کلی فوشش دادم ...
بدون اینکه به صفحه ی گوشی نگاه کنم جواب دادم
بله، مگه نگفتم دیگه زنگ نزن
صدای یه مرد بود، رو صفحه ی گوشی نگاه کردم محسنی بود سریع گوشی
قطع کردم
خدا بگم چیکارت نکنه مریم
_ دوباره زنگ زد صدامو صاف کردمو جواب دادم. بله بفرمایید ...
سلام خوب هستید آبجی
بعد از ازدواجم با علی بهم میگفت آبجی، از لحن آبجی گفتنش خندم
گرفت
- ممنون شما خوب هستید ؟
الحمدالله ببخشید میخواستم راجب یه موضوعی باهاتون حرف بزنم
- خواهش بفرمایید
نه اینطور ی که نمیشه. شما کی وقت دارید بیینمتون ؟
- آخه ...
_ حرفمو قطع کردو گفت: علی بهم گفت ییام و ازتون کمک بگیرم
اسم علی رو که آورد لبخند رو لبم نشست
-بهتون اطلاع میدم. فعلا خدافظ
خدافظ
_ چند دقیقه بعد گوشیم بازم زنگ خورد ایندفعه با دقت به صفحه ی
گوشی نگاه کردم. با دیدن صفر های زیادی که تو شماره بود فهمیدم علی
سریع جواب دادم
- الو سلام
الو سلام اسماء جان خواب بودی ؟
- عزیزم بیدار بودم
چه خبر
- سلامتی. تو چه خبر کی میای ؟؟
إ اسماء تو باز اینو گفتی دوهفته هم نیست که اومدم
_ إ خوب دلم تنگ شده
منم دلم تنگ شده، حالاـبذار چیزیو که میخوام بگم باید زود قطع کنم
- با ناراحتی گفتم: خب بگو
محسنی بهت زنگ زد دیگه...
- آره
ازت کمک میخواد اسماء هرکاری از دستت بر میاد براش بکن....
✍خانم علیآبادی
ادامه دارد...
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ #عاشقانه_دو_مدافع #قسمت_پنجاه_و_نهم میکرد روز هایی که باهاش ح
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_شصتم
باشه چشم
من دیگه باید برم کاری نداری مواظب خودت باش
- چشم. خدافظ
خدافظ
_ با حرص گوشی رو قطع کردم زیر لب غر میزدم(یه دوست دارم هم
نگفت)از حرفم پشیمون شدم .
حتما جلوی بقیه نمیتونست بگه
دیگه خوابم پرید. لبخندی زدم و از جام بلند شدم. اوضاع خونه زیاد خوب
نبود چون اردلان فردا باز میخواست بره سوریه
برای همین تصمیم گرفتم که با محسنی و مریم بیرون حرف بزنم.
_ یه فکری زد به سرم اول با مریم قرار میذارم. بعدش به محسنی هم
میگم بیاد و باهم روبروشون میکنم.
کارهای عقب افتادمو یکم انجام دادم و به مریم زنگ زدم و همون پارکی
که اولین بار با علی برای حرف زدن قرار گذاشتیم، برای ساعت ۴قرار
گذاشتم.
_ به محسنی هم پیام دادم و آدرس پارک رو فرستادم و گفتم ساعت ۵
اونجا باشه.
لباسامو پوشیدم و از خونه اومدم ییرون
ماشین علی دستم بود اما دست و دلم به رانندگی نمیرفت...
سوار تاکسی شدم و روبروی پارک پیاده شدم
روی نیمکت نشستم و منتظر موندم.
مریم دیر کرده بود ساعت رو نگاه کردم ۴:۳۵ دقیقه بود. شمارشو گرفتم
جواب نمیداد.
ساعت نزدیک ۵ بود، اگه با محسنی باهم میومدن خیلی بد میشد
_ ساعت ۵ شد دیگه از اومدن مریم ناامید شدم و منتظر محسنی شدم .
سرم تو گوشیم بود که با صدای مریم سرمو آوردم بالا ...
مریم همراه محسنی ، درحالی که چند شاخه گل و کیک دستشون بود
اومدن...
_ با تعجب بلند شدم و نگاهشون کردم ، مریم سریع پرید تو بغلمو گفت:
تولدت مبارک اسماء جونم
آخ امروز تولدم بود و من کاملا فراموش کرده بودم. یک لحظه یاد علی
افتادم، اولین سال تولدم بود و علی پیشم نبود. اصلا خودشم یادش نبود
که امروز تولدمه امروز که بهم زنگ زد یه تبریک خشک و خالی هم نگفت.
بغضم گرفت و خودمو از بغل مریم جدا کردم.
_ لبخند تلخی زدم و تشکر کردم
خنده رو لبهای مریم ماسید ...
محسنی اومد جلو سریع گفت: سلام آبجی ، علی به من زنگ زد و گفت که
امروز تولدتونه و چون خودش نیست ما بجاش براتون تولد بگیریم.
مات و مبهوت نگاهشون میکردم
دوباره زود قضاوت کرده بودم راجب علی
مریم یدونه زد به بازومو گفت: چته تو، آدم ندیدی...
_ دوساعته داری ما رو نگاه میکنی
خندیدم و گفتم؛ خوب آخه شوکه شدم، خودم اصلا یادم نبود که امروز
تولدمه. واقعا نمیدونم چی باید بگم
چیزی نمیخواد بگی. بیا بریم کیکتو ببر که خیلیگشنمه
روی یه نیمکت نشستیم به شمع ۲۲سالگیم نگاه کردم. از نبودن علی
کنارم و مسخره بازیاش ناراحت بودم حتی نمیدونستم اگه الان پیشم بود
چیکار میکرد...
_ کیکو میمالید رو صورتم و در گوشم بهم میگفت خانمم آرزو یادت نره،
فقط لطفا منم توش باشم. اذیتم میکردو نمیزاشت شمع رو فوت کنم. آهی
کشیدم و بغضمو قورت داد.
زیر لب آرزوکردم "خدایا خودت مواظب علی من باش من منتظرشم"
شمع رو فوت کردم و کیکو بریدم...
مریم مثل این بچه های دو ساله دست میزدو بالا پایین میپرید
محسنی بنده خدا هم زیر زیرکی نگاه میکردو میخندید.
لبخندی نمایشی رو لبم داشتم که ناراحتشون نکنم
مریم اومد کنارم نشست: خوووووب حالا دیگه نوبت کادوهاست
- إ وا مریم جان همینم کافی بود کادو دیگه چرا ...
وا اسماء اصل تولد کادوشه ها. چشماتو ببند
حالا باز کن یه ادکلن تو جعبه که با پاپیون قرمز تزئین شده بود.
گونشو بوسیدم، گفتم وااااای مرسی مریم جان
_ محسنی اومد جلو با خجالت کادوشو دادو گفت: ببخشید دیگه آبجی من
بلد نیستم کادو بگیرم ، سلیقه ی مریم خانومه، امیدوارم خوشتون ییاد.
کادو رو باز کردم یه روسری حریر بنفش با گلهای یاسی واقعا قشنگ بود.
از محسنی تشکر کردم. کیک رو خوردیم و آماده ی رفتن شدیم. ازجام
بلند شدم که محسنی با یه جعبه بزرگ اومد سمتم: بفرمایید آبجی اینم
هدیه ی همسرتون قبل از رفتنش سپرد که بدم بهتون.
_ از خوشحالی نمیدونستم چیکار باید بکنم جعبه رو گرفتم و تشکر کردم .
اصلا دلم نمیخواست بازش کنم
تو راه مریم زد به بازومو گفت: نمیخوای بازش کنی ندید پدید...
ابروهامو به نشونه ی نه دادم بالا و گفتم: بیینم قضیه ی خواستگاری
محسنی الکی بود....
✍خانم علیآبادی
ادامه دارد...
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
4_5789706023421870352.mp3
7.33M
💠داستان شنیدنی خادمی که ۶۰ سال حرم امام رضا را صبح ها جارو میزد و...
✅حتما گوش کنید
بسیار زیباست👌
🎤استاد دارستانی
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
کربلاو شب جمعه حرمِ حضرت عشق
ای خدا کاش چنین بخت میسّرباشد
جنتی را که خدا وصف کند کرببلاست
باغ هفتاد و دوتن لاله ی پرپر باشد
محشری است شب جمعه ببینیم آنجا
خواهری نوحه گرِ داغِ برادر باشد
شبتون شهدایی
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh