eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
354 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
10.9هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪاسہ صبرم شده لبریزازداغ حرم داغدار گنبدم آقا تسلّایم بده مڹ مگرچیززیادے ازتومیخواهم حسین؟؟ گوشہ اے ازصحنِ زیبایٺ مراجایم بده #اللهم_الرزقنا_ڪربلا #اربعین #صبحتون_حسینی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
⭕️شوخ طبعی #شهید_محسن_دین_شعاری من و محسن برای سفر به تبریز بلیط هواپیما گرفتیم✈️ تا هوایی سفر بکنیم. وقتی وارد هواپیما شدیم باید در صندلی های جلویی(سرنشین) هواپیما🛩 می نشستیم. وقتی نشستیم، محسن مهمان دار را صدا زد.🙂 مهمان دار آمد و گفت مشکلی هست بفرمایید⁉️ محسن گفت: میشود ما ته هواپیما بشینیم⁉️ مهمان دار گفت: برای چی؟ مشکلی پیش امده⁉️ محسن با لحن خنده دار گفت:😍 اخه اخبار حوادث میگوید در یک صانحه ی هوایی #سر_نشین های هوایپما کشته شدن!!! مهمان دار گیج و ویج ماند که چه بگوید.😳😍 #شوخ_طبعی_شهدایی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
⭕️آخرین #دلنوشته شہید مدافع حرم جاوید الاثر #عباس_آبیاری ڪہ درسوریه نوشتہ است...👌👌👌 #لبیڪ_یا_زینب بسم الله الرحمن الرحیم مردم این زمانہ ما را سرزنش میڪنند ڪہ ڪجا میرویم و براے چہ ڪسے میجنگیم ⁉️ اما اینان غافلند ڪہ ما خودمان قدم بر نمیداریم گویے مارا صدا میزنند ... قلبمان پایمان را بہ حرڪت وا میدارد ... جز اینڪہ #دختر_علے(ع) ، #حضرت_زهرا(س) و #ڪودڪ_سہ_سالہ_حسین(ع) و... روے پیشانیمان مہر شہادت زده اند...💔 من جوابے جز این ندارم ڪہ خون ما رنگین تر از زینب(س) نیست...🌹 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
📸 تصویری جالب از پرچم رژیم صهیونیستی بر کف پوتین دانشجویان افسری دانشگاه امام حسین 🔸 در حاشیه مراسم دانش‌آموختگی دانشجویان افسری و تربیت پاسداری دانشگاه امام حسین با حضور رهبر انقلاب این عکس حکم سیانور برای زیباکلام داره :)) نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#برباݪ_سـخن 🔹به زیارت غریب کربلا بروید و سلام مرا به آقا برسانید و بگویید ارباب غریبم دلم برایتان تنگ شده بود 🔹که بیایم ، ولی دیدم که در حال حاضر پاسبانی از حریم خواهر و دخترتان بر من واجب‌تر است و به همین دلیل نتوانستم به پا بوسی شما بیایم ... #شهید_علی_امرایی🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
شهیدی که شهادتش را در راه اربعین طلب کرد و در راه دفاع حرم به شهادت رسید #سالروز_شهادت #طلبه_شهید_سعید_بیاضی_زاده❤ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
خاطره برادر شهید: اربعین سال۹۴ بودکه سعید باپدر و مادرم تصمیم گرفتند به پیاده روی بروند. کم کم دوستان و اقوام با آنها همراه شدند و یک کاروان ۴۲نفره شدندکه سعید به عنوان مدیرکاروان، مسئولیت همه رابه عهده گرفت چون هرسال به پیاده روی اربعین می رفت وتجربه ی این سفر را داشت. شب اول با اتوبوس راهی کاظمین شدند؛ برخی مسیرها بسته بود و اتوبوس گازوئیل نداشت و ازبی راهه می رفت تابه پمپ برای زدن گازوئیل برسد.کاروان همه ترس و واهمه داشتندکه چه اتفاقی خواهد افتاد. سعید حرف های همه را گوش می کرد و چیزی نمی گفت تا به کاظمین رسیدند. در راه کربلا نیز با همه سختی ها، صبوری کرد و به هیچ کسی اعتراض نداشت. تا اینکه درراه برگشت به خانه باکاروان صحبت کرده وگفته بود شما همه ناراحت هستید که چرا نتوانسته اید در شلوغی به خوبی زیارت کنید اما باید از امام حسین(ع) تشکر کنید و بگویید ممنونیم که ما را طلبیدید تا به کربلا بیاییم. در مسیر رفتن به کاظمین همه غر می زدید و می ترسیدید؛ باید یک لحظه خود را جای حضرت زینب (س) می گذاشتید و از خود می پرسیدید ایشان چگونه درتاریکی شب با پای پیاده همراه کاروان اسرا می رفتند و چه سختی هایی تحمل کردند. ❤ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
خواب های رنگی میبینم از ان پس که پای نگاه تو،به خواب های من باز شد #شهید_سید_مجتبی_حسینی❤ #هفته_نیروی_انتظامی🇮🇷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
روز شهادت ، روزی بود و چگونه روزی! و چه روزی! روزی که خوبی و بدی ، زیبایی و زشتی، نور و ظلمت، داد و بیداد، در برابر هم قرار گرفتند. خوبی ها و زیبایی ها همگی در سید مجتبی جمع شده بود، بدی ها و زشتی ها در آن شقی. صبحگاه فرا می رسد و بنا بر قولي سید مجتبي به فرماندهاش پیشنهادی می دهد که به مناسبت اولین روز محرم و اعلام عزای عمومی از سوی ولی امر مسلمین جهان اسلام حضرت آیت الله خامنهای متعالله الاسلام و المسلمين بطول بقائه الشریف، (به مناسبت فاجعه غزه) مراسم صبحگاه را لغو کرده و برای عزاداری حضرت سید الشهدا به حسینیه بروند. فرماندهی با 300 تن از افسران عالی رتبه و سربازان عزيز برای سوگواری سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین به حسینیه رفته و به نوحه سرایی میپردازند. اما دقیقه ها به ثانیه ها مبدل می گردد. لحظه موعود فرا می رسد و سید مجتبی بوی سیب حرم جدش، عطر محمدی و اهل بیتش : را احساس می کند زمان پرکشیدن فرا می رسد. در همین وقت ، سید دم در قرارگاه مشغول حراست و حفاظت از اسلام ، میهن و شرافت بود که شیاد پلیدی از یزیديان زمان همان وهابیون خائن با وسیله نقلیه ای که بارش مواد منفجره بود با بی شرمی تمام طی عملیاتی انتحاری با شکستن حریم قداست وارد محوطه شده به خیال اینکه همۀ افسران و سربازان امام زمان 4 در صبحگاه ایستاده اند . سید مجتبي به دنبال ماشین شقاوت و جنایت میرود، که یکمرتبه، صدای انفجار مهیبی میآید. و دود سیاهی همه جا را فرا می گیرد. اینجا بود که سید مجتبی برای همیشه پر می کشد و در اولین روز محرم به ندای جدش لبیک میگوید، و خود را به كاروان عاشورايي رسانده و به آرزوي خود ميرسد كه دوست دارم کز غم جانسوز عاشورا بمیرم. ❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#ماری_پیر_والکمن✒ #مریم_ابوالذهب🇨🇵 ❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#ماری_پیر_والکمن✒ #مریم_ابوالذهب🇨🇵 ❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
ماری پیر والکمن بانوی اسلام شناس مسلمان فرانسوی خانم ماری پیر والکمان که پس از مسلمان شدن نام (مریم ابوالذهب) را برای خود برگزیده بود در فانی را وداع گفت وبنا بر وصیتنامه اش در صحن مطهر علوی تشییع شد ودر حسینیه ای در جاده نجف کربلا در نزدیکی عمود شماره 172 به خاک سپرده شد. مریم ابوالذهب در سال (1952م) در خانواده ای کاتولیک به دنیا آمد و در سن 18 سالگی به دین مبین اسلام گروید ومذهب اهل بیت (ع) را برگزید. وی فارغ التحصیل رشته علوم سیاسی از دانشگاه پاریس می باشد و سالها در موسسه ملی زبان‌ها و تمدن‌های شرقی پاریس (INALCO) بعنوان استاد وپژوهشگر فعال بود ودر زمینه روابط اجتماعی شیعیان وسنی های پاکستان وافغانستان مطالعات زیادی را ارائه کرد. این استاد و پژوهشگر فرانسوی نقش فعالی در منعکس کردن وضعیت فاجعه آمیز ومظلومانه شیعیان پاکستان وافغانستان ایفا کرد و همواره در فضای آکادمیک و تبلیغاتی غرب مظلومیت شیعیان پاکستان و افغانستان را مطرح می کرد، او طى سفرهاى خود به خاورمیانه چندین بار به زیارت عتبات عالیات مشرف شد و با اساتید دانشگاهی و مراجع عظام نجف دیدار کرد و وصیت نمود پس از مرگش در مسیر زائران اربعین دفن شود نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
22 مهر 1391 طی یک پرواز تمرینی شبانه، یک فروند هواپیمای F-4 به خلبانی شهید «سعید اصغری» و کمک خلبانی شهید «رضا فانی» از پایگاه هوایی بندرعباس به سوی آسمان بال می‌گشاید. خلبانان ماموریت خود را با موفقیت اجرا می‌کنند ولی حین بازگشت و پیش از فرود، جنگنده دچار سانحه شده و نزدیک پایگاه سقوط می‌کند که منجر به #شهادت هر دو می‌شود. پیکرپاک #شهید_سعید_اصغری در آمل و #شهید_رضا_فانی نیز در بشرویه خراسان جنوبی به خاک سپرده شد. شادی ارواح پاک ومطهر شهدا #صلوات #نشر_بمناسبت_سالروز_شهادتشان نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
◾️ای یزید! هر چه می توانی در راه دشمنی ها از راه حیله و مکر وارد شو و هر اندازه می توانی سعی و کوشش خود را در راه خصومت ما به کار گیر و همه طرح و نقشه های خود را به اجرا گذار؛ امّا این را بدان،‌به خدا قسم! که نمی توانی نام ما را از خاطره ها و صفحه تاریخ محو کنی... ◾️بریده‌ای از خطابه‌های جانانه‌ حضرت زینب (س) در مجلس یزید ‌ #ابد_ولله_ماننسي_حسينا #تا_اربعین🖤 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh.
👇👇 سلام حالتون خوبه من تازه باکانالتون آشناشدم امروز صبح عضو شدم برام جالبه یه جایی هست که از شهدا بگیم🌸 وگوشهایی هست برای شنیدن حرفهای ما راستش من عنایت شهید توزندگیم زیاد دیدم ولی میخوام عنایت بزرگی رابراتون بگم ازشهید بزرگوار شهید محمدرضا تورجی زاده☺️ ایشون شهید بزرگ و مهربونی هستن من خودم خواهرشهیدی هستم و عنایتهایی ازجانب داداشم دیدم 🙂 ولی امشبی میخوام ازایشون بگم ان شاالله بشرط حیات از داداشم هم میگم حقیقتش من طلبه هستم و بعنوان تبلیغ‌میرفتم مدارس یکی ازدوستام کتاب یازهرا زندگینامه شهید تورجی زاده. رابهم معرفی کردن📔 گفتن برای تبلیغ مدارس خوبه مطالعه کردم جالب بود برام وقتی داخل کلاسها میگفتم بچها گریه میکردن آخرکتاب عنایتهای شهید هم گفته شده جالبه مطالعه کنید🌹 من چندوقتی ازخداوند متعال فرزندی میخواستم چندسالی هم دنبال دکتر بودم .....تااینکه شب خواب دیدم شوهرم میوه کوچکی داد دستم...میوه اندازه عناب بود کوچلو👌 بعدبهم گفت اینو ازداخل با غ🌴 شهید تورجی زاده چیدم بخور منم اونو خوردم .....بعدازچندوقت بادعای شهید دختری خداوند بهم عطا کردن به نام خدیجه خانم😍 میخام بگم این شهدا خیلی مهربون هستن و حتما هم میتونن خیلی ازکارها روانجام بدن☝️ کافیه متوسل شیم بهشون💔❤️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 پرفسور دوگین: به یک حادثه آخرالزمانی شباهت بیشتری دارد! ▪️اظهار نظر پروفسور الکساندر دوگین، مسیحی ارتدوکس و متفکر، نویسنده و استراتژیست مشهور روسی بعد از حضور در جمع زائران پیاده و تماشای حماسه اربعین: «این پیاده روی نشانه ای مهم از آمادگی برای یک تحول معنوی جهانی و است. من به عنوان یک مسیحی ارتدوکس با رویکرد آخرالزمانی انقلاب اسلامی که خود را حرکتی آماده گر برای ظهور مسیح و مهدی می داند، موافقم و امیدوارم با آن حادثه عظیم که پیروان همه ادیان منتظر آن هستند، فاصله زیادی نداشته باشیم. پیاده روی اربعین به یک حادثه آخرالزمانی شباهت بیشتری دارد تا یک حادثه عادی و معمولی » نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
اگر بدانی که چگونه باید زندگی کنی، می‌توانی آن‌گونه که می‌خواهی بمیری. محسن حججی، تابستانهایی را که ما اوقات فراغت و بیکاری می‌نامیمش، فصل جهاد می‌دانست و در روستاهای محروم برای روستاییان تلاش می‌کرد. #شهدایی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
روح‌الله زم دستگیر شد.. 🔻دستگیری «روح الله زم» سر شبکه سایت ضد انقلاب آمدنیوز در عملیات اطلاعات سازمان اطلاعات سپاه
🍁زخمیان عشق🍁
روح‌الله زم دستگیر شد.. 🔻دستگیری «روح الله زم» سر شبکه سایت ضد انقلاب آمدنیوز در عملیات اطلاعات
💠 در متن اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آمده است: 🔸 خدای بزرگ را شاکریم که در سایه الطاف خفیه و بیکرانش، پاسداران گمنام امام زمان (عج) در سازمان اطلاعات سپاه را یاری بخشید تا یکی از سرشاخه‌های سراب رسانه ای دشمن و جنگ روانی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را طی یک عملیات پیچیده با حربه فریب اطلاعاتی گرفتار سازند و با غافلگیری و دستگیری این عنصر پلید و مزدور، دست برتر و ابتکار عمل خود را در مقابل سرویس‌های اطلاعاتی دشمن نشان دهند. 🔸سازمان اطلاعات سپاه، در این عملیات حرفه‌ای، هوشمندانه و چند وجهی با به کارگیری روش‌های نوین اطلاعاتی و شگردهای ابتکاری، سرویس‌های بیگانه را مدیریت و فریب داد و "روح الله زم" سرشبکه سایت ضد انقلاب و معاند "آمدنیوز" را که در سال‌های اخیر با هدایت، تامین و پشتیبانی مستقیم آنان و نیز حمایت ضد انقلاب خارج نشین و عوامل داخلی آنها، به عنوان یکی از آبشخورهای محوری دشمن، عملیات روانی گسترده‌ای برای اختلاف افکنی در ارکان نظام اسلامی، ایران هراسی، دروغ پردازی، القای شبهه در نسل جوان نسبت به عقاید و باورهای دینی و تبلیغ و فراهم‌سازی زمینه‌های اقدامات خشونت بار و تروریستی؛ ایجاد آشوب و ناآرامی در کشور را اداره می‌کرد را به داخل کشور هدایت و بازداشت کند. 🔸نامبرده به رغم اینکه تحت هدایت سرویس اطلاعاتی فرانسه و حمایت و پشتیبانی سرویس های اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی و مرتبط با سایر سرویس های اطلاعاتی قرار داشت و به صورت شبانه روزی با روش های پیدا و پنهان و در پوشش های گوناگون و چند لایه ای مورد حفاظت قرار می‌گرفت، در دام فرزندان ملت ایران در سازمان اطلاعات سپاه افتاد. 🔸اطلاعات تکمیلی پیرامون این عملیات بزرگ -که بیانگر شکست و جا ماندن سرویس‌های اطلاعاتی دشمن از قدرت اطلاعاتی سپاه است- و نیز شبکه پوششی گسترده و پیچیده مذکور، متعاقباً به استحضار ملت قهرمان و بصیر ایران اسلامی رسانده خواهد شد. ❤نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
📸 در یکی از بیمارستانهای تهران انجام شد؛ عیادت رهبر انقلاب اسلامی از حضرت آیت الله مکارم شیرازی   🔺️ رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (دوشنبه) از حضرت آیت الله مکارم شیرازی در یکی از بیمارستان‌های تهران عیادت کردند. 👈 رهبر انقلاب اسلامی در این عیادت، در جریان روند درمان حضرت آیت الله مکارم شیرازی قرار گرفتند و گفتند: وجود جنابعالی برای مردم و حوزه‌های علمیه بسیار با برکت است و از خداوند متعال سلامتی و عافیت کامل شما را مسألت می‌کنیم.
YEKNET.IR -salahshoor_01.mp3
5.21M
#واحد احساسی #شهـــدا 🍃اون گلهای یاسی🌸 که لاله لاله #جون دادند 🍃رسم #عاشق شدن به ماها نشون دادند🌷 🎤مهدی #سلحشور 👌فوق زیبا #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
💢حضور امیر سجاد علیجانی، فرزند شهید مدافع وطن و جانباز مدافع حرم میثم علیجانی 🕊🌷 در پیاده روی #اربعین #اربعین_۹۸ نائب الزیاره 🕌بین الحرمین 🕌 السلام علیک یا ابا عبدالله😭 دردانه ی شهید #شهید_میثم_علیجانی #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
سختی‌های اين راه شيرين می‌شود وقتی ‌كه به ياد می‌آوری اين راه امتداد راهِ حسين است ... #یا_زیارت_یا_شهادت #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
💠 مواظب باش حق مردم به گردنت نباشه. ‼️یک روز قرار شد والیبال بازی کنیم، من کتانی نداشتم، به یکی از رفقای ابراهیم که کتانی چینی قدیمی پایش بود گفتم: کتانی ات را بده من برم توی زمین، دمپایی خودم را به او دادم و کتانی‌اش را گرفتم. ‼️مشغول بازی شدیم، بعد از بازی دیدم که او رفته من هم به خانه برگشتم، هنوز ساعتی نگذشته بود که دیدم ابراهیم به درب منزل ما آمد با خوشحالی به استقبالش رفتم گفتم: چه خبر از این طرفا؟! ‼️بی مقدمه گفت: سعید، خدا توی قیامت از هر چی بگذرد از حق الناس نمی گذرد، برای همین توی زندگی مواظب باش حق مردم به گردنت نباشه. ‼️بعد ادامه داد: تا می تونی به وسیله ای که مال خودت نیست نزدیک نشو خیلی مراقب باش! گفتم: آقا ابرام من نوکرتم، چشم. راستی این رفیقت که کتونی ازش گرفتم، نمی دونم کجاست قبل از پایان بازی رفت. #شهید_ابراهیم_هادی🌷 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
زندگی نامه و خاطرات #شهید_مرتضی_ابوعلی_‌ #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
زندگی نامه و خاطرات #شهید_مرتضی_ابوعلی_‌ #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_esh
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 7⃣2⃣ ✍ رفاقت شهید با سید ابراهیم 🌻همراهی با سید ابراهیم (مصطفی صدرزاده) آنقدر میان نیروهای فاطمیون زبانزد شد که می گفتند هروقت سیدابراهیم مجروح شود ابوعلی هم مجروح می شود و در بیمارستان هم با هم هستند. 🌻علاقه ابوعلی به سیدابراهیم باعث شده تا همیشه صدای او را ضبط کند و شروع روایتگری او از فاطمیون و مجاهدت های مدافعان حرم اینگونه آغاز شد تا علاوه بر جهاد نظامی در خطوط اول نبرد، در جهاد رسانه ای هم دستی بر آتش داشته باشد و راوی فتح سوریه باشد. 🌻تل قرین، تدمر، دیرالعدس، بصرالحریر، القراصی و خان طومان شاهد شجاعت ها و جان فشانی های او بود و در شکست و پیروزی این جمله سیدابراهیم را تکرار می کرد که «هدف ما جلب رضایت پروردگار است، چه پیروز شویم یا اینکه شسکت بخوریم» و از مبارزه با دشمن خسته نمی شد. 🌻ابوعلی انقدر به سیدابراهیم وابسته بود که بعد از شهادت او در تاسوعای ۹۴ هر لحظه آرزوی شهادت می کرد و مطئمن بود که سیدابراهیم به قول خود عمل می کند و او را نیز پیش خود خواهد برد. وعده ای که بعد تعریف خوابش برای ابوعلی به او داد «خواب دیدم که هر دو در محضر اربابمان ابی عبدالله هستیم» . 🌻ابوعلی در متنی برای درد دوری خود از سید ابراهیم را اینگونه نوشت: « امشب اول سلام می‌کنم سمت بقیع، به چهار مزار بی‌نشانهء بی‌زائر. به جای بقیع، آمده‌ام سر بر خاک تو بسایم، و بلند بلند بر غربت بقیع گریه کنم. آنگاه بر تو سلام کنم از زبان خودت که چون تویی را فقط خودت لایق سلام دادنی: «سلام عیلک یوم ولدتُ»؛ سلام مجاهد، سلام عباس حریم زینب، سلام بسیجی، سلام شهید، سلام سیدابراهیم. به جای هدیه برایت شمع آورده‌‌ام، بسپارم به دستانت تا بقیع روشن نگاهشان داری. آمده‌ام زیارت مادر بخوانی من گوش کنم، گریه کنم، استخوان سبک کنم دوری بقیع را. سلام سیدابراهیم، دمت گرم. دمت گرم بسیجی! به راستی که تو را، آرزوهایت، راه و مرام و مسلکت را نشناخته‌ایم، شب میلادت هم مراسم روضه به پا کرده‌ای! تو میان خیمهء اربابی و دوستانت ـ به نام تو و به اذن تو ـ در خانه‌ات. می‌بینی محمدعلی را، میان‌داری‌اش را؛ حتماً غرق کیف شده‌ای. چه تناقض قشنگی است شب میلاد و مراسم روضه. سلام سیدابراهیم، شیر مادر حلالت. شیر مادر حلالت دلاور؛ امسال دلمان برای بقیع تنگ شده بود؛ حرامی‌ها، آشکارا راه حرم را بسته‌اند. دوستانت به بوی یاس بقیع، دور مزارت جمع شده‌اند. آن روزها که فکر روز و شبت شده بود بنای هیئت، لابد این روزهای تنهایی و بی‌پناهی رفقایت را دیده بودی. سلام سیدابراهیم؛ نگاهی، دعایی دلاور. دلاور! نگاهی، دعایی؛ دلمان پوسید در دنیای بدون شما؛ الهی مادرت زنده باشد ـ یادت هست گفتی دعا کند شهید شوی؛ گفتی مفیدتری، بامرام چشممان به در خشک شد؛ میهمان داری، شب میلادت، همه روضه خوانده‌اند، سینه زده‌اند، نایی برایشان نمانده. کجایی؟ دمی، دقیقه‌ای از مجلس اربابی قدم رنجه کن! بیا حداقل مهمان‌هایت را بدرقه کن. سلام سیدابراهیم، کجایی صدرزادهء صدرنشین خیمهء اربابی. صدرزادهء صدرنشین خیمهء اربابی! آقای صدرزاده! کجایی بسیجی؟ انگار از همان لحظهء تولدت انتخاب شده بودی؛ مصطفی شده بودی؛ صدرزاده بودی که به صدر نشستی؛ شدی صدرنشین مجلس عشق‌بازان. ما که دستمان از ذیل مجلس هم کوتاه است، اصلا ما را چه به مجلس عشق‌بازی! بیا و معرفت نثارمان کن؛ دعایی کن شاید به روضه‌های باقر آل عبا، سبک شدیم، اهل پرواز شدیم، پرنده شدیم. دمت گرم، هر وقت از جام سقا مست فیض شدی، نام ما را هم ببر، یادتت که نرفته؟ قول داده بودی. ما را یاد کن شاید به دعای ندبهء فردا صبحی، دست با کرامتی زیر برات شهادت ما را هم امضا کرد. سلام سیدابراهیم؛ الوعده وفا» 🌻چه خوب سیدابراهیم به ابوعلی پاسخ داد؛ در روزی که به نام امام حسین مشهور است و زمزمه عرفه بر زبانها جاریست سیدابراهیم دست او را گرفت تا هر دو با هم بر خوان ابی عبدالله بنشینند و در لاذقیه شربت شهادت نوشید... ادامه دارد... 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#رمان #قبله_ی_من_ دو چشم تو مناجات است و بغض من اذان صبح و باران محبت را درون چشم تو دیدم #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#رمان #قبله_ی_من_ دو چشم تو مناجات است و بغض من اذان صبح و باران محبت را درون چشم تو دیدم #ی
دستم را روی س*ی*ن*ه ام میگذارم و نفسم را حبس می کنم. سرکی از لای درنیمه باز میکشم. یحیی است! گیج چرخی میزنم و به اطراف نگاه می کنم. اگر مرا ببیند حتما ناراحت میشود. چطور از اتاق بیرون بروم؟! صدای صاف کردن گلویش بند دلم را پاره می کند. لبم را میگزم و بااسترس عرق پشت لبم را پاک می کنم. نگاهم به کمدش میافتد، فکر احمقانه ای در ذهنم جرقه میزند. دوباره از لای در بیرون را دید میزنم. به اشپزخانه می رود و بعد از چندثانیه صدای باز شدن در یخچال را می شنوم. اشپزخانه به اتاقش دید دارد. نمیتوانم بیرون بروم. چاره ای نیست! بااحتیاط در حالیکه لب پایینم را به دندان گرفته ام در کمدش را باز می کنم و بین لباسهایش می روم. با سرانگشت در را میکشم و به سختی می بندم و درتاریکی محض فرو میروم. استین کت سفیدش روی بینی ام میافتد و عطسه ام میگیرد. سرم را پایین میندازم و دو دستم را روی دهانم فشار میدهم. ارام عطسه می کنم و باپشت دست قطره اشکی که از چشمم امده را پاک می کنم. روی چمدانش مینشینم، چشم راستم را می بندم و از شکاف باریک در بیرون رانگاه می کنم، خدا کند سراغ کمدش نیاید. روی چمدانش مینشینم، چشم راستم را می بندم و از شکاف باریک در بیرون رانگاه می کنم. خدا کند سراغ کمدش نیاید. سعی می کنم ارام تر نفس بکشم. دستم راروی س*ی*ن*ه ام میگذارم و اب دهانم رابه سختی فرو میبرم. بااسترس یکبار دیگر بیرون را نگاه می کنم. صدای جیر باز شدن در اتاقش دلم را خالی می کند! از شکاف در دست و پشت سرش را می بینم به سمت تختش میرود، ساعتش را از مچ دستش باز می کند و روی بالشتش میندازد. دکمه ی اول ودوم پیرهنش راباز می کند. سرم راعقب میاورم و چشمانم را می بندم! میخواهد لباسش را عوض کند. پلک هایم راروی هم محکم فشار میدهم. اگر لباسش درکمد باشد. نوری که ازشکاف در داخل میدود به تاریکی می نشیند. حضورش راپشت در احساس می کنم. عرق روی پیشانیث ام می نشیند...درکشیده و به اندازه ی چند بند انگشت باز میشود. دستم راروی دهانم میگذارم و بغضم راقورت میدهم. همان لحظه نوای دلنشینی درفضا پخش میشود میاد خاطراتم جلوی چشام من اون خستگی تو راهو میخوام. تلفن همراهش است! در را می بندد و چند لحظه بعد صدای بم و گرفته اش را می شنوم جانم رسول؟ ... هوفی می کنم و لبم را به دندان می گیرم. اخرچه؟! میخواهد مرا ببیند. چه چیزی باید بگویم. چه عکس العملی نشان میدهد؟ دست میندازم، کت سفیدش را آهسته از روی آویز برمیدارم و تنم می کنم. پیراهنش راهم روی سرم جای روسری میندازم و منتظر میمانم. شمارش معکوس.. یک.. دو... سه... باز کن درو. چهار...پنج...الان...شیش...هفت ...هشت... با.. درباز می شودو قلبم از شدت هیجان و استرس میترکد! چشمهای تیله ای یحیی به بزرگی دوفنجان میشود و روی چشمانم خشک می شود. لبم راانقد محکم با دندان فشار میدهم که زخم می شود و دهانم طعم خون میگیرد. دستش را به سرعت روی دودکمه ی بازش میگذارد و درحالیکه ازشدت تعجب پلک هم نمیزند، قدمی به عقب برمیدارد و به سرتا پایم دقیق نگاه می کند. باخجالت سرم را پایین میندازم و پیراهنش راروی سرم جلو میکشم تا خوب موهایم را بپوشانم. چانه ام میلرزد و نوک بینی ام میخارد. منتظر یک تنش هستم تا پقی زیر گریه بزنم! سکوتش کلافه ام می کند. کوتاه به چهره ی مبهوتش نگاه و بغضم را رها می کنم. بلند بلند و یک ریز اشک می ریزم و پشت هم عذرخواهی می کنم. او همچنان خیره مانده! باپشت دست اشکم راپاک می کنم و می گویم: -به خدا.. بخدا اصن... اصن توضیح میدم... به حرفم گوش کن... من... یحیی به خدا...هیچی ندیدم...من... اصن ...ینی... بایک دست پیرهن رازیر گلویم چنگ میزنم تا یقه ام را بپوشانم و بادست دیگر پلکم راپاک می کنم. قدمی جلو می اید و دکمه اش را می بندد.. بغضم راقورت میدهم و به زمین زل می زنم. کمی جلو تر می اید.. هیچی نگید! باشه؟! شوکه از لحن ارامش دوباره به گریه می افتم -من...اصلا نیومدم تا... فقط...اگر گوش کمی... یک دفعه داد میزند: محیا! ↩️ ... :مهیاسادات_هاشمی بدون ذکر و نام نویسنده پیگرد الهی دارد. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
به چشمانم خیره میشود. از برق نگاهش تا عمق قلبم تیر میکشد... عصبانی است.. سعی می کند کنترلش کند! لبهایم بی اراده به هم دوخته میشود...دست دراز می کند و در را نگه میدارد بیاید بیرون! مطیع و حرف شنو از کمد بیرون می ایم و گوشه یاتاق می ایستم. به موهایش چنگ میزند و لبش را میگزد. فکش منقبض شده و تندنفس میکشد. حاال بگید توکمد من چیکار می کردید... -من... دست راستش را بالا می اورد و بین حرفم میپرد فقط راستشو بگید...النجاه فی الصدق... سرم راتکان میدهم و درحالیکه اشک ارام از گوشه چشمم روی گونه هایم می غلتد، باصدایی خفه می گویم: من... راستش...یبار...چندماه پیش...اومدم تو اتاقت... برا... برااینکه ببینم چجوریه... ببخشید...من اینجا یچیزی دیدم که موفق نشدم کامل بخونمش... چی؟! -اون موقع نفهمیدم. یلدا اومد خونه و نشد بخونمش...امروز...فتح خون تموم شد...کلی گریه کردم. کلی سوال، کلی درد تو سینم اومد، ازاتاقم اومدم بیرون تا برم و صورتمو بشورم. دیدم دراتاقت بازه. یاداون برگه افتادم. اومدم. ببخشید... ببخشید. گریه ام شدت میگیرد. -خوندمش. تانصفه... فهمیدم وصیت نامه است. یه حالی شدم. قصدبدی نداشتم. پسرعمو بخدا برام جای سوال داشت. اون کتاب... وصیت نامه ی تو... حس بدی دارم چون اجازه نگرفتم. اما دلم ارومه... یه چیز توی وجودم متولد شده... نمی دونم چیه... شاید توی اتاقت دنبال جواب میگشتم. بخدا وقتی اومدی هول شدم. رفتم تو کمد. چشمهایش را می بندد و انگشت اشاره اش راروی بینی اش میگذارد. بسه... شنیدم... می تونید برید بیرون. -ینی... فعلا برید بیرون. سرم راپایین میندازم و از اتاق بیرون می روم. باپشت دست مثل بچه های تخس بینی ام راپاک و فین فین می کنم. کت یحیی درتنم زار می زند. چند تقه به در اتاقم می خورد. ازجا بلند می شوم، روسری ام را سرم و در اتاق را باز می کنم. یحیی با یک لیوان پر از اب که چند تکه یخ کوچک دران شناور است مقابلم ظاهر میشود. لبخند بزرگی چهره ی سفید و مهربانش را پوشانده. لیوان را سمتم میگیرد و میگوید: گریه کافیه...من بخشیدم! چون قصد بدی نداشتید... امیدوارم قضیه ی وصیت نامه بین خودمون بمونه... باناباوری دستم راجلو می برم و لیوان را میگیرم خب. به نظرم بهتره یه لباس مناسب بپوشید و بیاید تا یکم حرف بزنیم. با لبخند به کتش اشاره می کند ↩️ ... :مهیاسادات_هاشمی بدون ذکر و نام نویسنده پیگرد الهی دارد. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh