eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 شد در جهان، حسین و حسن را جگر کباب این را ز آب خوردن و آن را ز منع آب.... ای وااااای😭
دختر بَدر الدُجی امشب سه جا دارد عـزا آه و صد واویلتا گاه میگوید پدر، گاهی حسن، گاهی رضا آه و صد واویلتا ▪️▪️ رحلت جانسوز ختم الانبیا فاطمه صاحب عزا کشته شد از زهر کینه مجتبی فاطمه صاحب عزا ▪️▪️ می روم اما پریشان توام ای دخترم غصه دار حیدرم می خوری سیلی ولی من نیستم ای کوثرم غصه دار حیدرم ▪️▪️ می رود از دار دنیا رحمه للعالمین فاطمه شد دل غمین اشک می ریزد از این ماتم امیرالمومنین فاطمه شد دل غمین ▪️▪️ آسمان خون گریه کن امشب که زهرا مضطر است ماتم پیغمبر است پیکر بی جان او بر شانه های حیدر است ماتم پیغمبر است ▪️▪️ ماتم جانسوز احمد موسم اشک و بکاست فاطمه صاحب عزاست ذکر زهرا گه پدر ، گاهی حسن ، گاهی رضاست فاطمه صاحب عزاست ▪️▪️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🏴 ای راز دار فاطمه یادت نمیرود مادر چگونه خورد زمین در برابرت یا جَدّا😭
#رمان #قبله_ی_من_ دو چشم تو مناجات است و بغض من اذان صبح و باران محبت را درون چشم تو دیدم #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
امیدوارم این بار انطور نشوم! باسرزبان لبم را پاک می کنم و دست چپم را روی تلفن میگذارم. گویی زیر دستم نبض میگیرد و دلم راارام می کند. سرم رابه پشتی صندلی تکیه میدهم و برشی دیگر از لیمو رادردهانم میمکم. دلم ضعف میرود و گلویم ترش میشود. پیش دستی را روی میز میگذارم و بادست راست جلوی دهانم را میگیرم. چیزی از شئمم تا دم گلویم باال می اید. اینبار باهردودست دهانم را میگیرم و تندتند اب دهانم را قورت میدهم. کاررا به تلقین میسپارم و پشت هم درذهنم تکرار می کنم: من خوبم! خوبم! خوبم!. اما یک دفعه ان چیز به دهانم میجهد. به سمت دستشویی میدوم و سرم را در روشویی اش خم می کنم...یک بار دوبار...سه بار...ده بار.. پشت هم عق میزنم...انقدر که چشمانم ازاشک پرمیشود. دستهایم میلرزند...حس می کنم هرلحظه ممکن است هرچه دردرونم است بیرون بریزد. هربارکه عق میزنم...ازتجسمش بعدی هم می اید...ازدهانم چیزی جز اب سفید بیرون نمی اید...چم شده؟! شیراب را باز می کنم. دستم رازیر اب میگیرم و دهانم را پرمی کنم از خنکی اش! دهانم راخالی می کنم و صاف می ایستم.. دراینه به خودم نگاه می کنم... زیرچشمانم کبود ورگه های خون از زیر پوست نازک و سفیدم پدیدار شده... دستم را روی شکمم میگذارم... ازحالتم چندشم میشود... صدای عق زدنم درگوشم زنگ میزند. موهایم را بالای سرم جمع کرده ام و تنها دسته ای راروی شانه ریخته ام. یحیی که بیاید باید رهایشان کنم.. میگوید: حیف نیست اینهارا بین گیره و هزارمدل بافت خفه کنی؟!. باید باز باشن تاهروقت دلت اب شد با دست به جانشان بیفتی ... و پشت بندش مردانه میخندد. دلم ضعف میرود. زن بودن شیرین است اگر یک مرد در س*ی*ن*ه ات نفس بکشد! باسراستینم خیسی لبم را میگیرم و با بی حالی ازدستشویی بیرون می ایم. معده ام میسوزد. خالی است! شاید هم زخم شده... سعی می کنم کل شکمم را درمشت بگیرم. لبهایم میلرزد. سردم شده! ازذهنم میگذرد: زنگ بزن تا نمرده ام اقا! فنجان چای و عسل رانزدیک لبم می اورم و درمانده به حال خرابم فکر می کنم. نفسم را حبس می کنم و چای را سر میکشم. باید زنده بمانم! خنده ام میگیرد... یک دامن و تی شرت عروسکی تنم کردم. کمی که گذشت پوست تنم ازسرما کبودشد! نمیدانم تب و لرز کرده ام یا چیز دیگر... امامجبور شدم کاپشن یحیی را تنم کنم که درونش گم میشوم! استین هایش برایم بلند است و وقتی مینشینم سرم در یقه اش فرو میرود...باوجود قدبلندم نسبت به جثه ی یحیی ریز ترم. درمبل راحتی فرو رفته ام و با دهان باز نفس میکشم. موهای ژولیده و پریشانم چهره ام را مضحک کرده.. اماچاره چیست.. دستم توان بالا امدن و شانه کشیدن را ندارد! سرم رابیشتر دریقه اش فرو میبرم و تلویزیون را خاموش می کنم. چشمانم گرم میشوند. خوابم می اید! اما دلم شور دلتنگی میزند! نگاه تب دارم را به ساعتم میدوزم تیک تاک... تیک تاک.. روی اعصاب است! مخم راتیلیت کرده! پشت هم وراجی می کند: زنگ...نزد. زنگ...نزد.. زنگ. مثل بچه ها همانطور که روی مبل نشسته ام پایم رادرون شکمم جمع و دستانم رادورش حلقه می کنم...چشمانم را می بندم...دلم عطرش را میطلبد! چیزی روی موهایم حرکت می کند...ارام و یکنواخت...چشم راستم رانیمه باز می کنم و دوباره می بندم. پوست صورتم میسوزد...به سختی این بار هر دو چشمم راباز می کنم. مقابلم تاراست و فضای تاریک دیدم را ضعیف تر می کند. سرم تیر می کشد و درونم میسوزد...تب دارم! اب دهانم رااز گلوی خشکم پایین میدهم و یکباردیگر برای دیدن اطراف تقلا می کنم...دوتیله ی عسلي مقابلم برق میزنند. گرم.. مثل همان فنجان چای و عسلی...گرچه طعمش را نفهمیدم! صدایی درسرم می پیچد: محیام؟ محیا... لبمهایم بهم میخورند: چ...ی. گیج و منگ چشمانم را می بندم. پوست صورتم از هرم نفسهایش گر میگیرد. یحیی است! کی امده؟! سرم را کمی تکان میدهم. بدنم گرم شده. چندباری پلک میزنم. هاله ی لبخند لبهایش را پوشانده. گردن کشیده اش در یقه ی بسته ی لباس نظامی تنها چیزی است که بعداز چهره اش درتاریک قابل تشخیص است. حرکت انگشتانش روی صورتم سوزن میشود و درون تنم فرو میرود...موهای تنم سیخ میشوند. به زور لبخند میزنم. دوست دارم ازخوشحالی جیغ بکشم و بعدساعتها بابت زنگ نزدن هایش گریه کنم ولی تنها به یک سوال افاقه می کنم: سلام... کی اومدی؟ باپشت دست موهایم رااز جلوی چشمانم عقب میزند ↩️ ... :مهیاسادات_هاشمی بدون ذکر و نام نویسنده پیگرد الهی دارد. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
تقریبادوساعت پیش... به خودم که می ایم می بینم روی تخت دراز کشیده ام...دستم راروی پیشانی ام میگذارم -اینجا چیکار...می کنم؟ خواب بودی رسیدم. اوردمت تواتاق! -خسته بودی...ببخشید! فداسرت! کاپشنم بهت میادا! و دستی به یقه ی کاپشن میکشد. لبخند میزنم و لبم را جمع می کنم -یوخ زنگ نزنی ها! عیبه! میخندد.. شرمنده. دست خودم نیس، بگیر نگیر داره! -کال گفتم یاداوری کنم. چیو یاداوری کنی؟! اینکه پاک ازدس رفتم؟! کمی قهر به شرط اشتی بعدش می چسبد. اما دلم تاب نمی اورد. سرجایم مینشینم و سرم رادریقه فرو میبرم. مظلومانه پلک میزنم و زل میزنم به چشمانش... -اونجوری نگاه نکن. دستهایش راباز می کند و ارام میگوید: بدو که یعالم این س*ی*ن*ه برات تنگه. اخ که چقدر میچسبد؛ فراق بال در آ*غ*و*شش! خیز برمیدارم که یکدفعه دلم خالی دهانم تلخ میشود. ازتخت پایین می ایم و به سمت دست شویـی میدوم. صدای یحیـی رااز پشت سرم میشنوم: یاحسین! چی شد؟! دست مادرم را پس میزنم -مامان نمیخورم. بیخود! یحیی چه گناهی کرده باید تورو تحمل کنه؟! قیافتو دیدی؟! -نترس! اقاسربه زیره به خانوم نگاه نمیکنه. جواب ندی میمیری؟ -اوره! درد! میخندم. بابی حالی سرم را عقب میکشم -مامان جان، عقم میاد نکن! بذارشوهرت بیاد! -خواستگاری؟! مرض نگیری دختر! -بگو امین. همان لحظه یحیی وارد پذیرایی میشود. یک جعبه درون دستش کادو پیچ شده. لبخند بزرگش نگاهمان راخشک می کند. کلید زاپاس را بابا به او داده. زیر پلیورش درست روی س*ی*ن*ه اش چیزی برجسته شده. سالمی می کند و برای ب*و*س*یدن دست مادرم خم میشوم که طبق معمول ناکام میماند. مقابلم روی زمین زانو میزند. ملافه ام را درمشت میگیرم و به برق چشمانش زل میزنم -سلام. وعلیکم خانوم. -اون چیه؟ و به س*ی*ن*ه اش اشاره می کنم. مادرم هم باتعجب به همانجا خیره شده... وایسا.. کادوی جعبه راباز می کند. روی در جعبه نوشته شده شیرینی سرای بهار ↩️ ... :مهیاسادات_هاشمی بدون ذکر و نام نویسنده پیگرد الهی دارد. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
روح الله، ارادت خاصی به امام جواد عليه السلام داشت و هميشه می گفت هر حاجتی داريد از ايشان طلب كنيد، بنا به گفته همرزمانش دㅀ روزی كه در عراق بود به حرم امام جواد ع می رفت، بسيار نماز می خواند و گريه می كرد، گويا همانجا شهادتش امضا شده بود خيلی خوشحال شدم، گفتم تنها برو اگر ما را با خودت ببری برايت سخت می شود و زيارت بهت نمی چسبد، پس از مدتی گفت؛ بچه‌ها می خواهند به عراق اعزام شوند به او گفتم اين همان زيارتی است كه از امام رضا عليه السلام طلب كردی وقتی خبردار شد كه می خواهند اعزام شوند، از خوشحالی بال درآورده بود و مانند كسی كه از قفس آزاد شده باشد، می گفت وسايلم را سريع جمع كن ؛ برای رفتن عجله داشت و از من حلاليت طلبيد و رفت روح الله بخاطر اينكه مدتی طول كشيده بود تا گذرنامه اش آماده شود نزد مادرش رفت و دستش را بوسيد و گفت؛ مادر نكند تو راضی نيستی كه من بروم و مادرش گفت كه راضی است... #شهید_روح‌الله_مهرابی ❤️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#تخریبچی_شهید_مجتبی_اکبری ❤️ شهادت: آبان ماه ۱۳۶۶؛ منطقه عمومی سردشت راوی :محمد سادات " قبل از شروع به کار زیارت عاشورا خواند و بعد حرکت کرد ما از طرف گردان المهدی(ع) مامور بودیم که برای تامین بچه های تخریب داخل میدان مین نگهبانی بدهیم فاصله ما با عراقی ها حدود ۳۰۰ متر بود و روی قله ای بودیم شهید اکبری به همراه سایر بچه های تخریب داخل میدان مین مشغول خنثی کردن مین های والمری بودند که یک دفعه صدای انفجار اومد با صدای انفجار و با هدایت بچه های تخریب بالای سرش رسیدیم و داخل پتو پیچیدیم و از میدان مین بیرونش آوردیم ترکش های فراوانی به بدنش خورده بود و خون بدنش تخلیه شده بود و همان جا پر کشید من هم دوربین همراه داشتم و آخرین عکس یادگاری رو با این تخریبچی شهید انداختم..." شبتون شهدایی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
ماهِ کامل را شبِ تاریک نتوان تار کرد !! دیده ام من در خسـوفِ صورتت ، اعجـازها... #شهید_نادر_حمید🌷 #شبــــتون_آرام_بایاد_شھـــــدا🌹 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
💐 💐 ۵آبان_ماه_۹۸ 💐 ۴۵۲ 💐 ╔═ ⚘════⚘ ═╗ @zakhmiyan_eshgh ╚═ ⚘════⚘ ═╝
4_6005968089315803808.mp3
673.8K
#کانال_زخمیان_عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻روز یکشنبه روز زیارتی حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زیارت امیرالمومنین علیه السلام در روز یکشنبه: السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ [الْمُونِعَةِ] بِالْإِمَامَةِ وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَ الْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ يَا مَوْلايَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا يَوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ بِاسْمِكَ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِي يَا مَوْلايَ وَ أَجِرْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْهِمْ [عَلَيْكُمْ] أَجْمَعِينَ. سلام بر شجره نبوت، و درخت تنومند هاشمى، درخت تابان و بارور به بركت نبوّت و خرّم و سرسبز به حرمت امامت، و بر دو آرميده در كنارت آدم و نوح(درود بر آنها باد). سلام بر تو و بر اهل بيت  پاك و پاكيزه ات، سلام بر تو و بر فرشتگان حلقه زننده بر دورت و گرد آمده بر قبرت، اى مولاى من اى امير مؤمنان، امروز روز يكشنبه و روز تو و به نام توست و من در اين روز ميهمان  و پناهنده به توام، اى مولاى من از من پذيرايى كن و مرا پناه ده، چه همانا تو كريمى و مهمان نوازى را دوست مى دارى و از سوى  خدا مأمور به پناه دادنى، پس برآور خواهشى را كه براى آن در اين روز بسوى تو ميل نمودم و آن را از تو اميد دارم، به حق مقام والاى خود و جايگاه بلند اهل بيتت نزد خدا و مقام خدا نزد شما، و بحق پسر عمويت رسول خدا كه خدا بر او و خاندانش همه و همه درود و سلام فرستد. ✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨ زیارت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در روز یکشنبه: اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوكِ وَ وَصِيُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ أَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنِي بِتَصْدِيقِي لَهُمَا لِتُسَرَّ نَفْسِي فَاشْهَدِي أَنِّي ظَاهِرٌ(طَاهِرٌ) بِوِلاَيَتِكِ وَ وِلاَيَةِ آلِ بَيْتِكِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ. سلام بر تو اى آزموده شده، آن كه تو را آفريد آزمودت، پس تو را به آنچه آزمود شكيبا يافت، من از صميم قلب به تو ايمان دارم و بر آنچه پدر بزرگوارت و جانشينش (درود خدا بر آن دو باد)آوردند بردبارم و از تو مى خواهم  از آنجا كه مومن به تو هستم مرا به گروندگان آن دو ملحق سازى تا دلشاد گردم، پس گواه باش  كه همانا من تنها به ولايت تو و ولايت اهل بيتت (كه درود خدا بر همه آنان باد) پاك گشته و دلگرمم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخند! هنوز می شود از گوشه ی لبخندت خورشیدی برداشت برای فردا... #معصومه_صابر ✍ #شهید_حمیدرضا_زمانی ❤️ #سالروز_شهادت 🌹 صبحتون شهدایی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
دل من خواست که یک‌بارِ دگر برگردی دیگر از جانب من نیست ولی اصراری  همه گفتند که تو خنده کنان می‌رفتی خسته ام از تو و این ماضی استمراری... #محمد_شیخی ✍ #شهید_محمدرضا_عسگری_فرد ❤️ #سالروز_شهادت 🌹 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
روز عاشورا بود که پدرم با یکی از دوستان صمیمی خود به نام دریس تماس می‌گیرد و به او می‌گوید: «عادل، چی شده شما چقدر دعا کردید برای من؟ امروز بارها گلوله از کنار من رد شده است و حتی پیشانی من را زخمی کرده، گلوله‌هایی را می‌بینم که به سمت من می‌آیند ولی راهشان را عوض می‌کنند. چقدر دعا کردید که این گلوله‌ها به من اصابت نمی‌کند؟ من شهادت را دوست دارم». یازدهمین روز از ماه محرم بود که با منزل تماس می‌گیرد، هیچ‌کس در منزل نبود به‌جز خواهرم که به دلیل مطالعه برای شرکت در کنکور سراسری در منزل مانده بود، پدرم در این تماس اصرار بر مکالمه با حسین برادر کوچک‌ترم می‌کند اما موفق به مکالمه با او نمی‌شود، همان شب با مادربزرگم نیز تماس گرفته بود که با او صحبت کند اما این بار هم به دلیل در دسترس نبودن مادربزرگم موفق به مکالمه با او نمی‌شود. به نظر من اینکه پدر شهیدم موفق به مکالمه با برادر کوچکم حسین و مادربزرگم نشد تقدیر الهی بود، تقدیر الهی برای اینکه پدرم در لحظات آخر به دنیا دل‌بستگی پیدا نکند و آخرت را رها کند. در طول اعزام دوم من یک‌بار، خواهرم دو بار، مادرم یک‌بار و حسین نیز یک‌بار موفق به صحبت با پدرم شدیم. او در آخرین تماس که با خواهرم صحبت کرد و گفت: «ببخشید مزاحم درس خواندنت می‌شوم، دعا کنید رزمندگان اسلام در جبهه‌ها پیروز بشوند» و از خواهرم حلالیت طلبید، این مکالمه حدود 5دقیقه بود. ❤️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🕊 #حسن_جان دارم به خاطر حرم ات گریه می کنم از شوق سفره ی کَرَم ات گریه می کنم در روضه های محترمت گریه می کنم وقتی برای درد و غمت گریه می کنم.. #محمد_جواد_پرچمی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🕊 دختر بدر الدجی، امشب سه جا دارد عزا گاه می گوید پدر، گاهی حسن، گاهی رضا.. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🕊 #حسن_جان عاقبت یک روز، رو به گنبدت می ‌ایستیم دست بر سینه به تو عرض ارادت می‌کنیم.. #رضا_قاسمی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
خیلی مخلصیم ... هر وقت از هر جا ناامید شدید بیاید در خونه ی ما ، دست خالی بر نمی گردید ... امضا: شهدا نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
آسمان می‌بارد و قبر تو هم گل می شود ؛ من فدای سنگ قبری که نداری " یاحسن " نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh